یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
(صاِئب تبریزی)
بی گمان شریعتی اثرگذارترین روشنفکر ایران معاصر و از جهاتی مهمترین متفکر نواندیش دینی در قرن اخیر ایران به شمار میآید. وی در دوران معاصر خوانشی دیگر از دین را به نسل خود آموخت و اهمیت فهم دین در بستر تحولات و تعاملات تاریخی را برجسته کرد و در این سیر و صیرورت معرفتی، گفتمان تازهای را در دین شناسی بوجودآورد و ره آوردهای اندیشه ای او تحرکات فکری و اجتماعی و فرهنگی عمیقی را در جامعه ایرانی شکل داد. بدون تردید افکار و اندیشه های شریعتی در رخداد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نقش بی بدیلی داشته است.
نام دکترعلی شریعتی به گفته میشل فوکو با انقلاب اسلامی درهم آمیخته است. بسیاری از متفکران و نویسندگان مانند حامد الگار ایشان را ایدئولوگ انقلاب می دانند و معتقدند بعداز آیتالله خمینی دومین شخصیت مطرح در جامعه ایران بود(به نقل از: رزمجو،۱۳۶۹:۴۴-۴۵).
حمید عنایت شریعتی را مردمی ترین تجددخواه شیعه دانسته (به نقل از: درگاهی ،۱۳۹۳:۹۰) و خیلی ها مانند آبراهامیان او را بزرگترین روشنفکر ایران معاصر می دانند. اغلب شخصیت های انقلاب اسلامی و اندیشمندان پیرامون شریعتی سخن ها گفته اند (رزمجو،۱۳۶۹: ۴۴-۴۵) . از عالمان و روحانیان و بزرگان و مسؤولان گرفته تا هنرمندان و نویسندگان و محققان پیرامون اندیشه ها و آثار شریعتی، سخنانی گفته و نظرات و دیدگاههایی ارائه نموده اند. هنوز هم پیرامونش حرف و حدیث زیاد است و هرکسی از منظری شریعتی را تبیین و توصیف و تحلیل و نقد می کند.
ایدئولوژی گرایی، رادیکالیسم، مبارزه طلبی، بی قراری، حیرانی و سرگشتگی ویژگیهایی است که شریعتی و زمانه او داشته و دارد. اگر در زمان حیات شریعتی اورا کمتر شناختند و یا این شناخت مشکل بود، ولی امروزه با رجوع به زمانه او و بررسی شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن دوران و نیز با بررسی آثار و مکتوبات شریعتی و همه جوانب مطرح در این بررسی میتوان به شناخت اندیشه ها و آرمانها و اهداف این بزرگمرد بمراتب بهتر از گذشته دست یافت.
شریعتی و افکار و آموزه هایش (که اکنون در مجموعه آثار ۳۶ جلدی که از ایشان به یادگار مانده) به لحاظ موضوعی چندان متنوع و رنگارنگ است که نمیتوان آنها را به یک و یا چند موضوع فروکاست. تنوع و گوناگونی دیدگاه های شریعتی در زمینه های مختلف دینی و اجتماعی و عرفانی و هنری و حتی نوع نگاهش به ادبیات و سخنان نغز و زیبا و تاثیر گذار وی در این موارد هماره موجب شده است که آثار و کتابها و سخنان این نادره دوران بر سر زبانها و نوشته ها باشد و هنوز هم از وی بهعنوان روشنفکری تاثیر گذارو پرمخاطب میتوان نام برد؛ و بقول صائب یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت و حدیث شریعتی نیز همچنان پویا و زنده و محل گفتگوست، و نام و یاد او هرگز فراموش نگشته و کهنه نمی شود.
در این مختصر به برخی از اصول فکری و اندیشه های مهم و مشهور دکتر شریعتی در چند محور اشاره می کنم.
الف) توحید
توحید از دیدگاه شریعتی چنانکه خود او مدعیست نه فقط یک تئوری کلامی اعتقادی و صرفاً یگانه پنداشتن خداوند که به منزله یک زیربنا و جهانبینی اعتقادیست. او توحید را به عنوان اصل اصیل یکتاپرستی عنوان میکند و در آثار اسلامشناسیاش از آن در مقابل شرک یاد میکند وی توحید را به عنوان زیربنای اخلاقی و مبنای انسانیت مبتنی بر دو اصل خیر و شر و نیز توحید در نظر شریعتی یک فلسفه تاریخ و زیربنای جامعه شناختی است.
از دید شریعتی توحید عبارتست از:
… یک فلسفه جهانبینی و جهانشناسی که همانطور که میخواهد به جهان وحدت بدهد، از نظر خلقت به انسان وحدت بدهد، و همان طوریکه میخواهد بین تمام عناصر جهان وحدت بدهد ـ جهان را به خیر و شر تقسیم نمیکند ـ، همانطور میخواهد زیربنایی برای وحدت گروهها و نژادها و طبقات بشری بسازد؛ و بنابراین توحید خدا، در عین حال که حقیقت توجیهکننده عالم است زیر بنای توحید انسان هم هست، و توحید معبود زیربنای توحید عابد، که انسانها باشند، هست…
بنابراین توحید ،وحدت میان عشق و عقل ، وحدت میان عشق و عقل ،وحدت میان بئاتریس و ویرژیل، وحدت میان ابوعلی سینا و ابوسعید ووحدت میان پاسکال و دکارت راتحقق می بخشد. وانسان را به دو قطب عشقی و عقلی و اشراقی و استدلالی تقسیم نمی کند. چون توحید هیچگونه ثنویت را حتی در روح و در فرد نمی تواند تحمل کند.توحید دوگانگی میان جسم و روح را ازبین می برد. در قران شما هرگز نمی توانید جایی را پیدا کنید که جسم از روح جدا شده باشد.یا از روح و جسم جداگانه سخن گفته شود، چه رسد به مبنای اخلاقی و مذهبی و عرفانی و فلسفی….(مجموعه آثار ۱۶صفحه ۹۳ تا ۱۱۵)
خدا تنها به معنای افریننده هستی نیست ؛ یعنی تنها پاسخ یک پرسش علمی انسان درباره خلقت هستی نیست؛ بلکه معنای هستی نیز هست؛ یعنی هستی بی خدا کلمه ای است بی معنی، وجودی است پوک و بیهوده، چهرهای است زیبا ولی احمق.
خدا معنای هستی است، جهت هستی است، با او فقط خلقت حیات دارد، طبیعت زنده است، هستی، بی خدا، یک لش مرده و بی ارزش است، یک جماد است، انسان نیز جزئی از هستی است . (شریعتی، ۱۳۶۳: ۷۳)
تجربه تاریخ نشان داده است که «مذهب» نیرومندترین عاملی است که به جامعه بشری تشخص و اتکا و ایمان به خویش و استقلال در برابر بیگانه بخشیده است.(شریعتی، ۱۳۶۰: ۳۴۴)
ب)سوسیالیسم اسلامی
کسانی که حتی اندک آشنایی با شریعتی و آثار و افکار او دارند، به روشنی میدانند که یکی از آموزهها و در واقع یکی از اصول فکری شریعتی، باور به عدالت طلبی و برابری خواهی بوده است که البته مانند دیگر موضوعات دیگر ،صبغهای از باورهای دینی و آموزههای اسلامی داشته و به استناد برخی شخصیتهای تاریخ اسلام توجیه شده است.
شاید بتوان مهمترین سخن شریعتی در این باب را همان سه گانه مشهور «عرفان، برابری و آزادی» دانست. شاید به جای «عرفان» از «معنویت» بگوییم مناسب تر باشد و به جای آزادی «دموکراسی»، درستتر و روشنتر است. چرا که توضیحات شریعتی نشان میدهد که مرادش از عرفان معنویت است و از آزادی دموکراسی و اینها را میتوان از گفتههای دیگر شریعتی هم به دست آورد. مثلا در مجموعه آثار شماره ۸ (نیایش) میگوید: «خدایا! جامعه ام را از بیماری تصوف و معنویت زدگی شفا بخش تا به زندگی و واقعیت بازگردد. و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش، تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم» همانطور که ملاحظه میشود، در این گفتار، «تصوف» (بخوانید عرفان) و «معنویت» مرادف به کار رفته و «آزادی عرفانی» با «کمال معنوی» قرین شده است. چنین مینماید که در ذهن و ضمیر شریعتی نیز عرفان مرادف معنویت بوده است. در مورد آزادی نیز داستان همین گونه است. هرچند مفهوم آزادی (به ویژه در ذهن و زبان شریعتی) معنایی فراتر از آزادی سیاسی دارد و شامل آزادگی نیز میشود ولی او بارها مراد و منظورش را بازگفته و توضیح داده است که مقصودش همان دموکراسی و حق حاکمیت ملی و مردمی است. چنان که در گفتار «صالحات و حسنات در قرآن» در مقام شرح و بسط مثلث زر و زور و تزویر این مدعا را به روشنی نشان داده است.
تکیه معرفتی و اعتقادی دیگر شریعتی برای اثبات برابری خواهی، اصل توحید است. در دستگاه فکری و اعتقادی شریعتی، اصل توحید یگانه اصل دین است (در برابر تقسیم سنتی اصول و فروع و فهرست اصول به سه و یا پنج) و او (چنان که در طرح هندسی مکتب آورده است)، فقط توحید را زیربنای معرفتی و دینی تمام ارکان مختلف و متنوع اسلام میشناسد. او اصل توحید را معیاری برای برابری (یا سوسیالیسم اسلامی) معرفی میکند. وی توحید را یکتایی در الوهیت، یک تویی در بودن و یکه سازی در بودن فردی و اجتماعی میداند و این بدان معناست که در تمام اجزای جامعه انسانی باید برابری و در بعد سلبی آن عدم تبعیض حاکم باشد. شاید بتوان گفت این بعد توحید میتواند مصداق توحید اجتماعی و یا توحید در عبادت باشد. منطقا در اینجا دو گانه «شرک» و «توحید» شکل میگیرد؛ دوگانهای که شریعتی بارها بدان توجه کرده است.
به عنوان نمونه چند فراز از گفتههای شریعتی در باب برابری و سوسیالیسم را میآورم تا مدعیات ایشان وضوح بیشتری پیدا کند.
«سوسیالیسم یک ایده آل انسانی و یک ضرورت حیاتی است. سوسیالیسم در مسیر آرمان آزادی خواهی، حق طلبی و عدالت جویی انسان، دعوتی است به نفی تبعیض و بهره کشی و افزون طلبی فردی و شرک طبقاتی» (مجموعه آثار ۴، ص ۳۵۹) .
«زندگی برابرانه در یک جامعه، جز بر اساس یک «زندگی برادرانه» محال است» (مجموعه آثار ۲۰، ص ۴۸۱) .
«سوسیالیسم و دموکراسی، دو موهبتی است که ثمره پاکترین خونها و دست آورد عزیزترین شهیدان و مترقیترین مکتبهایی است که اندیشه روشنفکران و آزادی خواهان و عدالت طلبان، به بشریت عرضه کرده است» (مجموعه آثار ۲۲، ص ۲۲۰-۲۲۱).
«سوسیالیسم برای ما، تنها یک سیستم «توزیع» نیست، یک فلسفه زندگی است» (مجموعه آثار ۱۰، ص ۸۰).
از این مجموعه چنین اصل اساسی استخراج و استنباط میشود:
یکم: نفی و رفع تبعیض و استقرار برابری در روابط انسانی یک ضرورت انسانی و اخلاقی است.
دوم: این نفی تبعیض در تمام ابعاد است و فقط جنبه اقتصادی ندارد؛ هرچند مسئله معیشت و زندگی مادی بسیار مهم است و باید تأمین شود. ولی در هرحال سوسیالیسم اساسا و اولا «یک فلسفه زندگی است». شریعتی در باب تأمین «نان» در زندگی آدمیان چندان اصرار داشت که در پاسخ به پرسش از «معنای زندگی چیست؟ » میگوید: «نان، آزادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن» (مجموعه آثار ۱، ص ۱۸۵). او در پی نقل این مطلب، تأکید میکند که «نان» در آغاز این پنجگانه، دقیق و درست انتخاب شده است. او در این باب تا آنجا اصرار داشت که میگفت «مردمی را که «آب قنات» ندارند به جستجوی «آب حیات» در پی اسکندر روانه کردن و قصه خضر در گوش شان خواندن، شیطنت بدی است» (مجموعه آثار ۱۳، ص ۲۶۶). در این باب آرای شریعتی در باب «مالکیت» و «توزیع» و «مصرف» و همین طور «استثمار» مهماند و در آثار او میتوان یافت.
سوم: برابری بدون برادری محال است. مراد از «برادری» احساس همپیوندی عمیق انسانی است که در تفکر شریعتی ذیل عنوان «اومانیسم اسلامی» بر بنیاد قصه آدم در قرآن تبیین شده است.
چهارم: شریعتی سوسیالیسم و برابری خواهی و عدالت طلبی خود را بر بنیاد توحید و اخلاق دینی استوار میکند. او میاندیشید که «اخلاق یک سوسیالیست اخلاق یک مسلمان است» (مجموعه آثار ۲۳، ص ۳۵۰). به نظر وی اصولا سوسیالیسم و اخلاق سوسیالیستی و منش برابری خواهانه بر بنیاد ماده گرایی و ماتریالیسم قابل توضیح و تفسیر نیست بلکه با اساس بینش توحیدی و معنوی قابل فهم و تحلیل و قبول است. از این رو، وی ابوذر غفاری (صحابی برابری خواه پیامبر در روزگار عثمان) را «خداپرست سوسیالیست» میدانست (البته این عنوان برگرفته از کتاب عبدالحمید جوت السحار مصری بوده که شریعتی آن را در جوانی ترجمه کرده بود). گفتنی است که در این مورد شریعتی میراثدار «خداپرستان سوسیالیست» که بود که در سالهای نخستین دهه بیست شکل گرفته بود و او در نوجوانی عضو فعال آن بود.
پنجم: برابری با معنویت (و اخلاق) و آزادی (دموکراسی) کامل خواهد بود. با این همه، شریعتی با «سوسیال – دموکراسی» نوع اروپایی آن (البته با معیارهای پنجاه سال قبل) سازگار نبود و آن را در خدمت سرمایه داری میدانست.
ششم: یکی از محورهای بنیادین نقد شریعتی از نظام سرمایه داری حاکم بر جهان (و در زمان او عمدتا آمریکا و اروپا) با تمام ابعاد و ملزوماتش، همان اصول برابری خواهی و تبعیض ستیزی و اخلاق سوسیالیستی توحیدی اش بود که در این باب بسیار سخن گفته است. او بارها به اصول و دستاوردهای مترقی و آزادیخواهانه جهان مدرن اذعان کرده است اما در عین حال به پیامدهای خواسته و ناخواسته جهان پیشرفته صنعتی و سرمایه داری و اخلاق حاکم بر آن توجه و به شدت آنها را زیر ضربه نقد خود گرفته است. البته به قطب سوسیالیستی آن روزگار (قطبی که خود را بدیل و آلترناتیو سرمایه داری میدانست) نیز با همان حدت میتاخت. شاید بتوان گفت این جمله کوتاه او که: غرب سرمایه داری «انسان قلابی» میسازد و شرق سوسیالیستی «انسان قالبی»، تا حدودی رویکردهای انتقادی اش در این مورد را عیان کرد .
“نهضت ابراهیم” میخواهد به وسیله توحید، در عین حال که انسان را از نظر شناخت هستی بر گرد کانون واقعی و حقیقی عالم وجود بچرخاند، در عین حال بر گرد یک ملاک و یک زیربنای فکری، که اساس وحدت بشری و طبقاتی و نژادی را میسازد، بچرخاند، و سمبل هر دو کعبه است.[۳۵]
ج) حکومت دینی
شریعتی معتقد به برقراری حکومت دینی نبود، ایشان دموکراسی با رأی اکثریت را در جهان امروزی نه کاملترین بلکه قابل قبولترین حکومت میدانست : «اول باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجل سیاسی، رجل مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم میداند، و نه به اعتبار رای و نظر و تصویب جمهور مردم.
بنابراین یک حاکم غیرمسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا میداند، بر جان و مال و ناموس مردم مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد، بلکه رضای خدا را در آن میپندارد. گذشته از آن، برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیست.
آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق میشمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی میکند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را بهدقت ترسیم کردهاست .» (شریعتی، ۱۳۸۸: ۲۰۶ و ۲۰۷)
د) استبداد
شریعتی استبداد و دیکتاتوری را از عوامل بیرونی دفن استعدادهای انسانی «وقد خاب من دساها» میدانست و رستگاری انسان «فلاح» را تا خدا، تا «صدره المنتهی» (یک وجب مانده به خدا) بالاترین اعتقاد به اومانیسم تلقی میکرد دکتر شریعتی استبداد و دیکتاتوری را عین شرک میداند و مستبد و دیکتاتور را کسی میشمرد که قصد خدایی کردن در زمین را دارد:
«پذیرش استبداد پذیرش شرک است: اگر سرنوشت خود را بدست کسی بسپاریم یا در دست کسی بیندازیم شرک آوردهایم؛ اگر آزادی خویش را به کسی فروختیم یا کسی را صاحب خود پنداشتیم یا ادعای کسی را که خود را صاحب ما میشمارد پذیرفتیم، مشرکیم …
هرکس به خاطر قدرت، علم، ثروت و نژاد… تکبر ورزد و خود را از دیگران بزرگتر نشان دهد، یا اراده خود را بر خلق «تحمیل» کند و به «میل خود» حکومت براند، ادعای خدایی کرده، و هرکه آن را بپذیرد «شرک» آوردهاست. زیرا «حکومت مطلقه»، «اراده مطلقه» تکبر، قدرت و تسلط و تملک در انحصار خداست.» (شریعتی، ۱۳۸۸: ۹۴ و ۹۵)
و) امت و امامت
از دیگر نظریات عمده شریعتی نظریه امت، به پیشوایی امامت است. ، در نظام امت و امامت شریعتی رأی افراد ناآگاه جامعه را خوار شمرده و خواستار نوعی دموکراسی ارشاد شده برای جوامع عقبمانده تا دست یافتن آنها به سطح قابل قبولی از توسعه شده بود. به باور منتقدان، شریعتی با طرح بحث امت و امامت و بیاعتنایی به رأی تودهها، ناخواسته به توجیه نظریه ولایت فقیه در جمهوری اسلامی کمک کرده بود.[۴۰]
شریعتی در این زمینه بحث دموکراسی رأسها و دموکراسی رأیها را مطرح میکند. دموکراسی رأسها از نظر وی مربوط به جوامعی است که آرای افراد وابسته به دیگران است و مثلاً رئیس قبیله رأی خود را بر تمام قبیله تحمیل میکند. اما دموکراسی رأیها مربوط به جوامعی است که افراد جامعه به «اندویدوئالیسم کامل» رسیدهاند.[۴۱]
شریعتی میگوید:
رهبری امت (امامت) متعهد نیست که همچون رئیسجمهور آمریکا، یا مسئول برنامه «شما و رادیو»، مطابق ذوق و پسند و سلیقه مشتریها عمل کند، و تعهد ندارد که تنها خوشی و شادی و برخورداری -در حد اعلا- به افراد جامعهاش ببخشد. بلکه میخواهد و متعهد است که در مستقیمترین راهها، با بیشترین سرعت و صحیحترین حرکت، جامعه را بسوی تکامل رهبری کند، حتی اگر این تکامل به قیمت رنج افراد باشد، البته رنجی که اکثریت، آگاهانه پذیرفتهاند، نه که بر آنها تحمیل کرده باشند. بدین ترتیب، «امامت» عبارت میشود از رسالت سنگین رهبری و راندن جامعه و فرد از «آنچه هست»، به سوی «آنچه باید باشد»، به هر قیمت ممکن، اما نه به «خواست شخصی امام»، بلکه بر اساس ایدئولوژی ثابتی که امام نیز بیشتر از هر فردی، تابع آن است و در برابرش مسئول! و از همینجا است که امامت از دیکتاتوری جدا میشود و رهبری فکری انقلابی با رهبری فردی استبدادی تضاد مییابد.[۴۲]
ه) بازگشت به خویشتن
از دغدغه های شریعتی عقب ماندگی فکری، اعتقادی، فرهنگی، علمی، صنعتی مسلمانان و تمدن اسلامی بود. ار برای حل این معضل عقب ماندگی مسلمانان ” بازگشت به خویشتن” را مطرح کرد، اما نه خویشتنی که غرب و غرب زده ها ارائه میدادند، که خود نوعی استعمار جدید بود، بلکه منظور شریعتی از “خویشتن” اسلام نبوی و تشیع علومی بود که در دستگاه اعتقاد وی آن دو یکی اند و در واقع تشیع به روایت علی (ع) و آل علی تنها روایت درست و کامل از اسلام است.
“اما به عقیده ما غرب در قبال ما ایرانیها و مسلمانها به انکار فرهنگ سنتی نپرداخته تا ما در مقابل به اثبات آن بپردازیم، بلکه او به شدت به آن تکیه میکندو حتی در مواردی اغراق آمیز، اما انحرافی، یعنی چهره ای از فرهنگ و تمدن و تاریخ را به ما ارائه میدهد که خود میخواهد. این است که اثبات مطلق وجود فرهنگی و بازگشت به خویشتن سنتی برای ما مسئله ای را حل نمیکند، بلکه و به عنوان احیای سنتهای قومی و رسوم و آداب و عادات بومی و ارثی ما را به نوعی ” ارتجاع جدید” بکشاند…(این نوع) بازگشت به خویش استعمار جدید است و چه زشت … بنابرین، در شعار «بازگشتبه خویشتن» باید معین کرد «کدام خویشتن؟» «خویشتن اساطیری؟» « خویشتن قومی و نژادی» «خویشتن تاریخی؟» « خویشتن سنتی و بومی» «خویشتن باستانی؟» « خویشتن مذهبی»«کدام مذهب؟» «کدام شیعه؟» «علوی، صفوی؟»”
” و اینک در یک کلمه میگویم : تکیه ما به همین خویشتن فرهنگی، اسلامی مان است و بازگشت به همین خویشتن را باید شعار کنیم ، به خاطر اینکه تنها خویشتنی است که از همه ما به ما نزدیکتر است و تنها فرهنگ و تمدنی است که الان زنده است و روح و حیات و ایمانی است که در متن جامعه الان که روشنفکر در آن جامعه باید کار کند، زندگی دارد و تپش دارد.”(مجموعه آثار۲۳صفحه ۱۵۹،۱۵۸)
در خاتمه باید گفت شریعتی از معدود اندیشمندان برجسته و تحول آفرین در جامعه روشنفکری ماست
که اندیشه های نابی را در احوالات اجتماعی و دینی و فرهنگی و سیاسی و تاریخی ما مطرح کرد و افسوس که درجوانیش که تازه می خواست ثمرات بیشتری را بدهد ، ازبین ما رفت و واینک ماییم و پرسشهای او و طرحها و آرمانهای او ، بدون تردید بردوش جریان روشنفکری و دینداری متعهد و مسئول ماست که راه این اندیشمند بزرگ را باتببین و تحلیل و نقد و بررسی عالمانه دیدگاه ها و نظرات او ادامه داده و موجب به ثمر نشستن درخت طیبه آگاهی و خودآگاهی و تصفیه و استخراج منابع فرهنگی و زدودن خرافات و زنگارهای تاریخی و جغرافیایی که برروی دین راستین و انسانیت ما نشسته است، باشند.
منابع و مآخذ:
- درگاهی، محمود(۱۳۹۳) شریعتی آشنای ناشناخته، تهران: کویر.
- دژاکام، محمد یاسین. (۱۳۸۱). شریعتی و باز فهمی دین. تهران. موسسه نشر و تحقیقات ذکر.
- رزمجو،حسین(۱۳۶۹) استاد و فرزند برومند او. مشهد: موسسه چاپ و انتشارات استان قدس رضوی
- شریعتی، علی. (۱۳۵۹) مجموعه آثار ۱۰. جهت گیری طبقاتی در اسلام. تهران، دفتر تدوین و انتشار مجموعه اثار شریعتی، چاپ اول
- شریعتی، علی. (۱۳۶۰) مجموعه آثار ۲۰. چه باید کرد؟. تهران، انتشارات چاپخش، چاپ اول
- شریعتی، علی. (۱۳۶۱) مجموعه آثار ۲۲. جهانبینی و ایدئولوزی. تهران، انتشارات مونا، چاپ اول
- شریعتی، علی. (۱۳۶۳) مجموعه آثار ۳۰.اسلام شناسی. تهران، انتشارات چاپخش، چاپ اول زمستان
- شریعتی، علی. (۱۳۷۷) مجموعه آثار ۲۳. مذهب،علیه مذهب. تهران، انتشارات قلم، چاپ اول زمستان
- کتاب مذهب علیه مذهب مجموعه آثار ۲۲ (تویین بی، تمدن-مذهب) تهران چاپخش چ ۸ سال ۱۳۸۸ ص ۲۰۶ و ۲۰۷
- مجموعه آثار ۳۰، اسلامشناسی، ص ۹۴ و ۹۵