فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۱۲
پرونده: تجربه چهار دهه ریاست جمهوری در ایران
پرونده: کارنامه شیخ معتدل(نگاهی تحلیلی به فرازو فرودهای دولت تدبیر و امید)
خاطره در سپهر اندیشه
فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۱۱
فهرست عناوین
پایان قرنی سهمگین
یادها و خاطره ها
زمستان و ثُلمههایی در اسلام نظری و عملی
ابن بطوطه زمان ما
حاصلِ عمر مصباح یزدی
لغزشی دیگر از رسانه ملی
پرونده یک سده تکاپو برای جامعه مدنی
جستارگشایی
قرن سوءتفاهمها
استبداد سیاسی و تکاپو برای آزادی
«اقتصاد سیاسی ایران در قرن ۱۴ هجری شمسی»
دهه اول: ظهور پدیده رضاخان
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه اول قرن چهاردهم
کارنامه رضاشاه در ترازوی انصاف
دهه دوم: نوسازی ایران هبوط رضاشاه
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه دوم قرن چهاردهم
ایران و پیامدهای جنگ جهانی دوم
دهه سوم: دهه طوفانی
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه سوم قرن چهاردهم
شاهد عینی
درباره غائله آذربایجان و عملکرد فرقه دموکرات
دهه چهارم: نفت، کودتا و ظهور مستبد
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه چهارم قرن چهاردهم
یافتههای جدید درباره نقش روحانیون درکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲۹۷
دهه پنجم: از انقلاب سفید تا جنبش سرخ
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه پنجم قرن چهاردهم
اوضاع سیاسی – اجتماعی ایران در دهه ۱۳۴۰۱۱۱
دهه ششم: از انقلا ب تا جنگ
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه ششم قرن چهاردهم
یادی از دوران مبارزه
نگاه پسینی یک مبارز و زندانی سیاسی به انقلاب ۵۷۱۴۹
دهه هفتم: پایان جنگ، انتقال قدرت و جمهوری دوم
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه هفتم قرن چهاردهم
نگاهی به «دهه خون و حذف»
دهه هشتم: سازندگی، توسعه سیاسی و اصلاحات
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه هشتم قرن چهاردهم
اقتراح
هسته سخت قدرت چالش اصلی اصلاحات
توسعه سیاسی لازمه توسعه اقتصادی است
اصلاحات از چشم یک اصلاح طلب
دهه نهم: انحطاط یا عدالت؟!
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه نهم قرن چهاردهم
ریشه اصلاح طلبی در آب است یا برآب!
دهه دهم: اعتدال، برجام و تحریم
مهمترین حوادث سیاسی ایران در دهه آخرقرن چهاردهم
فرجام قرن، سرانجام سخن
اندیشه
کارنامه یکصدساله روشنفکری ایرانی
«سیاست معنویت» خاطره نگاری از فوکو و انقلاب ایران
اختلالات اجتماعی و تبعات آن در جامعه ایران
خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.
در باب چیستی تاریخ شفاهی
لیندا شوپس(Linda shopes)
ترجمه: دکتر حسن اکبری بیرق
منبع: historymatters.gmu.edu
نحوه استفاده مورخان از تاریخ شفاهی
مصاحبههای تاریخ شفاهی از آنجا که برای یک مورخ منبع دانش و اطلاعات جدیدی از روزگار پیشین بوده، نظرگاههای تفسیری نوینی نیز پیش روی او مینهند واجد ارزش فراوانی هستند. تجمیع اطلاعات دست اول درباره زندگی روزمره و ذهنیت قشری موسوم به «مردم عادی» از طریق مصاحبه، که غالباً در منابع سنتیتر یافت نمیشود، نقش خاصی در غنا بخشیدن به کارهای نسلی از مورخان اجتماعی داشتهاست. همچنین تاریخ شفاهی نقش فعال افرادی را به اثبات میرساند که حیاتشان در شرایط بسیار سخت و رقتبار سپری شده است.
به گمان من ذکر تنها یک مثال کفایت میکند: دو مورخ به نام والتر لیخت[1] و توماس دابلین[2] برای بررسی صنعتزدایی در منطقه ذغالسنگ آنتراسیت شمال ایالت پنسیلوانیا، تقریباً با نود مرد و زنی که در اواسط قرن بیستم و در زمان تعطیلی معادن منطقه، زندگی طاقتفرسایی را پشت سر گذاشته بودند مصاحبه کردند. افت اقتصادی طولانی باعث تحمیل شرایط رقتباری بر آنها شده بود. این مصاحبهها با رفتن به زیرپوست چکیده دادههای آماری و پاسخهایی که گزارشهای دولتی و اسناد و پیشینه اتحادیهها و کمپانیها در قالب اطلاعات حاصل از سرشماری میدادند آکنده از اطلاعات مفید درباره راهکارهای متنوع و عمیقاً اختصاصی و جنسیتمحوری بودند که افراد برای تحمل این فاجعه به کار میبستند: مردان برای اشتغال به کار در کارخانههای خارج از محدوده خود مسافتهای طولانی را طی و غالباً نیز در طول هفته در پانسیونهای شبانهروزی اقامت میکردند و تنها آخر هفتهها پیش همسر و فرزندانشان بازمیگشتند؛ زنان مراقبت از خانواده را برعهده داشتند و همزمان نیز به جرگه نیروی کار حقوقبگیر میپیوستند؛ خانوادهها به هر مشقتی بود با کمترین توقعات روزگار میگذراندند. برخی که تعلقخاطر چندانی به منطقه نداشتند باروبنه خود را بسته، درمحل دیگری رحل اقامت افکندند. از این مصاحبهها مشخص میشود که با بیکاری مردان و کاهش اقتدار آنان و اشتغال زنان که جایگاه آنان را تقویت نمود دینامیزم قدرت نیز در خانواده دستخوش تغییراتی شد و انتظارات پدر و مادرها از فرزندان را نیز بهگونهای شکل داد که مجبور بودند در شرایط اقتصادی جدید، در اندیشه زندگی و درآمدی برای خود باشند. لیخت و دابلین با جمعبندی آنچه که از این مصاحبهها دستگیرشان شد، چنین مینویسند:
«تاریخ شفاهی مردان و زنان منطقه ذغالسنگ آنتراسیت، عموماً تصویر پیچیده و تفسیرناپذیری از بحران اقتصادی پیش روی ما میگذارند. فاجعه ازهمپاشیدگی و بازسازی کامل خانوادهها هیچیک فروپاشی اقتصاد منطقه را به طور مشخص بازتاب نمیداد بلکه نابرابری در همه جا به چشم میآمد. پیامدهای این نابرابریها برای جوامع، افراد و خانوادههای مختلف و واکنش آنها به چنین تجربه دردناکی متفاوت بود. چنانچه مورخان حوزه کار و تجارت اخیراً تأکید کردهاند، نابرابری توسعه اقتصادی کاپیتالیستی—مثلاً گسترش صنعتیشدن به شیوههای مختلف و با عواقب و عوارض متفاوت در جوامع و حرفههای مختلف—و مصاحبه با کسانی که با بحرانهای بلندمدت اقتصادی در عصر مدرن مواجه شدهاند حکایت از آن دارد که معنای نابرابری برای درک تجربه این زنان و مردان در دوران معاصر مفهوم بسیار ارزشمندی است»[3].
در یکایک مصاحبهها میتوان دریافت که تاریخ شفاهی چگونه دیدگاههای نوینی از گذشته به روی ما میگشاید؛ زیرا صدای راوی در مصاحبه به معنای واقعی کلمه برای تسلط بر روایت ماجرا با صدای مورخ دستبه گریبان میشود. راویان با شرح تجارب روزمرهشان و فهماندن معنای آن تجربه درواقع تاریخ را عریان میکنند و انتظار دارند تا بدانیم که آنها درگذشته بازیگران هدفمندی بودهاند. حرف زدن درباره زندگی آنها بهسادگی در مقولههای پیشساخته تحلیلی نمیگنجد.
البته تاریخ شفاهی بهطور کامل در مقوله تاریخ اجتماعی جای نمیگیرد. مصاحبههای فراوانی با سیاستمداران و همپالگیهایشان، رهبران عرصه تجارت و نخبگان فرهنگی موجود است. این مصاحبهها علاوه بر ثبت دیدگاههای صاحبان قدرت، غالباً به «کاسه زیر نیمکاسه ماجرا»، ظرایف تصمیمگیری، رقابتها و اتحادهای شخصی و زیربنای انگیزههای گوناگون اقدامات عمومی که غالباً از اسناد عمومی غایب هستند، میرسند.
برخی از پروژههای مصاحبه بهجای تمرکز بر روایتهای فراگیرتری که شاخص مورخان اجتماعی است بر موضوعات معینی متمرکز میشوند- مانند خاطرات مردم از سیل، شرکت در جنگ، یا دوران حرفهای یک شخصیت مطرح و مشهور. هرچند این مصاحبهها قطعاً بر دامنه دانش ما میافزایند، بویژه که رابطه فرد با وقایع مهم اجتماعی را روشن میسازند؛ اما نقطه کانونی کوچک آن غالباً برای مورخان و بایگانها ناامیدکننده است.
تاریخ شفاهی علاوه بر دانش و چشماندازهایی که به مورخ میدهد از منظر دیگری نیز برای او ارزشمند است. همانطور که دیوید تِلِن[4] و روی روزنزوئیگ[5] در کتاب «حضور گذشته»[6] به اثبات رساندهاند اکثر مردم با ذهنیتی فوقالعاده شخصی به گذشته خود وارد میشوند و آن را همچون ثروت و سرمایهای برای تحکیم هویت و شرح تجاربشان به کار میگیرند؛ اما درعینحال میبینیم که از عنایت به فهم و درک چیزی غیر از تجارب شخصی خود طفره میروند و مدعیاند که مطالعه رسمی تاریخ امر «ملالآوری» است[7]. تاریخ شفاهی به مورخ راهی را نشان میدهد تا این تناقض را حل کند و حتی ممکن است به جهیدن از روی مانعی که آثار تحلیلی مورخ حرفهای را از تلاشهای عادی و محدود تاریخسازی جدا میسازد کمک نماید؛ زیرا مصاحبههای تاریخ شفاهی غالباً داستانهای خیلی خوبی هستند و ویژگی خاص گزارشهای عمیقاً شخصی و غالباً شورانگیز و تکاندهنده آنها از تجارب فردی موجب جذب شنونده و خواننده میشود و علاقه و همدردی آنها را برمیانگیزد. چنانچه با دقت ویرایش و آماده شوند شنونده را به شکلی بیخطر و جذاب با بعُد متفاوتی از زندگی آشنا میکنند و درصورتیکه تیزبینانه و عالمانه در قالب متن ریخته شوند، میتوانند به خواننده کمک کنند تا تجربه شخصی را نیز به مثابه امری عمیقاً اجتماعی قلمداد نموده و آن را بفهمد.
با این وجود، برخی، البته نه بدون سبب، استدلال کردهاند که چشمانداز شدیداً فردی و شخصی مصاحبه در تلفیق با تمرکز شاخص مورخ اجتماعی بر زندگی روزمره عموماً به مبالغه در مورد مدخلیت فردی منجر میشود و سازوکارهای قدرت سیاسی و فرهنگی را تحتالشعاع قرار میدهد. در واقع، جای شگفتی نیست که بسیاری از راویان، خاطرات خود از طرز مواجهه با دشواریهای زندگی از طریق تلاشهای فردی و سختکوشی را با غرور و سربلندی به یاد میآورند و نمیشنویم که مستقیماً با آن شرایط سخت روبهرو شده باشند؛ و باید متذکر شویم که راویان به طور معمول یک گروه خودانگیخته هستند؛ گویاترین و خوداتکاترین اعضای هر گروهی یعنی بازماندگان واقعی و خوشفکر، دقیقاً کسانی هستند که به مصاحبه تن میدهند و تلویحاً موجب پیشداوری میشوند. با این اوصاف، آنگاه که افراد از قدرت مانور خود با شدت و ضعف در حوزه استقلال عمل یا انطباق، ریسک، محاسبه یا ترس در بستر شرایط زندگی خود سخن میگویند، تاریخ شفاهی به پیچیده شدن تصورات سادهانگارانه درباره قدرت نیروهای مسلط سیاسی یا فرهنگی برای کنترل اندیشه و عمل، منجر میشود.
تفسیر تاریخ شفاهی
مصاحبههای تاریخ شفاهی، به رغم ارزش بیمانندشان، فارغ از دردسر هم نیستند. گرچه راویان از سوی خود سخن میگویند اما گفتههای آنان چنین خصوصیتی ندارد. طُرفه اینجاست که تاریخ شفاهی به خاطر عینیت و بیواسطگیاش ما را دچار اشتباه میکند؛ رویکردی که مورخی به نام مایکل فریش[8] از آن به «ضد تاریخ» یاد کرده است؛ یعنی توجه به تاریخ شفاهی به خاطر بیواسطگی و القاعات هیجانیاش، به مثابه چیزی فراتر از تفسیر یا پاسخگویی، همچون پنجرهای که مستقیماً رو به احساسات و … رو به معنای تجارب گذشته باز میشود[9]. مورخان باید در حین استفاده از مصاحبهها مانند هر منبع دیگری با دیدی انتقادی به آنها بنگرند؛ به صرف اینکه کسی ماجرایی را با آب و تاب و به شکل و شمایلی قانعکننده بیان کرده و مدعی صحت آن شود، نباید دربست آن را پذیرفت. به صرف اینکه کسی درصحنه وقوع واقعهای «حاضر» بوده نباید چنین نتیجهگیری شود که «اصل واقعه» را کاملاً درک کرده است.
بررسی اعتبار و وثاقت راوی و اثبات پذیری گزارش او نخستین گام در سنجش و ارزیابی یک مصاحبه است. در ارزشیابی راوی بهمثابه منبع تاریخی باید به مواردی از این قبیل توجه نمود: نسبت او با وقایع مورد نظر، سهم شخصیاش در بیان روایت خاصی از وقایع، سلامت یا عدم سلامت جسمی و روحی او در هنگام وقوع واقعه و در حین مصاحبه، همچنین توجه کامل و دقتی که به مصاحبه میکند و انسجام درونی گزارش او. میتوان گفتههای راوی در یک مصاحبه را با مصاحبههای دیگری که به همین موضوع پرداختهاند و مدارک مستند مرتبط با آن موضوع مقایسه نمود و بدین ترتیب گفتههای او را راستیآزمایی کرد. چنانچه مصاحبه با سایر مدارک همخوانی داشته و به نحوی منطقی و معقول به اعتبار آن مدارک میافزاید یا آنها را تکمیل مینماید میتوان صحت گزارش را پذیرفت؛ اما درصورتیکه با مدارک و شواهد دیگر تناقض داشته یا جفت و جور نمیشود، مورخ باید ریشه این پراکندهگوییها را پیدا کند: آیا مصاحبهشوندگان مختلف در هنگام وقوع رویدادهای موردبحث در موقعیتهای مختلفی قرار داشتهاند؟ آیا علل خاصی وجود دارد که باعث شده است آنها روایتهای متفاوتی از یک واقعه نقل کنند؟ آیا احتمال دارد که منابع مکتوب با غرضورزی نوشته شده یا به نحوی با محدودیت مواجه بوده باشند. آیا ممکن است وقایع میانجی مانند تغییرات ایدئولوژیکی در فاصله زمانیِ وقوع رویدادها تا زمان مصاحبه یا گزارشهای فرهنگی مردمی از وقایع مورد بحث بر خاطرات مصاحبهشوندگان تأثیر گذاشته باشند؟ روزنامهنگاری به نام کالوین تریلین که در سال 1977 درباره تأیید صلاحیت گریفین بِل برای تصدی منصب دادستانی کل آمریکا تحلیل مینوشت کنایه یک وکیل سیاهپوست را نقل کرد که گفته بود اگر همه سیاستمداران سفیدپوستی که میگویند در پشت صحنه مشغول تلاش برای اجرای عدالت نژادی هستند واقعاً در کلام و عملشان صداقت داشتند، «پشت صحنه خیلی شلوغ میشد». به همین شکل، ترور جان اِف کِنِدی نهتنها دیدگاههای بعدی آمریکائیان درباره او را متحول ساخت بلکه حتی بر یادآوری تصورات قبلی آنها نیز تأثیر نهاد و خاطراتشان را دچار تغییراتی کرد. با وجود این که کِنِدی با حدود 7/49 درصد آرا در پاییز سال 1960 به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شد تقریباً دوسوم آمریکائیان بعد از ترور او وقتی از رأی به نامزد موردنظرشان سؤال میشد میگفتند که به کندی رأی داده بودهاند[10].
درواقع، تناقضات و عدم انسجام میان مصاحبه با افراد و همین اشکالات بین مصاحبهها و دیگر شواهد و مدارک، همگی حاکی از ماهیت ذاتاً ذهنی تاریخ شفاهی هستند. تاریخ شفاهی صرفاً منبع دیگری نیست که مانند دیگر منابع تاریخی بتوان آن را بدون دردسر و مشکل مورد ارزیابی قرارداد، زیرا در این صورت دومین مغالطهای که فریش موفق به کشف آن شده است اثبات میشود؛ یعنی رویکرد «تاریخ بیشتر» به تاریخ شفاهی که مصاحبه را «مواد خام» تلقی میکند و «آن را تا سطح شواهد و مدارک دیگری که باید درون آسیاب نظارتی مورخ انداخته شود، پایین میآورد.»[11] مصاحبه بیشک یک عمل یادآورانه است و درحالیکه خاطرات فردی ممکن است کموبیش دقیق، کامل یا صحیح باشند، اما مصاحبهها اگر نگوییم آغشته به دروغ محض هستند اما اطلاعات غیردقیق و غلطی را نیز در آنها میتوان یافت. راویان غالباً در یادآوری اسامی و تاریخها دچار اشتباه میشوند؛ وقایع جسته و گریخته را در قالب یک واقعه واحد میریزند و حکایاتی را که اصالتشان محل تردید است بازگو میکنند. هرچند مورخان تاریخ شفاهی میکوشند تا با مطالعه دقیق پیشینه و طرح پرسشهای آگاهانه از راوی، داستان را بی عیب و نقص بازسازی کنند، درنهایتا آنچنان که به بستر اصلی و بزرگ فعل یادآوری افراد یا چیزی که بدان میتوان خاطره اجتماعی گفت توجه دارند به نوسانهای خاطرات فردی توجه نمیکنند. آلساندرو پورتلی در مقالهای که شاید بیش از دیگر مقالات تاریخ شفاهی مورد استناد واقع شده در تحلیلی هوشمندانه و حیرتانگیز چراییِ تناقض در ذکر تاریخ، مکان و علت مرگ لوئیجی تراستولی، کارگر یکی از کارخانههای فولاد ایتالیا را بیان میکند. در گزارشهای شفاهی متعدد از مرگ این مرد ایتالیایی که در سال 1949 و در جریان اعتراضات کارگری به پیمان ناتو به قتل رسید تاریخ، مکان و علل متفاوتی بازگو شده است. واقعیات مرگ تراستولی در روایات راویان دستکاری و تحریف شد تا به زعم آنها برایشان قابل درک و قابل هضم بشود؛ یا به قول پورتلی، «اشتباهات، چیزهای من درآوری، افسانهبافی و از این قبیل به ما کمک میکنند تا از پوسته ظاهری حقایق عبور نموده و معانی آنها دست یابیم»[12].
پس لازم است به این درک برسیم که تاریخ شفاهی صرفاً تمرینی برای کشف حقیقت نیست بلکه یک واقعه تفسیری است زیرا راوی خاطرات چند سال و دهه را در چند ساعت فشرده میکند و آگاهانه و ناآگاهانه آنچه را که باید بگوید و نحوه بیان آن را انتخاب مینماید. تعداد منابع و آثاری که درباره پیچیدگیهای تفسیری مصاحبههای تاریخ شفاهی تولید شدهاند رو به افزایش است که در بخش کتاب¬شناسی این مقاله به برخی از آنها اشاره شده است. در این آثار راهکارهای کشف معنای تاریخ شفاهی به وفور بیان شدهاند. در اکثر این آثار گزارهای بدین مضمون تکرار شده که مصاحبه درواقع گزارش داستان گونه ای از گذشتهای است که در زمان حال بازگو میشود، به عبارتی فعل یادآوری که تاریخ مورد روایت و مقطع زمانی یا لحظه راویت در شکلگیری آن مؤثراند. هر مصاحبه واکنشی است به یک شخص و مجموعه سؤالات خاص و همچنین به نیاز درونی راوی به درک معنای تجربهاش. چیزی که بیان میشود منبعث از عادات زبانشناختی و مفروضات فرهنگی راوی است و از این رو تبلور هویت، خودآگاهی و فرهنگ است. به زبان ساده باید بپرسیم که چه کسی چه چیزی را به چه منظوری و تحت چه شرایطی به چه کسی میگوید. هرچند نمیتوان این سؤالات را هنگامی که در مصاحبهای معین به کار میروند به طور مجزا بررسی نمود اما در اینجا آنها را تکتک مورد بررسی قرار میدهیم تا نمایی کلی از موضوعات و سؤالات مطروحه در مصاحبه به شما ارائه داده باشیم.
چه کسی سخن میگوید؟
کلام راوی و نحوه بیان او ربط وثیقی با هویت اجتماعی او دارند. کیستی راوی در این مقوله تبدیل به یک فیلتر معرفتی برای تجارب او میشود. مورخان فمینیست با تشخیص تفاوتهای تجارب اجتماعی مردان و زنان بدین نکته اشاره کردهاند که زنان بیش از مردان در شرح زندگینامههایشان به وقایع مهم و برجسته دوران زندگی اهمیت میدهند مثلاً بین واقعه دیدارهای قبل از ازدواج با همسرانشان و زمان تولد فرزندانشان رابطه برقرار میکنند. از طرف دیگر، مردان عموماً مایلاند وقایعنگاریهای شخصی خود را به وقایع عمومی مانند جنگ، انتخابات و اعتصابات پیوند بزنند. چنانچه گوین اِتِر لوئیس گفته است، روایات زنان آکنده از احساس «شکستهنفسی، اجتناب از منظر اول شخص مفرد، ذکر موفقیتهای شخصی در حد کم و اشارات پنهان و زیرکانه به قدرت شخصی است».[13] هویت نژادی نیز در گزارشهای تاریخ شفاهی نقش مؤثری را ایفا میکند. اسکات الزورث در مطلبی که درباره شورشهای نژادی سال 1921 در تولسا نوشته بود عبارت «تبعیض نژادی خاطره» را وضع میکند تا تفاوت نحوه یادآوری این واقعه دهشتناک در بیان سفیدپوستان و سیاهپوستان را به شکل مشخص توصیف نماید[14]. این یک الگوی شاخص است که از اختلافات نژادی عمیق در آمریکا حکایت میکند. سفیدپوستان در مصاحبهها یا اصلاً چیزی درباره اعضای گروههای اقلیت به یاد نمیآوردند و یا میگفتند که ما باهم کنار میآمدیم، اما اقلیتها دیدگاههای متنوعتر و غیر خوشبینانهتری درباره سفیدپوستان ابراز میکردند. مصاحبه با سیاستمداران و شخصیتهای سرشناس مشکلات خاصی دارد. هرچند نگرانی آنها درباره حیثیت و آبرویشان از دیگران بیشتر نیست، اما تسلط آنان بر سخن و توانایی منحرف کردن پرسشها در بیشتر موارد به ارائه روایتهایی سطحی و نچسب منجر میشود. قاعده عمومی این است که هرچه مدتزمان بیشتری از دوری شخصیت موردنظر از انظار عمومی گذشته باشد پاسخهای صادقانهتر و خردمندانهتری به پرسشهای مصاحبهگر خواهد داد.
از سبک و شیوههایی که «افراد» مختلف برای نقل روایت خود در زمینه تاریخ شفاهی بهره میبرند، میتوان فهرست بلندبالایی تهیه کرد. بااینوجود، هویتها بههیچوجه واحد و ثابت نیستند. اینکه دقیقاً «چه کسی» در حال سخن گفتن است را رابطه راوی با وقایع موردبحث و فاصله زمانیاش از آن وقایع تعیین مینماید. بدین ترتیب دور از انتظار نیست که کارفرما و کارگران هر یک روایت متفاوتی از اعتصاب را بیان و یا ثبت کنند، اما اعضای یک اتحادیه کارگری نیز بسته به سود و زیانشان بعد از اعتصاب، تفاوت دیدگاههای سیاسی و احترامشان به مرجع قدرت، یا تفاوت سطح تحملشان در برابر بینظمیهای ناشی از اعتصاب میتوانند با یکدیگر متفاوت باشند. با انبساط یا انقباض دورنمای فکری، کسب تجربههای جدید که انسان را وادار به تجدیدنظر در دیدگاههایش میکند و بسترهای کنونی که درک انسان از وقایع گذشته را شکل میدهد دیدگاههای آنان نیز در طول زمان دستخوش تغییر میشود. همه اینها اجزای «چه کسی حرف میزند» است.
[1] Walter Licht
[2] Thomas Dublin
[3] Thomas Dublin and Walter Licht, “Gender and Economic Decline: The Pennsylvania Anthracite Region, 1920-1970, Oral History Review 27 (Winter/Spring 2000): 97.
[4] David Thelen
[5] Roy Rosenzwieg
[6] The Presence of the Past
[7] -Roy Rosenzweig and David Thelen, The Presence of the Past: Popular Uses of History in American Life (New York: Columbia University Press, 1988)
[8] Michael Frisch
[9] Michael Frisch, A Shared Authority: Essays on the Craft and Meaning of Oral and Public History (Albany: State University of New York Press, 1990), 159-160
[10] Calvin Trillin,“Remembrance of Moderates Past,» New Yorker (March 21, 1977): 85; quoted in Cliff Kuhn, “’There’s a Footnote to History!’ Memory and the History of Martin Luther King’s October 1960 Arrest and Its Aftermath, Journal of American History 84:2 (September 1997): 594; Godfrey Hodgson, America In Our Time (New York: Random House, 1976): 5.
[11] Frisch, 159-160.
[12] Alessandro Portelli,“The Death of Luigi Trastulli: Memory and the Event, in The Death of Luigi Trastulli, pp. 1-26; quoted material is from p. 2.
[13] Gwen Etter-Lewis, “Black Women’s Life Stories: Reclaiming Self in Narrative Texts, in Sherna Berger Gluck and Daphne Patai, eds. Women’s Words: The Feminist Practice of Oral History (New York: Routledge, Chapman & Hall, 1991), 48; quoted in Joan Sangster,“Telling Our Stories: Feminist Debates and the Use of Oral History, in The Oral History Reader, Robert Perks and Alistair Thomson, eds. (London: Routledge, 1988), 89.
[14] Scott Ellsworth, Death in a Promised Land: The Tulsa Race Riot of 1921 Baton Rouge: Louisiana State University Press, 1982.
پرونده انقلاب
گاهشمار اوجگیری انقلاب۵۷
با آثار و گفتاری از: رضوانه امینیان-داود علی بابایی-آتنا محفوظی-زهرا کریمی
سیدمصطفی خمینی فرزند آیت االله روح الله خمینی (ره) در سال 1309 در قم متولد شد. ایشان دارای استعداد فراوانی بود؛ بهطوریکه، در همان سنین جوانی به درجه اجتهاد نائل شد. سیدمصطفی خمینی از سال 1341 که نهضت آیت الله خمینی آغاز شد، همواره یار و همراه و مشاور ایشان بود. وی پس از جریان 15 خرداد و نیز بار دیگر پس از تبعید پدر بزرگوارشان، به علت اقدامات اعتراضآمیز خود بر علیه رژیم شاه، توسط ساواک دستگیر شد و در نهایت نیز در 13 دی 1343 مأموران رژیم، به خانه او حمله کرده و ایشان را نیز به ترکیه تبعید کردند. ایشان پس از ورود به نجف در کنار برنامههای درسی و علمی، مبارزه را در کنار آیتالله خمینی ادامه دادند.
در سال 48 به دنبال یک سلسله فعالیت علیه رژیم بعثی عراق، دستگیر و به بغداد منتقل شدند. سرانجام در نیمه شب اول آبان 1356، آیتالله سید مصطفی خمینی، به شکل مرموزی از دنیا رفتند.
هفدهم دی 1356
راهپیمایی علیه کشف حجاب، چاپ مقالة «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به قلم رشیدی مطلق که قطعاً اسم مستعار بوده است.
نوزدهم دی 1356
قیام مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه.
دوم بهمن 1356
صدور پیام آیتالله خمینی به مناسبت وقایع 19 دی ماه.
ششم بهمن 1356
رژه اعضای حزب رستاخیز در سالگرد انقلاب سفید.
بیستونهم بهمن 1356
برپایی مراسم چهلم شهدای قم و قیام مردم تبریز.
هشتم اسفند 1356
صدور پیام آیتالله خمینی خطاب به ملت تبریز به مناسبت حوادث 29 بهمن.
بیستوپنجم اسفند 1356
تحریم جشنهای نوروز توسط علمای حوزه علمیه قم و نهضت آزادی شاخه خارج از کشور.
چهارم فروردین 1357
انتشار پیام آیتالله خمینی به مناسبت اربعین شهدای تبریز.
دهم فروردین 1357
برگزاری مراسم چهلم شهدای تبریز، قیام مردم در شهر یزد، اهواز و جهرم.
نوزدهم اردیبهشت 1357
برپایی مراسم چهلم شهدای یزد، اهواز و جهرم. گسترش تظاهرات در 21 شهر کشور.
دهم خرداد 1357
سخنان آیتالله خمینی در آستانة سالگرد قیام 15 خرداد.
پانزدهم خرداد 1357
سالگرد قیام 15 خرداد و اقدام به اعتصاب عمومی.
بیستوهشتم خرداد 1357
اولین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی.
هشتم تیر 1357
تقسیم حزب رستاخیز به سه جناح سیاسی.
نهم تیر 1357
برگزاری تظاهرات وسیع در شیراز و کرمانشاه.
دوازدهم تیر 1357
تحریم جشنهای ماه شعبان توسط آیتالله خمینی.
(ایشان در پیامی از مردم خواستند تا به عنوان اعتراض جشنهای سوم و پانزدهم شعبان را برگزار نکنند)
سیام تیر 1357
تبدیل شدن جشنهای آیینی پانزدهم شعبان به تظاهرات ضد دولتی.
یکم مرداد 1357
درگیری و تیراندازی در صحن حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) در شهر مشهد.
چهاردهم مرداد 1357
سالگرد قیام مشروطه و سخنرانی شاه.
پانزدهم مرداد 1357
آغاز ماه مبارک رمضان و تبدیل مساجد به کانونهای انقلاب.
بیستویکم مرداد 1357
اعلام حکومت نظامی در اصفهان، تظاهرات علیه جشن فرهنگ و هنر در شیراز.
بیستوهشتم مرداد 1357
فاجعه سینما رکس آبادان.
پنجم شهریور 1357
استعفای دکتر جمشید آموزگار از نخستوزیری و انتصاب مهندس جعفر شریف امامی از سوی شاه به جای وی. اعلام سیاستهای «دولت آشتی ملی» به وسیله شریف امامی.
هشتم شهریور 1357
چاپ عکس آیتالله خمینی برای نخستین بار در صفحة اول روزنامههای تهران. مصاحبة شاه با تلویزیون فرانسه.
شانزدهم شهریور 1357
راهپیمایی بزرگ در تهران. انتصاب ارتشبد غلامعلی اویسی به سمت فرمانداری نظامی تهران.
هفدهم شهریور 1357
کشتار وسیع مردم در میدان ژاله (شهدای) تهران.
هجدهم شهریور 1357
اشغال تهران توسط تانکها. استیضاح شریف امامی از سوی مجلس شورای ملی. انتشار پیام آیتالله خمینی به مناسبت وقایع 17 شهریور.
دوم مهر 1357
محاصره منزل آیتالله خمینی در نجف. اعتصاب غذای زندانیان سیاسی.
هشتم مهر 1357
تهدید کارکنان اعتصابی دولت توسط فرمانداری نظامی. برگزاری مراسم چهلم قربانیان سینما رکس آبادان.
نهم مهر 1357
رفع محدودیتهایی که دولت عراق برای آیتالله خمینی ایجاد کرده بود. صدور اعلامیه دولت دربارة بخشودگی مخالفان سیاسی خارج از کشور. متلاشی شدن حزب فراگیر رستاخیز و استعفای دکتر جواد سعید دبیر کل آن.
سیزدهم مهر 1357
عزیمت آیتالله خمینی به کویت.
چهاردهم مهر 1357
هجرت آیتالله خمینی از بغداد به پاریس. بازگشایی دانشگاهها.
نوزدهم مهر 1357
اعتصاب بزرگ کارکنان مطبوعات در اعتراض به سانسور و نظارت دولت.
بیستوسوم مهر 1357
پیروزی روزنامهنگاران و لغو قانون سانسور.
بیستوچهارم مهر 1357
چهلم شهدای 17 شهریور. حملة چماقداران به مردم در مسجد جامع کرمان.
دوم آبان 1357
آزادی هزار و صد و بیست و شش زندانی سیاسی.
هشتم آبان 1357
اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت.
نهم آبان 1357
آزادی آیتالله سیدمحمود طالقانی و آیتالله حسینعلی منتظری از زندان.
دهم آبان 1357
استیضاح شریف امامی
سیزدهم آبان 1357
کشتار دانشآموزان، دانشجویان و مردم انقلابی در دانشگاه تهران.
چهاردهم آبان 1357
آتشسوزی بزرگ تهران، استعفای مهندس جعفر شریف امامی از نخست وزیری.
پانزدهم آبان 1357
نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری و تشکیل دولت نظامی. پخش نطق عذرخواهانه شاه از تلویزیون.
بیستودوم آبان 1357
رادیو و تلویزیون توسط نظامیان اشغال شد و کارکنان آن اعتصاب کردند. پیوستن کارکنان ادارة برق به اعتصابیون.
دوم آذر 1357
تیراندازی ماموران به مردم در حرم مطهر امام رضا (ع).
سوم آذر 1357
انتشار پیام آیتالله خمینی به مناسبت کشتار در حرم ثامنالائمه (ع) و اعلام تعطیلی و عزای عمومی.
پنجم آذر 1357
اعلام عزای عمومی در سراسر کشور. تقاضای کمک کارکنان اعتصابی مطبوعات از مردم.
هفتم آذر 1357
انتشار لیست اسامی افرادی که مقادیر زیادی «ارز» از کشور خارج کردهبودند توسط کارکنان بانک مرکزی.
ششم آذر 1357
قطع برق در ساعت هشت شب به دست کارکنان اداره برق به منظور جلوگیری از پخش اخبار دولتی.
دهم آذر 1357
آغاز ماه محرم و تظاهرات شبانه بر فراز بامها.
یازدهم آذر 1357
انتشار پیام آیتالله خمینی به مناسبت آغاز ماه محرم، تعطیل شدن مدارس به مدت ده روز.
نوزدهم آذر 1357
راهپیمایی بزرگ تاسوعا.
بیستم آذر 1357
راهپیمایی بزرگ عاشورا.
بیستوهفتم آذر 1357
اعلام عزای عمومی در کشور. استعفای دستهجمعی چند تن از مهندسان پرواز و خلبانان هواپیمای ملی ایران.
چهارم دی 1357
تظاهرات وسیع دانشآموزان.
پنجم دی 1357
قطع کامل صادرات نفت.
هشتم دی 1357
تعیین هیئتی از سوی آیتالله خمینیبرای نظارت بر امر تولید و توزیع نفت.
نهم دی 1357
استعفای ارتشبد ازهاری از نخستوزیری و انتخاب دکتر شاپور بختیار به جای وی.
شانزدهم دی 1357
اعلام سیاستهای بختیار. کشف یک زندان سیاسی و شکنجهگاه در تهران.
نوزدهم دی 1357
افتادن اداره امور شیراز و اردبیل به دست مردم.
بیستودوم دی 1357
اعلام تشکیل «شورای انقلاب» توسط آیتالله خمینی
بیستوسوم دی 1357
تشکیل اولین جلسة «شورای سلطنت» با حضور شاه.
بیستوششم دی 1357
خروج شاه و فرح از کشور.
بیستوهفتم دی 1357
انتشار پیام آیتالله خمینی در مورد رفتن شاه و دعوت مردم به راهپیمایی روز اربعین. اعلام آمادگی ولیعهد برای عهدهدار شدن حکومت.
بیستونهم دی 1357
راهپیمایی بزرگ روز اربعین.
سیام دی 1357
سفر رئیس شورای سلطنت به فرانسه و تقاضای ملاقات با رهبر انقلاب.
یکم بهمن 1357
استعفای سیدجلالالدین تهرانی از ریاست شورای سلطنت و غیرقانون خواندن این شورا. پیوستن گروههایی از نظامیان به مردم. استعفای بعضی از نمایندگان و وزرا. تهدید امام توسط شاه.
دوم بهمن 1357
رواج آموزشهای نظامی و ساخت بمبهای دستی بین مردم. شدت یافتن فرار سربازان از پادگانها.
سوم بهمن 1357
افتادن اداره امور شهر قم به دست مردم. تشکیل کمیتة استقبال از آیتالله خمینی. رژة سربازان گارد سلطنتی در پادگان لویزان.
چهارم بهمن 1357
محاصرة مهرآباد توسط تانکها. تدارک مراسم استقبال از امام.
پنجم بهمن 1357
بستهشدن فرودگاه به مدت سهروز. تظاهرات طرفداران دولت بختیار.
ششم بهمن 1357
تضمین امنیت فرود هواپیمای حامل امام از سوی کارکنان هواپیمایی. شدت یافتن درگیری میان مردم و نیروهای امنیتی در سطح کشو. ر
هفتم بهمن 1357
لغو تمام مرخصیها و آمادهباش تمام نیروهای مسلح.
اعلام سفر بختیار به پاریس و پاسخ آیت الله خمینی به او.
هشتم بهمن 1357
تجمع مردم در اطراف فرودگاه مهرآباد. تحصن روحانیون در دانشگاه تهران.
نهم بهمن 1357
بختیار: در راه بازگشت امام به کشور مانعی نیست. افزایش درگیریهای خونین در سطح کشور.
دهم بهمن 1357
بازگشایی فرودگاههای کشور. موج فرار آمریکاییها از ایران.
یازدهم بهمن 1357
اعلام برنامههای کمیته استقبال. آمادگی سراسری مردم برای استقبال از رهبر انقلاب.
دوازدهم بهمن 1357
بازگشت پیروزمندانه آیتالله خمینیبه میهن پس از سالها تبعید.
سیزدهم بهمن 1357
دیدار گروههای مختلف مردم با آیتالله خمینی. ادامه درگیریهای شدید در شهرهای کشور.
چهاردهم بهمن 1357
استعفای شهردار تهران و انتصاب دوباره او از سوی آیتالله خمینیبه همان سمت.
پانزدهم بهمن 1357
اعتصاب کارکنان نخستوزیری. بازداشت بسیاری از وزراء و کارمندان عالیرتبه دولت به جرم فساد مالی و سوءاستفاده از بیتالمال توسط دولت بختیار.
شانزدهم بهمن 1357
انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخستوزیری دولت موقت از سوی رهبر انقلاب.
هفدهم بهمن 1357
تظاهرات گسترده به حمایت از بازرگان در سطح کشور. حذف سوگند وفاداری به شاه از مراسم قسم سربازی. خروج ژنرال هایزر از ایران.
هجدهم بهمن 1357
تجمع طرفداران بختیار در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) وآغاز کار کانال تلویزیونی انقلاب.
نوزدهم بهمن 1357
رژة عدة زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی در مقابل آیت الله خمینی.
بیستم بهمن 1357
اعلام سیاستها و وظایف دولت موقت توسط مهندس مهدی بازرگان. درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی و افراد گارد جاویدان.
بیستویکم بهمن 1357
دستیابی مردم به اسلحهخانه نیروی هوایی و شدت یافتن درگیری مسلحانه مردم و نظامیان. انتشار متن فتوای امام مبنی بر باطل بودن قسم وفاداری ارتشیان به شاه. اعلام منع عبور و مرور از ساعت چهارونیم بعدازظهر. انتشار حکم امام دربارة ماندن مردم در خیابانها. پیوستن نیروی دریایی و هوایی به مردم.
بیستودوم بهمن 1357
اعلام بیطرفی ارتش. سقوط حکومت 2500 ساله شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
تقدس زدایی و تاریخ
حسن اکبری بیرق
هدف غایی از انتشار «خاطرات سیاسی» تنها یادآوری وقایع تاریخی نیست؛ هرچند نفسِ این امر نیز ارزنده و ضروری است و حتی در قرآن کریم نیز بارها به فعل «فَذَکِّر» بر میخوریم که از اهمیت موضوع حکایت میکند. ما نیز میکوشیم اهل تذکر باشیم و آنچه در این فصلنامه دنبال میکنیم، بازخوانی وقایعی است که در سرنوشت این سرزمین و در احوال اینجا و اکنونی آن مؤثر بوده است. برای نمونه اگر فرض کنیم که وقایع ۷ مهر 1360 (سقوط هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان جنگ) و اول آبان 1356(رحلت سید مصطفی خمینی) و 4 آبان 1343 (اعتراض و افشاگری آیتالله خمینی علیه پذیرش کاپیتولاسیون) و 13 آبان ۱۳۵۸ (سالروز تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام) و 16 آذر 1332 (شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به دست رژیم پهلوی)، که شرح هرکدام پروندهای مستقل میطلبد، در صفحات تاریخ این مرزبوم به ثبت نمیرسید، بیترید ما چنین نبودیم که الان هستیم! آینده هر ملتی در تلازم و تلائم مستمر با گذشته اوست. آنچه امروز و فردای ما را میسازد قطعاً ریشه در دیروزمان دارد. از این اما و اگر ها در تاریخ بسیار است و به قول مولانا «در اگر نتوان نشست». ما نیز قصد توقف در این مرحله را نداریم و حتی آن جمله کلیشهای را که: از تاریخ باید درس آموخت تا تکرار نشود، بر زبان نمیرانیم. هدف ما از یادآوری خاطرات سیاسی در این نکته بسیار مهم نهفته است که بیشترینه وقایعی که بر سرنوشت این ملت اثر مثبت یا منفی- و اغلب منفی- گذاردهاند، رنگ و اَنگ سیاست داشتهاند. آن وقایع سرنوشتساز در زمانه خود قابل تحلیل و تعلیل نبودهاند؛ چرا که هزارویک دلیل موجّه و غیر موجّه، اعم از معاصریّت و ایدئولوژی اندیشی و تعصب و تجزم و تحجر، مانع از خوانش واقعبینانه آنان بودهاست و به یک معنا ما ندانستیم چه بر سرمان آمد. اما امروزه که اولاً از آن وقایع فاصله گرفتهایم و ثانیاً گردوغبار آرمانخواهی فرونشسته است، بهتر میتوانیم به بازاندیشی در آنها بپردازیم. نکته سوم هم این که در طول این سالهای پرحادثه، شیوههای نوین علم تاریخنگاری نیزدر فضاهای دانشگاهی و آکادمیک پدیدار گشته و کار دشوار بررسیهای تاریخی را آسانتر کرده است. با بهرهگیری از این امکانات، در ارائه قرائتی دیگر از تاریخ معاصر ایران، میکوشیم به نوبه خود از رسوب باورهای غلط عادتگون درباره هویت ملی خویش و همچنین پیشداوریهای نادرست درباره شخصیتهای تاریخی، جلوگیری کنیم. بسیار دیده شده است که پدیدهای در زمینه و زمانه خود جلوهای خاص و مفهومی ویژه داشته است که در گذر زمان از فرط تکرار، بَدل به حقیقتی بینالاذهانی شده و چشمها را برای رصد واقعیتِ امر بسته است. اما اگر هرازگاهی این تفسیر مقبول و مشهور از یک رویداد تاریخی، به چالش کشیده شود- هرچند نادرست- دستکم آن پندارِ حقیقت نما، در لایههای متصلّب قرون و اعصار، سنگواره نشده و نشانی غلط به آیندگان نمیدهد. باید بپذیریم که تمامی باورها و عادتهای ذهنی و زبانی و فکری یک جامعه به طور مستمر باید با سوهان نقد روشمند، صیقلی بخورند. نباید بگذاریم بر روی سوگیریها و قضاوتهایمان درباره آدمیان و عملکردشان، غبار زمان بنشیند و چشم جویندگان حقیقت را به کدورت و کثافت و تیرگی عادت دهد. از پسِ پشتِ شیشههای کدر و غبارروبی نشده نمیتوان به چشمانداز تاریخ نگریست. باید، هم چشمها را شست و هم پنجرهها را رُفت تا جور دیگر دید.
ما در فصلنامه خاطرات سیاسی چنین سودایی در سر داریم. اگر به یاری دوستان اهل فکر و قلم بتوانیم اندکی از جزماندیشی و سنگوارگی افکار و اذهان درباره پیشینه دیرینه خودمان کاسته و با تیغ اسطورهزدای تاریخی نگری، جراحیهای کوچک و بزرگی در پیکره پندارهای صامت و ساکن خود و مخاطبان خود بکنیم، راه دشوار آزاداندیشی، ژرف نگری و رهایی از انگارههای چسبنده بر دل و جانمان را هموارتر کردهایم. هیچ دیواری سِتَبرتر از هاله تقدّس، مانع و عایق از درآغوش کشیدن شاهد حقیقت نیست. پس باید دیگ درهمجوش تاریخ را پیوسته، هم بزنیم تا تلبیس رخوت و سکون باعث التباس بین حق و باطل و درست و نادرست نشود. از این روست که در شمارههای آتی نیز همچون فصول گذشته به شالوده شکنیِ انگاشتهای معمولمان درباب شخصیتهای به اصطلاح خوشنام و بدنام تاریخی و در مورد ماجراهایی که قرائت رسمی و معروف، مانع بازاندیشی درباره آنها شده است ادامه خواهیم داد و در این امر خطیر همه صاحبنظران را به یاری میطلبیم.
سرمقاله
سرمقاله
هدف غایی از انتشار «خاطرات سیاسی» تنها یادآوری وقایع تاریخی نیست؛ هرچند نفسِ این امر نیز ارزنده و ضروری است و حتی در قرآن کریم نیز بارها به فعل «فَذَکِّر» بر میخوریم که از اهمیت موضوع حکایت میکند. ما نیز میکوشیم اهل تذکر باشیم و آنچه در این فصلنامه دنبال میکنیم، بازخوانی وقایعی است که در سرنوشت این سرزمین و در احوال اینجا و اکنونی آن مؤثر بوده است. برای نمونه اگر فرض کنیم که وقایع ۷ مهر ۱۳۶۰ (سقوط هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان جنگ) و اول آبان ۱۳۵۶(رحلت سید مصطفی خمینی)و 4 آبان ۱۳۴۳ (اعتراض و افشاگری آیتالله خمینی علیه پذیرش کاپیتولاسیون)و ۱۳ آبان۱۳۵۸ (سالروز تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام) و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ (شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به دست رژیم پهلوی)، که شرح هرکدام پروندهای مستقل میطلبد، در صفحات تاریخ این مرزبوم به ثبت نمیرسید، بیترید ما چنین نبودیم که الان هستیم! آینده هر ملتی در تلازم و تلائم مستمر با گذشته اوست. آنچه امروز و فردای ما را میسازد قطعا ریشه در دیروزمان دارد.
از این اما و اگر ها در تاریخ بسیار است و به قول مولانا «در اگر نتوان نشست». ما نیز قصد توقف در این مرحله را نداریم و حتی آن جمله کلیشهای را که: از تاریخ باید درس آموخت تا تکرار نشود، بر زبان نمیرانیم. هدف ما از یادآوری خاطرات سیاسی در این نکته بسیار مهم نهفته است که بیشترینه وقایعی که بر سرنوشت این ملت اثر مثبت یا منفی- و اغلب منفی- گذاردهاند، رنگ و اَنگ سیاست داشتهاند. آن وقایع سرنوشتساز در زمانه خود قابل تحلیل و تعلیل نبودهاند؛ چرا که هزارویک دلیل موجّه و غیر موجّه، اعم از معاصریّت و ایدئولوژی اندیشی و تعصب و تجزم و تحجر، مانع از خوانش واقعبینانه آنان بودهاست و به یک معنا ما ندانستیم چه بر سرمان آمد. اما امروزه که اولا از آن وقایع فاصله گرفتهایم و ثانیا گردوغبار آرمانخواهی فرونشسته است، بهتر میتوانیم به بازاندیشی در آنها بپردازیم. نکته سوم هم این که در طول این سالهای پرحادثه، شیوههای نوین علم تاریخنگاری نیزدر فضاهای دانشگاهی و آکادمیک پدیدار گشته و کار دشوار بررسیهای تاریخی را آسانتر کرده است. با بهرهگیری از این امکانات، در ارائه قرائتی دیگر از تاریخ معاصر ایران، میکوشیم به نوبه خود از رسوب باورهای غلط عادتگون درباره هویت ملی خویش و همچنین پیشداوریهای نادرست درباره شخصیتهای تاریخی، جلوگیری کنیم. بسیار دیده شده است که پدیدهای در زمینه و زمانه خود جلوهای خاص و مفهومی ویژه داشته است که در گذر زمان از فرط تکرار، بَدل به حقیقتی بینالاذهانی شده و چشم ها را برای رصد واقعیتِ امر بسته است. اما اگر هرازگاهی این تفسیر مقبول و مشهور از یک رویداد تاریخی، به چالش کشیده شود- هرچند نادرست- دستکم آن پندارِ حقیقت نما، در لایه های متصلّب قرون و اعصار، سنگواره نشده و نشانی غلط به آیندگان نمیدهد. باید بپذیریم که تمامی باورها و عادتهای ذهنی و زبانی و فکری یک جامعه به طور مستمر باید با سوهان نقد روشمند، صیقلی بخورند. نباید بگذاریم بر روی سوگیریها و قضاوتهایمان درباره آدمیان و عملکردشان، غبار زمان بنشیند و چشم جویندگان حقیقت را به کدورت و کثافت و تیرگی عادت دهد. از پسِ پشتِ شیشه های کدر و غبارروبی نشده نمیتوان به چشمانداز تاریخ نگریست. باید، هم چشم ها را شست و هم پنجرهها را رُفت تا جور دیگر دید.
ما در فصلنامه خاطرات سیاسی چنین سودایی در سر داریم. اگر به یاری دوستان اهل فکر و قلم بتوانیم اندکی از جزماندیشی و سنگوارگی افکار و اذهان درباره پیشینه دیرینه خودمان کاسته و با تیغ اسطورهزدای تاریخی نگری، جراحی های کوچک و بزرگی در پیکره پندارهای صامت و ساکن خود و مخاطبان خود بکنیم، راه دشوار آزاداندیشی، ژرف نگری و رهایی از انگارههای چسبنده بر دل و جانمان را هموارتر کردهایم. هیچ دیواری سِتَبرتر از هاله تقدّس، مانع و عایق از درآغوش کشیدن شاهد حقیقت نیست. پس باید دیگ درهمجوش تاریخ را پیوسته، هم بزنیم تا تلبیس رخوت و سکون باعث التباس بین حق و باطل و درست و نادرست نشود.
از این روست که در شماره های آتی نیز همچون فصول گذشته به شالوده شکنیِ انگاشتهای معمولمان درباب شخصیتهای به اصطلاح خوشنام و بدنام تاریخی و در مورد ماجراهایی که قرائت رسمی و معروف، مانع بازاندیشی درباره آنها شده است ادامه خواهیم داد و در این امر خطیر همه صاحبنظران را به یاری میطلبیم.