1

فصلنامه خاطرات سیاسی شماره 8

برای دریافت نسخه کامل این شماره (8) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

      خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.

 




جایگاه شریعتی در ادبیات معاصر فارسی

آتنا محفوظی

پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی

دیباچه
دکتر شریعتی همان دردمند دردآشنا که قلم توتم او بود، از چهره‌های روشن‌بین و روشنگر در تاریخ معاصر ایران به شمار است. شریعتی علاوه بر اشتهار به سهم داشتن در وقوع انقلاب اسلامی، به دلیل کارنامه پربارش در احیای مذهب و سنّت در جامعه و بیدارگری و تبدیل دین به ایدئولوژی نیز شهرت داشته است. دکتر علی شریعتی در میان اهل‌قلم، ازجمله نویسندگان فعالی بود که در فرصتی بسیار کوتاه، فراتر از زمان خویش، چندین اثر شگرف و جاوید از خود به‌جا گذاشت. شیوهٔ نویسندگی و نثر بلیغ او در کنار محتوای انسانی آن سبب شده است که آثار وی پر خواننده‌ترین کتاب‌ها در میان نسل جوان جامعه ما باشد. او از ادبیات به‌عنوان وسیله‌ای برای انتقال آرمان‌ها و افکار خویش به مخاطبان، به‌خصوص جوانان، به نحو احسن استفاده کرد.

مقدمه
علی شریعتی مزینانی، زادهٔ دوم آذرماه 1312 در روستای مزینانِ سبزوار و درگذشته در 29 خرداد 1356 در ساوت همپتون انگلستان، نویسنده و جامعه‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی بود. شریعتی نگرشی نوین به تاریخ و جامعه‌شناسی اسلام عرضه کرد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد می‌کرد. وجود تفکر خلاق باعث شد که شریعتی در طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری چون ترجمه «ابوذر غفاری»، «نیایش» اثر الکسیس کارل و یک‌رشته مقاله‌های تحقیقی در این زمینه همت گماشت؛ وی با آثار متنوع خود که در زمینه‌های گوناگونی چون انسان، تاریخ، فرهنگ، تمدن، جامعه و… به نگارش درآورد، انقلاب فکری عظیمی ایجاد کرد و با آگاهی دادن جوانان، آنان را از غفلت و پوچی رهانید. رشتۀتحصیلی ایشان ادبیات بود اما فضایی که او در آن به سر می‌برد فضای ادبیاتی نبود. پدرش عالم دینی و مبارز بود و او با مفاهیمی دینی سروکار داشت، پس بااینکه رشته‌اش ادبیات بود، ولی اختصاصاً در ادبیات کار نکرد. شریعتی ادبیات را به‌عنوان وسیلهٔ انتقال افکار و اندیشه‌هایش به کار می‌گرفت که در حوزه‌های فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی متمرکز بود. شریعتی، نه صرفاً یک ادیب که یک مصلح اجتماعی است و در سخنرانی‌های او ادبیات نمود زیادی دارد.

بستر اندیشه‌ای دکتر علی شریعتی
با دقت و تأمل در شیوهٔ بیان اندیشه‌ها و مفاهیم ذهن خلاق نویسندهٔ توانمندی چون دکتر شریعتی، می‌توان گفت بین سبک آثار مختلف او و اندیشه‌هایش ارتباط تنگاتنگی وجود دارد؛ اندیشه‌های دکتر علی شریعتی، اندیشه ـ باورهایی است برآمده از یقین و انتقاد. او در دفاع از این اندیشه‌ها و اثبات آن‌ها از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. زندگی او عجین شده با آرمان‌ها و باورهایش بود و این موضوع نشان از همین کوشش پیوسته دارد. پیشاپیش باید گفت که شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دورانی که شریعتی در آن می‌زیست، در منش، روش و شخصیت فردی وی تأثیر داشت. سخن گفتن از اندیشه‌های او مستلزم سخن گفتن از این شرایط است. چراکه این شرایط و عوامل و نیز سایر عوامل، باهم سازنده وجود آدمی هستند. حکومت، تابع دستور قدرت‌های بیگانه بود. صاحبان زر و زور، قدرت را به دست گرفته بودند و دم از انسانیت می‌زدند. مدعیان تشیع صفویه و روحانیت، لباس دین را بر تن کرده با تبلیغات سوء خود، مردم را از حقیقت اسلام دور و متوجه امور فرعی کرده بودند. ازاین‌رو شریعتی باور داشت مذهب دچار آسیب شده و باید آفت زدایی شود. او چنین مذهبی را عامل رکود و خمودگی احساس و اندیشه آدمی می‌دانست و معتقد بود مذهب باید اصلاح شود و اسلام از خرافه‌ها و انحراف‌ها پیراسته گردد. او به‌عنوان جامعه‌شناسی متفکر در بطن جامعه قرار داشت و با چشم خود شاهد رنج‌های قشر مستضعف، طبقات محروم و ستمدیده و روی‌گردانی جوانان از دین اسلام بود. او خود را مسئول و ملتزم می‌دانست که در پی چاره‌جویی برآید و زمینهٔ تحول اساسی را فراهم کند و قلم را وسیلهٔ این کار قرارداد. به همین دلیل است که با ایجاد نهضت فکری و ایدئولوژی خود، جوانان را به مبارزه با رژیم شاهنشاهی فراخواند و ازاین‌رو است که لقب معلم انقلاب را از آن خودساخته است. دکتر شریعتی به‌مثابه روشنفکری مذهبی، زبان گویای دوره خویش بود. او با سخنان اندیشمندانهٔ خود در پی بیدار کردن مردم و آگاهی بخشیدن به آنان بود؛ او به مردم خویش فهماند که نباید به‌هیچ‌وجه با زرمندان و تزویر گران ستم‌پیشه و فریبکار سازش کرد و با سکوت خود فضا را برای ستمگری‌ها و طغیان گری‌های هرچه بیشتر آنان فراهم نمود. همچنین او برای جلوگیری از تباهی نسل جوان و هدایت آنان، ندای بازگشت به خویشتن خویش را سر داد و با فعالیت‌های خود مانع اقدامات مخرب سه گروه انسان کُش زر و زور و تزویر شد؛ بنابراین، سه جنبهٔ فکری شریعتی، ستیزه گری با صاحبان زر، زور و تزویر است. او در مدت زندگی خویش با قلم سحرانگیز و زبان شیوا و دل‌نشین خود در معرفی و نفی این سه عامل مهم تلاش کرد. او تزویر را عامل رکود باورها و اندیشه‌ها و بازدارندهٔ پیشرفت‌های سیاسی و اجتماعی می‌دانست. شریعتی برای رسیدن به اهدافی که باور داشت، در تمام سخنرانی‌ها و کتاب‌های خود به سه دسته ثروتمندان، زورمندان و ریاکاران می‌تاخت و آنان را سخت نکوهش می‌کرد.
ستیز با شاعران غیر مردمی که از ویژگی‌های فکری آثار دکتر شریعتی است، در سبک آثار او انعکاس یافته است. شایان‌ذکر است که این وجه از اندیشه‌های او تنها در کتاب «هبوط در کویر» و «نامه‌ها» منعکس‌شده است. دکتر شریعتی معتقد است هر شاعر یا نویسنده‌ای باید از دردها و مشکلات مردم آگاه باشد و آثار خود را در خدمت اجتماع قرار دهد. او همچنین در آثار خویش، بینش تازه‌ای به مردم ارائه می‌دهد و آنان را به‌سوی کمال و عظمتِ روح و اندیشه و احساس سوق می‌دهد. آزادی در اندیشه شریعتی به مفهوم رهایی انسان از قیدوبندهای جبر تاریخ، جبر طبیعت و جبر محیط است. او مطابق با دین اسلام و خلاف تمام مکتب‌های غربی اعلام می‌کند که انسان مختار و آزاد آفریده‌شده است و مسئول اعمال خویش است. وی معتقد است که انسان تنها موجودی است که با آگاهی و خودآگاهی و نیز اعتقاد به باری‌تعالی و تمسک به دین اسلام می‌تواند خود را از جبر حاکم بر تمام پدیده‌های طبیعی رها کند و با دست خویش سرنوشت خود را بسازد. شریعتی باروحیه ضد استبدادی خود، تفکر ضد سرمایه‌داری، ضد زور و تزویر را از طریق نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود به جوانان انتقال داد. اگر افکار او از طریق آثارش به مردم منتقل نمی‌شد تداوم انقلاب صورت نمی‌گرفت و یا به‌سوی دیگری متمایل می‌شد.

شخصیت اخلاقی دکتر شریعتی
تواضع و فروتنی که ازجمله خصلت‌های نیک دکتر شریعتی بود در سبک آثار او بسیار تأثیر داشته به‌طوری‌که در جای‌جای آثار خود عنوان کرده که یکی از رعایای این مملکت است. او ذاتاً انسانی متواضع بود اما در برابر عناصر مخرب جامعه هیچ تواضعی از خود نشان نمی‌داد و حتی در برابر اعمال تبهکارانه آنان قاطعانه و محکم ایستاد و به ستیز با آنان برخاست. شهرت گریزی ازجمله ویژگی‌های اخلاقی شریعتی بود که در نتیجه در بیان وی نیز تأثیر داشته است؛ به صورتی که در جای‌جای آثارش با عدم توجه او به مقام و منصب دنیایی روبه‌رو می‌شویم. تعهد و مسئولیت در قبال مردم نیز ازجمله ویژگی‌های شخصیتی بارز دکتر شریعتی بود که در سبک آثارش نیز تأثیر داشته است. او در قبال تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که حاکمان وقت بر مردم مستضعف و فقیر روا می‌داشتند خود را مسئول و متعهد می‌دانست و معتقد بود رسالتی بر دوشش است که باید به انجام برساند حتی تا پایان مرگ. شریعتی از اینکه زنده باشد و برای مردم و جامعه کاری نتواند بکند احساس شرمندگی می‌کرد. دکتر شریعتی نویسنده‌ای مخلص بود که عمل خود را خالصانه برای خلق و درراه حق می‌خواست. این ویژگی شخصیتی در سبک آثارش بی‌تأثیر نبوده است؛ او همچنین بابیانی ساده و شفاف و به‌دوراز ابهام می‌نوشت و برای باورهای خودکار می‌کرد. دکتر شریعتی آثار خویش و کلمات به‌کاربرده شده در آن‌ها را پاره‌های جان، شعله ایمان و ناله‌های درد خویش می‌خواند نه وسیله‌ای برای کار و کسب رایج در بازار دین و دنیا. او ارزش بسیاری برای نوشته‌های خویش قائل بود و حق آن‌ها را عشق خون و خدا می‌دانست. شریعتی فردی خلاق خوش‌رفتار، صادق و هوشیار تحلیل‌گر، واقع‌بین، مردم‌گرا، درست‌کار و … است. با توجه به مهارتی که در عرصه نویسندگی داشته به‌خوبی توانست اندیشه‌های خود را در قالب زبانی سخته و سنجیده به مخاطبان خودالقا کند و تأثیر بسزایی بر آنان بگذارد.
دکتر شریعتی به‌عنوان معلم انقلاب و همچنین نویسنده انقلاب با بیدارگری و دعوت مردم به ستیز با سه گروه مصیبت‌بار تاریخ یعنی صاحبان زر، زور و تزویر، نقش مهمی در هدایت جوانان و مردم به‌سوی مکتبی تکان‌دهنده ایفا کرد.
بستر اجتماعی ادبیات دکتر شریعتی
در تمام دوره‌های تاریخی متناسب با روابط اجتماعی و چگونگی فرهنگ هر جامعه‌ای، دارندگان و به‌کاربرندگان زر و زور و تزویر، همواره کوشیده‌اند منابع انسانی، فرهنگی و طبیعی مردم جامعه خویش و یا دیگر جوامع را غارت کرده و آنان را تحت سلطه خود درآورند. با همه این‌ها، در سوی دیگر، در هر جامعه‌ای انسان‌های روشن‌فکر و دردآشنایی هستند که علیه این قدرت‌ها به پا می‌خیزند و مردم را از اعمال تبهکارانه صاحبان زر و زور و تزویر آگاه می‌کنند و با برپایی نهضت‌های فکری و فرهنگی مانع اقدامات مخرب آنان می‌شوند. دکتر علی شریعتی، از شمار انسان‌های روشنفکر متعهد و آگاهی است که باهوش و ذکاوت خود حقایق را دریافت و آشکار کرد و با ایجاد رنسانسی اسلامی و تجدید حیات ایدئولوژیک دینی مردم را در جهت رسیدن به آزادی، آزادگی و رهایی از دست استعمارگران بزرگ هدایت نمود. درواقع مردمی بودن و وابسته نبودن اندیشه دکتر شریعتی نسبت به جریان‌های سیاسی اجتماعی عصرش سبب حفظ محبوبیت این اندیشمند بزرگ در دل مردمان روزگار پس از اوست. او در آثارش دغدغه‌هایی مانند فقر، تبعیض و نا آزادی را بدون ترس بیان می‌کرد و همچنین با سفر به کشورهای مختلف با شناخت فرهنگ دیگر جوامع، پالایش منابع فرهنگی را در خلال صفحات کتابش به مردم می‌آموخت. عمق ارتباط مخاطبین با کتاب‌های شریعتی نشان از تأثیرگذاری او در جامعه است . شریعتی با حفظ زبان فارسی به‌عنوان زبان دین، ملیت، قومیت و اندیشه ایرانی تأکید داشت و از سویی با دو مفهوم غرب‌گرایی و غرب گریزی مخالف بود و معتقد بود باید روی شناخت فرهنگ غرب و فرهنگ خود تمرکز داشت. علی شریعتی مردی که با واردکردن نگاه جامعه‌شناسی به حوزه دین، موجی از زبان جدید در دنیای جوانان تشنه اسلام پدید آورد، این زبان تازگی‌هایی داشت که به تسلط دکتر شریعتی در حوزه ادبیات و هنر مربوط می‌شد. چراکه او تحصیلات دانشگاهی ادبیات فارسی داشت و بر زبان‌های عربی و فرانسه احاطه داشت؛ مجموع این‌ها او را دارای قابلیت‌هایی کرده بود که بتواند با نسل نوجو و آرمان‌خواه زمان خود گفت‌وگو کند. شریعتی ازجمله نویسندگان دردآشنا و میان ـ مردمی بود که مثلث آرمان‌شهر رستگاری از منظر او شامل سه قطب: آزادی، برابری و عرفان بود و مثلث شوم تاریخ: تزویر، زور و زر.
شریعتی، یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی عصر انقلاب اسلامی به شمار می‌رود که گرچه هیچ‌گاه در روزگار به ثمر رسیدن انقلاب نزیست اما سایهٔ فکری او در عرصه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی دوران انقلاب مرزبندی مشخصی با اندیشه‌های دیگر داشت. با وجود اشعار و متون ادبی قابل توجه، علی شریعتی در دوره خود به عنوان شخصیتی قابل توجه در ادبیات شهره نبود ؛ اما نباید ازنظر دور داشت که شریعتی با برداشت‌های نو و ذوقی خود، کلماتی را به حوزه ادبیات دینی و اجتماعی تزریق کرد که این کلمان نشانگر تحول در گفتار و گفتمان این نویسندگان بود. مفهوم تعهد به آرمان‌ها، آزادگی قلم و هنر در انتظار موعود به‌عنوان نگاه او به فلسفه هنر در پی به خدمت گرفتن ادبیات در راستای آرمان‌های مهم وی قرار داشت. آرمان‌گرایی در ادبیات چه محصول مکتب شریعتی باشد و چه معلول عوامل دیگر، از سید شهیدان اهل‌قلم، شهید آوینی یا قیصر امین پور و حلقه حوزه هنری، تجلیات گوناگونی داشته است. آرمان‌گرایی در ادبیات باید زمینه‌ای مناسب برای حرکت روبه‌جلوی نسل‌ها را فراهم کند و این نگاه مقوم نقاط قوت و از بین برنده نقاط ضعف در مهندسی فرهنگی ـ اجتماعی باشد، چیزی که تلاش‌های فرهنگی شریعتی و دیگر اندیشمندان هم‌عصر او بر آن متمرکز شد و به نتیجه رسید. «زر، زور و تزویر» که تکیه‌کلامش شده بود و موضع اقتصادی، فکری و سیاسی‌اش را در مقابله با این سه قطب مشخص می‌کرد، خود یک ترکیب ادبی است که آگاهانه انتخاب‌شده است.

بستر سیاسی ادبیات دکتر شریعتی
دکتر علی شریعتی مردی که غیرمذهبی‌ها او را نادیده می‌گرفتند، روحانیان او را سرزنش می‌کردند و رژیم شاه او را مجازات کرد، تأثیرگذاری‌ترین و مهم‌ترین نظریه‌پرداز اسلام سیاسی چپ در ایران و یکی از چهره‌های مشهور اسلام سیاسی در جهان اسلام به شمار می‌رود، ایشان قرائتی از اسلام ارائه می‌دهد که از آن در ادبیات سیاسی به‌عنوان اسلام انتقادی یاد می‌کنند. اندیشمندان سیاسی از القاب متعددی برای خطاب قرار دادن ایشان استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان نمونه می‌توان از ولتر انقلاب ایران، مردمی‌ترین مبلغ رادیکالیسم اسلامی و ایدئولوگ انقلاب ایران نام برد . این ولتر یا ایدئولوگ انقلاب، ذهنی مملو از اندیشه‌های بحث‌برانگیز داشت که به خاطر همین اندیشه‌ها در کانون توجهات قرار گرفت. بازگشت به خویشتن به‌عنوان گفتمان اصلی شریعتی، راه‌حلی بود که ایشان به جامعه تجویز می‌کرد. این گفتمان در حوزه سیاسی چاره‌ای بود برای نسلی که از استبداد به تنگ آمده بود و لیبرالیسم را به دلیل سیاست‌های امپریالیستی و استعماری دولت‌های غربی و ابتذال اخلاقی این جوامع شایسته سرزنش می‌دانست و مارکسیسم را به دلیل ماهیت ماتریالیستی و ضدیتش با مذهب نکوهش می‌کرد . بازگشت به خویشتن همچنین راه‌حلی برای معضل موجود در جامعه روشنفکری بود که افرادی مانند جلال آل احمد ضمن اذعان به این معضل، از درمان آن عاجز بودند. آل احمد غرب‌زدگی را به‌عنوان گرفتاری اجتماعی روشنفکران ایران بابیانی ادیبانه بیان می‌کرد ولی راه‌حلی برای درمان آن نداشت. در اینجا بود که شریعتی بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. ایشان بازگشت به خویشتن را این‌گونه توصیف می‌کند: «هنگامی‌که ما از بازگشت به ریشه‌های خود سخن می‌گوییم درواقع از بازگشت به ریشه‌های فرهنگی خود حرف می‌زنیم. ممکن است بعضی از شما به این نتیجه برسید که ما ایرانیان باید به ریشه‌های نژادی (آریایی) خود بازگردیم. من این نتیجه‌گیری را قاطعانه رد می‌کنم. من با نژادپرستی، فاشیسم و بازگشت ارتجاعی مخالفم. نکته مهم‌تر آنکه تمدن اسلامی همچون قیچی عمل کرده و ما را از گذشته پیش از اسلام به‌کلی بریده است. نتیجه آنکه برای ما بازگشت به ریشه‌هایمان به معنای کشف دوباره ایران پیش از اسلام نیست بلکه به معنای بازگشت به ریشه‌های اسلامی ماست.»(نک: بروجردی،1377: 172)

بانفوذترین چهره روشنفکری دههٔ 50
یکی از مهم‌ترین عرصه‌هایی که شریعتی با ورود به آن حساسیت‌های زیادی را برانگیخت، حوزه سنت و مدرنیته بود. در حقیقت ایشان با ورود به گفتمان مدرنیته قدم درراهی گذاشت که راه سوم لقب گرفت. راهی که نه سنت است و نه مدرنیته بلکه نقد آن دو است. در این راه هم روشنفکران مورد تخطئه قرار می‌گرفتند و هم سنت‌گرایان. روشنفکران متجدد ازاین‌جهت موردانتقاد قرار می‌گیرند که به‌عنوان کارگزاران غرب، هیچ‌گاه نمی‌توانند با واقعیات جامعه خودسازگار شوند و بدین‌جهت نمی‌توانند مردم را رهبری کنند. سنت‌گرایان هم چون مدرنیته را به دیده منفی می‌نگرند، در جهت شناخت آن قدمی برنمی‌دارند و به دستاوردهای مهم و پیشرفت علوم و فن‌آوری مدرن هیچ‌گونه توجهی نداشتند، موردانتقاد ایشان قرار می‌گیرند. شریعتی از طریق انتقاد همزمان از مدرنیته و مذهب سنتی، جنبه‌های مثبت و منفی هر دو طرف را دسته‌بندی کرده و آمیزه‌ای از مفاهیم این دو مقوله به وجود آورده است که با در اختیار قرار دادن آن‌ها به روشنفکران و نسل جوان، به بسیج آنان در برابر رژیم دست زد.
بازسازی او از معانی و نهادهای اسلامی چون امامت، شیعه، تقیه و غیره در پرتو مجموعه‌ای از انگاره‌های مدرن چون آزادی، روشنفکری، استعمار و غیره به‌صورت نیرومحرکه‌ای پرقدرت در بسیج روشنفکران و نسل درس‌خوانده جوان در برابر رژیم شاه در نیمه دوم دهه پنجاه درآمد. شریعتی در برابر دو طیف روحانیت و روشنفکران موضع‌گیری داشت و معتقد بود که اسلام هم باید از جنبهٔ تئوریک و هم از جنبهٔ سازمانی موردبازسازی قرار گیرد. او این نکته را مطرح می‌کرد که مشعل رهبری باید از دست روحانیت به روشنفکران انتقال یابد. ازنظر ایشان بزرگ‌ترین مسئولیتی که روشنفکران دارند این است که علت‌های واقعی انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه خویش را کشف کنند اما نکتهٔ مهمی که در ارتباط با روشنفکران مطرح می‌سازد این است که اینان باید خود را از روشنفکران اروپایی متمایز کنند. شریعتی می‌کوشید تا اسلام را به‌عنوان یک ایدئولوژی جامع و انقلابی معرفی کند و برتری‌های آن را نسبت به ایدئولوژی‌هایی نظیر مارکسیسم و لیبرالیسم بیان کند. دکتر شریعتی از دو نوع اسلام یاد می‌کرد:
1- اسلام به‌عنوان ایدئولوژی یعنی دینی که مسائل اعتقادی آن سلاحی است برای ترقی نوع انسان؛ این نوع اسلام ابوذرها می‌سازد، مجاهد و روشنفکر می‌سازد و یک اسلام کاربردی است.
2- اسلام به‌عنوان فرهنگ، مجموعه‌ای از معارف و دانش‌هایی است از قبیل کلام، عرفان، اصول فقه و غیره که مجتهد پرور است و امثال بوعلی سینا و فارابی را می‌سازد.
درمجموع ایشان باعرضه کردن اسلام شیعی در قالب یک ایدئولوژی، انقلابی مدرن را در عرصه تفکر و روشنفکری باز کرد. مقصود شریعتی از خویشتن، هنگامی‌که بازگشت به خویشتن را مطرح می‌کند، آن خویشتنی است که اسلام بنانهاده است اما نه اسلامی که ساخته‌وپرداخته فقها، مجتهدین و سازمان روحانیت است؛ بلکه اسلامی که ساختهٔ روشنفکران هست و ایدئولوژیک است. در نظر ایشان این‌گونه اسلام است که پیشرفت دهنده است و جامعه و افراد را مترقی می‌سازد. در سایهٔ این تعریف از اسلام است که مفاهیمی چون تشیع، انتظار و غیره در ادبیات ایشان مفهوم خاصی پیدا می‌کند. اگر آل احمد بانفوذترین چهرهٔ روشنفکری در دههٔ چهل بود، بدون شک شریعتی در دهه پنجاه این جایگاه را به خود اختصاص داد. او به‌عنوان روشنفکری مسئول، رسالت خود یعنی نجات انسان و جامعه را با قلم و کلام سحرانگیزش به‌خوبی به پایان رسانید. دکتر شریعتی شناختی عمیق و دقیق از ماهیت استعمار، امپریالیسم و همچنین اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعهٔ خویش داشت و با آگاهی کامل، کار بازسازی اندیشه‌های دینی را آغاز کرد و بیان و قلم هنرمندانهٔ خود را جهت تحقق آرمان‌های اسلام به کار گرفت. در این راستا اسلام و اهل‌بیت و تشیع را آن‌گونه که شایسته بود به مردم شناساند و آنان را با هویت فرهنگی خویش آشنا ساخت. وی سعی کرد جوانان تحصیل‌کرده را از خودباختگی و غرب‌زدگی و همچنین از گرفتار شدن به مکتب‌های نوپایی چون ماتریالیسم، ناسیونالیسم و … نجات دهد. او از هرکس که خطا و ضعفی می‌دید صریح ابراز می‌داشت. به‌عنوان نمونه او آخوندهای درباری و علمای متحجر و توجیه‌کننده حکومت را که به مسئولیت خود پایبند نبودند و زمینه جهل و انحراف امت اسلام را فراهم می‌آوردند موردانتقاد قرارداد. او آزادی را بدون سرمایه‌داری، عدالت را بدون دیکتاتوری و عرفان را بدون آخوندیسم می‌خواست. دکتر شریعتی از ملاباشی ها و آخوندهای درباری که با تضاد در گفتار و کردار خود موجب فقر و تسلط بیگانگان بر کشور شده‌اند سخت انتقاد کرده است و آنان را در کنار سلاطین ظلم و جور قرار داده است، او همچنین عالمان دینی را که به دربار پادشاهان رفت‌وآمد داشتند و آنان که لباس اهل علم و روحانیت شیعه را غصب و به تن کرده و آبروی مذهب را برده‌اند به‌شدت موردانتقاد قرارداد. بازتاب چنین صراحت‌ها و بی‌پروایی‌ها آن بود که گروهی به خطا رفته و وی را با جعل کتاب‌ها و آثارش مخالف اسلام ولایت اهل‌بیت معرفی می‌کردند؛ این در حالی است که او تمام آثار خود را در خدمت ولایت قرار داده بود. همچنین آخوندهای درباری ظاهر اندیش سخن وی را نوعی روحانی ستیزی شمردند. این تعبیر نادرست سبب شد که گروهی تلاش کنند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وی را مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند. سیمای دکتر شریعتی و ارزش خدمت‌های بزرگی که در جهت روشنگری و بیداری ذهن مسلمانان و گرایش آنان به‌سوی اسلام انجام داد در پس پردهٔ ابهام قرارگرفته است. این‌گونه مسائل نشان‌دهندهٔ تأثیر عمیق مکتب فکری و اعتقادی دکتر شریعتی در تحول روحی و دگرگون کردن شیوهٔ تفکر مردم است. او با آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی به دنبال ارائه تعریفی نوین از دین بود. دینی که تحجر دست و پای آن را بسته بود. او در دفاع از حق و حقیقت و آگاهی و بیداری جامعه سرسختانه و بسیار تلاش کرد. آثار و تألیفات سرشار از اندیشه و آگاهی وی نشان‌دهندهٔ همین امر است. شهید راه آگاهی و اندیشه‌های مردمی، دکتر علی شریعتی ازجمله نویسندگان مسئول و متعهدی بود که با تشخیص دردها و نیازهای مردم زمان و نیز آگاهی از اوضاع نابسامان اجتماعی با زبان و قلمی هنرمندانه در پی ایجاد تغییر و تحول و انجام اصلاحات فرهنگی در جامعه بود. شریعتی در این زمینه فعالیت‌های بسیاری را به ثمر رساند تا آنجا که جان خویش را نیز در این راه فدا کرد. سرشت انقلابی و عدم سازشگری با ریاکاران، زرمندان و زورمندان باوجود او آمیخته‌شده و در تمام آثارش نمود پیداکرده است. دکتر شریعتی با نثر بیدارکننده و واقعیت‌گرای خود، روحیهٔ مقاومت و استبداد ستیزی و رهایی از چنگال استبداد و استثمار و استحمار را به مردم انتقال می‌دهد. وی در این راستا با انتشار کتاب‌ها و ایراد سخنرانی‌ها در پی آن بود که مردم را از خواب غفلت بیدار کند و چهرهٔ واقعی بنیان‌کنان را به مردم بشناساند، سپس زمینه را برای براندازی تسلط ظالمانه و جبارانه آنان فراهم کند و باعث رشد و شکوفایی فکری و فرهنگی مردم شود.
شریعتی از نمادها و سمبل‌ها در بیان دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی‌اش استفاده می‌کرد. بسیاری از حرف‌های سیاسی را بدون آن‌که مستقیماً بگوید، گفته است. در بازجویی‌ها و گزارش‌های ساواک به این موضوع اشاره‌کرده‌اند که اکثر افرادی را که بازداشت می‌کردیم، کتاب‌های شریعتی را خوانده بودند. شریعتی ازجمله روشنفکران متعهدی بود که خواهان برقراری عدالت در بین تمام انسان‌ها، برداشتن تبعیض‌های اجتماعی و اقتصادی و برخورداری از تمامی نعمت‌های الهی است. او نفی‌کنندهٔ انحصارطلبی، زراندوزی، سود طلبی، مصرف پرستی، اشرافیت و استکبار بود. او با رسیدن به مرحله آگاهی و خودآگاهی و درک جهان اطراف خویش، از دیدن نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌ها بسیار رنج می‌برد و بر این اساس با نشر کتاب‌ها و ایراد سخنرانی‌ها در پی رفع این ناهنجاری‌ها و نابسامانی‌ها بود.

بستر ادبی آثار علی شریعتی
بسیاری از افراد جامعه علی شریعتی را به‌عنوان اندیشمندی جامعه‌شناس و اسلام‌شناس می‌شناسند و از جنبه‌های ادبی آثار وی کمتر آگاه‌اند؛ اما او پیش از اینکه متفکری جامعه‌شناس باشد، نویسنده‌ای برجسته و هنرمندی توانا است. دکتر شریعتی نویسنده‌ای محتوا گراست و هدف او از نگارش آثار گوناگون القای اندیشه‌ها و افکار خود به خوانندگان است. هرچند او به‌صورت و فرم اثر نیز توجه داشته و به‌خوبی از عهدهٔ پروردن هر دو برآمده است. شریعتی شاعری توانا و باذوق است و در آثار خود به‌صورت پراکنده اشعار زیبا و دل‌نشینی را به‌کاربرده است.
*نثر ادبی علی شریعتی: شریعتی قلم توانایی داشت و از ابزارهای ادبی به‌تناسب موضوع، گاه تیز و انتقادی و گاه نرم و شاعرانه بهره می‌گرفت. به همین دلیل است که شریعتی را در شمار مفاخر و مشاهیر معاصر و مبدع نثر تحقیقی ـ انتقادی می‌دانند. در آثار وی عبارات نوساختهٔ بسیاری که حاصل ذهن خلاق و مبتکر اوست به‌کاررفته به‌طوری‌که در نثر بیشتر نویسندگان معمولی یافت نمی‌شود. او در انتخاب واژه‌ها برای بیان مفاهیم ذهن خود حساسیت و دقتی خاص داشت و می‌کوشید واژه‌هایی در زنجیرهٔ گفتار خود به کاربرد که توانایی انتقال بار معنای اندیشه‌های او را داشته باشد. نثر آثار دکتر شریعتی ازنظر ویژگی‌های فکری درون‌مایه‌ای، دربردارندهٔ مضامین مختلف اجتماعی سیاسی ادبی تاریخی و عرفانی است.
* سبک ادبی علی شریعتی: سبک نوشتاریِ او از نمونه سبک‌های تأثیرگذار بر جامعه تحصیل‌کردهٔ عصر حاضر به شمار می‌رود، ازجمله عوامل مهم سبک‌ساز آثار شریعتی شکستن هنجارها و شیوه‌های معمول و متداول زبان معیار است. خروج از شیوه‌های معمول و متداول زبان معیار سبب نوعی برجستگی زبانی در آثار شریعتی شده است. این ویژگی سبکی در قالب عنوان‌هایی چون واژه‌های کهنه و قدیمی، نوآوری در واژگان تعبیرات غیرمتعارف، واژه‌های عامیانه و … ارائه‌شده است. هرچند به لحاظ سبکی همواره تمایلش به درازنویسی بود، اما گاهی از این میل همیشگی خود فاصله می‌گرفت و به نفع موضوع و مخاطب، جملات را کوتاه و ساده می‌نوشت؛ البته او در تمام متونی که سخن را طول‌وتفصیل داده نیز کلامش همیشه توأم با توصیفاتی زنده، جاندار و اغلب شاعرانه است. این سبک غالباً ویژگی نوشته‌هایی از او است که به یک موضوع محدود می‌شود؛ اما آنجا که اظهارنظرهایش را بیان می‌کند، به‌سادگی و روشن گویی و گاهی نیز به زبان کنایی گرایش دارد.
* جنبه‌های ادبی علی شریعتی: آشنایی دکتر شریعتی با بزرگان ادب پارسی در خلاقیت‌های ادبی‌اش مشهود است. یکی از جنبه‌های ادبی او را در نام‌گذاری کتاب‌ها و سخنرانی‌هایش می‌توان دید. نام‌گذاری‌های او (مانند کتاب: آری این‌چنین بود برادر) جدید و باسلیقهٔ ادبی صورت گرفته‌اند. اسطوره‌شناسی شریعتی تأثیر بسزایی در شخصیت فکری و ادبی او داشته است. ازاین‌جهت او را می‌توان یک اسطوره‌شناس دانست. اسطوره‌های ایران باستان و نیز اسطوره‌های یونان باستان و ملل دیگر حتی در ادیان شرقی را به‌خوبی می‌شناخت و از آنان بهره می‌برد. سخنرانی‌های دکتر شریعتی در زمان تبدیل متن گفتاری به متن نوشتاری، کمتر نیاز به ویرایش داشتند. کم هستند کسانی که دارای چنین ویژگی‌هایی هستند.
* تنوع آثار علی شریعتی: آثار او با توجه به تنوعی که دارد در 36 مجموعه گردآوری‌شده و دربردارندهٔ سخنرانی‌ها، اجلاس‌ها، گفتگوهای خصوصی با بعضی از شخصیت‌های بزرگ، نامه‌ها و گفتگوهای تنهایی است. این آثار از جهت فصاحت و بلاغت و نیز ازلحاظ صورت و محتوا در جایگاه خود برجسته و به کمال است. او یکی از نویسندگانی است که در زمینه‌های گوناگون به تألیف آثار پرداخته است. برخی از آثار شریعتی به گفتهٔ خودش نامه‌هایی به هیچ‌کس است؛ با این ویژگی هرکسی می‌تواند مخاطب آن باشد. درواقع زمانی که مخاطب خاصی برای کتاب تعریف شود، همگان نمی‌توانند از آن بهره‌مند گردند.
در کتاب «انسان» شریعتی به تبیین مسئلهٔ انسان و رابطه‌اش با اسلام، آزادی، تاریخ و همچنین به تبیین و تحلیل دیدگاه اسلام درباره انسان در مقایسه با دیدگاه مکتب‌ها جهان‌بینی‌های مغرب زمین به‌ویژه اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم پرداخته است. او به تبیین و تحلیل مکتب‌های مختلف مغرب زمین پرداخته است. دکتر شریعتی در این کتاب عنوان کرده است که تمام مکتب‌ها به‌جز اگزیستانسیالیسم انسان را مجبور و بی‌اراده می‌دانند. شریعتی با نگارش این کتاب و با ارائهٔ تصویری روشن و شفاف از مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های مختلف که از انسانیت سخن می‌گویند نسل جوان را در انتخاب مکتب و مذهبی که شایستگی هدایت آنان را داشته باشد راهنمایی کرده است. نگارش این اثر در این راستا یعنی جهت‌بخشی گرایش جوانان و نیز مردم به‌سوی مکتب و مذهبی حیات‌بخش جزو اهداف اصلاح گرانهٔ وی بوده است. آثار انتقادی شریعتی که همگی را با آگاهی بر زندگی و آثار سرآمدان زمان خود می‌نوشت، سرشار از نفوذ و زیبایی کلام است. شریعتی در کنار استفاده از عبارات و واژگان فارسی سره که مخصوص اهل‌قلم است، لغات عامیانه نیز به کار می‌برد تا نوشته‌اش برای عموم مردم نیز قابل‌فهم باشد. یکی از زمینه‌های ادبی شریعتی ترجمه‌های اوست. اولین اثر ترجمه‌ای را که باراهنمایی پدرش، استاد محمدتقی شریعتی انجام داده بود، کتابی از «جوده السحار» به نام «ابوذر» بود. شریعتی درزمینهٔ ترجمه کتاب‌هایی از عربی به فارسی و نیز از فرانسه به فارسی و بالعکس در کارنامهٔ خود دارد. این جنبه که او به سه زبان فارسی، عربی و فرانسه مسلط بود، به قوت ادبی‌اش کمک کرده است. دکتر علی شریعتی به دلیل جملات قصار، متن‌های ادبی کوتاه و جملات بسیار زیبا، معروف است. کتاب‌های شریعتی در ایران و همچنین کشورهای خاورمیانه طرفداران بسیاری دارد. بی‌شک او را می‌توان یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار بر ادبیات فارسی در قرن اخیر دانست. ادبیات دینی و انقلابی، مرهون سبک ادبی شریعتی است.
*آرایه‌های ادبی در نوشتار علی شریعتی: آنچه سبب می‌شود برخی آثار علی شریعتی را تغزلی، خطابی و تعلیمی (از نوع نثر خواجه عبدالله انصاری) بدانند، آشنایی کافی او با موسیقی درونی یا صنایع بدیع لفظی و نیز برجسته ساختن این صنعت در کلام است. شریعتی به موسیقی نثر نیز به‌خوبی توجه کرده به‌طوری‌که انواع آرایه‌های لفظی و بدیعی را در آثار خود به‌کاربرده است. او در آثار خویش از ابزارهای بیانی چون تشبیه، مجاز، کنایه، رمز و از صنایع بدیع معنوی چون تضاد، طنز، ضرب‌المثل و… استفاده کرده که بسامد آن‌ها در هر کتابی متفاوت است. صنعت تکرار که شریعتی گاه در آثار ادبی‌اش بسیار از آن بهره گرفته، قاعده‌ای در سبک نوشتارش بود که با کمک آن کلامش را آهنگین می‌کرد و ساختار نثرش را منسجم. نویسنده خوش‌ذوقی چون علی شریعتی با داشتن طبعی شاعرانه و روحی حساس و همچنین با آگاهی از دو دانش جامعه‌شناسی و ادبیات فارسی توانست بود در عرصهٔ خلق زیباترین، عمیق‌ترین و باشکوه‌ترین نمادها موفق و سربلند از صحنه بیرون آید. همچنین وی در عرصهٔ نمادسازی در دورهٔ معاصر بسیار برجسته و ماهرانه عمل کرده است. نوشتار شریعتی هم ایجاز دارد و هم اطناب:
«من همه تلاشم این است که حرفم را بزنم و همه ترسم این است که آن را بد بفهمند. این است که آن‌همه شرح و بسط می‌دهم و بازهم خیلی‌ها بد می‌فهمند و اما در آنجاها که می‌بینید مسئله‌ای را چند بار تکرار کرده‌ام می‌خواهم بگویم که من جز این هیچ حرف دیگری ندارم؛ بقیه همه حاشیه است. مثلاً زر، زور و تزویر هر جا که جز تکرار این سه، حرف دیگری زده‌ام، پشیمانم. »

برخی ویژگی‌های ادبی آثار شریعتی
* تاریخی نگری: شریعتی به لحاظ ادبی تا حدی لحن تاریخ گرایانه دارد و این تاریخی گری بیشتر در به‌کارگیری واژه‌ها خودنمایی می‌کند. البته او متعلق به زمان گذشته است اما تفاوت زبان نسل گذشته و نسل اکنون به‌اندازهٔ تفاوتی که در سیاق کلام شریعتی دیده می‌شود، نیست. ساختار جمله‌های او بیشتر به نثر سده‌های 4 تا 6 هجری به‌ویژه نثر حدود العالم و تاریخ بیهقی نزدیک می‌شود اما درعین‌حال شیوا و روان است چون کاملاً نامتعارف نیست.
* تاریخ گریزی: شریعتی با صراحت، زمان و مکان را به هم می‌ریزد و با اشاره به زمان‌ها و مکان‌های مشابه، تمام تاریخ‌ها و فضاها را از زمان و مکان مشخص و واقعی جدا می‌کند.
* نو واژگان: این دست واژگان تازه به‌وضوح در کتاب «کویر» دیده می‌شوند. به این سبب که معنای کانونی آن‌ها هنوز قوام نیافته و در ذهن گویشوران جا نیفتاده و وارد واژگان زبان نشده است. درنتیجه تفسیرپذیر تر از واژه‌های دیگرند و معنایی پویاتر دارند و قادرند عمق معنایی بیشتری به متن بدهند. گرچه دربارهٔ آن‌ها نیز تغییر معنایی چه به شکل هم‌زمانی یعنی گسترش معنایی و استعاره سازی و چه به شکل درزمانی امکان‌پذیر است.
* زنجیروارگی: در کتاب‌های شریعتی تکرار صفت‌ها و اسم‌ها ضرباهنگی خاص به متن داده است و برجسته‌سازی زنجیروار متن با جمله‌های بلندی که پی‌درپی به‌صورت هم‌پایه یا موصولی به هم پیوند می‌خورد بیشتر و بیشتر می‌شود؛ زیرا خواننده اسم‌ها، صفت‌ها، قیدها، فعل‌ها و درنهایت بندها، جمله‌ها و حتی پاراگراف‌ها را پیوسته می‌خواند، نه با وقفهٔ ایستای نقطه، بلکه تنها با عطف «و»، «که»، «کاما» و مانند آن‌ها. این است که اثر، ذهن خواننده را برمی‌انگیزد و پیوسته می‌کوشد تا برداشت خود را بر خواننده تحمیل کند. چراکه این تکرار باعث برجسته شدن سازه‌ها و عناصر مدنظر نویسنده می‌شود.
*لایه‌لایه نویسی: نویسنده مقصود خود را در لایه‌های مختلف از طریق رسیدن به منظورهای آغازین پدیدار می‌کند. صدق و کذب گزاره بر صدق و کذب گزاره بعدی اثر می‌گذارد.
* رد پای ادبی علی شریعتی: تاکنون محققان و اسلام شناسان زیادی در کتاب‌های خویش از شخصیت‌های تاریخی مانند حضرت زینب و پیامبر و … یادکرده‌اند اما علی شریعتی با قلم توانا و ذوق ادبی سرشار خود دست به ابتکار زده و به شکلی تازه و در قالب مفاهیم و واژگانی جدید از آنان یادکرده است. شیوهٔ نویسندگی علی شریعتی با توجه به نوآوری‌ها و ابتکارهایی که در سه سطح ویژگی‌های زبانی، فکری و ادبی دارد، الگویی در عرصهٔ نویسندگی در میان سایر نویسندگان به شمار می‌رود؛ ازاین‌رو می‌توان او را ازجمله نویسندگان برجسته دوره معاصر به شمار آورد. حسین‌علی قبادی در مقاله‌ای تحقیقی درباره نمادهای به‌کاررفته در آثار دکتر شریعتی اذعان داشته شعر شاعرانی چون موسوی گرما رودی، سلمان هراتی، نصرالله مردانی، قیصر امین پور، حسن حسینی و محمدرضا عبدالملکیان را موردبررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده که این شاعران در سطح نمادپردازی و بیان مفهوم و مدلول همگی از آثار شریعتی تأثیر پذیرفته‌اند. همچنین علی معلم به‌عنوان شاعر انقلاب با تأثیرپذیری از آثار شریعتی، واژه‌ها و مفاهیم نمادینی چون امت و امامت، هجرت و شهادت و … را در آثار خود به‌کاربرده است. به‌طورکلی می‌توان گفت که تمام آثار دکتر شریعتی که به‌ظاهر پراکنده می‌نماید، در یک راستا و بامعنای رمزی مشخص نوشته‌شده‌اند. معنای رمزی آن‌ها بازگشت به خویشتن خویش است و جویای حقیقت، معرفت و کمال انسانی بودن است.

سخن پایانی
اگر نوشته‌های معاصر را به‌پیش از شریعتی و پس از شریعتی تقسیم کنیم، مشاهده می‌کنیم که در آثار پیش از شریعتی، نویسندگان سعی بر این داشتند که نزدیک به زبان عامه، برای همه‌فهم بودن آثارشان بنویسند و این انتقاد و زیر ذره‌بین قرار دادن اوضاع اجتماعی و قلم به شکوه رقصاندن، پیش از شریعتی آغازشده بود اما بعد از تجلی این شخصیت، یک‌قدم فراتر نهاده شد. ادبیات این نویسندهٔ معاصر که وسیله‌ای برای اهداف عظیم او بود، این جسارت را به ادیبان پس از خود داد که تنها گارد گرفتن کافی نیست و باید ضربه را فرود آورد. شریعتی را اگر می‌توانستند می‌خریدند تا مدح قدرت کند و چون نتوانستند، از کارش جلوگیری کردند، زندانی‌اش کردند تا از کشور خود گریخت. متأسفانه اکنون هم کسانی مانند شریعتی همین سرنوشت رادارند. بااین‌حال آنان که در تاریخ ما ماندگار می‌شوند، اهل فرهنگ به معنای عام خود هستند که ادیبان را هم در برمی‌گیرد و شریعتی چهره‌ای فرهنگی است و ماندگار. اکنون کتاب‌های ادبی دکتر شریعتی جزء پرفروش‌ترین‌ها هستند. جوانانی که امروز می‌خواهند شریعتی را بشناسند، معمولاً به سراغ اسلام‌شناسی و شیعه او نمی‌روند، بلکه آثار ادبی‌اش را مطالعه می‌کنند. درزمینهٔ هنر نیز سخنرانی‌ها و نوشته‌های شریعتی بن‌مایه‌های ادبی قوی‌ای دارد. بخش دیگری از آثار شریعتی که می‌توان نبوغ ادبی او را در آن‌ها دید، نامه‌های اوست که زیبایی‌های ادبی‌اش، آن‌ها را خواندنی‌تر کرده است. برای مثال دریکی از این نامه‌ها خطاب به پسرش چنین نوشته است: «پسرم اگر می‌خواهی که گرفتار هیچ دیکتاتوری نشوی، بخوان و بخوان و بخوان .»
منابع
احمدی، حمید (1380)؛ شریعتی در جهان: (مجموعه مقالات ترجمه‌شده)، تهران، شرکت سهامی انتشار
بروجردی، مهرزاد، (1377)؛ روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهٔ جمشید شیرزادی، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز
پدرام، مسعود، (1382) روشنفکران دینی و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، تهران، ناشر گام نو
حسینی زاده، سید محمدعلی (1386)؛ اسلام سیاسی در ایران، قم، دانشگاه مفید
نیک‌اندیش، زهره، (1388)، نقد و تحلیل سبک‌شناختی آثار برگزیدهٔ دکتر علی شریعتی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد)
عنایت، حمید (1362)؛ اندیشهٔ سیاسی در اسلام معاصر، ترجمهٔ بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی
(سایت‌های قابل‌دسترس: پایگاه اینترنتی پژوهشکده باقرالعلوم، «اندیشهٔ سیاسی شریعتی» نوشتهٔ سید ابوالحسن توفیقیان،
و سایت: Wikiadabiat.net/index.php)




شریعتی به چه کسی خدمت کرد؟

فاطمه رنجبر

پژوهشگر و نویسنده

به‌روشنی می‌توان گفت جریان روشنفکری در ایران پیشینه‌ای آشفته دارد. درواقع روشنفکری از زمانی که در ایران شروع شد، نه از جهت مبانی فکری و اندیشه‌ای و نه از باب روش‌شناختی، با غرب یکی نبوده و نیست. حتی باوجوداینکه از پیدایش و تکوین جریان روشنفکری در ایران بیش از یک قرن می‌گذرد، هنوز ادبیات موجود دربارهٔ این جریان مهم سیاسی ـ فرهنگی، جایگاه شایسته‌ای پیدا نکرده است و حتی جریان‌های یکپارچه‌ای را نیز در میان آن‌ها نمی‌توان دید. با این نگرش می‌توان گفت؛ به نظر می‌رسد ما از جریان روشنفکری تنها سروصدایش را داشته‌ایم و برخلاف غرب، جریان روشنفکری در ایران به همراه خود نه علوم جدید و صنایع داشت، نه تفکر انتقادیِ قابل‌اعتنا و نه دموکراسی. شاید بیان این نکته بی‌رحمانه به نظر برسد اما به‌زعم مهرزاد بروجردی : درجایی که هر استاد معماری مهندس می‌شود و هر عربی‌دانی فیلسوف، هر کس هم کار آزاد دارد تاجر و بازرگان است، هر باسوادی روشنفکر است و هر متفنن سیاست کارشناس سیاسی! به‌هرحال وقتی به کارنامهٔ فکری روشنفکران ایرانی نگاه می‌کنیم چندان دستاورد مثبتی نه در حوزهٔ فرهنگ و سنّت می‌یابیم و نه در حوزهٔ سیاست و دموکراسی. البته مراد ما از دستاورد، آن دسته از روش‌های رفتار سیاسی، فرهنگی و روش صحیح تفکر است که مبتنی بر قاعده‌مندی، روشمندی اصولی و توجه به مبانی اولیهٔ روشنفکری به معنای اخصّ کلمه است. به نظر می‌رسد. نهادهای فکری روشنفکران ایرانی که بیشتر شامل روشنفکران دینی است بر اساس نقد استعمار، نقد فرهنگ غرب، ارتجاع، ضدیت با مدرنیته و امثالهم بوده است. اگرچه دراین‌بین بعضاً استثنائاتی نیز ظهور کرد اما با توجه به وضعیت سیاسی و فرهنگِ سنّتی هرگز با اقبال مناسبی در هیچ‌کدام از ابعاد جامعه روبه‌رو نشد که این خود تحقیقی مردم شناختی و تاریخی ـ سیاسیِ جداگانه‌ای می‌طلبد. به‌هرحال با توجه به گونه‌شناسی جریان روشنفکری در ایران می‌توان گفت روشنفکران ایرانی به دودستهٔ روشنفکران لائیک و روشنفکران دینی تقسیم می‌شوند. در این دسته‌بندی افرادی مانند علی شریعتی در ردیف روشنفکران دینی قرارگرفته‌اند. آنچه در پی می‌آید نقدی است بر عملکرد او و گفتمان بازگشت به خویشتن که درواقع دنبالهٔ گفتمان جلال آل احمد بود.
علی شریعتی کیست؟
علی شریعتی شخصیتی مذهبی از خانواده‌ای مذهبی است که گاه با غزالیِ فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی مقایسه می‌شود با این مدعا که بیشترین تطابق را با شخصیت چندوجهی او داشت و گاه با عنوان معلم شهید، لوتر بلندپرواز ایران و گاه روشنفکر برجستهٔ نهضت آزادی و گاه با عنوان روشنفکرنمایی که به دستاوردهای روزِ جامعه به دیدهٔ شک و طهارت می‌نگریست و به‌زعم بروجردی شخصیتی کم‌اهمیت برای غیرمذهبی‌ها، آدمی مزاحم برای مذهبی‌ها و یک مارکسیست مسلمان ازنظر دولت وقت. درواقع همین تعاریف و عناوین متفاوت و بعضاً متناقض از او، موضوعی است که شخصیت و عملکرد او را قابل‌اعتنا و شایستهٔ بررسی کرده است.
علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. در سال 1334 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد وارد شد و در سال 1337 پس از دریافت لیسانس در رشتهٔ ادبیات فارسی برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1342 در رشتهٔ «حاجیولوژی» (Hagiology) فارغ‌التحصیل شد. او در آنجا بخشی از یک نسخهٔ خطی فارسی قرون‌وسطایی را بانام «فضائل البلخ» را به عنوان رسالهٔ دکتری خویش ترجمه و حاشیه‌نویسی کرد. (نک بروجردی: 1387: 162) شریعتی از سال 1345 به‌عنوان دانشیار تاریخ اسلام در مشهد به تدریس پرداخت. او به خاطر سخنرانی‌ها و فعالیت‌های سیاسی چند بار توسط ساواک بازداشت شد، سپس بدون اطلاع دولت به انگلستان رفت و در 29 خرداد 1356 براثر سکتهٔ قلبی درگذشت.

جهان‌بینی شریعتی
در گونه شناسی روشنفکران ایرانی ـ که به دودستهٔ روشنفکران لائیک و روشنفکران دینی و طرفداران غرب‌زدگی تقسیم می‌شوند ـ شریعتی را جزء دستهٔ روشنفکران دینی قرار می‌دهند، درحالی‌که روشنفکران لائیک در نقد دین و سنت بر گنجینهٔ ارزش‌های سوسیالیستی و مارکسیستی تکیه می‌کنند، روشنفکران دینی با توسل به خلاقیت‌های اسلامی در پی آشتی دادن اسلام با دنیای امروز هستند. شریعتی اگرچه به‌عنوان یک متفکر مسلمان رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت اما خود را نظریه‌پرداز تندروی می‌دانست که از تشیع الهام می‌گیرد. در این رابطه او دین را به خودآگاهی تعبیر می‌کرد. تعالیم او در تقابل اساسی با ریشه‌های حکومت سلطنتی، استبداد و استعمار است. او تلاش می‌کرد اسلام را به‌صورت یک ایدئولوژی جامع و انقلابی معرفی کرده، برتری‌های آن را نسبت به ایدئولوژی‌های مدرن غربی نظیر مارکسیسم و لیبرالیسم نشان دهد. او با تکیه‌بر آیات قرآنی و نهج‌البلاغه، سعی در ارائهٔ روش، مقایسه‌ای داشت که با بینشی تأویلی بر ایدئولوژیک کردن مباحث و استفاده از شخصیت‌های تاریخی مورداحترام مانند حضرت علی (ع)، حضرت زینب (س) و ابوذر تأکید نموده و ایدئولوژی را به‌عنوان موتور محرکه دین معرفی کند. به باور او ایدئولوژیک کردن دین نه‌تنها برخلاف دیدگاه دکتر سروش دگماتیزم و ایستایی در پی ندارد، بلکه موجب پویایی و تکامل فکری و عملی هدفمند می‌شود و آزادی، جوهره و عنصر ضروری آن را تشکیل می‌دهد. به‌زعم بروجردی او توانست ادعای مذهب شیعه را دربارهٔ مورد آزار و تعقیب بودن در طول تاریخ، گفتمان آن را دربارهٔ شهادت و اندیشهٔ فرجام نگرانهٔ آن را مانند وعدهٔ رستگاری جاودانی و بهشت و خوشبختی ابدی به شیوه‌ای متجددانه از نو تفسیر کند. البته او به دنبال ایجاد نوعی پروتستانیسم اسلامی نیز بود و دراین‌باره تأکید داشت روشنفکر باید به فکر یک پروتسانتیسم اسلامی باشد. بر این اساس، شریعتی روش اصلاحی پروتستانیسم مسیحی را مناسب‌ترین و موفق‌ترین شیوه برای دگرگونی و اصلاح ساختاری جامعه تشخیص داد. به گفتهٔ وی اگر ارزش کار مصلحانی چون لوتر و کالون را در غرب بشناسیم و نهضت اصلاح مذهبی پروتستانیسم را که مذهب مسیح را از چارچوب‌های متحجر و حالت رخوت و رکود و انحطاط کاتولیکی آن نجات داده، بررسی کرده باشیم و بدانیم که این نهضت تا کجا در بیداری و حرکت و پیشرفت بنیاد تمدن و قدرت اروپای امروز سهیم بوده است، به این نتیجه می‌رسیم که جامعهٔ ما اکنون بیش از هر چیز به چنین مصلحانِ معترضِ اسلامی نیازمند است؛ مصلحان معترضی که خود با اسلام دقیقاً آشنا باشند و نیز با اجتماع و با دردها و نیازهای زمان؛ و بدانند که بر چه اصولی باید تکیه کنند و علیه چه انحراف‌هایی باید به اعتراض بپردازند. با گذری کوتاه در کلیهٔ آثار او حتی می‌توان نتیجه گرفت که او برای خود نقشی پیامبرانه قائل بود و رسالت امثال لوتر و کالون را بر دوش خویش احساس می‌کرد. بااین‌حال، عبارات گوناگون، مضامین چندپهلو، تناقضات بنیادین و تفسیر ناپذیر وی سبب شده است که نظرگاه‌های مشخص او دربارهٔ پروژهٔ پروتستانیسم اسلامی همچنان در پردهٔ ابهام بماند. او طرفدار تز اسلام منهای آخوند بود اما از این نکته غافل بود که به راه انداختن قیام دینی بدون رهبری دینی و روحانیت امکان‌پذیر نیست. به‌زعم بروجردی این گفتمان ضد روحانی او را از پشتیبانی و احترام روحانیون و بسیاری از متحدان بالقوه خود محروم ساخت. او هرگز نتوانست بپذیرد که در عصر تجدد و سکولاریسم این واقعیت را نادیده گرفته که پروتستانیسم اسلامی نمی‌تواند پیامدهای شورش لوتر در قرن شانزدهم میلادی را تکرار کند و از این نکته نیز غافل بود که لوتر جنبش انقلابی خود را با کمک مستقیم شهریاران انجام داد.
شریعتی سیاست را نه بر پایهٔ انسان باوری بلکه بر پایهٔ معنویت معنا می‌کرد و یک بخش مهم این نگرش نقش اساسی رهبر اسلامی را به‌عنوان پیش‌فرض اصلی در رهبری جامعه در نظر می‌گرفت؛ زیرا بر پایهٔ فرهنگ شرق رهبران سیاسی به‌مثابه پیامبرانی هستند که مقام و رسالت آن‌ها از وحی الهی نشأت‌گرفته نه بر پایهٔ عرف و قانون‌های انسان ساخته، بر پایهٔ این آموزه خاستگاه قدرت در شرق سرچشمه‌های متافیزیکی دارد. او اسلام را تنها راه نجات و سعادت دنیوی و اخروی می‌دانست و راه‌های سوسیالیسم، کاپیتالیسم و لیبرالیسم را بیراهه می‌دانست. او بهترین سمبل‌های آرمانی خود را در مکتب اهل‌بیت می یافت ، زیرا ازنظر او آن‌ها سمبل اعلای رهبری راستین، عرفان، حکمت، جهاد و شهادت هستند. شریعتی به‌عنوان تئوریسین قرائت ایدئولوژیک از دین توانست علیه گفتمان‌ها و تئوری‌های موجود موضع نقادانه‌ای داشته باشد و شرایط را برای انقلاب اسلامی ایران فراهم کند.
بازگشت به خویشتن؛ از شعار تا واقعیت
شعار بازگشت به خویشتن در ابتدا با گفتمان غرب‌زدگی شروع شد؛ ازنظر داریوش آشوری، غرب‌زدگی، با همهٔ ضعف‌های تحلیلی و سستی علمی‌اش، طرح کنندهٔ مفهومی شد که ازنظر تاریخِ گفتمان‌های روشنفکرانه در دیارِ ما، از نشانه‌های ذهنیت دوران و فضای روشنفکری جهان‌سومی ماست. این گفتمان در ایران نمودی از طغیانِ روشنفکری جهان‌سومی برای بازگشت به «خود» و اصالتِ گم‌شدهٔ «خود» بود. یک طغیانِ کین توزانهٔ جهان‌سومی، با مایه‌ای تُنُک از فلسفه و علوم اجتماعی و تاریخی .‌ داستان روشنفکران ایرانی که طرفدار بازگشت به خویشتن و بومی‌سازی بودند حکایت اعتقاد کسانی است که باور داشتند در صورت عدم بازگشت به خویشتن، غرب سنت فکری شرقی را تسخیر خواهد کرد و بنابراین باید تلاش کرد تا اسب سرکش تفکر غربی را رام کرده و در اختیار داشت، به باور اینان انبان فکری و فرهنگی ما آن‌قدر غنی است که نیاز به وام گرفتن از غرب ندارد. شعار اصلی شریعتی بازگشت به خویشتن بود، درواقع شریعتی به‌عنوان اصلی‌ترین متفکر بومی‌گرایی در دههٔ پنجاه تئوری بازگشت به خویشتن را مطرح ساخت. او با نگاهی ضد غربی گفتمان بازگشت به خویشتن را مطابق با باورهای شیعی خود تفسیر می‌کرد تا ایدئولوژی اسلام و شیعهٔ علوی را بی‌همتا سازد. او گفتمان تاریخی قربانی بودن مذهب شیعه را در قالب زبانی نوین ریخت و مجدداً آن را تفسیر کرد، این تفسیر مجدد او از جریان شیعه که با زبانی شاعرانه، بلاغی و افراطی صورت گرفت آن را با جهان‌بینی دوگانه انگارانهٔ شرق‌شناسی وارونه سازگار ساخت. تفکری که براندازی، وارونه‌سازی و درنوردیدن سرمشق‌های غربی را پی می‌گیرد، زیرا مشخصهٔ اصلی این گفتمان «بی‌همتا و منحصربه‌فرد نشان دادن خود» و «ناسیونالیسم بیگانه‌ستیز» همراه با ستایش غیر انتقادی گذشته است. پیش‌شرط این نگرش تصویرسازی از خود، تبلیغ و تقویت خاص بودن خود، ستایش تفاوت‌های آن با دیگری و تأکید مصرانه بر غیریت است. در گفتمان شرق‌شناسی وارونه، شرقیان معمولاً به صورت اغراق آمیز فقط به جنبه‌های استعماری غرب پرداخته و از آن انتقاد می‌کنند، اما خود گاهی همان افسانه‌هایی را درست می‌کنند که غرب برای شرق ساخته است، اگر غربی‌ها، شرقی را وحشی عقب‌مانده قلمداد کرده بودند، شرقی‌ها غرب را حتی در افسانه‌های پریان خود نیز به زشتی یاد می‌کنند و روشنفکران لائیک را متأثر از فضای فکری غرب دانسته و دشمنان فُکُلی ایران و اسلام خطاب می‌کنند؛ بنابراین شرق‌شناسی وارونه یعنی نعل وارونه زدن به خود. این نگرش علاوه بر به وجود آوردن یک نوع خودشیفتگی شرقی، به گسترش تئوری توطئه که همواره از ارکان اصلی تفکر شرقی است، دامن زد، زیرا سوژهٔ شرقی همواره ریشه‌های انحطاط فکری و فرهنگی خود را در غرب ریشه‌یابی می‌کند. جامعهٔ امروز هم «بیگانه» را مشکل تمام نابسامانی‌های مادی و مدنی خود می‌داند. متأسفانه از گفتمان بیگانه‌ستیزی و دشمن‌تراشی همواره در فرهنگ ایرانی به عنوان یک‌راه حل ساده، دم دستی و ابتدایی برای تبرئهٔ خود استفاده‌شده است که این خود نوعی شوخی باوجدان جامعه است.
بازگشت به خویشتن از طرفی نسخهٔ فارسی شدهٔ دوزخیان روی زمین از فرانس فانون بود و از طرفی برگرفته از بنیادهای فکری اگزیستانسیالیسم سارتری. از دیدگاه فانون مردم جهان سوم باید برای مبارزه با امپریالیسم غربی، دین خود را کنار بگذارند (نک آبراهامیان:573) اما شریعتی معتقد بود که مردم جهان سوم باید به ریشه‌های مذهبی خود بازگردند. شریعتی ازاین‌جهت بر فرانس فانون خرده گرفته و دیدگاه‌های او را نقد می‌کند، نامنتظره نیست که چنین عقیده‌ای منجر به آن شود که این تفکر جوهر مطلق اسلام و بازگشت به خویشتن را حامل ضمنی یک مأموریت تمدنی‌بی‌نظیر بداند که باید کل جهان را تحت‌الشعاع قرار دهد. او به پیروی از ماکس وبر معتقد بود که باید دین را با ضرورت‌های مدرن آشتی داد، اما از طرفی هرگز به این گفتهٔ وبر توجه نداشت که کسی که خواهان رستگاری روح خود است، نباید آن را در حوزهٔ سیاست بجوید؛ او مبنای تفکر عرفی گرایی مبنی بر لزوم جدا ساختن دنیای حکومت از دین را نوعی تهاجم فرهنگی غرب و حتی بدتر از آن نقشهٔ غرب برای از میان بردن تفوق اسلام می‌دانست. این گفتمان به‌شدت بر بومی‌گرایی در باورهای عمیقی چون مقاومت در برابر فرهنگ غیر، ارج نهادن به هویتِ به‌اصطلاح اصیل و آرزوی بازگشت به فرهنگ آلوده نشدهٔ بومی گرایش دارد. شریعتی باور داشت که غرب می‌خواهد شخصیت فرهنگی شرقی را نفی کند و روشنفکران بی مذهب را خودباخته و بردهٔ فرهنگی امپریالیسم می‌دانست که درراه قوم کشی خویش به دشمن کمک می‌کنند. شریعتی لیبرالیسم را به دلیل سیاست‌های امپریالیستی و استعماری دولت‌های غربی و ابتذال اخلاقی این جوامع شایسته سرزنش می‌دانست و مارکسیسم را به دلیل ماهیت ماتریالیستی و ضدیتش با مذهب، نکوهش می‌کرد. او روشنفکران غرب را افرادی ازخودبیگانه، خودباخته، بی‌ریشه، بی مذهب، ماده‌گرا، جهان‌وطن، مخالف باسنت و گذشته پرستی، می‌دانست. او در این رابطه می‌گفت: «بیایید دوستان، بیایید اروپا را رها کنیم، بگذارید از این تقلید تهوع‌آور و میمون وار از اروپا دست‌برداریم، بگذارید این اروپا را پشت سر بگذاریم، اروپایی که همواره از انسانیت سخن می‌گوید اما هر جا انسان‌ها را می‌بیند نابودشان می‌کند.» (شریعتی 1979: 23) اما نکته جالب اینکه اندیشه‌های شریعتی برخلاف این نطق‌های سخنورانه دربارهٔ مصیبت‌های ساختهٔ غرب، سرشار از حضور همیشگی غرب بود و دقیقاً مانند روشنفکران غیرمذهبی، شناخت‌شناسی، زبان، فلسفه و مرجع‌های او همگی برخاسته از غرب بودند. به‌زعم بروجردی گفتمان بازگشت به خویشتن، گفتمانی تناقض‌آلود و ازنظر فکری پر از کاستی و نقص بود. نخستین مسأله این بود که تعبیر وی از بازگشت دقیقاً چه بود؟ بازگشت به چه چیز و ارتباط با چه کسی؟ او تأکید داشت «هنگامی‌که ما از بازگشت به ریشه‌های خود سخن می‌گوییم درواقع از بازگشت به ریشه‌های فرهنگی خود حرف می‌زنیم. ممکن است بعضی از شما به این نتیجه برسید که ما ایرانیان باید به ریشه‌های نژادی (آریایی) خود بازگردیم. من این نتیجه‌گیری را قاطعانه رد می‌کنم. نکته مهم آنکه تمدن اسلامی همچون قیچی عمل کرده و ما را از گذشته پیش از اسلام به‌کلی بریده است. نتیجه آنکه برای ما بازگشت به ریشه‌هایمان به معنای کشف دوباره ایران پیش از اسلام نیست بلکه به معنای بازگشت به ریشه‌های اسلامی ماست .» او در خانقاه فکری خود هویت ایرانی را فقط در اسلامی بودن تعریف کرده و از ریشه‌های دیگر ایرانی پرهیز می‌کند و فقط ایران را یگانه پاسدار اسلام به شمار می‌آورد. بدون توجه به این نکته که « دین اسلام با همهٔ تنوعی که به لحاظ صوری و محتوایی پیداکرده، محصول طی مراحلی چند است که صدالبته از آغاز چنین نبوده است، به‌نحوی‌که امروزه دیگر نمی‌توان از یک اسلام و زیست مسلمانه سخن گفت، چراکه این آیین منعطف وارد هر دیاری که شد رنگ و بوی آنجا را به خود گرفت و با باورها و ارزش‌های مردمانش امتزاج یافت.» (نک: اکبری بیرق،1396: مقدمه) بر این اساس شعارها و نیازهای واقعی او گونه‌های ایرانی نوستالژیک و گذشته‌ای بی تاریخ بود. (نک: تسلیمی،1393: 82) به نظر می‌رسد او بیشتر شیفتهٔ جهادگرانی همچون سلمان و ابوذر بود تا فیلسوفان و دانشمندان ایرانی، به‌زعم او «یک فرد تحصیل‌نکرده ممکن است اسلام را درست‌تر فهمیده باشد و اسلامی‌تر فکر وزندگی کند و مسؤولیت اسلامی را تشخیص دهد تا یک فقیه یا عالم اصول یا فیلسوف و عارف. »
او به قالب پیشین ناسیونالیسم که تاریخ پیش از اسلام به‌ویژه شاهنشاهی باستانی، که از شکوه و عظمت شاهانه و اسطوره پردازی نژادی الهام می‌گرفت پشت پا زد، زیرا استدلال می‌کرد که ناسیونالیسم نامبرده در میان تودهٔ مردم جذابیت و جایگاهی ندارد و بیشتر به مشروعیت بخشیدن به سلطنت مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد، (جالب اینکه این مسأله امروز کاملاً در جایگاه مقابل قرار دارد) او می‌خواست با ایدئولوژیک کردن سنت به‌سوی اسلام بازگردد و با خوانشی مخصوص جنبه‌هایی از اسلام را که می‌تواند تفکر سیاسی رادیکال را تقویت کند، برجسته سازد. در این رابطه شریعتی با استفاده از نوعی رمانتیسم ادبی به توصیف شخصیت‌های تاریخی مانند سلمان، ابوذر پرداخت و در این رابطه کتاب ابوذر اثر رمان‌نویس تندروی مصری عبدالحمید جودت السحار را نیز ترجمه کرد؛ این دیدگاه رمانتیک و سخت عرفانی بعدها در آثار دیگر او مانند علی اسطوره‌ای بر گونهٔ اساطیر، کویر، هبوط، حسین وارث آدم، شهادت، … بیشتر نمایان شد. او در این کتاب‌ها و آثار دیگرش با رمانتیزه کردن فرهنگ اسلامی، جنگ، مقاومت و شهادت با هدف تکریم مبارزه و مقاومت، نوید پیروزی و آرامش در سایهٔ بومی گرایی و غرب زدایی را می‌داد که به‌زعم بسیاری همین نگرش رمانتیک موجب اشتباه در انتخاب چاره برای وضعیت ایران در آن زمان شد. شریعتی به عنوان یک روشنفکر هیچ گونه رفتار سیاسیِ قاعده مند که بر اساس گفتمان بازگشت به خویشتن باشد، ارائه نکرد و به نظر می‌رسد در این رابطه هیچ‌گونه استراتژی‌ای برای خود قائل نبود و فقط به ارائهٔ راه‌حل‌های مقطعی و رمانتیک بسنده می‌کرد. نتیجه اینکه به نظر می‌رسد روشنفکران این‌چنینی از اندیشیدن و دنیای مدرن می‌هراسند و به‌جای یافتن انحطاط فکری جامعهٔ خود و حکومت‌های گذشته همهٔ کاستی‌ها و تقصیرها را به گردن «بیگانه» و «دشمن» می‌اندازد که این مهم خود آنان را به‌سوی تفکری رادیکال از روایت مذهبی، بومی‌گرایی و انزوا سوق می‌دهد. مختصر آنکه بازگشت به خویشتن دست‌پخت گفتمانی است که به تفاوت سازی گرایشی قوی دارد، نگرشی که با بی‌همتا نشان دادن شرق و دیگر بودگی غرب و با نسبت دادن یک ذات به غرب و شرق به پرورش احساسات بومی گرایانه و ناسیونالیسم و خودبرتربینی بی‌فایده کمک می‌کند، چیزی که شرقی‌ها را در دور باطل شرق‌شناسی وارونه می‌اندازد.

سخن پایانی
به‌کارگیری مفهوم روشنفکری دینی غالباً بیش از آنکه روشنگر باشد مسأله‌ساز بوده است، حجم عظیم معانی و کاربردهای ضدونقیض، تناقضات بنیادین و چندپهلو، مبهم و آشفته، ما را بر آن می‌دارد با خطاب قرار دادن خود این پرسش را مطرح کنیم که این شیوهٔ تفکر تا به امروز، چه خوراکی برای شام فکری جامعهٔ ایرانی ـ شرقی بر سر سفرهٔ ما آورده است؟ شاید جای آن باشد که در این جملهٔ ماکس وبر بیش از گذشته تأمل‌کنیم که جوامع اسلامی با تمام فراز و نشیب‌هایش در انقلاب‌های فکری هیچ‌گاه مواجههٔ مستقیم با رنسانس و نهضت اصلاح دینی، انقلاب صنعتی و عصر روشنگری نداشته‌اند؛ بنابراین امروزه آنچه بیش از همه به آن نیازمندیم خطاب قرار دادن خود در اشتباهات نظری و فکری و انتقاد از خود و بررسی سیر نابخردی در جامعه است؛ شاید در رابطه با گفتمان آشفتهٔ بازگشت به خویشتن این گفتهٔ برناردشاو فصل الخطاب تمام مناقشات باشد که: آنچه ما را دانا می‌سازد نه تجدید خاطره با گذشته که مسؤولیت‌پذیری در برابر آینده است.

منابع برای مطالعهٔ بیشتر
آبراهامیان، یروان (1384) ایران بین دو انقلاب، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی
اکبری بیرق، حسن (1396) نگهبان مهر: جستارهایی مردم شناختی در اسلام ایرانی، تبریز، انتشارات فروزش
بروجردی، مهرزاد (1387) روشنفکران ایرانی و غرب؛ سرگذشت ناکام بومی‌گرایی، ترجمه جمشید شیرازی، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز
………… (1386) درک سیاسی روشنفکران ایرانی، مصاحبه توسط فرشاد قربان پور، نشریهٔ هم‌میهن، ش 28
تسلیمی، علی (1393) پیام هدایت و نظریهٔ شرق و غرب‌شناسی، تهران، نشر کتاب آمه
Shariati,Ali.(1979), on the Socioligy of Islam , Berkeley Calif Mizan Press




حیات فکری دکتر علی شریعتی

طرحی از زندگی شریعتی
در سن 35 سالگی در سال 1347، علی شریعتی کتابی نوشت به نام: «کویر: تاریخی که در صورت جغرافیا نمایان شده است.» در مقدمه این کتاب آمده است:در فرار به تاریخ، از هراس تنهایی در حال، برادرم عین القضات را یافتم که در آغاز شکفتن -به جرم آگاهی و احساس و گستاخی اندیشه- در 33 سالگی شمع آجینش کردند. که در روزگار جهل، شعور، خود، جرم است و در جمع مستضعفان و زبونان، بلندی روح و دلیری دل، و در سرزمین غدیرها- به تعبیر بودا – «خود جزیره بودن» (اروپا) گناهی نابخشودنی است.(207/13)
نه سال بعد از نگارش این کتاب، پس از گذراندن یک دورهٔ پربار فکری چهار ساله و یک دورهٔ پرمشقت پنج ساله، شریعتی در خرداد 1356 بدرود حیات گفت. وی کار نوشتن را در سال 1331 در سن 19 سالگی با نگارش «مکتب واسطه» و ترجمه/ نگارش «ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست» (2) آغاز کرد. در همان سال به دلیل مخالفت با دولت قوام و حمایت از مصدق به زندان افتاد. این زمان، آغاز ورود او به عالم مبارزه سیاسی بود. او که فرزند یک متفکر- فعال سرشناس، یعنی محمد تقی شریعتی بود، تا بیش از این معطوف به عرفان انزوایی بود. پس از کودتای 28 مرداد 32، در تأسیس جمعیت زیرزمینی «نهضت مقاومت ملی» خراسان مشارکت کرد. در سال 1332 نامه کاشف الغطاء به کنفرانس بحمدون را که مضمون ضد استعماری داشت ترجمه کرد. در سال 1334 در روزنامه خراسان در مقاله‌ای با عنوان «چرا دانشمندان قلم به دست نمی‌گیرند؟» نقد تندی از وضعیت فرهنگی کرد، و مسئول یک برنامه هفتگی با همین مضامین در رادیو شد. در همین سال وارد دانشکده ادبیات مشهد شد و کتابی نوشت به نام «تاریخ تکامل فلسفه». در سال 1335 برای درس اخلاق کلاسهای چهارم، پنجم و ششم یک کتاب درسی نوشت که تا سال 1341 هفت بار تجدید چاپ شد. در سال 1336 به همراه 16 تن از اعضا و پیروان نهضت مقاومت دستگیر و در تهران زندانی شد. در سال 1337 کتاب «فی نقدوالادب» نوشتهٔ محمد مندور، نویسندهٔ معاصر مصری، را برای رسالهٔ لیسانس خود ترجمه کرد. پس از فارغ التحصیلی با کسب رتبهٔ اول توانست بورس ادامه تحصیل دریافت کند و عازم فرانسه شود. در سوربن پاریس در بخش ادبیات و علوم انسانی (قرون وسطی و تاریخ اسلام) شروع به تحصیل کرد.
در اوایل ورود به پاریس، در سال 1338، «کتاب نیایش» الکسیس کارل را ترجمه کرد. در دوران تحصیل در پاریس، با انقلابیون الجزایری همکاری می‌کرد و یکبارهم به زندان افتاد. با دانشجویان ایرانی از طریق نوشتن مقالات و مدیریت ماهنامهٔ «ایران آزاد» به طور فعال همکاری داشت. در اواخر 41 یا اوایل 42 نقد تندی بر انقلاب سفید نوشت و به همین دلیل حکم جلب او در تهران صادر شد. (شریعت رضوی، ص: 88) در این دوران با سارتر و فانون مصاحبت داشت. او در کلیسای ژزویتهای پاریس یک سخنرانی ارائه کرد که در سال 1963 در مجموعه‌ای به نام Dedat sur Ia vie cin temi de Mahomet با مقدمه چاپ شد. همچنین فصل آخر از کتاب La Sainte (مدینه طاهره) ژان ایزوله را ترجمه کرد که در سال 1342 در ایران چاپ شد. در سال 1960 خلاصهٔ کتاب «ادب چیست؟» اثر ژان پل سارتر را ترجمه کرد که در مجلهٔ هیرمند مشهد به چاپ رسید. در سال 1961 نیز مقدمه سارتربر «دوزخیان روی زمین»، اثر فانون را ترجمه کرد.
پس از پایان دورهٔ دکتری، در نیمه سال 1343 عازم ایران شد. در مرز دستگیر و روانه زندان شد. پس از چندی آزاد و سال 43 را بالاجبار با تدریس در روستای طرق و دبیرستانهای مشهد گذراند. سپس با حکم وازرت فرهنگ به تهران اعزام شد. در این دوره، ترجمهٔ کتاب سلمان پاک را منتشر کرد. از 1345 در دانشکده ادبیات مشهد به عنوان استادیار مشغول به کار شد. درس گفتارهای او در این سالها مشتمل بر موضوعات مربوط به تاریخ اسلام، تاریخ تمدن، و اسلام شناسی است. در سالهای 47 و 48 دو اثر برجسته یعنی «کویر» و «هبوط» را به نگارش درآورد. او که گفته‌ها و نوشته‌های خود را به سه دستهت‌ی «اجتماعات»، «کویریات» و «اسلامیات» تقسیم کرده است، این دو اثر را از نوع کویریات می‌داند. «کویر» روایت سیر و سلوک روحی نویسنده و تعبیری سمبلیک از تبار فکری او و همچنین مقولاتی چون عشق و رابطهٔ انسان با خداست. «هبوط» هم، به مقولاتی چون «درد بودن»، «داستان خلقت»، «بار امانت» و هبوط به «سرزمین تنهایی و رنج و اضطراب» می‌پردازد.
از سال 47 بنا به دعوت مسئولین حسینه ارشاد، با تردد بین مشهد و تهران، به ارائه سخنرانی پرداخت. سخنرانیهای او با استقبال و در عین حال با مخالفتهایی مواجه شد. در همین دوران نیز، بنا به دعوت دانشجویان در دانشکده‌های گوناگون و مجامع دینی از جمله در تهران، چند بار در دانشکده نفت آبادان و در سه سفر حج به ارائه سخنرانی پرداخت. وی در سال 1350 از ادامهٔ تدریس در دانشگاه محروم شد و با تعطیلی سخنرانیهای وی در حسینه ارشاد، در سال 1351 توسط ساواک سخنرانیهای شریعتی قطع شد. در این سالها حدود 100 سخنرانی ارائه کرد و شش نوشتار از خود به جای گذاشت. این دورهٔ پربار زندگی فکری شریعتی بود: این دوره… بی‌هیچ گفتگو پربارترین و در عین حال پر دغدغه‌ترین دوران حیات اوست. او در پنج سال، با تدریس در دانشگاه (تا اوایل 1350)، سخنرانی در دانشگاه‌های مختلف و تبیین اندیشه‌های اساسیش در حسینهٔ ارشاد، تحرکی در جامعه ایجاد کرد تا آن روزگار بی‌سابقه بود. (شریعت رضوی، 145)
وی در مجموعهٔ سخنرانیهای خود مقولاتی چون «تمدن و تجدد»، «انسان و آزادی»، «چهار زندان انسان»، «انتظار، مذهب اعتراض»، «انتظار عصر حاضر از زن»، «علی، حقیقتی برگونه اساطیر»، مباحثی در تاریخ ادیان و اسلام شناسی، «بازگشت به خویشتن»، «از کجا آغاز کنیم» و موضوعات متعدد دیگری را مورد بحث قرار داد و در موارد متعدد پس از ارائه مطالب جلسات پرسش و پاسخ با دانشجویان برگزار کرد.
پس از تعطیلی ارشاد در سال 51، شریعتی زندگی مخفی را آغاز کرد. در مهرماه 1352، برای خلاصی پدر، که به عنوان گروگان در زندان بود، خود را معرفی کرد و هجده ماه در سلول انفرادی محبوس بود. در فروردین 1354، پس از فشارهای بین‌المللی آزاد شد، اما تا اوایل سال 56 شدیداً تحت نظر و فشار روحی توسط دستگاه امنیتی بود. سالهای 51 تا 56 سالهای زندگی مخفی، زندان طولانی و طاقت فرسای انفرادی و دو سال زندگی سخت تحت نظر و فشارهای روحی توسط نیروهای امنیتی بود. در این سالها، وی با نوشتن مطالب و برگزاری جلسات خصوصی به تأملات خود ادامه داد. «ارتباط فرم و محتوای در اعمال مذهبی»، «روش بررسی قرآن در دوران تدوین ایدئولوژی»، «تنهایی سید جمال»، مسئله «نپرداختن به مبانی فکری در نهضت ملی شدن نفت»، «خودآگاهی و آزادی» و «ثبات حقایق مذهبی و تکامل برداشت ما از این حقایق» موضوعاتی بودند که وی بدانها پرداخت. در ماه‌های آخر حیات، وی به «تولد دوباره اسلام» و «وقوع نزدیک یک تحول عظیم اجتماعی و فکری در ایران» می‌اندیشید. پس از گذراندن این دوران سخت، که امکان فعالیت فکری و ارتباطات را از وی گرفته بود، نهایتاً با تأمل و بررسی وضعیت خود تصمیم به مهاجرت گرفت و به طور مخفیانه در اردیبهشت 1356 از کشور خارج شد. حدود یک ماه بعد در شرایط اسرارآمیزی در خارج از کشور به طور ناگهانی فوت کرد. در ایران خبر وفات وی شوک آور بود و با اعلام شهادت وی، به توصیه پدرش کنار مرقد حضرت زینب(س) در سوریه به خاک سپرده شد.

پیشینه مطالعاتی شریعتی
اندیشهٔ شریعتی را می‌توان از زوایای گوناگونی بررسی کرد. وی صاحب جایگاه بسیار مهمی در سیر تفکر ایرانیان مدرن از زمان انقلاب مشروطهٔ 1285 تا به حال است. تاریخ ایران از آن زمان به شدت تحت تأثیر مساعی عملی و نظری روشنفکرانش بوده است. آغاز قرن بیستم در ایران، به یک اعتبار، آغاز دیالکتیک جدیدی متشکل از ظلم وحشیانه، از یک سو، و نیز مبارزه‌ای برای شرافت و عدالت، از سوی دیگر، بوده است. روشنفکران ایرانی نقش مهمی در این مبارزه داشته‌اند و شریعتی به عنوان نمونه‌ای از متفکر مسئول اجتماعی، جایگاه بسیار ویژه‌ای در میان روشنفکران ایرانی دارد. علی رهنما، در کتاب یک آرمان گرای اسلامی به معرفی جایگاه شریعتی در بافت وضعیت اجتماعی- سیاسی و محیط روشنفکری ایرانیان می‌پردازد. به نظر وی:
نزد ایرانیان، نیاز حقیقی به مدرنیته، غرب- منظر، و ضد- سنتی بود، یعنی یک میراث فرهنگی کاملاً اصیل. اسلام و مدرنیته، برای اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران طرح یک موازنه بود. برگزیدن راهی به سمت و سوی مدرنیته- به لحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی- تنها پس از اینکه مدرنیته به قیمت دین پی‌گیری شد، خود را نشان می‌دهد. این مواجههٔ عقاید به غایت متناقض، تعداد اندکی از روشنفکران- گروه سومی که در جستجوی جمع این دو بودند- را در برزخ شک و دو دلی قرار داد. علی شریعتی از این گروه بود. (Rahnama, ix)
آرا و نظرات شریعتی در بافت کلی تفکر اسلامی نیز مطالعه و بررسی شده است. از جمله افرادی که چنین کوششی را تقبل کرده است، فضل الرحمان، اسلام شناس مشهور، است. وی در کتاب خود، اسلام و مدرنیته، اظهار می‌دارد که شریعتی یکی از متفکران اصلی در تاریخ اسلامی نوین است. به نظر وی، «شریعتی دومین کوشش برای مدرن‌سازی اسلام را به عهده گرفته است، کوشش نخست در عصر عزالی (قرن یازدهم میلادی) صورت گرفته بود.» به تعبیر رحمانی، این دو مسیر «مدرن‌سازی در اسلام»، راه‌های جدیدی برای تعلیم جامعهٔ مسلمانان عرضه کرده‌اند:
پیام ] شریعتی [ دعوت به ایجاد یک آگاهی اخلاقی، اجتماعی برای فعالیت سیاسی بود… وجه برجسته برنامه شریعتی که مدعی استخراج اصول اجتماعی- تاریخی از قرآن بود، و در عین حال اصول اجتماعی- تاریخی مدرن را برای تفسیر قرآن به کار می‌برد، یک تلاش تحقیقاتی بزرگ بود. او در پی استقرار یک نوع تعلیم اسلامی بود که… بسیار متفاوت از… آنهایی بود که «اسلام را بر سر آن ایستانده بودند». (Fazlur Rahman, 109)
اندیشهٔ شریعتی در رابطه با وقوع انقلاب اسلامی نیز مورد مطالعه قرار گرفته است. آبراهامیان، در مقاله‌ای دربارهٔ انقلاب 1979 م. ایرانیان، آرا و نظرات شریعتی را در ارتباط با ظهور تفکر اسلامی نوین تحلیل می‌کند. (Abrahamian, 1980, 54-64) وی همچنین در کتاب خود با عنوان ایران میان دو انقلاب به طور مبسوطی به بررسی آرای شریعتی می‌پردازد. درونمایهٔ اصلی نظر آبراهامیان، عبارتست از نقش شریعتی در صورت‌بندی جماعت جدیدی از روشنفکران، در ایران مدرن. به نظر وی، کوشش شریعتی در راستای جهت دهی دوبارهٔ نسل جوانِ ایرانیان به سمت و سوی شناخت اسلام با ابزارهای روش شناختی غربی ای بود که از علوم اجتماعی به دست آمده است. (Abrahamian, 1982, 464-480)
علاوه بر این، نوع اندیشه شریعتی نیز مورد توجه قرار گرفته است. شاهرخ اخوی در «اندیشه اجتماعی شریعتی» آراء او را چنین تفسیر می‌کند:
«سبک مشکل و تلفیقی بخش اعظم اندیشه او کار تحلیل‌گر را سخت می‌سازد. اما، اصالت بخشی از مساهمت او، به همراه تأثیر اندیشه‌اش بر روشنفکران ایرانی در تلاش برای یک فرهنگ سیاسی و ایدئولوژی توسعه، این کار را ارزشمند می‌سازد. (Keddie, 125)
جایگاه شریعتی در جریان فکری «نوسازی اندیشهٔ دینی» موضوع مقاله فاطمه گوارایی بوده است. وی و در مقالهٔ «فرم و محتوی در اندیشه دکتر علی شریعتی» این جایگاه را تبیین کرده است. به تعبیر وی:
نوگرایی دینی در دوران معاصر در جهان اسلام اولین بار توسط اقبال لاهوری تحت عنوان «نوسازی اندیشهٔ دینی» به کار گرفته شد و دقیقاً به اندیشه و عمل متفکرانی که به نوسازی دین و مفاهیم آن- و نه فقط نوسازی اشکال- اعتقاد داشتند، باز می‌گشت. این نوآوری و نوسازی که با شالوده شکنی و تأویل محتوایی مذهب همراه بود، در دوران معاصر از اقبال آغاز و در شریعتی به تکامل و گستردگی بیشتر منجر گردید. شریعتی شور سید جمال و اندیشه اقبال را در پیکرهٔ جامعه، تاریخ و انسان ریخت. به خلق تعابیر و مفاهیم جدید دست زد و بینش مذهبی را دچار تغییر و تحول اساسی نمود. او از جوهرهٔ اندیشهٔ مذهب الهام گرفت و از فرم به سوی محتوی حرکت کرد و حل معضل جامعه را در گرو حل معضل بینشی اجتماع- یعنی حل مسئله مذهبی سنتی دید. (همایش، 130)
اندیشهٔ شریعتی به عنوان نوعی «فلسفه سیاسی» موضوع کتاب بیژن عبدالکریمی است. وی به ابعاد و عناصر آراء شریعتی بر همین سیاق می‌پردازد:
یکی از دانشمندان و متفکرینی که بحران در اندیشهٔ اجتماعی دورهٔ معاصر را به خوبی درک کرده و کوشیده است تا به نگرش نوینی در تفکر اجتماعی و فلسفهٔ سیاسی براساس جوهره اندیشهٔ دینی به عمیق‌ترین و غیر فرمایشی‌ترین معنای کلمه نائل آید، دکتر علی شریعتی است… صرف نظر از سایر جنبه‌های ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی شریعتی، بدون شک وی را می‌بایست یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان سیاسی فرهنگ اسلامی و یکی از معدود متفکرین جوامع مسلمان دانست که اندیشه و دیدگاههای وی قابلیت آن را دارد که خارج از چارچوبهای قومی، فرقه‌ای، ملی و حتی ایدئولوژیک، به عنوان یک متفکر جهانی و در هم زبانی و دیالوگ با سایر روشنفکران جهان بر وی تکیه شود.
آنچه شریعتی را در میان متفکران ما، به جهاتی متمایز و ممتاز می‌سازد عبارتست از استقلال اندیشه، آشنایی و درک عمیق از روح زمان و مسائل عصر و تمدن کنونی و نیز تکیهٔ اساسی و بنیادین بر جهان بینی مذهبی و تفکر دینی. در محدودهٔ اندیشهٔ اجتماعی و فلسفهٔ سیاسی، استقلال اندیشهٔ شریعتی، وی را از یکسو خارج از همهٔ حوزه‌های لیبرالیستی و در مقابل متفکران مدافع این جنبش همچون پوپر، آیزایا برلن، هایک و دیگران قرار می‌دهد و از سوی دیگر اندیشهٔ وی خارج از همهٔ جنبشهای مارکسیستی، لنینیستی، گرایشهای نئومارکسیسم و حتی سوسیال دمکراتها… قرار گرفته و همهٔ این نحله‌های اجتماعی از گزند انتقادات فلسفهٔ سیاسی شریعتی، دور نمی‌مانند. (عبدالکریمی، 26 و 27)
رضا شاکری نیز در اندیشه سیاسی شریعتی از چند بعد به اندیشهٔ شریعی پرداخته است. وی «روزگار شریعتی»، «نسبت اندیشهٔ شریعتی با اندیشهٔ سیاسی»، «روش در اندیشه ورزی شریعتی»، «مبانی اندیشهٔ سیاسی» و نهایتاً آراء منتقدان شریعتی را مورد بررسی قرار داده است. به تعبیر وی، شریعتی:
ایران را به مثابهٔ موجودیتی مستقل به منزله جزئی از کل جهان، گرفتار مشکلات اساسی می‌دید. شناخت نیازها، معضلات، اولویتها و ضرورتهای جامعهٔ ایران او را به سوی تحول فکری و علمی رهنمون ساخت. او در پی نظریه و اندیشه‌ای بود که علاوه بر شناخت جهان سوم، این جوامع را دچار تحول کند تا از وضع اسفباری که دچارش بودند، نجات یابند. مرکز تقل امکان این تحول در جهان سوم و به ویژه کشورهای اسلامی از جهت روشی- و نه محتوایی- نوعی رنسانس و نوازیی بود که می‌توانست تحولات بسیار عمیقی به دنبال داشته باشد. شریعتی به رنسانس اسلامی که محتوا، جهت و آثار و پیامدهای خاص خود را خواهد داشت، از آن روی که منطق آن با منطق رنسانس غرب تفاوت می‌کرد، می‌اندیشید. (شاکری، صفات 28 و 44 و 45)
بخشی از غایت‌مندی و آرمان خواهی اندیشهٔ سیاسی شریعتی از نگاه او به اسلام به دست می‌آید. او در ابتدای کتاب «اسلام شناسی» و نیز کتاب «انسان و اسلام» و به طور پراکنده در دیگر آثار خود، تصویری غایت نگر از اسلام به دست می‌دهد. این تصویر در اموری مثل نیایش، کار و تلاش و تلاش فردی، زندگی اجتماعی، حوزهٔ سیاست، مبارزه و جنگ، عشق ورزیدن و… خود را نشان می‌دهد.
ایده‌آلیسم شریعتی منشأ غایات سیاسی اندیشه اوست که از سه حوزه نشئت می‌گیرد: یک، اعتقاد به آرمانهای اسلام و تشیع در حکم منظومه‌ای استوار برآرمان و عدالت طلبی. دو، آشنایی جامعه شناختی با تمدن غرب به ویژه در دوران جنگ سرد و ظهور یأسهای عمیق و بحرانهای جانکاه در غرب (مثل ازخود بیگانگی، مصرف زدگی، بی‌الگویی و غربت) و سه: گسترهٔ مطالعات او در ادبیات و احاطه بر ادبیات اساطیری یونان، هند، ایران و آشنایی با عرفان. (همان، ص 51)
او عرفان را پای ثابت افکارش ساخت و همواره آن را در کنار مردم و درگیر در زمان و مکان می‌شناخت. در سال 1348 که «کویر» را نوشت، سرشار آرمان خواهی و حقیقت جویی فلسفی بود و از فضای استبداد زده و استعمار فرهنگی می‌نالید. او به زبانی نمادین و با استفاده از جغرافیا و نشانه‌های کویر به تبیینی ژرف و رازآلود از فضای استبدادی ایران پرداخت. «کویر» در واقع جامعهٔ ایرانی روزگار اوست که فاقد آب، آبادانی و زندگانی است. اما در همین کویر است که درختان مقاوم (گز و تاغ) می‌رویند و در برابر جهنم کویر مقاومت می‌ورزند. (همان، ص 28)
«بازخوانی عرفان در اندیشهٔ شریعتی» مطالعه «عرفان شریعتی» است که امیررضایی در معبدی در کویر آن را انجام داده است:
عرفان در دستگاه فکری او یک «معرفت مبنایی» است که در همهٔ اضلاع و ابعاد آن حضوری جدی دارد… متأسفانه در دوران حیات دکتر شریعتی و نه پس از آن در مورد این بعد اساسی تفکر او که در پی یک تحول باطنی پدید آمده، هیچ بررسی قابل تأملی صورت نگرفته است.» (رضایی، 13)
رضایی در توضیح «عرفان شریعتی» می‌گوید:
بنابراین این عرفان، عرفانی نیست که رویکرد اجتماعی‌ نداشته‌ باشد. این‌ عرفان‌ به‌ انزوا نمی‌رود و دور خود پیله‌ای‌ نمی‌کشد که‌ فقط‌ خود فرد عارف‌ به‌ بهشت‌ برود، بلکه‌ عارف‌ را به‌ وسط‌ چالشهای‌ زمانه‌ می‌کشاند تا آنچه‌ به‌ او الهام‌ شده‌ در خدمت‌ رشد بشریت‌ قرار دهد. (همان‌، 81)… عرفان‌ در اندیشه‌ و روح‌ شریعتی‌ معطوف‌ به‌ تغییر انسان‌، و تغییر شرایط‌ حاکم‌ بر جامعه‌ است‌، ] و لذا، [ درون‌ گرا و فردگرا نیست‌. (همان‌، 85)
نگرش‌ اقتصادی‌ شریعتی‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. توانایان‌ فرد بر وجه‌ ضد استثماری‌ دیدگاه‌ شریعتی‌ تأکید کرده‌ و آن‌ را چونان‌ «دیدگاه‌ چهارم‌» که‌ متفاوت‌ از سرمایه‌ داری‌، سوسیالیسم‌ و «دیدگاه‌ میانه‌» است‌، می‌شناسد:
به‌ تبع‌ آموزش‌ قرآنی‌ مرحوم‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ در عین‌ حال‌ که‌ بر برتری‌ ایدئولوژی‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ ایدئولوژیهای‌ موجود دیگر جهان‌ تأکید می‌نماید مشخصاً تأکید می‌نماید که‌ یک‌ ایدئولوژی‌ ناب‌ اسلامی‌ و یک‌ انقلاب‌ درست‌ اسلامی‌ تکیه‌ خود را بر محو روابط‌ استثمار گرانه‌ در جامعه‌ قرار می‌دهد و بین‌ برداشتهای‌ اسلامی‌ آلوده‌ و ضد ارزشهای‌ بهره‌ کشانه‌ و برداشتهای‌ عمیقاً ضد استثماری‌ اسلامی‌، مرزهای‌ خدشه‌ناپذیر و استوار برقرار می‌سازد. (توانایان‌، 61)
قرابتهای‌ اندیشه‌ی‌ شریعتی‌ با مکتب‌ انتقادی‌ (فرانکفورت‌) موضوع‌ توجه‌ مسعود پدرام‌ و عبدالرضا نواح‌ بوده‌ است‌. پدرام‌ در مورد مشترکات‌ این‌ دو، به‌ توجه‌ آنها به‌ «رهایی‌»، «نقد فرهنگی‌»، رابطه‌ی‌ «نظریه‌ و عمل‌» و «نقد مدرنیته‌» اشاره‌ می‌کند. همچنین‌، وی‌ به‌ دو نکته‌ مهم‌ در این‌ زمینه‌ توجه‌ دارد:
در اینجا دو نکته‌ را باید یادآور شد: یکی‌ اینکه‌ مشترکاتی‌ نیز میان‌ اندیشه‌های‌ شریعتی‌ و اندیشه‌ خاص‌ نظریه‌ پرداازن‌ مکتب‌ فرانکفورت‌ وجود دارد، مثل‌ مشابهت‌ میان‌ نظریه‌ «صنعت‌ فرهنگ‌» آدورنو و نظریه‌ «استحمار» شریعتی‌… نکته‌ دوم‌ اینکه‌ در نظریات‌ شریعتی‌ اختلافاتی‌ نیز با مکتب‌ فرانکفورت‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. در اینجا دو وضع‌ می‌تواند پیش‌ بیاید: در وضع‌ اول‌ این‌ اختلافات‌ مشخص‌ و تام‌ است‌ و در وضع‌ دوم‌ ممکن‌ است‌ نظریات‌ شریعتی‌ با نسل‌ اول‌ و نظریه‌ پرداازنی‌ چون‌ مارکوزه‌، هورکهایمر و آدورنو در موردی‌ اختلافاتی‌ داشته‌ باشد و در همان‌ مورد با نسل‌ دوم‌ و نظریه‌پردازی‌ چون‌ هربرماس‌ به‌ اشتراک‌ برسد؛ یا برعکس‌. (همایش‌، 24 و 23 و 22)
«جایگاه‌ و نقش‌ استعاره‌ در اندیشه‌ و آثار دکتر شریعتی‌» توسط‌ علیرضا بهشتی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌. وی‌ استعاره‌ را «یکی‌ از عناصر بارز، زنده‌ و سخت‌ جذاب‌ ادبیات‌ شریعتی‌» بر شمرده‌ است‌:
دکتر شریعتی‌، سرشار از قریحه‌ ادبی‌، چنان‌ یافته‌های‌ درونی‌ خود را استادانه‌ و رسا به‌ زبان‌ و قلم‌ می‌آورد که‌ به‌ راستی‌ می‌توان‌ او را آغازگر شیوه‌ و سبکی‌ در ادبیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ ایران‌ معاصر دانست‌. (همایش‌ 46 و 45)
نسبت‌ اندیشه‌ی‌ شریعتی‌ با تفکر پسامدرن‌ نیز موضوعی‌ است‌ که‌ مورد مطالعه‌ قرار گرفته‌ است‌. محمد قانعی‌ راد در «نقد عقل‌ مدرن‌» به‌ این‌ سنت‌ پرداخته‌ است‌:
شریعتی‌ از جریانهای‌ دهه‌ 60 و 70 غرب‌ که‌ با نقادی‌ مدرنیته‌، خردگرایی‌، پیشرفت‌ تاریخ‌، و علم‌گرایی‌، پایه‌های‌ اندیشه‌ پسامدرن‌ دهه‌های‌ 80 و 90 را می‌سازند تأثیر می‌پذیرد. ضد فرهنگی‌ دهه‌های‌ 60 و 70 صرفاً یک‌ اعتراض‌ از مرکز مدرنیته‌ بر علیه‌ غرب‌ مدرن‌ نبود بلکه‌ نشان‌ دهنده‌ی‌ توجه‌ به‌ حاشیه‌ها بود در این‌ دو دهه‌ حاشیه‌ نشینان‌ نظام‌ اجتماعی‌ و فکری‌ مدرن‌ همچون‌ دانشجویان‌، زنان‌، جوانان‌، گروههای‌ کارگری‌، فلسفه‌های‌ اصالت‌ وجودی‌، تأویل‌گرایی‌، پدیدار شناسی‌ بر علیه‌ جریان‌ راست‌ اندیش‌ مدرنیته‌ به‌ مبارزه‌ پرداختند. در این‌ دوره‌ تئوری‌ انتقادی‌ رشد کرد و تئودور روژاک‌ «ضد فرهنگ‌» و مارکوزه‌ «انسان‌ تک‌ ساحتی‌» را نوشت‌. هایدگر به‌ نقد اندیشه‌ متافیزیکی‌ پرداخت‌ و نقد خرد تکنولوژیک‌ مطرح‌ گردید. شریعتی‌ ] ،که‌ [ خود را از حاشیه‌ و از جهان‌ سوم‌ آمده‌ بود و به‌ این‌ دلیل‌ هم‌ فکری‌ او با جریانهای‌ نقاد مدرنیته‌، صرفاً یک‌ تأثیرپذیری‌ آکادمیک‌ و تقلید مدهای‌ فکری‌ نبود. در بسیاری‌ از موارد به‌ مواازت‌ دیگران‌ به‌ اندیشه‌هایی‌ مشابه‌ رسیده‌ بود. (قانعی‌ راد، ص‌ 16)
حمید عنایت‌ نیز در بررسی‌ آراء شریعتی‌ به‌ اهمیت‌ دو مقوله‌ی‌ «پراکسیس‌» و «جهان‌ بینی‌» در آراء وی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌:
تمامی‌ جنبه‌های‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ (اساطیر، تاریخ‌، الهیات‌ و حتی‌ برخی‌ از عناصر فقه‌) در تعالیم‌ او تابعی‌ هستند از نیاز مبرم‌ بین‌ «تئوری‌» و «عمل‌» (Praxis) ، که‌ فقط‌ یکی‌ از نمادهای‌ اصل‌ توحید است‌. او نخستین‌ نویسنده‌ی‌ ایرانی‌ در موضوعات‌ مذهبی‌ است‌ که‌ این‌ آیین‌ الهیاتی‌ را به‌ یک‌ جهان‌ بینی‌ تبدیل‌ کرده‌ است‌. (عنایت‌، 212)
حامد الگار، از سوی‌ دیگر، به‌ آرای‌ شریعتی‌ و ویژگیهای‌ خاص‌ آن‌، از جمله‌ مفهوم‌ «ایدئولوژی‌» پرداخته‌ است‌:
او اسلام‌ را نه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ مذهب‌، نه‌ به‌ معنایی‌ که‌ معمولاً در غرب‌ رایج‌ است‌، یعنی‌ امری‌ معنوی‌ و اخلاقی‌ که‌ تنها و تنها به‌ رابطه‌ی‌ انسان‌ و خالقش‌ خلاصه‌ می‌گردد، بلکه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ایدئولوژی‌، یعنی‌ دیدگاهی‌ جامع‌ نسبت‌ به‌ جهان‌ و واقعیت‌ و طراحی‌ برای‌ تحقق‌ کامل‌ استعدادهای‌ بالقوه‌ی‌ بشری‌ به‌ طور فردی‌ و جمعی‌ به‌ نحوی‌ که‌ پاسخگوی‌ فلسفه‌ی‌ وجودی‌ انسان‌ باشد، عرضه‌ کرد. وقتی‌ می‌کوشیم‌ اسلام‌ را با تعابیری‌ دیگر و در قالب‌ مقولات‌ تفکر و زبان‌ غرب‌ بیان‌ کنیم‌، نتیجه‌ی‌ چنین‌ تلاشی‌ ناگزیر تعبیری‌ ناقص‌ از اسلام‌ خواهد بود. به‌ همان‌ میزان‌ که‌ واژه‌ (Religion) برای‌ بیان‌ واقعیت‌ اسلام‌ نارسا است‌، اصطلاح‌ «ایدئولوژی‌» نیز چنین‌ است‌. زیرا ایدئولوژی‌ به‌ مجموعه‌ی‌ منطمی‌ از «ایده‌ها» اطلاق‌ می‌گردد. و «ایده‌» بنا به‌ تعریف‌ ممکن‌ است‌ درست‌ یا نادرست‌ باشد. در حالی‌ که‌ لااقل‌ از نظر ما مسلمانها اسلام‌ چیزی‌ است‌ که‌ در صحت‌ آن‌ نمی‌توان‌ تردیدی‌ روا داشت‌. به‌ این‌ ترتیب‌ وقتی‌ که‌ واژه‌ی‌ «ایدئولوژی‌» را در مورد اسلامی‌ که‌ توسط‌ دکتر شریعتی‌ ارائه‌ گردیده‌ است‌ عنوان‌ می‌کنیم‌، منظور این‌ نیست‌ که‌ اسلام‌ یک‌ ایدئولوژی‌ به‌ معنای‌ متعارف‌ آن‌ است‌، بلکه‌ منظور کلیت‌ و جامعیت‌ چنین‌ اسلامی‌ است‌ که‌ صرفاً به‌ تزکیه‌ اخلاقی‌ فرد و برقراری‌ پیوند معنوی‌ بین‌ او و پروردگارش‌ محدود نمی‌گردد. (نهضفت‌ بیدارگری‌، 173 و 172)

گستره‌ی‌ تأثیر شریعتی‌
11-3- محققان‌ غیر ایرانی‌ نیز از اولین‌ سالهای‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ توجه‌ خاصی‌ به‌ آراء شریعتی‌ داشته‌اند، مجموعه‌ای‌ از مقالات‌ این‌ محققان‌ تحت‌ عنوان‌ «شریعتی‌ در جهان‌» توسط‌ حمید احمدی‌ گردآوری‌ شده‌ است‌. در این‌ میان‌، می‌توان‌ از مقاله‌ی‌ ساشه‌ دینا  یان‌ ریشار ، براد هانس‌ ، ابراهیم‌ وسوقی‌ شتا ، سروش‌ عرفانی‌ ، مریل‌ ولن‌ دیوس‌ ، منگل‌ بیات‌ و فیلیب‌ و مارسیا هرمانتس‌ نام‌ برد. ساشه‌ دینا در مقاله‌ خود آورده‌ است‌:
شریعتی‌ به‌ اهمیت‌ همگونی‌ فکری‌ در حل‌ مشکلات‌ ناشی‌ از مدرنیسم‌ در جامعه‌ ایرانی‌ بسیار آگاه‌ بود، و بدین‌ خاطر، طی‌ سالهای‌ فعالیت‌ در حسینه‌ ارشاد، نیروی‌ خود را صرف‌ ارائه‌ برنامه‌ای‌ کرد که‌ بتواند از تمام‌ منابع‌ موجود برای‌ تحلیل‌ و تشریح‌ علل‌ بحران‌ فرهنگی‌ ایران‌، بهره‌برداری‌ کند. واکنش‌ مثبت‌ در مقابل‌ برنامه‌ مذکور، این‌ نظر او را تأیید کرد که‌ جوانان‌ مسلمان‌ جهان‌ سوم‌ به‌ منظور مقابه‌ با مسائل‌ اجتماعی‌ فراروی‌ خود، می‌بایست‌ به‌ طبقه‌ روشنفکر مسلمانان‌ متعهد متکی‌ باشند. (احمدی‌، 71-72)
یان‌ ریشار در بررسی‌ تأثیرگذاری‌ شریعتی‌ بر شرایط‌ زمان‌ خود می‌گوید:
استقبال‌ عظیمی‌ که‌ از شریعتی‌ در میان‌ دانشجویان‌ و مسلمانان‌ جوان‌ به‌ عمل‌ آمد، تا اندازه‌ای‌ از اصالت‌ مقامش‌ ریشه‌ می‌گرفت‌. او که‌ از یک‌ پیشینه‌ی‌ خوب‌ مذهبی‌ برخوردار بود، در فرانسه‌ به‌ مطالعه‌ی‌ ایدئولوژیهای‌ مدرن‌، از جمله‌ لیبرالیزم‌، کاپیتالیزم‌، مارکسیسم‌ و اگزیستانسیالیسم‌ پرداخت‌ و در عین‌ حال‌ همچنان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ مؤمن‌ باقی‌ ماند. زبان‌ قابل‌ فهم‌ شریعتی‌ برای‌ ایرانیانی‌ که‌ تازه‌ به‌ تحصیلات‌ جدید پرداخته‌ بودند و می‌خواستند ایدئولوژیهای‌ مهاجم‌ غربی‌ را به‌ منظور رد علی‌ آنها، درک‌ کنند، باعث‌ شد تا از او استقبال‌ گرمی‌ به‌ عمل‌ آید، زیرا او بود که‌ می‌توانست‌ نیازهای‌ آنان‌ را برآورده‌ نماید. او زمانی‌ شهرت‌ به‌ دست‌ آورد که‌ می‌توانست‌ نیازهای‌ آنان‌ را برآورده‌ نماید. او زمانی‌ شهرت‌ به‌ دست‌ آورد که‌ آموزش‌ عالی‌ در ایران‌ سریعاً توسعه‌ می‌یافت‌، و گروههای‌ اجتماعی‌ جدید، بدون‌ آمادگی‌ ایدئولوژیک‌، با مسائل‌ فرهنگی‌ جدید از قبیل‌ گسترش‌ شهرنشینی‌، غرب‌ زدگی‌، صنعتی‌ شدن‌، کاغذ بازی‌ و فساد گسترده‌، و بسیاری‌ پدیده‌های‌ دیگر که‌ ایران‌ را به‌ غرب‌ وابسته‌ می‌کرد، روبه‌رو بودند. رشد جمعیت‌، بیشتر بر طبقات‌ فقیرتر، و غیر غرب‌ زده‌ شدیداً مذهبی‌، تأثیر گذاشت‌. وابستگیها و علایق‌ شریعتی‌ به‌ اسلام‌ و توانایی‌ وسیع‌ او در پاسخگویی‌ به‌ دیگر ایدئولوژیها، او را به‌ مدافع‌ محکمی‌ در مقابل‌ نابودی‌ ارزشهای‌ سنتی‌ تبدیل‌ کرد. این‌ دین‌ جبهه‌ آزادی‌ بخش‌ ملی‌ الجزایر و جنبش‌ مقاومت‌ فلسطین‌ یک‌ دین‌ مبارز ضد امپریالیستی‌ شده‌ بود. ایرانیان‌ که‌ در برابر غرب‌ خود را شکست‌ خورده‌ احساس‌ می‌کردند با کشف‌ مجدد اسلام‌ هویت‌ جدیدی‌ کسب‌ کردند. (احمدی‌، 102)
وسوقی‌ شتا مقوله‌ی‌ «بازگشت‌ به‌ خویشتن‌» در آراء شریعتی‌ را مورد مطالعه‌ قرار داده‌ است‌. به‌ تعبیر وی‌:
بازگشت‌ به‌ خویشتن‌ راه‌ حلی‌ است‌ که‌ شریعتی‌ برای‌ تمامی‌ مسلمانان‌ در سطح‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و جهانی‌ عرضه‌ کرده‌ است‌، و این‌ اصل‌، مسلمانان‌ را از قالبی‌ اندیشیدن‌ و گرایشهای‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ می‌رهاند. و این‌ معجزه‌ به‌ دست‌ توانمند ایمان‌ و آگاهی‌ صورت‌ می‌گیرد. و نیز تمام‌ رشته‌های‌ حکام‌ بیدادگر تاریخ‌ را پنبه‌ می‌کند و می‌سوازند و به‌ خاکستر تبدیل‌ می‌سازد. بنابراین‌ هر اندیشوری‌ بایسته‌ است‌ که‌ از تاریخ‌ و فرهنگ‌ و زبان‌ ملت‌ خود آغاز کند. و بی‌گمان‌ روشنفکر بی‌هویت‌ و مقلد، از هر کس‌ خطرناک‌تر است‌. (احمدی‌، 211)
برادهانس‌ ، در مطالعه‌ی‌ خود درباره‌ی‌ مقوله‌ی‌ «غربزدگی‌» در آراء صمد بهرنگی‌ ، جلال‌ آل‌ احمد و شریعتی‌ آورده‌ است‌:
شریعتی‌ در حملات‌ جدلی‌ خود به‌ غرب‌ زدگی‌ انتقادات‌ بدیع‌ و جدیدی‌ مطرح‌ می‌کند که‌ به‌ ذهن‌ آل‌ احمد و بهرنگی‌ نرسیده‌ است‌. برای‌ مثال‌ او مفهوم‌ «انسان‌ جهانی‌» را رد کرده‌ و آن‌ را یک‌ اختراع‌ امپریالیستی‌ غرب‌ می‌داند که‌ به‌ منظور ضعیف‌ کردن‌ فرهنگهای‌ بومی‌ مطرح‌ گردیده‌ است‌. شریعتی‌ شیوه‌های‌ تحلیل‌ علمی‌ اروپایی‌ را تا اندازه‌ای‌ با ارزش‌ می‌داند، اما در مورد تقلید کورکورانه‌ از آنها هشدار می‌دهد. گرچه‌ خود او شیوه‌های‌ تحلیل‌ گوناگون‌ «غربی‌» چون‌ دیالکتیک‌ هگلی‌ و پدیده‌ شناسی‌ زبانی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌دهد. (احمدی‌، 159)
نهایتاً هرمانس‌ به‌ فاطمه‌(س‌) به‌ عنوان‌ یک‌ الگو در آراء شریعتی‌ توجه‌ کرده‌ است‌:
یکی‌ از تلاشها و علایق‌ عمده‌ی‌ شریعتی‌ افزایش‌ شناخت‌ و درک‌ اسلام‌ از طریق‌ تحقیق‌ بود. او در مطالعه‌ مذهب‌ از متدولوژی‌ تاریخی‌ و تحلیلی‌ استفاده‌ می‌کرد. او در نوشته‌های‌ خود مکرراً از فقدان‌ شناخت‌ و عدم‌ آگاهی‌ ایرانیان‌ از شخصیتهای‌ بزرگ‌ و متون‌ کلاسیک‌ اسلامی‌، علی‌رغم‌ ابزار عشق‌، احترام‌ و ستایش‌ نسبت‌ به‌ آنها، اظهار تأسف‌ می‌کرد. او در جایی‌ می‌نویسند: «ما کمبود ایمان‌ نداریم‌، بی‌آگاهی‌ نیستم‌… عشق‌ بدون‌ شناخت‌ و آگاهی‌ ارزش‌ ندارد، و بت‌ پرستی‌ است‌.» (احمدی‌ 267 و 266)
وجه‌ دیگر گستره‌ی‌ تأثیر آراء شریعتی‌: افزایش‌ روازفزون‌ ترجمه‌ آثار او به‌ صورت‌ خودجوش‌ به‌ وسیله‌ جوانان‌ سایر کشورها می‌باشد. این‌ خود نموداری‌ است‌ از نفوذ کلام‌ دکتر شریعتی‌ در میان‌ جوانان‌ آن‌ هم‌ در مدتی‌ بسیار کوتاه‌. «مجموعاً 39 کتاب‌ از آثار دکتر شریعتی‌ به‌ زبانهای‌ آلبانیایی‌، آلمانی‌، اردو، اسپانیولی‌، اندونزی‌، انگلیسی‌، بنگالی‌، تایی‌، تامیلی‌، ترکی‌، عربی‌، فرانسه‌ و کردی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌. ناشرین‌ آثار وی‌ در کشورهای‌ مختلف‌ اقدام‌ به‌ نشر آثار کرده‌اند. به‌ گفته‌ نیکی‌ کدی‌ و جان‌ کول‌، نفوذ اندیشه‌های‌ عدالت‌ جویانه‌ و مساوات‌ طلبانه‌ اسلام‌ و به‌ ویژه‌ تشیع‌ در میان‌ گروهها، احزاب‌، مردم‌، جنبشهای‌ دانشجویی‌ اسلامی‌ معاصر چشمگیر بوده‌، و به‌ ویژه‌ نفوذ آثار شریعتی‌ و استقبال‌ از آنها خاصه‌ در اندونزی‌ نمود بسیار دارد. (شریعت‌ رضوی‌. 354)
آثار شریعتی‌ اکنون‌ مخاطبان‌ جدی‌ در کشورهایی‌ چون‌ ترکیه‌، اندونزی‌ و دیگر کشورهای‌ اسلامی‌ دارد. آثار وی‌ به‌ طور فزاینده‌ به‌ دیگر زبانها ترجمه‌ می‌شود. برای‌ مثال‌، «مناسک‌ حج‌» تاکنون‌ هفت‌ بار به‌ زبان‌ ترکی‌ استانبولی‌ تجدید چاپ‌ شده‌ است‌. همچنین‌ کتاب‌ «تمدن‌ و تجدد» 5 بار و «مذهب‌ علیه‌ مذهب‌»، «انسان‌ و اسلام‌» و «چهار زندان‌ انسان‌» هر یک‌ چهار بار تجدید چاپ‌ شده‌ است‌.
احمدی‌ از پذیرش‌ آراء شریعتی‌ در میان‌ مسلمانان‌ افریقاا یاد کرده‌ است‌:
آفریقا از مناطقی‌ است‌ که‌ اندیشه‌ها و آرمانهای‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ نفوذ و تأثیر قابل‌ توجهی‌ در میان‌ مسلمانان‌ و اقلیتهای‌ اسلامی‌ کشورهای‌ مختلف‌ آن‌ داشته‌ است‌. این‌ امر به‌ ویژه‌، در میان‌ اقلیتهای‌ مسلمان‌ و کشورها و مناطقی‌ از این‌ قاره‌ که‌ در آن‌ مسلمانان‌ اکثریت‌ را تشکیل‌ می‌دهند، مشهودتر است‌. وجود انجمنها و مجامع‌ اسلامی‌ متعدد در این‌ مناطق‌، نشانگر بیدارگری‌ اسلامی‌ می‌باشد. ورود کتابهای‌ ترجمه‌ شده‌ی‌ دکتر شریعتی‌ به‌ افریقا، او را در نظر مسلمانان‌ قاره‌ی‌ سیاه‌ به‌ یکی‌ از چهره‌های‌ بزرگ‌ نهضت‌ بیدارگری‌ اسلام‌ تبدیل‌ نموده‌ است‌. نشریات‌ و گاهنامه‌های‌ اسلامی‌ در افریقا نقش‌ مهمی‌ در شناساندن‌ شریعتی‌ داشته‌ و در بسیاری‌ موارد اقدام‌ به‌ نشر اندیشه‌ها و آرمانهای‌ او کرده‌اند. (احمدی‌، 296)
پانوشت‌ها
1. مطالب‌ این‌ بخش‌ از دو کتاب‌ «طرحی‌ از یک‌ زندگی‌» نوشته‌ پوران‌ شریعت‌ رضوی‌ و فهرست‌ توصیفی‌ آثار شریعتی‌ (عبدالرحیم‌ قنوات‌) تهیه‌ شده‌ است‌.
2. اصل‌ کتاب‌ نوشته‌ عبدالحمید جودة‌ السحار است‌. شریعتی‌ ترجمه‌ آزاد و مطالب‌ تألیفی‌ به‌ آن‌ اضافه‌ کرد. این‌ کتاب‌ تا سال‌ 1350 پنج‌ بار تجدید چاپ‌ شد.