1

داود فیرحی ومسأله قفل شدن دوره گذار درایران

احمد حکیمی پور

باورم نیست نگاه تو و این خاموشی
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا
با زنده یاد داود فیرحی باوجود این‌که همشهری وتقریباً هم سن وسال بودیم، درنیمه دهه ۶۰ خورشیدی از نزدیک آشنا شدم. از هنگامی که در رشته علوم سیاسی در دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران مشغول ادامه تحصیل شدیم، این دوستی و علاقه، تحکیم شد و ژرفای بیشتری یافت. ما فرصت این را داشتیم که در طلایی‌ترین دوران تحصیل در آن رشته، از خرمن دانش استادان بی‌بدیلی همچون دکتر شیخ‌الاسلامی، دکتر مقتدر، دکتر رضوی، دکتر افتخاری، دکتربشیریه، دکتر ابوالحمد، دکترسیدجواد طباطبایی، دکترسیف‌زاده، دکتر فرهنگ رجایی و…. خوشه‌ها برچینیم و توشه‌ها برگیریم. درآن زمان، تنها دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی دانشجو می‌پذیرفت؛ آن‌هم باظرفیت زیر پنجاه نفر. درواقع نخبگان کنکورعلوم انسانی، این رشته را انتخاب می‌کردند. این دوران لذت و خاطرات خاصّ شیرین و ماندگاری داشت که همواره حسّ و عطر آن را با خودم دارم.
ازجمله بهترین اوقات این مقطع، لحظه‌ها و ساعات حشرونشر در محیط کلاس و دانشکده وخوابگاه کوی دانشگاه تهران با دوستان عزیز دوران تحصیل ازجمله داود فیرحی بود. من و داود تا پایان مقطع کارشناسی ارشد دراغلب کلاس‌ها باهم بودیم و سعی می‌کردیم هماهنگ و مشابه هم انتخاب واحد کنیم. این امر به جز علل عاطفی و وابستگی روحی، دلیل دیگری نیز داشت؛ چراکه او درکنارتحصیل در دانشگاه، درقم هم دروس حوزه را باجدّیت و دقّت دنبال می‌کرد و به اصطلاح یک‌پایش در قم بود و پایی دیگر در تهران داشت. من هم در حین تحصیل، یک‌پایم درجبهه‌ها بود و پای دیگرم در تهران. بنابراین برای جبران عقب ماندگی از دروس و تبادل جزوه، خیلی به هم نیازداشتیم. یادداشت‌برداری‌های داود از دروس استادان، بی‌نظیر بود و دانشجویان مشتری همیشگی‌اش بودند. من هم البته یادداشت‌های سرکلاسم بدنبود. حتی دربعضی درس‌ها پروژه تحقیقی مشترک انتخاب می‌کردیم. به‌هرحال، دوران خوشِ درس و بحث تمام شد و دست تقدیر، سرنوشت متفاوتی برایمان رقم زد؛ داود فیرحی بی‌درنگ مقطع تحصیلی دکتری را نیز دردانشکده خودمان و با همان استادان طی‌کرد ومن با ورود به مجلس شورای اسلامی به‌عنوان نماینده دوره چهارم از حوزه زنجان و طارم، به کوران سیاست عملی وارد شدم و مجال ادامه تحصیل پیوسته را ازدست دادم. اما پیوند این دوستی و صمیمیت هیچ‌گاه گسسته‌نشد و دیدارهای گاه و بیگاهمان به بهانه‌های مختلف ادامه‌داشت. هروقت دلم هوایش را می‌کرد دراتاقش، یا در راهرو دانشکده قرار می‌گذاشتیم و اوقاتی را به مصاحبت پربار و لذت‌بخش با او سپری می‌کردم. دکتر فیرحی حتی در اوایل شکل‌گیری حزب اراده ملت ایران، با اعضای مؤسس که عمدتاً از دوستان و هم کلاسی‌های دوران تحصیلش بودند، همفکری و همراهی کرد ولی خیلی زود، تمام تمرکزش را درعرصه سیاست نظری گذاشت و انصافاً گل کاشت.

اگر دست تقدیرمهلت می‌داد از این تکاپوی علمی او در حوزه قدرت و سیاست درایران و اسلام، شاهد ثمرات بیشتری بودیم. البته هرزمان برای میزگرد، سخنرانی و کارگاه آموزشی به جمع‌مان دعوت می‌کردیم، با آغوش باز و متواضعانه می‌پذیرفت. سال‌ها پیش دریکی از دیدارهای دوستانه، با شوق تمام که در برق چشمانش نمایان بود گفت: «دارم کارهایی را پی‌می‌گیرم که اگر به سرانجام برسانم خیلی به‌درد امروز جامعه‌مان خواهدخورد». بعدها که یکایک آثارش منتشر گشت، معلوم شدکه پا درمسیر مهم وگره‌گشایی گذاشته‌است. بی‌شک، بررسی آثار و دیدگاه‌ها وتزهایی که دکتر فیرحی داشت، بر عهده محافل علمی و اهل فنّ و صاحب‌نظران حوزه اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران است؛ اما من دراین مجال آنچه را که دغدغه اصلی او از تکاپوی نظری برای پیدا کردن راه حل عملی مقدور وکم هزینه برای این مُلک و ملت یافتم عرضه می‌کنم:
داود فیرحی مثل همه عالمان متعهد و مسؤول، دغدغه عبورکم‌هزینه ایران از دوره گذار را داشت. او معتقد بود جامعه ایران از زمان مشروطه تاکنون در دوره گذار، گیر کرده‌است؛ تعبیری هم که به‌کارمی برد، «قفل شدن» بود. او همواره می‌گفت ایران دهه‌هاست در مرحله گذارِ قفل شده، قراردارد. تمثیل جالبی هم در میان می‌آورد و جامعه ایران را به برگی که درگرداب رودخانه گرفتارشده‌است، تشبیه می‌کرد؛ یعنی تحولات جهان بشری، مانند آب رودخانه‌ای درجریان است اما دراین میان، ایران از زمان مشروطه مثل برگی در جایی از این رودخانه داخل گرداب گیر کرده‌است و به‌دورخود می‌چرخد. این جامعه گمان می‌کند درحال حرکت است ولی درجا می‌زند. کافی است با یک تکان کوچک این برگ را ازگرداب نجات داد تا درمسیر رودخانه به راهش ادامه دهد. البته از این تمثیل، برای فهم آسان این مشکل، استفاده می‌کرد. او راه حل را در پیوند درست سنّت و مدرنیته در الگوی جامعه ایرانی جستجو می‌کرد و معتقد بود دراین بیش از یک قرن گذشته، هم حاملان مدرنیته و هم نگهبانان سنّت‌ها نه تنها کمکی به خروج ایران ازگرداب دوره گذار قفل‌شده نکرده‌اند و نمی‌کنند بلکه به طولانی شدن این مرحله هم یاری رسانده و موجب تأخّر تاریخی شده‌اند.
او قویاً معتقد بود باید توان وموتور سنّت و توان وموتور مدرنیته را که بیش از یک قرن است درجامعه ایران برخلاف هم حرکت می‌کنند و عملاً انرژی وتوان خود و جامعه را به هدر داده و تحلیل می‌برند هم‌راستا کرد تا به‌جای این‌که جامعه را دوتکه کرده و این طناب کشی تاریخی را ادامه دهند، پشتِ سرِ هم قرار گرفته، یکدیگر را تقویت‌کنند. نمونه موفق این فرایند را جامعه بریتانیا می‌دانست.

به باور او جامعه انگلستان نیز در سال‌های آغازین انقلاب صنعتی و شکل‌گیری حکومت مشروطه سلطنتی این مشکل را داشت و رقابت سخت و پرهزینه بین نهادهای نوگرا و در رأس آنها مجلس عوام و احزاب با نهادهای سنّتی مثل نهاد سلطنت و مجلس لردها وجودداشت؛ به‌طوری‌که این کمشکش حدود یک قرن توان و انرژی جامعه انگلیس را مصروف خود نموده، هر دو موتور محرک جامعه عملاً یکدیگر راخنثی و زمین‌گیر کرده‌بودند. تا این‌که توسط روزنامه نگار جوانی، نظریه تعامل وتقویت این نیروها بجای تقابل و خنثی کردن یکدیگر طرح شد. اوایل، کسی به این موضوع توجهی نشان‌نداد ولی آن‌قدر پیرامون این ضرورت، بحث‌کرد و پیگیر شد تا بالاخره تبدیل به مسأله روزِ جامعه بریتانیا شد وهمه به آن توجه کردند و درنهایت کشاکش حدود یک‌قرنی که عملاً ساختار را قفل کرده بود پایان یافت و از آن به بعد درنظام سیاسی انگلیس هردو نهاد سنّت و مدرنیته به تعامل مثبت و هم‌افزا، با حفظ شأن و جایگاه یکدیگر، رسیدند. دکتر فیرحی معتقد بود این اتفاق که می‌بایست در ایران دوره مشروطه به وقوع می‌پیوست، به هر دلیلی نه تنها اتفاق نیافتاد بلکه وارد کژراهه‌های پیچیده‌ای شده‌ایم که البته دلایل خاصّ خود را دارد. فیرحی تلاش‌های مرحوم نائینی را در راستای تأمین امکان تلفیق درست و تعالی‌بخش سنّت ومدرنیته درعصر مشروطه تحلیل وارزیابی می‌کرد که هم ازسوی روشنفکران وهم از سوی سنّت‌گرایان نادیده گرفته‌شد و این افسوس و دریغ تاریخی کماکان ادامه دارد. تلاش‌های مرحوم طالقانی هم در دوران بعد ازکودتای ۲۸ مرداد برای احیای اندیشه سیاسی مرحوم نائینی به دلیل رونق مشی مبارزات چریکی و قهرآمیز و یکه‌تازی حاکمان وقت، عملاً راه به‌جایی نبرد. مرحوم فیرحی با بهره‌گیری همزمان از میراث و توش و توان حوزه و دانشگاه و بازخوانی مجدد تاریخ معاصر ایران، معضل اصلی را در قفل شدن ایران در دوره گذار یافته و درتلاش بود تا ابتدا از تقابل دایمی حاملان مدرنیته و حافظان سنّت بکاهد و نقاط تفاهم وآشتی را شناسایی و برجسته نماید و درنهایت، توان و ظرفیت این دو موتور فعال درجامعه ایران را هم‌راستا کرده، یا امکان هم‌راستایی آنها راعملی و ممکن نشان‌دهد. او درآسیب شناسی تحولات تاریخ معاصر ایران به‌خوبی به مفهوم ملت‌سازی و مشکلی که بعدها مشروطه در این مفهوم به آن دچار می‌شود توجه دارد. فیرحی یکی ازدلایل گیرکردن در گرداب دوره گذار را فهم نادرست ملیت و ملت سازی در ایران می‌داند که ازخطاهای بارز روشنفکران عصر مشروطه، بالاخص منورالفکران دوره پهلوی اول بود. آن‌ها ملیت را به اشتباه با ناسیونالیسم و باستان‌گرایی و تفاخرهای نژادی اشتباه گرفته، از مفهوم واقعی آن در دوران رنسانس وعصر نوگرایی دور و تهی کردند و ملیت را به‌جای این‌که به عامل وحدت ملی تبدیل‌کنند، به موضوع چالشی دایمی برای کشور بدل‌کردند. به باور فیرحی درتفاهم بین روشنفکران و نخبگان جامعه سنّتی ایران فعالان دلسوز هر دوطرف کوتاهی کردند و میدان به‌دست مغرضان افتاد وعملاً درمسیر طبیعی تحولات، انقطاع به‌وجودآمد. ازسوی دیگر حاکمان نیز بعد از تحقق مشروطه در ایجاد بسترهای طبیعی شکل‌گیری نهادهای حقوقی وقانونی استمراردهنده جریان مشروطه، کوتاهی وحتی کارشکنی کردند. به‌زعم فیرحی این مشکلات کمابیش ادامه پیدا کرده و با انباشت تاریخی آن پیچیده‌تر هم شده است. او در آثار اخیر خود به‌ویژه آخرین کتاب منتشر شده‌اش، که به مسأله حکمرانی حزبی از منظر فقهی پرداخته‌است، عملاً راه وارد آوردن تلنگری کوچک ولی مفید و اساسی، برای بیرون آوردن همان برگ گرفتار درگرداب را نشان‌می‌دهد.
امیدوارم رحلت نابه‌هنگام این استاد فرهیخته هشدارگونه‌ای باشد بر نیروهای اصلی تعیین کننده سرنوشت این مُلک وملت تا به آثاری که برای حل معضلات وچالش‌های اساسی وتاریخی کشور، پاسخ‌های علمی، حکیمانه و واقع بینانه می‌دهند توجه جدی و عملی داشته‌باشند.