1

شاهد عینی (عمویی)

واقعه 28 مرداد و نقش حزب توده

گفتگوی شمس افرازی زاده با محمدعلی عمویی

جناب عمویی شما در خاطرات‌تان فرمودید که حزب توده ایران قبل از انجام کودتا خبردار می شود و هم به مصدق و هم به اطرافیان ایشان اطلاع لازم را می‌دهید، در این مورد توضیح بیشتری اگر هست بفرمایید؟
بله حزب توده ایران از چند کانال در این خصوص اطلاع رسانی می‌کند و مریم فرمان‌فرما (دختردایی مصدق وهمسرآقای‌کیانوری) به منزل آقای مصدق تماس می‌گیرند و می‌گویند که کار خیلی مهمی داریم و با جناب مصدق صحبت می‌کنند، وقتی دکتر مصدق پای تلفن می‌آیند، گوشی را می‌دهند به آقای نورالدین کیانوری، و ایشان می‌گویند دکتر این اخباری که به شما داده‌ایم، کاملاً واقعیت دارد ما حتی اطلاع داریم، که تیپ زرهی کرمان و لشکر اصفهان آماده شدند برای سرکوب شما، لطفاً این موضوع را جدی بگیرید، ما با تمام توانمان از دولت ملی و کشورمان دفاع خواهیم کرد ،این حرف هم صرفاً برای این نبود که عاشق دکتر مصدق بودند، و این به خاطر نگرش‌شان بود، زیرا که زاهدی رفته است و فاطمی آمده است به شما مختصراً بگویم نزدیک‌ترین دوستان آقای دکتر مصدق از قبیل آقایان بقائی و مکی و حائری زاده و آقای آیت الله کاشانی بودند، اینها بیشترین لطمه را به آقای مصدق زدند و زمینه را برای مأیوس کردن افرادی که در کنار دکتر مصدق بودند بوجود آوردند.
چه چیزی باعث می شود که حزب توده دنبال دستور دکتر مصدق می‌ماند؟ چرا خود شما که احساس خطر کردید و به عنوان یک حزب فراگیر و دارای تشکیلات منسجم و حامی دولت بودید، خودتان وارد عمل نشدید؟
ما از آقای دکترمصدق فقط می‌خواستیم که به ملت ایران پیامی بدهد، کاری که اردوغان در ترکیه کرد، اردوغان از هوادارانش در ترکیه خواست که از خانه‌هایشان بیرون بیایند، ما هم از مصدق همین انتظار را داشتیم. مجله چشم‌انداز ایران، برنامه‌ای به عنوان محاکمه ترتیب داد، اسم محاکمه هم در واقع به این خاطر انتخاب شده بود، که درواقع دادگاه دکترمصدق بود، روند زندگی دکترمصدق تا نخست‌وزیری و به دادگاه رفتنش و محکوم شدن ایشان در دادگاه نظامی.
من در آنجا، خیلی از دکترمصدق تجلیل کردم، انصافاً ایشان هم شایسته تجلیل بودند و هستند، اما در پایان گفتارم، درآنجا بیان کردم ای ‌کاش، آن قاطعیت و صراحت بیان که دکترمصدق در دادگاه در مقابل دادستان‌اش داشت، را…..    ادامه در شماره 5 فصلنامه خاطرات سیاسی




کتاب‌هایی که باید برای کودتای بیست و هشت مرداد خواند

فرزانه ابراهیم‌زاده

شصت و شش سال از روز بیست و هشت مردادماه سال ۱۳۳۲ می‌گذرد و همچنان کتاب‌ها و مقالات متعددی در شرح آن‌چه در این روز بر سر ایران، تاریخ آن، دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت آمد نوشته می‌شود. در رجوع به این روز و کودتای تاریخی اما سراغ چه کتاب‌هایی باید برویم؟ در این مقاله سعی شده است مهم‌ترین کتاب‌هایی که اسناد و خاطراتی دست اول در زمینه کودتای بیست و هشتم مرداد در خود دارند به خواننده معرفی شود.

کودتا به روایت کاغذ
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی حتی اگر مخالف باشیم با کودتا بودنِ اتفاقی که آن روز در تهران افتاد و منتهی به سقوط دولت دکتر مصدق شد، یکی از روزهای مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر ایران است. روزی که هنوز بعد از ۶۶ سال از گذشتنش زوایای خوانده‌نشده، دیده‌نشده و شنیده‌نشده زیادی دارد و هزاران سوال بی‌جواب آن را انبوه کتاب‌ها و اسناد منتشر شده پاسخ نداده است. کتاب‌‌ها و اسنادی که وقایع آن روز را از زاویه دید خودشان تفسیر و تعبیر کرده‌اند.
با این همه سوال‌ها و ابهامات کودتای بیست و هشت مرداد در میان کلید‌واژه‌ کتاب‌های تاریخی جایگاه مهمی دارد و در ۶۶ سال گذشته بیش از ۱۲۰ کتاب با موضوع کودتا و موضوعات تاریخی نزدیک به آن نوشته شده است. کتاب‌هایی که بعضی از آن‌ها به دلیل نزدیکی نویسندگانش با موضوع سندیت تاریخی مهمی دارند و برای دانستن بخش‌های روشن‌شده و نشده وقایع آن روز باید آن‌ها را مرور کرد.
در این نوشته تلاش شده بعضی از کتاب‌های اصلی که در این سال‌ها درباره کودتای بیست و هشت مرداد و حواشی آن نوشته شده را برای خوانندگانی که قصد دارند این رویداد تاریخی را مرور کنند معرفی کنیم. تلاش شده است کتاب‌هایی معرفی شود که اطلاعات موثق‌تری دارند و نویسنده به اسناد قابل اعتمادتری دسترسی داشته باشد. در انتخاب کتاب‌ها سعی کردیم که کتاب‌هایی از جناح‌های مختلف با ایدئولوژی‌های متفاوت را در کنار هم بیاوریم تا خواننده در کنار خوانش روایت اصلی نظر گروه‌های درگیر در این رویداد تاریخی را نیز ببیند و قضاوت نهایی را بعد از خواندن این روایت‌ها در ذهن خود داشته باشد.
این مجموعه قطعا در برگیرنده همه کتاب‌های خواندنی با موضوع کودتا نیست، اما تلاش کردیم که آثار اصلی در میانشان باشد.

ایران بین دو کودتا
هرچند در معرفی کتاب‌های تاریخی اولویت با کتاب‌ها و خاطرات دست اول است اما در مورد کودتای بیست و هشت مرداد معرفی کتاب‌ها را از یکی از تقریبا جدیدترین مطالب پژوهشی درباره این رویداد تاریخی شروع می‌کنیم یعنی کتاب کودتا نوشته یرواند آبراهامیان استاد تاریخ و پژوهشگر ایرانی دانشگاه کلمبیا. این کتاب با نام کامل «کودتا (۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن)» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. آبراهامیان در این کتاب تلاش می‌کند که اسناد کمتر دیده شده و روایت‌های کمتر خوانده شده کودتا را بررسی و معرفی کند. کتاب که از ملی‌شدن صنعت نفت شروع می‌شود در ۴ فصل تنظیم شده است که عبارتند از ملی شدن نفت، مذاکرات انگلیس و ایران، کودتا و میراث است. کتاب در این چهار فصل مناقشات میان ایران و انگلستان و ورود آمریکا و شوروی به این مناقشات را با محوریت موضوع نفت بررسی می‌کند و معتقد است که ایالات متحده هم به اندازه بریتانیا تلاش می‌کرد که با مقابله با دکتر مصدق نه تنها جلوی نفوذ کمونیسم را بگیرد که در مقابل موضوع ملی شدن نفت بایستد که می‌توانست تبعات زیادی برای آن‌ها داشته باشد.
آبراهامیان در این کتاب تلاش کرده است تا ادعاهایی که در مورد حس نیت انگلستان در مذاکره با ایران و تلاش آمریکا برای ایفای نقش ناجی را که نویسندگان غربی به آن می‌پردازند به چالش بکشد. او با بررسی منابع به این نتیجه می‌رسد که آمریکا روی سقوط دولت مصدق سرمایه‌گذاری کرد تا بتواند از نفت ایران به نفع خود استفاده کند.
ناشر انگلیسی این کتاب در مقدمه با اشاره به پژوهش گسترده یرواند آبراهامیان برای روایت ماجرای کودتا نوشته: «یرواند آبراهامیان اسناد کمتر شناخته‌شده را آشکار می‌کند و تفسیر عرفی را به چالش می‌کشد و نور تازه‌ای بر چگونگی نقش آمریکا در کودتا می‌افشاند. کودتایی که بر روابط ایالات متحده-ایران چه در گذشته و چه در حال، تأثیر گذاشت. آبراهامیان، با استفاده از اسناد بریتیش پترولیوم، وزارت خارجه و دپارتمان ایالات متحده که سابقاً محرمانه و محصور بودند، به علاوه خاطرات و مصاحبه‌های منتشره ایرانیان، گزارش این واقعه کلیدی تاریخی با تغییر فهم آمریکا از نقطه عطف در تاریخ ایران-ایالات متحده را متصل می‌کند.»
البته این کتاب با وجود آن که سعی کرده بی‌طرف باشد انتقادهای زیادی را هم به همراه داشت. یکی از این انتقادها استفاده نکردن آبراهامیان از نظرات و خاطرات افراد درگیر در کودتا و عدم پرداختن به نقش مردم در مراحل مختلف آن است. هرچند خود آبراهامیان در کتاب تاکید می‌کند: «دیرپاترین تاثیر کودتا، اثرگذاری آن بر حافظه جمعی(مردم ایران) بود. این اقدام نه تنها نگاه پارانوئید (توطئه‌اندیشانه) غالب در فرهنگ سیاسی را تشدید کرد بلکه آمریکا را نیز به این تصویر افزود.»
این کتاب با دو ترجمه در بازار کتاب تهران عرضه شده است. محمد ابراهیم فتاحی که پیش از این هم کتاب ایران بین دو انقلاب آبراهامیان را ترجمه کرده بود این کتاب را ترجمه کرده است. هچنین دکتر ناصر زرافشان کتاب ترجمه دیگری از کتاب منتشر کرده که نشر نگاه آن را روانه بازار کرده است.

برگ‌هایی برای تایید
یکی از مهمترین منابع بررسی کودتای بیست و هشت مرداد اسنادی است که از سال ۲۰۰۰ به بعد توسط آرشیو ملی آمریکا و سیا منتشر شده است. اسنادی که بخشی از آن‌ها در کتاب‌هایی با مقدمه‌های استادان دانشگاه جمع شده است. بخشی از اسناد سال ۲۰۰۰ سه سال بعد از مرگ دونالد ویلبر طراح این کودتا منتشر شده است. ویلبر تاریخچه عملیات را نوشته بود که به طور اتفاقی به دست یکی از خبرنگاران افتاد و او با همراهی نیویوک تایمز در سایت این رسانه منتشر کرد. بعد از انتشار این اسناد، دکتر غلامرضا وطن‌دوست استاد تاریخ دانشگاه شیراز آن‌ها را با همکاری حسن زنگنه و رضا دهدشتی گردآوری و ترجمه کرده و با مقدمه دکتر همایون کاتوزیان منتشر کردند. این کتاب در سال ۷۹ حدود ۴ ماه بعد از انتشار اسناد سیا توسط انتشارات رسا منتشر شد. کتاب در کنار مقدمه دکتر کاتوزیان در دو بخش تنظیم شده است یک چکیده اسناد و گزارش عملیات که شامل مراحل مختلف کودتا به روایت اسناد که شامل این مراحل است
الف: برنامه مقدماتی عمیات تی بی آژاکس در تاریخ اول ژوئن ۱۹۵۳
ب. طرح مقدماتی لندن برای عملیات آژاکس
ج. یادداشت وزارت امورخارجه بریتانیا مورخ ۲۳ ژوییه ۱۹۵۴
د. گزارش جنبه‌های نظامی عملیات آژاکس.
ه. نقد نظامی
نکته این اسناد منتشرشده این بود که بخشی از اسامی عوامل ایرانی به درخواست مورخان و پژوهشگران ایرانی در اسناد سیاه شده بود. استدلال سیاه کردن اسامی این بود که شاید بخشی از خانواده‌ها در ایران زندگی کنند و همکاری اعضای آن با سیا باعث مشکلاتی برای آن‌ها باشد.
به اعتقاد دکتر وطن‌دوست این اسناد اما کامل نیست و بخشی از آن شبیه یک راز مانده است. رازی که البته در سال ۱۳۹۶ با انتشار اسناد تازه‌تر بازتر شد. در مقاله‌ای که دکتر کاتوزیان نیز با عنوان اسناد سازمان سیا و کودتای ۱۳۳۲ منتشر کرد، به برخی نقاط کور این اسناد از جمله قتل افشارتوس و مساله امینی و قشقایی می‌پردازد. در پایان این مقاله دکتر کاتوزیان نقاط ضعف این اسناد را بررسی می‌کند.
کتاب در سال ۱۳۹۶ بار دیگر تجدید چاپ شده است.

بیست و پنج سال یار دکتر مصدق
سرهنگ غلامرضا نجاتی یکی از نظامیان هوادار دکتر مصدق بود که در زمینه ملی شدن صنعت نفت و کودتای بیست و هشت مرداد اطلاعات زیادی داشت. اطلاعاتی که در کتاب‌های مختلف آن‌ها را نوشت و منتشر کرد. او که جزو افسران ناسیونالیست هوادار نهضت ملی بود کتاب‌های مختلفی نوشت. یکی از این کتاب‌ها کتاب جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد است که ماجراها را از زمان ملی شدن صنعت نفت تا کودتا روایت می‌کند. اما نجاتی کتاب دیگری با عنوان تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران دارد که تلاش می‌کند روایت‌ دوره بعد از کودتا را بررسی کند. او در مقدمه نوشته: «هدف این کتاب، دفاع یا هواخواهی از یک موضوع سیاسی نیست، توصیف مستندی است از یک دوره بیست و پنج ساله تاریخ ایران، از ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ تا آغاز اسفند ۱۳۵۷ به منظور آگاهی نسل جوان و آیندگان.»
او در این کتاب به علل و عواملی که محمد رضاشاه و دولت‌های بعد از مصدق را به مدت بیست و پنج سال حاکم کرد پرداخته و با بررسی علل شکست نهضت ملی کودتا را با دید نقادانه بررسی می‌کند. این کتاب توسط انتشارات رسا در سال ۹۷ منتشر شده است.
غلامرضا نجاتی همچنین کتاب دو جلدی «مصدق سال‌های مبارزه و مقاومت» را نوشته است که در این کتاب نیز روایت کودتا را از زاویه زندگی دکتر مصدق بررسی می‌کند. کتابی که وجوه دیگری از بیست و هشت مرداد را روشن می‌کند.

روایت آمریکایی کودتا
مارک جی گازیوروسکی استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه ایالتی دانشگاه لوییزیانا بود که کتاب‌های متعددی را در زمینه تاریخ معاصر ایران منتشر کرد. اما بی‌تردید کتابی که او را به خواننده ایرانی معرفی کرد، کتاب مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران بود. کتابی که با ترجمه‌های مختلف از جمله ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی منتشر شده است. او در این کتاب پیش از انتشار اسناد سیا تلاش کرد تا نقش آمریکایی‌ها را در عملیات آژاکس ثابت کند. گازیوروسکی در این کتاب با استناد به اسنادی که دونالد ویلبر از طراحان عملیات آژاکس منتشر کرده بود تکه‌های گمشده کودتا را در کنار هم قرار دهد. او حتی فراتر از این سعی زیادی کرد تا افشاگری‌هایی در زمینه اسناد آمریکایی و بریتانیا و حتی مدارک آرشیوی شوروی داشته باشد.
گازیوروسکی همچنین با برخی از کسانی که در کودتا نقش داشتند و در این روایت‌ها تاثیر داشتند گفتگو کرده بود. اهمیت کتاب گازیوروسکی این بود که او پیش از انتشار اسناد توسط سیا که تایید کودتا با همراهی آمریکا بود به این واقعه پرداخته بود و از نگاه یک آمریکایی آن را ثابت کرده بود.استیفن کینزر نویسنده کتاب همه مردان شاه معتقد است که گازیوروسکی در بین گروه پژوهشگران تاریخ معاصر که تلاش کردند وقایع پشت پرده کودتا را روشن کنند از همه برجسته‌تر است.

یک کتابِ مخفیانه
در میان آثاری که در زمینه کودتا با زاویه دیگری منتشر شد، کتاب گذشته چراغ راه آینده بود. کتابی که در میانه دهه پنجاه توسط گروهی از نویسندگان با نام اختصاری جامی به صورت مخفیانه منتشر شد. نویسندگان این کتاب بعدها مشخص شد ک سه نفر به نام‌های دکتر دهقان، دکتر محمدعلی فرزانه و دکتر محمد حسین مبین بودند که هر سه گرایش به گروه‌های چپ داشتند و قسم خورده بودند که تا زمان مرگ نام‌شان منتشر نشود.
این کتاب روایت تاریخ معاصر ایران از واقعه سال ۱۳۲۴ و واقعه پیشه‌وری تا کودتای بیست و هشت مرداد است و بیشتر به شرح وقایع جبهه دموکراتیک آذربایجان می‌پردازد. اما این کتاب با توجه به این که گرایش‌های کمونیستی داشتند از نگاه گروه‌های چپ نوشته شده و همین باعث می‌شود تا بخشی از روایت بیست و هشت مرداد که گروه‌های چپ مانند حزب توده پشت ملی‌گرایان را خالی کردند را کمرنگ کند. اما روایت کودتا از سوی جبهه دیگری از سیاست ایران که در این کتاب روایت شده است خواندنی است و در کنار روایت‌های دیگر باید دیده شود.

شکست نهضت ملی به روایت محقق
محمدعلی همایون کاتوزیان یکی از مهمترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران بخصوص در زمینه تاریخ نهضت ملی ایران است که کتاب‌ها و مقاله‌های متعددی با موضوع جنبش ملی ایران دارد. یکی از این کتاب‌ها مصدق مبارز برای قدرت در ایران است که در سال ۱۳۷۳ با ترجمه فرزانه طاهری منتشر شد.
این کتاب با آن که دکتر کاتوزیان از چهره‌های نزدیک به دکتر مصدق و ملی‌گرایان است با نگاه دیگری به رهبر جبهه ملی می‌پردازد و در مواردی هم او را نقد می‌کند. هما کاتوزیان با آن که معتقد است دکتر مصدق نقش برجسته‌ای در تاریخ ایران بازی کرده است اما نقدهای زیادی داشته ودر جاهایی اشتباهاتی نیز کرده است که این اشتباهات بخشی از شکست بزرگ او در مقابل کودتاگران است.

به روایت وکیل
دکتر مصدق با آن که خودش وکالت خوانده بود اما در دادگاه نظامی دکتر جلیل بزرگمهر را به عنوان وکیل تسخیری خود قبول کرد. بزرگمهر که نظامی بود و در زمان خلع ید حاکم شهر آبادان بود آن‌چنان از دکتر مصدق دفاع می‌کند که می‌توانست حکم او را تغییر بدهد. دکتر مصدق به پاس قدردانی از او نوشته بود: «شما وکیل تسخیری بودید. تسخیر نشدید و از اجرای اوامر مافوق، سر باز زدید. سخنی برخلاف وجدان نگفتید و هرگونه مدارکی هم که مورد احتیاج این جانب بود از نظر انجام وظیفه، برایم تهیه نمودید که نمی‌دانم چگونه تشکر کنم؛ و این انجام وظیفه سبب شد که بعد از ختم محاکمه، شما را از کار خارج کنند و یک عمر صحت عمل و درستکاری شما را ندیده بگیرند.
بعقیده این جانب، شما چیزی گم نکردید و چنانچه نام نیک خود را با ثروتی که بعضی از راه خیانت به مملکت بدست آورده‌اند مقایسه کنید، معلوم خواهد شد کدام گواراتر و وزین‌تر است…»
اما آن چه جلیل بزرگمهر را به نسل بعدی شناسانید انتشار محاکمه‌های دکتر مصدق بود که در طی آن اسرار زیادی از کودتا نیز روشن می‌شود. او سه جلد کتاب با عنوان مصدق در محکمه نظامی منتشر کرد که اطلاعات زیادی در آن هست. او همچنین تقریرات مصدق در زندان و خاطرات خودش را نیز منتشر کرده است که وجوه دیگری از دادگاه‌های دکتر مصدق است. آخرین کتابی که درباره دکتر مصدق نوشت ناگفته‌ها و کم‌گفته‌ها از دکتر مصدق و نهضت ملی بود که می‌توان روایت‌های تازه‌تری از کودتا را در آن‌ها دید.
به روایت خانم وزیر
خاطرات همیشه مهم‌ترین منابع پژوهش‌گران در بررسی‌های تاریخی است. در مورد کودتای بیست و هشت مرداد خاطرات زیادی منتشر شده است که بی‌تردید مهم‌ترینش خاطرات دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور دکتر مصدق است که در زمان حمله به منزل نخست وزیر در خانه‌ او بود و همراهش از آن خانه به جای امنی رفت. این خاطرات البته در ویژه‌نامه دکتر صدیقی منتشر شده است. خاطرات اردشیر زاهدی که در پژوه تاریخ شفاهی ضبط شده نیز از منابع جالب توجه کودتا است. اما در میان این همه برگ‌های خاطرات دو خاطره از سایر خاطرات قابل‌تامل‌تر است. یکی از این خاطرات خاطرات پریوش صالح همسر دکتر سیف‌الله معظمی وزیر دولت دکتر مصدق و از یاران او است. خاطرات خانم صالح از روز کودتا به عنوان کسی که در حاشیه اتفاق در کنار همسرش قرار داشت قابل توجه است. او در روز کودتا هفت ماهه باردار بود و در شمیران بود که شنید کودتا شده است و جز خاطرات خودش شرح صحبت‌های همسرش را نیز آورده است. این کتاب در سال ۹۵ توسط نشر نوگل منتشر شده است.
خاطرات بعدی قابل توجه کتاب در خلوت مصدق نوشته شیرین سمیعی عروس پسر دکتر مصدق بود. شیرین سمیعی همسر دکتر محمود مصدق نوه دکتر مصدق بود و فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی بود. کتاب در خلوت مصدق از این نظر اهمیت دارد که نویسنده آن با وجود تحصیلات در رشته علوم سیاسی به عنوان یکی از خانواده دکتر مصدق نگاه غیر سیاسی دارد و زوایای زندگی دکتر مصدق را در سال‌های بعد کودتا تا مرگ روایت می‌کند. او سال‌های تبعید دکتر مصدق در احمدآباد بارها به تبعیدگاه دکتر مصدق رفته و او را در آن سال‌ها از نزدیک دیده بود و صحبت کرده است و از خستگی‌ها و کلافه‌گی‌ها و پایمردی دکتر مصدق بر مواضعش گفته است. خاطرات شیرین سمیعی همچنین تصاویری منحصر به فرد از دکتر مصدق در تبعید دارد.

نکته پایانی
اگر بخواهیم کتاب‌های مربوط به کودتا را بنویسم هنوز هم جای زیادی برای پرداختن به آن هست. کتاب‌هایی مثل کودتاهای ایران سهراب یزدانی، تراژدی تنهایی، خاطرات کرومیت روزولت، عملیات چکمه سی ام وود هاوس و .. کتاب‌هایی که شاید بتوان در یک مقال دیگر باز به آن‌ها پرداخت.




روایت جدال کاشانی با مصدق

گفتگوی شمس افرازی زاده با ناصر زرافشان

جناب دکتر زرافشان شما از علاقه‌مندان به دکتر محمدمصدق بوده و هستید و در حوزه ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد 1332مطالعات گسترده‌ای داشته‌اید به طوری که این علاقه و کشش درونی شما را بر آن داشته که یکی از معتبر ترین آثار در این حوزه یعنی کتاب «کودتا» تألیف یرواند آبراهامیان را به فارسی ترجمه کنید، برای شروع بحث مختصری در این باره بفرمایید؟
این جنبش نه تنها از منظر داخلی و در تاریخ معاصر ایران بلکه در سطح منطقه‌ای و برای برخی از کشورهای آسیایی و افریقائی دیگر درمبارزه آنان در بدست گرفتن کنترل منابع و ثروت‌های طبیعی خویش یک سرمشق، و کودتای 28مرداد و رژیم کودتا که متعاقب آن برای سرکوب و از میان بردن دستاوردهای این جنبش در ایران روی کارآورده شد، در تاریخ جنبش‌های رهایی بخش ملی دوران پس از جنگ یکی از نقاط عطف است. روشن‌کردن اهمیت و جایگاه ملی و بین المللی این جنبش از اینرو ضرورت بیشتری می‌یابد که برخی از نیروها و عواملی که در آن کودتای ضد ملی و ضد مردمی شرکت داشتند و علیه مرم خود دست در دست بیگانه گذارند. پس از کودتا نیز سال‌ها جنبش مردم و کودتای بیگانه را از اساس انکار و وقیهانه آن را « قیام ملی مردم برای بازگرداندن پادشاه خود» می‌خواندند و در سالهای اخیر هم که به تدریج اسناد و مدارک روشن و انکارناپذیر بیشتری راجع به جرئیات آن کودتا از سوی خود تصمیم‌گیرندگان، طراحان، و مجریان آن، مانند اظهارات رئیس جمهوری وقت آمریکا و صدراعظم بریتانیا و اسناد وزارت خارجه آمریکا و انگلیس و مکاتبات روزمره مسوولان وزارت خارجه این دوکشور، یا گزارش‌ های عوامل اطلاعاتی سیا و ام، آی، سیکس از قبیل «کرمیت روزولت»، مجری آمریکایی کودتا، دونالد ویلبر تهیه‌کننده طرح عملیات آژاکس و نویسنده سند ویلبر، کریستوفرمونتاگ و وودهاوس، روبین‌زاهنر، سم فال و دیگران- افشاء و منتشر شده است، چون دیگر جایی برای تکرار ادعاهای بچه‌گانه و عوامفریبانه گذشته شان باقی نمانده، به تنها راه چاره باقی مانده خود، یعنی احتراز و جلو گیری از مطرح شدن مسئله و تلاش برای به فراموشی سپردن آن متوسل شده‌اند.

اظهار نظر های متعدد و بعضاً متناقضی از این رویداد تاریخی روایت شده، آن چیزی که مطالعات و مشاهدات شما در این خصوص به ما می دهد چیست؟
بعضی‌ها بدون اطلاعات تاریخی در این خصوص داستانسرایی می‌کنند و آنطور که دوست دارند این اتفاق مهم تاریخی را روایت می‌کنند ولی روایت‌هایی که هیچ حقیقتی را با خود ندارد برای مثال یکی دو ماه پیش یکی از پادوهای مطبوعاتی ساواک در رژیم گذشته که اکنون در خارج کشور به مقام تحلیل‌گر مسائل ایران ارتقاء یافته در تلویزیون بی بی سی در جریان گفتگوی پیرامون مسائل ایران با خاتمی که گویا در کانادا استاد تاریخ است گفتگویی داشته‌اند که هنگامی که آن خانم اشاره‌ای به خاطره منفی کودتای 28مرداد در ذهن سیاسی و جمعی مردم ایران و تأثیر آن در نگرش مردم نسبت به غرب کرد، وارث روزنامه کیهان دوران کودتا، سراسیمه فریاد کشید، ای وای! باز هم رفتید سراغ صحرای کربلا!! باز هم گذشته ها و کودتا! و در تمامی طول این گفتگو هم آشکارا تلاش می‌کرد به نوعی ازمطرح شدن مهم و این موضوع فرارکند.
اما به این« تحلیل‌گر» مسائل ایران و همفکران او باید یادآوری کرد که جنبش ملی‌کردن نفت وکودتای 28مرداد و رژیم برآمده از آن کودتا جزء لاینفک تاریخ معاصر ایران است و عواقب آن کودتا و تحولات بعدی از جمله اوضاع فعلی ایران هم نتیجه و دنباله طبیعی همان رویدادهاست و از این‌رو هنوز بسیار پژوهش‌های انجام نشده پیرامون زوایای گوناگون و عواقب آن و درس‌هایی که از آن جنبش و آن شکست می توان گرفت وجود دارد که باید در آینده انجام شود.

وقتی به سیر تکوینی تاریخ معاصر ایران نگاه می‌‌کنیم می‌بینیم که جنبش ملی شدن نفت، ادامه منطقی جنبش مشروطیت ایران است که علاوه بر تأثیرات داخلی در بعد خارجی و بین المللی نیز منشاء اثر بوده از اهمیت فراملی و فرامرزی این جنبش گفتید. ممکن است در این خصوص بیشتر توضیح دهید؟
در عرضه روابط و تأثیرات خارجی، مسائل و دغدغه‌های کشورهای خاورمیانه و تا حدودی سه قاره آسیا، افریقا و آمریکای لاتین، مشابه و از این‌رو تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر هم درخور توجه است. دراین زمینه از بسیاری جهات باید «خاورمیانه» را بر روی هم یک کل واحد درنظرگرفت، زیرا ویژگی‌هایی که نظر کشورهای دیگر و به‌ ویژه قدرت‌های امیریالیستی را به این منطقه جلب می‌کند، یعنی موقعیت ژئوپولیتیک و استراتژیک منطقه و در رقابتهای بعدی نفت بین اغلب کشورهای این منطقه مشترک بوده و هست و به همین دلیل مسائل و دغدغه‌های آنها هم مشترک است. برای اینکه چهارچوب واقعی و طبیعی مشکلات و دغدغه‌های این کشورها در روابط خارجی‌شان روشن‌تر شود، باید پیرامون برخی جنبه‌های عمومی‌تر موضوع توضیح مختصری بدهم، لذا باید خاطر نشان کنم که:
با رشد نظام سرمایه‌داری، و بویژه در عصر امپریالیسم، بدلیل انباشت هر روز بیشتر سرمایه و گسترش ابعاد تولید درکشورهای پیشرفته سرمایه‌داری، نیاز این کشورها به مواد خام هر روز بیشتر و بازارهای جدید هر روز گسترده تر، بدلیل اشباع، بازار ملی آنها، دائم افزایش می‌یافت واین هر دو یعنی هم منابع تازه مواد خام و هم بازارهای جدید در کشورهای دیگر یافت می‌شد. این موجب شد توجه و طبع قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری به بیرون از قلمرو ملی خود هر روز بیشتر شود. به این ترتیب تعرض به سرزمین های دیگر برای دست‌یابی به منابع و بازارهای آنها برای این نظامها در اولویت قرار گرفت. این پدیده مرحله خاصی از رشد این نظام است که به استعمار منجر شد. اما خاورمیانه منطقه‌ای که از دیرباز بدلیل قرارگرفتن در محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و افریقا اهمیت استراتژیک ویژه داشته و مورد توجه و تعرض قدرت هایی قرار داشته است که به بیرون از قلمرو ملی خود چشم داشته‌اند، حتی از نام این منطقه، یعنی «خاورمیانه»، هم پیدا است بوسیله خود مردم این منطقه ابداع و به آن اطلاق نشده است. تأمل در معنای «خاورمیانه» نشان می دهد این نام بوسیله کسانی الاغ شده و بکار رفته است که نه از درون خود منطقه، بلکه از بیرون و با یک نگاه جهانی به آن نگاه می‌کرده‌اند، زیرا موقعیت این منطقه و چگونگی استقرار آن را نسبت به سایر مناطق، از دید یک ناظر بیرون از خود منطقه توصیف می‌کند.
اما پس از کشف نفت و اهمیت هر روز بیشتر و نقش هر روز مهم تر آن در صنعت و اقتصاد جهان، جایگاه این منطقه هم، بعنوان انبار نفت جهان، در معادلات جهانی به مراتب بیشتر از گذشته شد. برای روشن شدن اهمیت خاورمیانه از لحاظ نفتی کافی است توجه کنیم که ایالات متحده، با همه نقش و اهمیتی که در اقتصاد جهان دارد صاحب 2 تا 3 درصد ذخائر شناخته شده نفت و گاز جهان است. اروپا با همه وزن و اهمیت خود در اقتصاد جهان چیزی کمتر از 2 درصد منابع شناخته شده نفت جهان را دارد. در این میان خاورمیانه یکباره صاحب 67 درصد ذخائر شناخته شده نفت و گاز جهان است و این رقمی است که طمع و توجه همه را در برمی‌انگیزد. به همین سبب طی صد سال گذشته نفت و مسائل مربوط به آن عمده ترین عامل در تعیین سرنوشت این منطقه بوده است و همواره بعنوان یکی از داغ ترین مناطق جهان مورد توجه و تجاوز قدرت‌های بزرگ قرار داشته است.

چه موضوعی باعث می‌شود که در خاور میانه، ایران به عنوان پیشتاز این تحول، پرچم مبارزه با استعمار را بردارد ؟
با نگاه عمیق به اهمیت انرژی و پیدایش چنین زمینه ای به‌عنوان بخشی از این پیکره کلی، اهمیت اولین جنبش مردمی در خاورمیانه برای ملی کردن نفت و بدست گرفتن کنترل و اختیار این ثروت ملی، روشن‌تر درک می‌شود.
یرواند آبراهامیان در این ارتباط می‌نویسد: «… کنترل بر تولید نفت سرانجام در اوایل دهه 1970 ( 1350شمسی) از شرکت‌های غربی به دولت‌های محلی منتقل شد، اما چنین شکستی برای غربی‌ها در اوایل دهه 1950 (1330 شمسی) غیرقابل قبول تلقی می‌شد.» باید اضافه کرد که این انتقال کنترل برتولید نفت از شرکت‌های غربی به دولت‌های محلی هم خودبه‌خود، بدست نیامد و نتیجه اوج‌گیری مبارزاتی بود که جنبش‌های آزادی بخش ملی آسیا و افریقا در دوره پس از جنگ دوم جهانی برای کسب استقلال ‌سیاسی و بدست گرفتن اختیار ثروت‌های ملی خود به انجام رساندند. جنبش ملی‌کردن نفت در ایران، به نوعی سرآغاز این موج از مبارزات کشورهای آسیایی و افریقایی برای بدست گرفتن اختیار منابع ملی‌شان بود.
در واقع، برای آگاهی از تأثیر فراملی جنبش ملی‌کردن نفت ایران، می توان به کتاب « فلسفه انقلاب مصر» نوشته جمال عبدالناصر مراجعه کرد، که درباره جنبش ملی‌کردن کانال سوئزدر سال 1956 و تأثیر مصدق و جنبش ملی‌کردن نفت ایران بر تحولات مصر و آن جنبش توضیح می دهد که چطور در مصر با تاثیر پذیری از ملی شدن نفت توسط مصدق می توان الگویی برای سایر کشورها داد.

با وجود این جایگاه و اهمیت جنبش ملی‌کردن نفت چرا هنوز برخی در ایران، سعی در تحریف، انکار و یا آنطور که گفتید بایگانی کردن و فرار از مطرح شدن این رویداد و جایگاه آن در مبارزات ملی مردم ایران دارند؟
این خیلی طبیعی است؛ زیرا آنچه روی داده، ضد منافع برخی و درجهت تأمین منافع و مصالح مردم بوده است. بنابراین طبیعی است که خوشایند آنان نباشدو چون نمی‌خواهند واقعیت‌های خارجی رویداد را آنگونه که اتفاق افتاده بیان کنند، به تحریف، حذف و ….. به جای بیان واقعیت آن می‌پردازند.

جناب زرافشان اگر بخواهید یک تقسیم بندی از جامعه و یا هرم قدرت در مقابل ملی شدن نفت و یا در مخالفت دکتر مصدق ارئه دهید به چه شکل این نیروها را تقسیم بندی می‌کنید؟
نیروهایی که در مقطع کودتا مقابل جنبش مردم ایستادند و در خدمت بیگانه و منافع آن حرکت کردند، عمدتاً دو دسته بودند، که رفتار آنان دلایل متفاوتی داشت. گروه اول هزار فامیل، سلطنت‌طلبان و برخی عوامل بیگانه، مانند شبکه غیررسمی انگلیسی‌ها در ستاد ارتش و درون نیروهای مسلح، سیدضیاءطباطبائی و حزب او، رشیدیان‌ها، برادران بوسکو و امثال آنها بودند، که آگاهانه و بدلیل جایگاه طبقاتی و منافع‌شان با جنبش سرستیز داشتند و نیروی اصلی کودتا را تشکیل می‌دادند و گروه دوم را که نیروی میدانی گروه اول را تشکیل می‌دادند، چماقداران، ارازل اوباش، میدانی‌ها، دارودسته‌های زورخانه‌ها که با پرداخت پول ناچیزی آنها را اجیر کرده بودند و مشتی از ناآگاه‌ترین مردم روزگار خود را تشکیل می‌دادند، که آنها را از طریق هیات‌های مذهبی و پاتوق‌های دسته‌های سینه‌زنی و عزاداری و سوءاستفاده از این هیات و دسته‌جات مذهبی و با تحریک تعصبات و استفاده از اطاعت کورکورانه آنان از برخی روحانیت مرتجع و نزدیک به دربار که بسیج شده بودند، که سلسله جنبان این گروه دوم آیت‌الله‌کاشانی بود. در چند دهه اخیر که بتدریج اسناد و مدارک بسیاری درباره ماهیت و نقش کاشانی و روابط او با آمریکائی‌ها و عوامل کودتا افشاء و منتشر شده است، این گروه کمتر ادعاهای گذشته خود را تکرار می‌کنند؛ اما سلطنت‌طلبان بویژه در دهه اخیر در خارج از کشور با استفاده از امکانات رسانه‌ای و شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای که در اختیار دارند و نیز استفاده از فضای داخلی، نارضایتی عمومی مردم از سرکوب و فشارهای اقتصادی و سیاسی، تبلیغات خود را شدت بخشیده‌اند و در این رسانه‌ها دائماً سرگرم واپس‌نگری و نشخوار گذشته‌اند. اما در این واپس‌نگری ها بیطرفانه اوضاع جامعه را در دوران حاکمیت رژیم پیشین روایت نمی‌کنند، بلکه بجای این کار، فیلم‌ها، نوشته‌ها، تصاویر و تبلیغاتی را باز پخش می‌کنند، که ماشین تبلیغاتی خود آن رژیم در زمان حاکمیت‌اش، راجع به خود تولید و پخش می‌کرد.به قول یکی از صاحب نظران که به ظرافت این موضوع را تحلیل می‌کرد و می‌گفت، درست مثل این است که، پنجاه سال دیگر، کسی بخواهد از روی آنچه دستگاه‌های تبلیغاتی نظام فعلی درباره این نظام می‌سازد و می‌گویند به بررسی و شناخت آن بپردازد.

حقیقت این تحول عظیم را چطور باید در یافت و خیر و صلاح ملت را چگونه در اتفاق روایت می‌کنید؟
واقعیت خیلی ساده ای که امروز جزئیات آن هم مثل روز روشن شده، این است که آمریکا و انگلیس در مرداد 32 در ایران کودتا کرده و نخست‌وزیری را که به شکل دموکراتیک انتخاب شده بود سرنگون ساخته‌اند. چون این واقعیت امروز دیگر به هیچ شکلی قابل انکار نیست، تنها راهی که برای سلطنت طلبان باقی مانده، این است که از طرح این موضوع طفره بروند.
حتی اگر امروز نظر سلطنت‌طلبان این باشد که برای حفظ و اداره کشور نظام پادشاهی مناسب‌ترین نظام است، کسی می تواند این موضوع را حتی به عنوان یک «نظر» مطرح کند و به بحث گذارد که نشان دهد انگیزه او اعتقاد صادقانه‌اش به این «نظر» است، و برای این که صداقت لازم برای طرح و بحث این نظر سیاسی خود را داشته باشد، ابتدا باید در بیان واقعیات گذشته صداقت خود را نشان دهد. سال‌ها‌ی سال پس از آنکه آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها خود در مورد کودتایشان در ایران، چگونگی طراحی عملیات آن، عوامل داخلی که از آنها برای اجرای این طرح استفاده کرده‌اند، پول‌هایی که به ایران فرستاده‌اند و نام و مشخصات دریافت‌کنندگان این پول‌ها گفته و نوشته‌اند و اسناد آنها هم بعضاً منتشر شده است، هنوز سلطنت‌طلبان ایرانی آنها را انکار می‌کنند. واقعیت‌ها آنچه هستند با بستن چشم و گوش خود به‌روی آنها که نمی توانیم آنها را از میان ببریم. بویژه گذشته، «گذشته است» و با انکار آن نمی توان آن را تغییر داد. کافی است بعنوان چند نمونه به منابعی مانند from yalta to Vietnam نوشته ↓David HorowiT (از یالتا تا ویتنام، سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد، نوشته دیوید هورو و تیس)یا Mohammad mosaddegh and the 1953 coup in iran نوشته Mark Gasiorowski and MalcomByren( محمد مصدق کودتای 1953 در ایران نوشته مارک گازیو روسکی و مالکوم بایرن)، یا کتاب « همه مردان شاه» نوشته استیفن کینزو ( که به فارسی هم ترجمه منتشر شده است) مراجعه کنید تا متوجه شوید، این اتفاق نامبارک تاریخی، با این همه اسناد رسمی و معتبر، دیگر جای هیچ گونه شک و شبهه ای در خصوص دخالت خارجی و همراهی عوامل و مزدوران داخلی باقی نخواهد گذاشت.
طبق اسنادT آیت الله کاشانی ابتدا با جنبش همراه بود، چه شد که او راه خود را از راه مصدق جدا کرد و سرانجام به دشمنی به او رسید؟
این درست است. او ابتدا با جنبش همراهی و ازآن حمایت کرد، زیرا می‌خواست از نیروی مردمی آن برای تحقق خواسته‌های خود بهره گیرد، اما هدف او با هدف جنبش یکی نبود. هدف جنبش ملی‌کردن نفت، همانگونه که از نام آن پیدا است، برقرارکردن تسلط و کنترل ملی بر صنعت نفت کشور بود. اما دغدغه کاشانی، ناسیونالیسم ایرانی و منافع ملی نبود. او که فردی قدرت‌طلب بود می‌خواست « رهبر جهان اسلام» شود. در ملاقاتی که او در تاریخ هشتم نوامبر 1952 (17 آبان 31) با لوی هندرسون سفیر آمریکا در تهران داشته و طی آن از سفیرخواهان کمک آمریکا برای مبارزه علیه کمونیسم می‌شود، به هندرسون می‌گوید « من یک شخص عادی نیستم، من رهبر جهان اسلام هستم». به این ترتیب او در خدمت جنبش و هدف ها نبود، بلکه می‌خواست جنبش را در خدمت خود بگیرد. اما در برابر یک حریف کارکشته سیاسی قرار داشت که مجال چنین فرصت‌طلبی‌هایی را به او نمی‌داد. دلیل اقدامات اولیه کاشانی در حمایت از جنبش و جدایی و دشمنی بعدی او همین است. بموجب اسنادی که اخیراً آمریکا برخی از آنها را از وضعیت طبقه‌بندی فوق سری خارج ساخته، کاشانی با مقامات آمریکایی دیدارهای متعددی داشته و وعده های همکاری را به آنها می دهد و نهایتاً به وعده‌اش در قبال آمریکایی‌ها نیز عمل می‌کند .




شاهد عینی

واقعه 28 مرداد و نقش حزب توده

گفتگوی شمس افرازی زاده با محمدعلی عمویی

جناب عمویی شما در خاطرات‌تان فرمودید که حزب توده ایران قبل از انجام کودتا خبردار می شود و هم به مصدق و هم به اطرافیان ایشان اطلاع لازم را می‌دهید، در این مورد توضیح بیشتری اگر هست بفرمایید؟
بله حزب توده ایران از چند کانال در این خصوص اطلاع رسانی می‌کند و مریم فرمان‌فرما (دختردایی مصدق وهمسرآقای‌کیانوری) به منزل آقای مصدق تماس می‌گیرند و می‌گویند که کار خیلی مهمی داریم و با جناب مصدق صحبت می‌کنند، وقتی دکتر مصدق پای تلفن می‌آیند، گوشی را می‌دهند به آقای نورالدین کیانوری، و ایشان می‌گویند دکتر این اخباری که به شما داده‌ایم، کاملاً واقعیت دارد ما حتی اطلاع داریم، که تیپ زرهی کرمان و لشکر اصفهان آماده شدند برای سرکوب شما، لطفاً این موضوع را جدی بگیرید، ما با تمام توانمان از دولت ملی و کشورمان دفاع خواهیم کرد ،این حرف هم صرفاً برای این نبود که عاشق دکتر مصدق بودند، و این به خاطر نگرش‌شان بود، زیرا که زاهدی رفته است و فاطمی آمده است به شما مختصراً بگویم نزدیک‌ترین دوستان آقای دکتر مصدق از قبیل آقایان بقائی و مکی و حائری زاده و آقای آیت الله کاشانی بودند، اینها بیشترین لطمه را به آقای مصدق زدند و زمینه را برای مأیوس کردن افرادی که در کنار دکتر مصدق بودند بوجود آوردند.
چه چیزی باعث می شود که حزب توده دنبال دستور دکتر مصدق می‌ماند؟ چرا خود شما که احساس خطر کردید و به عنوان یک حزب فراگیر و دارای تشکیلات منسجم و حامی دولت بودید، خودتان وارد عمل نشدید؟
ما از آقای دکترمصدق فقط می‌خواستیم که به ملت ایران پیامی بدهد، کاری که اردوغان در ترکیه کرد، اردوغان از هوادارانش در ترکیه خواست که از خانه‌هایشان بیرون بیایند، ما هم از مصدق همین انتظار را داشتیم. مجله چشم‌انداز ایران، برنامه‌ای به عنوان محاکمه ترتیب داد، اسم محاکمه هم در واقع به این خاطر انتخاب شده بود، که درواقع دادگاه دکترمصدق بود، روند زندگی دکترمصدق تا نخست‌وزیری و به دادگاه رفتنش و محکوم شدن ایشان در دادگاه نظامی.
من در آنجا، خیلی از دکترمصدق تجلیل کردم، انصافاً ایشان هم شایسته تجلیل بودند و هستند، اما در پایان گفتارم، درآنجا بیان کردم ای ‌کاش، آن قاطعیت و صراحت بیان که دکترمصدق در دادگاه در مقابل دادستان‌اش داشت، را در روز 27 مرداد، هنگامی که سفیر آمریکا به ملاقاتش آمد و گفت، اگر قرار باشد مردم همچنان در خیابان‌های تهران، علیه آمریکا شعار بدهند ما دیپلمات‌های آمریکا را از ایران می‌بریم، و ای کاش دکترمصدق گفته بودند، که ببرید ما منافع مردم‌مان مورد توجه‌مان است، در اینجا در کمال تأسف آن چیزی که از مصدق انتظار می‌رفت انجام نداد.
وقتی تاریخ را می‌خوانیم، تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332 ،کشور ما اختلافی چندانی با آمریکا ندارد، در ذهن و زبان جامعه و دولتمردان ایرانی، نکته منفی در پرونده آمریکا وجود ندارد، شاید دکترمصدق، بین درخواست سفیر آمریکا و حزب توده انتخاب سختی داشته و برای همین از مردم می‌خواهد که به خانه هایشان بروند و اینجا دوستان توده ای شما ناراحت می‌شوند که چرا؟
به نظر من انتخاب سختی نیست. در یک جلسه در دفتر مجله چشم‌انداز ایران، از من خواستند که چرا دکترمصدق آنطور جواب هندرسون را دادند، گفتم ما نمی‌توانیم نیت‌خوانی بکنیم، برخی می‌گویند به دلیل داشتن تبار اشرافیت، برخی دیگر می‌گویند بدلیل ترس از آن کشت و کشتارها، که در روز 30 ام تیر به وجود آمد، به هر دلیلی که باشد امپریالیسم آمریکا شناخته شده بود، روی اصل مونروئه آمریکای جنوبی را زیر و رو کرده بود، این نبود که آمریکا شناخته شده نباشد، آقای دکترمصدق یک فرد سابقه‌دار سیاسی بودند و آگاه بودند اینطور نبود که فریب بخورند، که آمریکا کشور دموکراتی است، اصلاً چنین چیزی نیست. ما تعریف مشخصی درباره واژه امپریالیسم داریم، نظام سرمایه‌داری به مرحله‌ای می‌رسد که خصلت امپریالیسمی پیدا می‌کند، یعنی صدور سرمایه می‌کند، انحصار طلبی می‌کند، حتی به قوه قهریه متوسل می شود، حکومت عوض می‌کنند، کودتا می‌کنند ….
جناب عمویی، مختصری از رابطه حزب توده و دکترمصدق بفرمایید؟
حزب توده ایران مهمترین تشکل سیاسی تاریخ معاصر ایران بود. هیچ حزب دیگری سازماندهی حزب توده ایران را نداشت ولی سازمان نظامی که حزب توده داشت، در مقابل ارتش هیچ چیزی نبود. ما امیدوار بودیم که اگر خطری دولت ملی و منافع ملی را تهدید کند بتوانیم با استفاده از اطلاعاتی که کسب می‌کنیم، با دکترمصدق در میان بگذاریم. این امید را داشتیم که با توجه به سوابق شخص دکترمصدق و تعداد اندکی از اطرافیانش، مانند دکتر شایگان، مهندس رضوی و دکتر فاطمی که شخصیت‌های برجسته این مملکت بودند و می‌توانستند مردم را در حمایت از دولت بسیج کنند.کثرت عددی جبهه ملی بسیار قابل توجه بود، حزب توده ایران می‌توانست به میدان بیاید، حتی خود من هم که افسر دانشکده افسری بودم، مأموریت داشتم که به راه آهن بروم و پاسگاه پلیس راه آهن، ‌(‌که به لحاظ نظامی جای مهمی بود) درروزکودتای 28 مرداد آنجا را اشغال کنم. شب 28 مرداد گروهان من ماموریت یافت، که به آنجا برود و من به سلطنت آباد رفتم و مهمات گرفتم، گروهان من که متشکل از دانشحویان من بود، 99 اسلحه و 18 مسلسل سبک داشتند، ولی مهمات کافی نداشتیم و دانشکده فقط زمانی که آموزش تیراندازی داشت و دانشجویان را به تپه‌های شیان برای تیراندازی می‌بردیم از اسلحه استفاده می‌کردند، ولی برای این موضوع، که قرار بود کودتا شود، شبانه مرا به سلطنت آباد ارجاع دادند و در آنجا به اندازه کافی مهمات تحویل گرفتم و به راه آهن رفتم و آنجا را اشغال کردم، بدین صورت که دسته‌های گروهانم را، در آنجا مستقرکردم و برای تقابل با کودتا آماده بودم و خیلی امیدوار بودم که دستور از طرف حزب برسد و دولت هم حمایت مردم را بطلبد، برنامه‌ام این بود که، چون قرار گرفتن مردم بدون سلاح با دست‌خالی در مقابل ارتش کار خطرناکی بود، من با پوشش تیراندازی،کاری کنم که نتوانند به مردم صدمه زیادی بزنند و حرکت کنیم و برویم یک‌به‌یک پادگان‌های تهران را اشغال کنیم.

زمان کودتا چند سال داشتید و آیا درجه نظامی شما، این امکان را به شما می داد که در صورت حمایت مردم و دولت در مقابل کودتا تاثیرگذار باشید؟
من حدود 25 یا 26 سال داشتم و ستوان‌یکم بودم و سال بعد از آن، قرار بود سروان شوم، از موقعی که از دانشکده افسری فارغ التحصیل شدم، به علت معدل بالایم من را در دانشکده افسری نگه داشتند، اول از دربار آمدند و من را برای گارد شاهنشاهی انتخاب کردند، اما با یک مکافاتی از چنگ آنها در رفتم؛ علت آن هم روشن بود که، می‌دیدم به هر مناسبتی که شاه یا فرزندانش به دانشکده افسری می‌آمدند، افسران گارد مانند خدمه آنها بودند و در ماشین را برای آنها باز می‌کرد و احترامات خاصی می‌گذاشت و من از شرم عرق به تنم می‌نشست، که من بروم چنین کاری کنم؟! به همین علت هم به آن سرهنگ گفتم، جناب سرهنگ اجازه بدهید من می‌خواهم به مناطق بد آب و هوا بروم و تجربه کسب کنم و بعد از اینکه یک افسر باتجربه شدم من را به گارد جاویدان به خدمت اعلی حضرت ببرید تا یک افسر با تجربه باشم و با این الفاظ خود را نجات دادم. یادم می‌آید فرمانده گروهان من که آقای هاشم نژاد بود و بعد، آجودان ویژه محمدرضا پهلوی شد، عصبانی شد و گفت چرا نپذیرفتی، بهترین موقعیت بود و هر روز اعلی‌حضرت تو را می‌دید و درجه‌ات به سرعت بالا می‌رفت، گفتم جناب سروان من برای درجه وارد ارتش نشدم، من برای خدمت کردن آمده‌ام، به همین علت هم می‌خواستم به نقاط بد آب و هوا بروم، در هر صورت شاید برخی این را ناشی از جوانی و بی‌تجربگی بدانند.
داشتن این روحیه، آن هم در جوانی و برای یک افسر نظامی، که قاعدتاً باید نگاه معطوف به قدرت داشته باشد، تا حدودی غیره قابل تصور است. چطور بین رشد و ارتقاء کاری و آرما‌‌ن‌هایتان دست به انتخاب زدید؟

در واقع من فکر می‌کردم خدمت اصلی را جایی می‌توانم انجام دهم که محروم و زحمت کشیده باشند و چقدر خوب شد، می‌خواستم به خاش بروم بعد رفقای حزبی من گفتند تو اصلاً نباید از تهران بیرون بروی، بهترین جا برای تو در دانشکده افسری و انتخاب بهترین دانشجوها و جذب آنها به سازمان نظامی است، کاری که من انجام دادم و از وقتی که من در دانشکده افسری ماندم سازمان دویست درصد رشد کرد، من با ورود به حزب توده راهم را انتخاب کرده بودم.
آقای عمویی با مراجعه به تاریخ و مطالعه تحولات سیاسی هم زمان با کودتا و رفتار حزب توده، شبهه‌ای به وجود می‌آید و برخی هم عقیده دارند که روز 28 مرداد حزب توده منفعل بوده است و آن هم به این خاطر که بعد از مرگ استالین و کشمکش قدرت در کاخ کرملین، باعث شد که شوروی سابق چندان کاری به ایران نداشته باشد، از طرف دیگر دستور انفعال صادر می شود و یک سند هم وجود دارد و آن اینکه وقتی آقای مصدق، یازده تن طلای مطالبه ایران را از شوروی درخواست می‌کند، به او تحویل نمی‌دهند، ولی همین که کودتا صورت می‌گیرد و دولت کودتا سرکار می‌آید شوروی یازده تن طلا را به ایران پس می‌دهد؟
نه به این صورت هم نیست که برخی از نیروهای ملی عنوان می‌کنند، در خصوص طلاهای مطالبه ایران، زمان مصدق مذاکرات آن انجام گرفته بود و اینطور نبود که یک شبه بعد از کودتا همه چیز عوض شود. خیر بر اساس همان درخواست اعاده یازده تن طلا مذاکرات داشت انجام می‌شد و حکومت شوروی بعداّ این طلاها را تحویل داد.

پس به نوعی می‌توان گفت که این قضیه هم مثل آزادی گروگان‌ها در زمان کارتر و بازرگان است یعنی این کار را انجام ندادند و همین که دیدند زیرپای دولت سست است، یازده تن طلا به نحوی وجه المصالحه قرار گرفت و شوروی بعد از کودتا نظرش این بود که اگر این مقدار را زودتر بدهد بهتر است ؟
خیر، اگر مذاکراتش قبلا انجام نگرفته بود به آن سرعت نمی توانست یازده تن طلا را پس بدهند.

یعنی شما معتقدید مذاکرات در دوران مصدق صورت گرفت ولی عمر دولت مصدق کفاف نداد که یازده تن طلا را بگیرد؟
بله، اصلاً سند آن وجود دارد، اما با کمال تعجب و تأسف، دوستان ملی ما، کارهایی که خودشان باید انجام می‌دادند را نسبت می‌دهند به اینکه حزب توده انفعالی عمل کرده، شما حکومت در دست‌تان بود، چکار کردید که ما نکردیم؟! قصور و کم‌کاری جبهه ملی را که نباید به پای حزب توده نوشت.

بعد از آمدن جکسون به ایران و مذاکره با دکتر حسیبی، هریمن می‌آید و چون او دیپلمات برجسته‌ای بود و قواعد مذاکره را می‌دانست امیدوار بودند که بتواند این فرصت را به وجود بیاورد، ولی باز هم مشکل حل نمی شود و مردم و حزب توده نیروهای خود را به خیابان می‌آورند و تجمعی شکل می‌گیرد، که شما نقل می کنید تجمعی است که بعد از 30 تیر فقط در سال 57 دیدم، لطفاً شما به نقش و سازماندهی حزب توده اشاره کنید و اینکه نقش نیروهای مذهبی، در این مرحله چه بود؟ آیا حضور داشتند؟ و اگر بودند با علایق شخصی حضور داشتند، یا سازماندهی شده بودند، مثلاً به گفته آقای کاشانی آمده بودند؟
حقیقت این است، که آقای کاشانی در ابتدای امر، نیروی مذهبی بسیاری را همراه خود داشت، ولی بعد از 30 تیر 1331، خود را بهتر معرفی کردند و همراه با دکتربقایی و دیگران، موضع مخالفت با دکترمصدق را در پیش گرفتند، جالب اینجا بود که، حزب توده ایران، که مخالفت‌های جدی، با کابینه اول مصدق داشت، حالا مهمترین متحد استراتژیک دکتر مصدق است، فراموش نمی‌کنم، ما برای تحویل دادن اخبار مهم، فقط به یک کانال اکتفا نکردیم و برای خبر دادن به دکترمصدق دو معلم به در خانه ایشان رفتند و وقتی دکتر شایگان می‌خواست وارد شود، سلام کردند وگفتند ما پیامی برای آقای دکتر داریم، اما به ایشان دسترسی نداریم، شما ممکن است این کار را انجام دهید، (این موضو در کتاب خاطرات دکترشایگان هم آمده) و می‌گوید من گفتم بله من این کار را انجام می‌دهم و آنها پیام را به ایشان دادند، که آن پیام درباره همین کودتا بود، یعنی حزب از هیچ کاری کوتاهی نکرد، اینکه بیان می‌کنند انفعال، نمی‌دانم چرا این حرف را میزنند، اما روزنامه به سوی آینده مرتب درباره خطر کودتا و اینکه ملت ایران، کودتا را با ضد کودتا خنثی می‌کنند مطلب می‌نوشت، ولی دو روزنامه دیگر، درست خلاف این مطالب می‌نوشتند، یکی روزنامه دکتر بقایی، یعنی روزنامه شاهد و دیگری روزنامه نیروی سوم متعلق به خلیل ملکی، که هر دو، مقاله می‌نوشتند که کودتا ترفندی است که حزب توده، برای به قدرت رسیدن خود، بکار می‌برد. این موضوع اتهام نابجایی بود که علیه حزب توده و برای تخریب آن بکار می‌بردند.
آقای عمویی حزب توده که در جامعه نفوذ بسیاربالایی داشت وهمه جا، از جمله در بازار، در دانشگاه، دولت، افسران نظامی و همه جا نیرو داشتید و به موقع از کودتا با خبر می‌شدید احساس می شود وقتی در روزنامه حزب توده، خبر کودتا انتشار پیدا کرد، و اینقدر تکرار شد که، موضوع لوث شده بود و کسی فکر نمی‌کرد این اتفاق بیفتد، خیلی کاری به خلیل ملکی نداریم، اما بقایی و دیگران اگر حرفی می‌ز‌دند، ضمن اینکه می‌خواستند نقش حزب توده را کمرنگ کنند، شاید معتقد بودند که فضا آرام است و با توجه به 30 تیر و ذهنیتی که داشتند، فکر نمی‌کردند چنین اتفاقی بیفتد، ولی سوالی که تا به حال جایی مطرح نشده، یا اینکه کسی به آن پاسخ داده این است که حزب توده که اینقدر دستیابی اطلاعاتی داشت در مرگ افشار طوس چطور از قضیه مطلع نشدند؟!
ما هم مانند بقیه از این خبر مطلع شدیم اما کسی که زمینه ربودن افشار طوس را مهیا کرد، فرد فاسدی بود و بیشتر مسائل اخلاقی، پایه‌های این کار را تشکیل می داد و در این زمینه کسی کاری انجام نداد، اگر هر اقدام جدی در رویارویی با کودتا توسط حزب بدون موافقت دکترمصدق انجام می‌گرفت در واقع تایید آنچه که دکتربقایی و خلیل ملکی می‌گفتند بود، آنها می‌گفتند، ترفند کودتایی که الان حزب توده مطرح کرده، برای به قدرت رسیدن خودش است، ما اگر هر اقدامی انجام می‌دادیم می‌گفتند ببینید مردم! ما نگفتیم که اینها خودشان می‌خواستند کودتا کنند، یعنی اقدم علیه کودتا را، کودتا حزب توده می‌نامیدند، این باعث می‌شد بسیاری از نیروهای ملی حرف آنها را باور کنند ولی ما همیشه منتظر پیامی از خود دکترمصدق بودیم.

روز 25 مرداد وقتی عملیات آژاکس شکست می‌خورد آقای کرمیت روزولت از مرز عراق خارج می شود عده ای معتقدند که خارج نشده، بلکه در ایران پنهان شده بود شما چه اطلاعاتی دارید؟
ایشان اصلاً از مرز خارج نشده بود، در هر حال اعتقاد ما براین بودکه مجدداً برمی‌گردد و طرح دوم خود را عملیاتی می‌کند. این گمانه وجود دارد که، در خوشبینانه‌ترین حالت، چون نیروهای کودتا، فهمیدند که اختلاف بین کاشانی و مصدق زیاد شده، پس بنابراین به کاشانی نزدیکتر شدند، و این خود چراغ سبزی بود برای کودتا چیان که پروژه کودتا را پیش بگیرند در کتاب، <<کوچ،کوچ>> به نویسندگی عطا طاهری که خاطرات سیاسی بخشی از سران عشایر جنوب است و ارتباط آنها با دکترمصدق و کاشانی و ارتباطاطی که داشتند، عطا طاهری که گویا دیداری با شما هم داشتند، در کتاب کوچ می‌نویسد، که پیش آقای مصدق و بعد از ایشان نزد آقای کاشانی رفتیم، زمانی که رابطه‌اش با دکترمصدق خوب بود او می‌گوید وقتی در خانه آقای کاشانی را زدیم یک جوان سینه ستبر و تنومندی در را بازکرد و ما را نزد ایشان برد، و نویسنده کتاب می‌نویسد این شخص، شعبان جعفری یا همان شعبان بی‌مخ بوده و مستنداتی وجود دارد که ارتباطات بین آنها خیلی نزدیک بوده و ایشان مرید آقای کاشانی بوده در این خصوص اگر مطلبی هست بفرمایید.

بله، میدانی‌ها و طیب و طاهر و اینها همگی زیر علم کاشانی بودند در واقع کودتا را آنها انجام دادند .
کاملاً آشکار شده بود که مصدق دیگر کاشانی را همراه خود ندارد، فاصله بین آنها خیلی بیشتر از مردادماه علنی شده بود و کاشانی در ردیف بقایی و دیگران قرار گرفته بود و توقعات و انتظاراتی که اطرافیان کاشانی از مصدق داشتند اینقدر زیاد بود که مصدق اصلا نمی‌توانست خواسته‌های منفعت طلبانه این آقایان را برآورده کند، اگر ابتدای موفقیت مصدق کاشانی یک چهره ملی- مذهبی مقبولی بود، که آن موقع ما نیز چنین تصوری از او داشتیم، ولی در 30 تیر 1331 چهره‌اش دیگر کاملاً علنی شد، می‌گویم سال 31 نه و 32 به همین علت هم کاشانی، در توطئه‌ها علیه نیروهای ملی و طرفداران مصدق و غیره دست داشت و با آنها همراهی می‌کرد، حتی آقایان نیروهای فدائیان اسلام توطئه‌هایی برای سوءقصد نسبت به مصدق انجام دادند و اصلا می‌خواستند مصدق را بکشند، به همین دلیل مدتی مصدق در مجلس می‌خوابید، یا اصلاً از خانه‌اش بیرون نمی‌آمد واز طرف یک گروهان مسلح، توسط ستوان علی اشرف شجاعیان حفاظت می‌شد، شجاعیان که جزو نیروهای ممتاز و با تجربه بود را فرستادیم تا مصدق را در برابر چاقوکش‌هایی مانند، شعبان جعفری و دار‌و دسته‌اش، که می‌آمدند، مراقبت و محافظت می‌کردند. همه این افراد منتسب به دربار نبودند، بلکه تعداد زیادی از آنها، منتسب به کاشانی بودند، همان‌هایی که بعدها مورد توجه جمهوری اسلامی نیز قرار گرفتند.

جناب عمویی این که بقایی و مکی، در آن موقع از طرف دربار پیشنهاداتی دریافت می‌کردند که وارد دولت شوند، یا نخست‌وزیر اینها چقدر تأثیر داشته که این مجموعه از بدنه مجموعه مصدق جدا شود؟
ببینید این شایعات در آن زمان زیاد مطرح بود و مکی خیلی مورد توجه افکار عمومی بود، اما این ابتدای دولت مصدق بود و دیگر در 30 تیر 31 این جایگاه را نه بقایی داشت و نه مکی و نه حتی کاشانی، ابتدای کار نیروی بزرگی همراه آنها می‌آمدند، افکار عمومی به عملکرد شخصیت‌ها بها می‌داد و از آنها حمایت می‌کرد، تا روز سرنگونی مصدق مورد حمایت مردم بود و همه کارهایش در راستای منافع ملت ایران و در راستای ملی شدن نفت ایران بود ولی پسران کاشانی اینقدر انتظارات از مصدق داشتند، که پست های مهم بگیرند، ولی مصدق اعتنایی نکرد. و یا بقایی اصلاً یک تعداد چاقوکش دنبال خود راه انداخته بود، جالب است جایی طرفداران خلیل ملکی می‌گفتند، زمانی که به حزب زحمتکشان بقایی پیوسته بودند، جلال آل‌احمد می‌گوید ما را از دفتر حزب‌شان بیرون کردند. جلال آل احمد، اینها را در خاطراتش می‌گوید، یعنی بقایی یک روحیه متجاوزی داشت، که با کسانی هم که با او همکاری می‌کردند اگر باب میلش عمل نمی‌کردند آنطور رفتار می‌کرد، اینها مورد حمایت دربار قرار گرفتند و ظاهرا دلخوری آقای عبدخدایی، از دوست ما یعنی آقای زرافشان از این است که درباره همکاری آقای کاشانی با دربار صریحاً اظهارنظر می‌کند و علنی و ثابت شده است، جای ابهامی وجود ندارد حالا ایشان دلش می‌خواهد از کاشانی تعریف کند، خوب تعریف کند.

اتحاد مصدق با طبقه متوسط جدید، موجب جدایی سه جریان مهم از جمله بازار، فداییان اسلام و حزب زحمتکشان بقایی می شود و موجب شد که عوامل کودتا برنامه را جدی‌تر ببینند، در این بین هم بحثی در مورد دلارهایی که آمده و بین اشرار توزیع شده هم وجود دارد، به نظر شما که در آن موقع حاضر وناظر بودید این چقدر صحت دارد؟
ما از پشت پرده اطلاعی نداشتیم، ولی از عملکرد سیاسی اینها آدم خوب می‌فهمید، که جایگاه سیاسی آن کجاست، ابتدای کار جنبش ملی کردن نفت، سخنرانی‌ها مانند همدیگر بود تجمعات تفکیک آنچنانی نداشت، جهت حمله کردن به شرکت نفت ایران و انگلیس بود، ولی با گذشت ایام کم‌کم جایگاه‌ها تغییر کرد و انتظارات متفاوت شد، ما عملاً می‌دیدیم که حزب زحمتکشان، علیه مصدق تبلیغ می‌کند، مگر این متحد دکتر مصدق نبود؟! تحقیقات بیشتر کردیم و کسی را به حزب زحمتکشان فرستادیم معلوم شد که بله! اینها از دربار دستور دارند و مستقیما از دربار دستور می‌گرفتند کاشانی خیلی جاه‌طلب شده بود ابتدای امر یک وجهه ضد امپریالیستی داشت آن هم موقعی که از بغداد آمده بود و یادم است آن موقع نوجوان بودم و در کرمانشاه استقبال خیلی عظیمی از او شد و توده مردم اصرار داشتند که دست او را ببوسند، یکی از اکراد بلند شد دستش را گرفت و کشید طرف خودش که ببوسد، در همین لحظه، یکی دیگر به کردی گفت: «دست آیت‌اله می‌شکند، دستش را ول کن» آن شخص که دست کاشانی را گرفته بود گفت «دستش می‌شکند، خوب بشکند، باید دست او را ببوسم».

سؤال دیگر ما در مورد این است که شما در سال 57 بعد از اینکه انقلاب شد و آزاد شدید به دلیل اینکه انقلابی و چپی بودید و سال‌های سال زندان بودید و بخشی عمده نیروهای انقلاب، نیروهای چپ بودند و تعدادی هم مذهبی ها و درست است که بعداً همه زیرچتر آیت‌اله خمینی می‌روند ولی قصه این است که چپ‌ها خیلی زودتر از مذهبی‌ها علیه سلطنت مبارزه تشکیلاتی و منسجم داشتند شما اشاره می‌کنیدکه بعد از انقلاب هم این ارتباط با نیروهای مذهبی ادامه داشته، به طوری که خود شما با اسم مستعار دکتر تبریزی، با آقای هاشمی و بیت آقای خمینی ارتباط داشتید یا در کودتای نوژه هوشنگ اسدی به آقای خامنه‌ای گزارش می‌دهد و در مورد انفجار ریاست جمهوری نقل قول است که آقای عمویی نزد آقای رفسنجانی می‌رود و می گوید بهزاد نبوی عامل این بمب‌گذاری است و اینها نشان می‌دهد که شما با نیروهای انقلاب در تماس بوده‌اید که بخشی از این ارتباطات در زندان شکل گرفته چه می شود که سال 61 همین عمویی زجرکشیده که 25 سال از جوانیش را در زندان پهلوی می‌گذراند، دوباره مورد غضب حکومت انقلابی قرار می‌گیرد و زندان می شود؟
با کمال تأسف انقلاب بهمن‌ماه مصادره شد، عظمت انقلاب سال 57 به هیچ وجه جای تردید نمی‌گذارد، که چه جمعیت کثیری در رویارویی با نظام فاسد پهلوی، قیام کردند خوب تکلیف ما روشن بود ما از مدتها قبل علیه پهلوی مبارزه می‌کردیم و حالا که از زندان بیرون آمدیم و حالا که این زمینه گسترده وجود دارد با جان و دل از این انقلاب دفاع می‌کنیم و هر خطری آن را تهدید کند، ما آن را افشا می‌کنیم و به سرنگونی آن توطئه کمک می‌کنیم، عملاً هم اسناد آن وجود دارد و کودتای نوژه را ما افشا کردیم و همه می‌دانند جالب است که آقای دکتر یزدی، یک بار در روزنامه اش گله‌گزاری کرده بود که پچ‌پچ‌هایی که گاهی عمویی و کیانوری در گوش آقای «خرمشاهی» یا یک چنین اسمی که نماینده امام در وزارت ارشاد بود، می‌خوانند و سعی می‌کنند بین ما فاصله ایجاد کنند، ایشان پاسخ داد و سند آن وجود دارد در روزنامه نوشت، پچ‌پچ آقای عمویی چیزی علیه شما نبود، او داشت به آقای خمینی خبر می‌داد، که عراق به زودی به ایران حمله می‌کند و ما اطلاعات موثق از این مطلب داشتیم، ما داشتیم به استقلال و تمامیت ارضی این کشور کمک می‌کردیم. متأسفانه نهضت آزادی بیش از اینکه به انقلاب خدمت کند بیشتر حالت تفرقه را موجب می‌شد و عجیب این است که در آستانه انقلاب نیز همین مساله با آقای به آذین بود. آقای به آذین به آقای بازرگان پیشنهاد می‌کند که امروز روز نزدیک شدن ما است و شاه دارد سرنگون می شود اما آقای بازرگان می‌گوید من به تفرق باور دارم.

جناب عمویی امروز هم شادروان بازرگان و هم مرحوم ابراهیم یزدی زنده نیستند که از خود دفاع کنند سند این حرف کجاست?
در روزنامه ها. در مرکز اسناد مجلس بروید و روزنامه های آن ایام را مطالعه کنید عینا وجود دارد .

لطفاً اگر دقیق‌ترآدرس بدهید بهتر است، خود نهضت آزادی ویا برخی از دوستان در سقوط دولت مهندس بازرگان رفتار دوگانه دارند، ولی در مورد خود بازرگان پذیرفتن این حرفها سخت است وکمی غیره قابل باور!!
چون من با آقای بازرگان مدت‌ها بوده‌ام، هم در زندان و هم بیرون از زندان و دقیقاً با روحیات او آشنا هستم، بودن آقای طالقانی کنارآقای بازرگان موجب تعدیل روحیات ایشان و دیگر دوستان بود، آقای طالقانی همه این موارد را رفو می‌کرد زیرا آقای طالقانی مرد بزرگی بود یکی از خصائصی که برای مردان بزرگ قایل هستند اصل رواداری است در دو معمم بزرگ ایران اصل رواداری به وفور وجود داشت یکی آقای منتظری بود و دیگری آقای طالقانی، من با خیلی از این آقایان آشنا بودم از دهه چهل کثرت و تعداد معممین چشمگیر بود، در حیاط زندان وقتی عصر می‌شد و برای هواخوری می‌آمدند، یادم می‌آید یک روز به دوستم هجری، گفتم عباس نگاه کن عمامه به سرها دارند آنجا رژه می‌روند، دور زندان شماره چهار، همینطور با عمامه سیاه و سفید می‌چرخیدند، آنجا گفتم ببین ما سیاست‌مان باید سیاست گسترده باشد و همکاری برای همه نیروها من جمله همین مذهبی ها باشد هر انقلابی در این کشور رخ دهد همین مذهبی ها نقش بزرگ و تعیین کننده‌ای خواهند داشت و عملاً دیده شد و رقم، رقم بزرگی بود و صحبت میلیونی بود هواداران ما مثلاً ده‌هزار ، بیست‌هزار و نهایتاً صدهزار بودند ولی هواداران آقای خمینی میلیونی بودند، اگر ما طرفدار توده مردم بودیم از این گروه میلیونی نه به خاطر مذهبی بودنشان بود بلکه به خاطر این بود که توده مردم ایران بودند و مطالبات مان باید مورد تایید قرار بگیرد.

ولی در انقلاب سال 57 کسی آنچنان مطالبه مذهبی نداشت؟
خیر، همه مطالبات مذهبی نبود ولی مذهبی‌ها بودند.

موضوع دیگر اینکه اشاره کردید که بعد از اینکه آقای سعادتی بازداشت می شود آقای طالقانی اعتراض می‌کند و می‌گوید چه شده که هر چپی را که دستگیر می‌کنند اتهام جاسوسی به او میزنند؟
ضمن اینکه آقای طالقانی در خصوص رواداری با آقای منتظری مقایسه شود این است که آقای طالقانی واقعاً نیروهای چپ را قبول داشت. آقای طالقانی واقعا رهبران سازمان مجاهدین را از نزدیک می‌شناخت و انسان‌های فرهیخته‌ای بودند وبعد به این فلاکت افتادند، که جلوی درگاه کنگره آمریکا برای گدایی کردن بروند امثال رجایی، محمد حنیف‌نژاد خیلی انسان‌های فرهیخته‌ای بودند، اتفاقاً یگانه سازمان سیاسی که شانس یک مبارزه گسترده توده‌ای را داشت، همین سازمان مجاهدین بود، علت اساسی آن هم این بود که اعتقادات مذهبی همگام با باورهای مذهبی مردم ایران و برخوردار از پاره‌ای از روش‌ها و دانش‌های مارکسیسم- لنینیسم بود، من این را در یک مصاحبه در چشم‌انداز ایران به صورت مفصل توضیح داده‌ام. البته سازمان می‌توانست یک آلترناتیو مناسب باشد، اما وقتی منحرف می شود و التقاط پیدا می‌کند، پتانسیل بسیار زیادی را از کشور می‌گیرد و شاید بهترین آلترناتیو بود، اگر درست حرکت می‌کرد. متأسفانه رهبران مناسبی نداشتند، تقی شهرام آمد و بعد رجوی، در واقع این سازمان را به فلاکت کشاندند، در واقع بدنه‌ای بزرگ با سری کوچک بود.

آقای عمویی شما بعد از آزادی از زندان در اوایل انقلاب به دیدن آقای هاشمی رفسنجانی رفتید؟ و دیدارهایی داشتید چه حرف‌هایی رد و بدل شد؟
آن موقع هاشمی رفسنجانی سرپرست وزارت کشور بود، من پیش او رفتم و تازه دفتر حزب را در خیابان 16 آذر افتتاح کرده بودیم و روزی نبود که حضرات نیایند بگویند، حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله، حتی بمب دستی انداختند و یک اتاق شعله‌ور شد و آتش نشانی را خبر کردیم، در وزارت کشور تعداد زیادی منتظر بودند و رئیس دفتر ایشان هم یادداشت می‌کرد و به نوبت به اتاق نزد آقای هاشمی می‌فرستاد من که نزد ایشان رفتم و خودم را معرفی کرد می‌گفت، آقای عمویی فکر نمی‌کنم امروز نوبت به شما برسد، تعداد زیادی قبل از شما اینجا هستند، گفتم شما وقتی نفر بعد را می‌خواهید نزد آقای هاشمی ببرید، فقط به ایشان بگویید عمویی آمده می‌خواهد شما را ببیند همین. باورکنید به محض اینکه رفت و گفت، آقای هاشمی بدون عبا و بدون عمامه آمد بیرون و دست من را دو دستی گرفت و به مسئول دفترش گفت، تا وقتی آقای عمویی پیش من هست به هیچ کسی نوبت نده و نشستیم به صحبت، کردن و گفتم من آمدم از شما بپرسم شما با حزب ما چه می‌خواهید بکنید. ما شروع کرده‌ایم و در بیشتر شهرها شعب حزب دایر شده و رفقای قدیمی حزب آمده‌اند و جوانان هم می‌آیند و به زودی یک حزب سراسری راه خواهیم انداخت، آقای هاشمی عینا جمله‌ای که می‌گویم را ذکر کرد ایشان گفتند» از آنجایی که جوان‌های امروز بیش از اینکه به ما گرایش داشته باشند، به شما مارکسیست‌ها گرایش دارند، اما از بین مارکسیست‌ها حزب توده چون رأی آری به جمهوری اسلامی داده و آن را پذیرفته ما بنا نداریم مزاحمتی برای حزب توده ایجاد کنیم، شما آزادید که فعالیت خود را داشته باشید، ولی متأسفانه بعدا اتفاقات دیگری افتاد.

آقای عمویی شما که 25 سال زندان بوده و با آقایان بهشتی، طالقانی، هاشمی رفسنجانی و خیلی‌های دیگر در زندان و تبعیدهای کازرون و عادل آباد شیراز و برازجان ارتباطاتی داشتید و یا به اوین می‌رفتید و برخی گزارشات را به صفت انقلابی بودن به مدیران وقت از جمله لاجوردی می‌دهید، چه می شود که در سال 1361 شما را در حکومت انقلابی دستگیر و زندانی می‌کنند؟ داشتید توطئه ای می‌کردید؟! چه شده بود که حکومتی که در شکل‌گیریش نقش داشتید آمدند و شما را دستگیر کردند؟!
ببینید این داستان مازیار ابراهیمی که در تلویزیون مطرح شد که اینها را شکنجه دادند که اعتراف کنند دانشمندان هسته ای را ما کشتیم و بالاخره آقای سخنگوی دولت عذرخواهی کرد و گفت البته در دولت گذشته این اتفاق افتاده ولی با کمال تأسف این اتفاق افتاده با شکنجه از همه رفقای ما اعتراف گرفتند که می‌خواستیم جمهوری اسلامی را سرنگوون کنیم. خیلی‌هایی که به حکومت وارد شده بودند و با فلسفه انقلاب بیگانه بودند حضور نیروهای فکری و سازماندهی شده را در کنار خود تحمل نمی‌کردند و برای همین حضور ما برایشان آزاردهنده بود و مرتب برای ما پرونده‌سازی می‌کردند.

وقتی که در سال 61 زندانی شدید، از آقایان هاشمی، منتظری و خامنه ای خواسته ای یا مکاتبه‌ای نداشتید؟
نه درخواستی نداشتم، ولی یادم می‌آید در یکی از شب‌هایی که مرا به اتاق شکنجه برده بودند و شلاق می‌زدند، گفتم این است آن وعده‌ای که آقای هاشمی به ما داد، که مراقبت کنید مواظبت کنید خوب حق ما را کف دست‌مان گذاشتید.
البته خوب ما این را هم باید بپذیریم که جامعه تغییر کرده و خیی ها تغییر کرده‌اند و کسانی که تعییر کرده‌اند می‌آیند مثلا در مورد آقای امیرانتظام یا در مورد اشغال سفارت آمریکا برخی گفتند اشتباه بوده ولی خیلی‌ها هستند که حتی تلویحاً هم نگفتند مثلا آقای عباس عبدی درمورد آقای امیرانتظام نمی‌گوید ما اشتباه کردیم که ایشان زندانی شد می‌گوید این حبس طویل المدت حق ایشان نبود و 5 یا 6 سال کافی بود و من دوست داشتم وقتی تاریخ را می‌خوانم به آن فضا بروم ببیم البته رابطه من با آقای منتظری نسبت به بقیه آقایان که نام بردید خیلی فرق می‌کرد من خیلی به آقای منتظری نزدیک بودم وقتی به قم برای دیدار او می‌رفتم، به دامادش سفارش کرده بود هر وقت آقای عمویی آمد ایشان را به اتاق خلوتی دور از دسترس طلبه‌ها ببر تا با خیال راحت بنشینیم و با هم صحبت کنیم و می‌گفت من کاری در دستم نیست، ولی شما که سابقه اداری و دولتی و حکومتی دارید به شیخ علی اکبر منظورش آقای رفسنجانی بود یا سید علی منظورش آَقای خامنه‌ای بود و همه اینها را به اسم کوچک صدا می‌کرد می‌گفت به آنها مراجعه کن این کارها دست آنهاست. در زندان خیلی از این آقایان به دیدار من آمدند برخی از جانب آقای منتظری و با نهایت اظهار محبت، مثلاً خود آقای رئیس قوه قضاییه موسوی اردبیلی آمد به اتاق من که حدود هشت نفر در آن سلول بودیم و من هم در گوشه‌ای نشسته بودم، ایشان آمد و نشست و بعد از احوال پرسی گفت آقای عمویی کدامیک از آقایان است، من از دور گفتم من هستم، گفت آقا تشریف بیارید جلو ما به شما علاقه داریم، حالا من تا آن موقع اصلاً موسوی اردبیلی را ندیده بودم و نمی‌شناختم، رفتم و کنار او نشستم گفت، هفته‌ای که گذشت من خدمت آیت‌اله منتظری بودم، ایشان احوال شما را از من پرسید و گفت آقای عمویی حالش چطور است گفتم من ایشان را نمی‌شناسم و او گفته نیروهای شما ایشان را گرفته‌اند و در زندان اوین است، این دیدار مربوط به سال 65 می شود و گفت که به من توصیه کرده‌اند که حتما خدمت شما بیایم و سلام ایشان را به شما ابلاغ کنم و در عین حال از شما بپرسم نیازی دارید و چه کاری می‌توانم برای شما انجام بدهم همان موقع رئیس اوین گفت حاج آقا این آقای عمویی با چند نفر دیگر از دوستانش هیچی از ما نمی‌خواهند فقط می‌گویند چرا با ما اینطور عمل کردید، ما چه کاری علیه شما انجام دادیم که این مکافاتش باشد؟ یکی از آنها ایشان است دیگری آقای هجری است دیگری آقای شلتوکی است که ایشان فوت کرده، ناگهان من که بیخبر بودم چون شلتوکی، پسر خاله‌ام بود و می‌دانستم حالش خراب است ولی نمی‌دانستم فوت کرده و همه بچه‌ها گریه کردند و موسوی اردبیلی دید فضا عوض شده بلند شد و خداحافظی کرد و رفت، آقایان دیگر هم به دیدار من آمدند، مانند آقای ناطق نوری، یک حسینیه آنجا بود که هر دوشنبه آنجا سخرانی داشتند می‌فهمیدند من آنجا هستم به دیدار من می‌آمدند یادم می‌آید، ناطق نوری باز به همراه رئیس زندان آمد و حال‌و‌احوال کرد و خیلی صمیمی بود رئیس زندان گفت، حاج آقا شما آقای عمویی را قبلا می‌شناختید؟ گفت بله آقا ما در زندان خدمت ایشان بودیم، و خیلی آدم زرنگی است. رئیس زندان از آقای ناطق پرسید، شما چقدر زندان بودید؟ آقای ناطق جواب داد، به سال هم نکشید، گفت ما با آقای عمویی والیبال بازی می‌کردیم و می‌گفت یک کتانی، یعنی اینقدر بازی کردیم یک کتانی پاره شد و بعد از زندان بیرون رفتیم.

داشتید از رابطه‌تان با آقای منتظری می‌گفتید و اینکه خیلی احترام شما را داشت.
بله تابستان سال 65 بود، یک آقای معممی آمد زندان، نه من او را می‌شناختم نه او مرا می‌شناخت آمد و زندانبان او را به اتاقی که من بودم هدایت کرد، در واقع اتاقی بود که همه رفقای خود ما بودند ایشان که وارد شد گفت من با آقای عمویی کار دارم گفتم من هستم بفرمایید گفت من از طرف آقای منتظری آمده‌ام خیلی احوال پرس شما هستند و احوالات شما را پرسیده‌اند و گفته‌اند که شماری از خانواده‌های زندانیان سیاسی از نحوه رفتار مسئولان زندان شکایت دارند هم اهانت‌های زبانی و کلامی و هم رفتارهای خشونت‌آمیز، آیا شما این حرف‌ها را تأیید می‌کنید من گفتم پاسخ آقای منتظری آری یا نه، نیست من باید نحوه عملکرد اینها را توضیح دهم، از توی پوشه خود یک برگه آچار درآورد گفت بفرمایید بنویسید، گفتم نه تشریف ببرید یک دفتر برای من بخرید و بیاورید و هفته دیگر بیایید دفتر را به شما می‌دهم، این کار را کرد یک دفتر شصت برگ را آورد و من 45 برگ آن را پر کردم و جزئیات شکنجه‌هایی که دادند را نوشتم و گفتم، من نقل قول نمی‌کنم که از فلانی شنیدم که این کار را کرده‌اند، بلکه کارهایی که با خود من انجام داده‌اند را دارم برایتان می‌نویسم و یک‌به‌یک حتی آنجایی که من را خواباندند و زدند و گفتند امشب دیگر یا اصل قضیه را به ما می‌گویی یا جنازه ات را باید ببریم، گفتم هر شب همین داستان است گفتند رابطه‌ات را با همسر امام بگو اصلاً من جا خوردم حالا همه جور سؤالی کردند و همه جور تهمتی زدند یک هفته من برای جاسوسی شلاق خوردم آخر سر گفت که البته ما نباید از شما بخواهیم به جاسوسی اعتراف کنید چون شما در زندان شاه بودید و فرصت نداشتید که عضو ک.گ.ب شوید ولی به دلیل رده تشکیلاتی و عضو کمیته مرکزی بودند قطعاً می‌دانید چه کسانی عضو ک.گ.ب بوده‌اند، گفتم مسخره است اگر کسی عضو ک.گ.ب هم بوده باشد که نمی‌آید به من بگوید کاملا مخفی‌کاری می‌کند در دستگاه خود شما هم کسانی که در بخش جاسوسی و ضد جاسوسی کار می‌کنند نمی آیند جار بزنند که ما جاسوس هستم.

قضیه همسر امام چه بوده؟
در دفتر تلفن من، شماره تلفنی را می‌بینند، که جلوی اسمش نوشته شده بود ثقفی، که یکی از رفقای من در سازمان نظامی زمان شاه بود، پنج سال هم زندان کشید و وقتی از زندان بیرون آمد و انقلاب شد دیگر ادامه نداد ولی، آدم سالمی بود، اینها حتی نیامدند به همان شماره تلفن زنگ بزنند ببینند که کیست و چه رابطه‌ای با من داشته است، من تا پاییز 64 به مدت سه سال در انفرادی بودم من طی 25 سال که در زندان شاه بودم حداکثر شش ماه در انفرادی بودم،! ولی در جمهوری اسلامی سه سال! هیچ یادم نمی‌رودآن سالی را که دوستان آقای کرباسچی را بخاطر سوءاستفاده‌های مالی گرفته بودند و بعد برای نمایندگان مجلس تعریف کردند، که ما در انفرادی بودیم و گفته بودند، هر کدام یک هفته در انفرادی بودیم و ما اشک‌مان جاری شد، یک هفته کجا سه سال کجا، نه روزنامه، نه کتاب نه همدم و جز صدای پوتین مأمور، صدای دیگری نمی‌شنیدم.




زمینه‌ها، پیامدها و درس‌های کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران

ابوالفضل بازرگان

زمینه‌ها
زمینه اصلی کودتای 28 مرداد 1332 را باید در ملی شدن صنعت نفت در ایران جستجو کرد. پس از رخداد انقلاب صنعتی در اروپا، نیاز به سوخت برای به حرکت درآمدن چرخ کارخانه‌ها، کشتی‌ها و … ناگهان افزایش یافت و تلاش برای اکتشاف و استخراج نفت آغاز شد. با توجه به این که منابع اصلی نفت در منطقه موسوم به خاورمیانه تشخیص داده شده بود، چشم طمع ابرقدرتهای زمان، بویژه امپراتوری بریتانیا (انگلیس)، به این منطقه دوخته شد و از آن پس، این ماده گرانبها، که برای غرب رونق و پیشرفت صنعتی به همراه داشت مایه بدبختی و گرفتاری ملتهای خاورمیانه و دیگر نقاط نفت خیز در کشورهای توسعه نیافته (جهان سوم) شد، به گونه‌ای که در شکل‌گیری جنگها، شورشها، کودتاها و تغییر دولتها در این بخش از جهان، همواره پای نفت در میان بوده است.
در کشور خودمان، امتیاز اکتشاف و استخراج نفت برای نخستین بار در سال 1917 به ویلیام ناکس دارسی، شهروند انگلیس داده شد و پس از تغییراتی، سرانجام به شرکت نفت ایران و انگلیس، که سهامداران آن دولت ایران و شرکت‌های نفتی انگلیسی بودند واگذار گردید. سهم دولت ایران از درآمد نفت بسیار کم بود، به طوری که بنابر گزارش یک منبع انگلیسی، مالیات دریافتی دولت انگلیس از شرکتهای نفتی بیشتر از سهم ایران از عایدات شرکت نفت ایران و انگلیس بود.
افزون بر جنبه اقتصادی قضیه، دخالت انگلیس در امور داخلی ایران باعث نقض استقلال و حاکمیت ملی و دست نشاندگی دربار پهلوی و دولتهای گوناگون در ایران می‌شد. راه‌کاری که برای برون رفت ار آن وضعیت بسیار ناگوار پیشنهاد شد (بنا به گفته شادروان دکتر مصدق، از سوی شهید دکتر حسین فاطمی) ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران بود. بدیهی است که نه تنها دولت انگلیس، بلکه روسیه شوروی، که خواهان گرفتن امتیاز نفت در شمال ایران بود، نیز مخالف ملی شدن صنعت نفت بود و دست نشاندگان امریکا، انگلیس و شوروی در ایران هم مایل به این امر نبودند. با وجود این، فشار جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق و تاکتیک‌های هوشمندانه مصدق و یاران وفادارش در مجلس منجربه تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی و سپس در مجلس سنا در اسفند 1330 شد و در پی آن، مجلس دکتر مصدق را به نخست وزیری برگزید. برای اجرایی کردن آن قانون، هیات خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس و در اختیار گرفتن تاسیسات نفتی در خوزستان به سرپرستی شادروان مهندس مهدی بازرگان به خوزستان اعزام شد و این کار بزرگ با موفقیت انجام گرفت. بدین ترتیب، اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری از نفت به دست ایرانیان افتاد.
بدیهی است که دولت انگلیس، که هنوز بسیار قدرتمند بود و افزون بر محروم شدن از منافع سرشار نفت از گسترش نهضت‌های آزادی خواهی و استقلال طلبی در مستعمرات و مناطق زیر نفوذ امپراتوری به شدت بیم داشت(همچنان که از نخستین پیامدهای آن ملی شدن کانال سوئز به رهبری جمال عبدالناصر بود)، از پای ننشست و از تمام امکانات از جمله محاصره دریایی ایران، ارجاع شکایت به شورای امنیت سازمان ملل متحد، دادگاه بین‌المللی لاهه و دادگاه‌های دست نشانده در کشورهای مستعمره، توقیف کشتی‌های حامل نفت ایران، اعزام ناوهای جنگی به خلیج فارس و تهدید به حمله نظامی برای به زانو درآوردن دولت ایران و تصاحب مجدد منابع نفتی ایران استفاده کرد، ولی با هوشمندی دولت ملی دکتر مصدق و پشتیبانی ملت به پاخاسته ایران، موفقیتی به دست نیاورد. دولت امریکا (در زمان ریاست جمهوری ترومن از حزب دمکرات) در آغاز، با امید به این که بعداً سهمی از نفت ایران را به دست آورد، ظاهراً از دولت مصدق پشتیبانی می‌کرد و برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس می‌کوشید. مذاکرات مفصلی در این باره صورت گرفت ولی چون پیشنهادهای امریکا و انگیس مغایر قانون ملی شدن نفت ایران بود، مورد موافقت دکتر مصدق قرار نمی‌گرفت. دولت روسیه شوروی هم پس از آن که تلاش نمایندگان عضو حزب توده در مجلس برای اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بی نتیجه ماند، عملاً مخالف دولت مصدق بود و حزب توده با برپایی تظاهرات و اعتصاب‌ها و نیز حمله و توهین به نخست وزیر و دولت در نشریات پرشمارش در جهت تضعیف دولت می‌کوشید. از سوی دیگر، علاوه بر عوامل دربار و دست نشاندگان دولتهای بیگانه، یاران سابق مصدق، از جمله آیت‌الله کاشانی، حسین مکی، مظفر بقایی، سیدابوالحسن حایری‌زاده، شمن قنات آبادی و … به علت جاه طلبی و زیاده خواهی و بعضا اجرای برنامه‌های دیکته شده به آنان، در صف مقابل دکتر مصدق ایستاده بودند و کارشکنی می‌کردند.
توطئه 9 اسفند 1331، قتل سرلشگر افشار طوس، رئیس شهربانی و موارد متعدد دیگر را می‌توان در این رابطه نام برد. همچنین، افسران برکنار یا بازنشسته شده در دولت مصدق، به سرکردگی سرلشگر فضل الله زاهدی، کانون افسران بازنشسته را تشکیل داده و در صدد سرنگون کردن دولت ملی بودند.
در ارتباط با نقش مردم، باید گفت که به رغم برنامه‌های موثر دولت در رویارویی با محاصره و تحریم اقتصادی و اجرای موفقیت‌آمیز برنامه اقتصاد بدون نفت، مردم در تنگنای معیشتی قرار داشتند و یکه تازیهای حزب توده، با سوء استفاده از آزادیهای اساسی، همراه با تبلیغات گسترده و هشدارهای مخالفان دولت نسبت به تسلط کمونیستها بر ایران، بسیاری از مردم ایران و بخشی از مراجع دینی را بسیار نگران کرده بود. از سوی دیگر، جبهه ملی ایران عملاً متلاشی شده بود و احزاب طرفدار دکتر مصدق نیز ضعیف و فاقد هماهنگی بودند و نمی‌توانستند نقشی در آگاه سازی، سازماندهی و رهبری مردم بازی کنند.
هنگامی که آخرین پیشنهاد امریکا و انگلیس (در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور در امریکا و نخست وزیری چرچیل در انگلیس) نیز، به همان علل پیشین، مورد موافقت دکتر مصدق قرار نگرفت، سازمانهای اطلاعاتی آن دو کشور دست به برنامه‌ریزی برای واژگون کردن نخستین دولت ملی در ایران زدند.

رخداد کودتا
پس از راضی شدن امریکا به همکاری با انگلیس در سقوط دولت مصدق، طرح کودتا، با عنوان عملیات آژاکس، در اوایل تیر ماه 32 در امریکا به تصویب رسید و در پی آن، کرمیت روزولت، فرمانده عملیات، در اواخر تیر وارد ایران شد. اشرف پهلوی در اوایل مرداد به ایران آمد و پیام سیا را به شاه داد. در 10 مرداد، ژنرال شوارتسکف با میلیون‌ها دلار وارد شد و با زاهدی و روزولت تماس گرفت. با مخالفان اصلی دولت نیز هماهنگی‌های لازم انجام یافت و پولها برای استخدام عوامل اغتشاش‌گر به کار گرفته شد.
نخستین اقدام نظامی در شب 25 مرداد 32 با فرستادن تانک و خودروهای نظامی به محل اقامت دکتر مصدق و دستگیری تعدادی از وزیران، به طور جداگانه، صورت گرفت. سرهنگ نصیری فرمان عزل مصدق را به او ابلاغ کرد ولی با هوشیاری مصدق و افسران وفادار به او نقشه کودتاگران ناکام ماند و نصیری دستگیر شد.
در روز بعد، مصدق در باره جریان کودتا به مردم گزارش داد و طرفداران دولت شادمان شدند. ولی عوامل حزب توده (که انگلیسی‌ها در آن نفوذ داشتند) با برپایی تظاهرات پر سروصدا و پایین کشیدن مجسمه‌های شاه بر خشم مخالفان مصدق و نگرانی دلسوزان در مورد تسلط کمونیستها و افتادن ایران به دامان روسیه شوروی افزودند.
در تهران، از صبح روز 28 مرداد، کامیون‌های حامل مزدوران سازمان یافته در خیابانها به راه افتادند و افراد سوار بر آنها با تکان دادن پرچم ایران و سر دادن شعارهایی مانند زنده باد شاه و مرگ بر مصدق به تحریک مردم برای برپایی تظاهرات و نیز آتش زدن و تخریب اموال عمومی و قتل و غارت پرداختند. طبق گزارشها صدها تن از مردم کشته شدند. از سوی دیگر، بخشی از نیروهای نظامی با فرماندهی افسران بازنشسته یا مخالف دولت به حرکت در آمدند و از جمله با تانک به منزل دکتر مصدق یورش بردند که منجر به تخریب خانه و به غارت رفتن اموال و اسناد آن بزرگمرد شد. البته، مقاومت‌های جانانه‌ای از سوی نیروهای طرفدار دولت صورت گرفت ولی کافی نبود. حزب توده، با وجود نفوذش در ارتش، حرکتی انجام نداد و فقط تماشاگر اوضاع بود. طرفداران عادی هم فاقد سازماندهی و رهبری بودند و نمی‌توانستند در برابر مهاجمان مجهز به سلاح‌های سرد و گرم بایستند.
بدین ترتیب، عوامل کودتا، مراکز مهم دولتی و نظامی را اشغال کردند و کودتا در تهران پیروز شد. در اصفهان و تبریز، مقاومت در برابر کودتاگران ادامه یافت و کودتا با تاخیر به نتیجه رسید.
پیامدهای کودتا
پیامدهای عمده این کودتای ننگین را می‌توان در چند محور زیر خلاصه کرد.
توقف روند دمکراسی و بازگشت استبداد سلطنتی و حکومت پلیسی
نقض استقلال سیاسی ایران، با نفوذ یافتن دو باره عوامل بیگانه در دربار و مراکز قدرت و تصمیم‌گیری
نقض استقلال اقتصادی ایران، با الغای قانون ملی شدن صنعت نفت و تشکیل کنسرسیوم متشکل از شرکتهای قدرتمند و غارتگر نفتی امریکایی و اروپایی

درسهای کودتا
برای پیش‌گیری از تکرار خسارات ناشی از کودتای 28 مرداد، باید از جمله به نکات زیر توجه کرد.
تقویت نهادهای مدنی موجود و تشکیل نهادهای جدید، در جهت تشکیل یک جامعه مدنی قدرتمند
ایجاد هماهنگی و انسجام ملی در راستای استقرار حاکمیت ملت و حکومت قانون، با اولویت دادن به منافع ملی بر منافع گروهی و فردی
اتکا به سرمایه‌های انسانی و مادی داخلی و پرهیز از چشم دوختن به کمک و همراهی بیگانگان برای دستیابی به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر




عملیات آژاکس یا رستاخیز ملی

فاطمه رنجبر

پژوهشگر و مدرس دانشگاه

مصدق: از ملی شدن صنعت نفت تا کودتا
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضد استعماری معاصر بود که نه‌تنها در ایران بلکه در بین کشورهای جهان سوم هم از او به‌عنوان کسی که شجاعانه و با سرسختی تحسین‌برانگیزی مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام می‌برند. مصدق نخستین دولتمرد خاورمیانه بود که با اجرایی کردن اندیشة ملی شدن صنعت نفت، پرچم مبارزه اقتصادی با قدرت‌های استعماری را برافراشت. ازاین‌رو در کشورهای خاورمیانه از او به‌عنوان «زعیم الشرق» یاد می‌شد. مصدق پس از سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس او برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع می‌شد…گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به‌ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر محمد مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد و در رأس مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران قرار داشت. با رشد جنبش ملی شدن نفت، محافل وابسته برای سرکوب جنبش تلاش‌های تازه‌ای را آغاز کردند و هم‌زمان، فشارهای سیاسی و اقتصادی از جانب انگلیس فزونی گرفت و با اعزام ناوگان جنگی به خلیج‌فارس، این فشارها ابعاد نظامی یافت. در چنین موقعیتی کارگران با اعتصاب‌ها، موقعیت دکتر مصدق را مستحکم‌تر کردند… هنگامی‌که دکتر مصدق توانست با جلب موافقت آیت‌الله کاشانی و نمایندگان مجلس شانزدهم در اردیبهشت 1330 به نخست‌وزیری برسد، نخستین بند برنامه دولت خود را اجری قانون ملی شدن صنعت نفت و به‌کارگیری درآمدهای حاصله در جهت تقویت بنیة اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی اعلام کرد. قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بر طبق قانون طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورخة نهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۳۰ و تخصیص عواید حاصله از آن برای تقویت بنیة اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی اجرایی شد. درواقع بعد از ملی شدن نفت ایران، اختلافات نفتی دو کشور ایران و انگلیس بیشتر جنبه سیاسی پیدا نمود تا اقتصادی؛ ازنظر دولت ایران از بین بردن سلطة کامل انگلیس بر ایران بیش از جنبة اقتصادی مسئله اهمیت پیدا کرد. دورة تاریخی ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ با تصویب قانون ملی شدن نفت به اوج رسید و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پایان گرفت. گفته می‌شود کودتای 28 مرداد علاوه بر تهران، در سایر شهرها نیز انعکاس‌هایی به همراه داشت، درواقع این ماجرا نظر عامه و خاصه مردم را به خود جلب کرده بود، در تهران تظاهرات ضد مصدقی از صبح آغاز شد، اما در شهرهای دیگر، مردم در صبح و بعدازظهر در دو حالت متفاوت ظاهر شدند؛ از صبح تا ظهر، تظاهرات به نفع مصدق و علیه شاه در جریان بود؛ در بعدازظهر، تظاهرات، برعکس گردید! آن زمان گفته می‌شد پیروزی کودتای ۲۸ مرداد در حقیقت به معنای به بن‌بست رسیدن جریانات «چپ» و «ملی» در ایران بود. با وقوع کودتای 28 مرداد 1332 هـ. ش و سقوط دولت مصدق نهضت ملی ایران در هم شکست و با تشکیل کنسرسیومی از شرکت‌های بزرگ نفت جهان، بار دیگر صادرات نفت ایران به‌سوی غرب از سر گرفته شد.
یروان آبراهامیان در کتاب «کودتا» تصریح می‌کند که این باور متعارف وجود دارد که بریتانیا اساساً از ابتدا با حسن نیت وارد مذاکره با ایران شد، و در این میان ایالات‌متحده نیز تلاشی جدی برای ایفای نقش میانجی یا واسطة درستکار صورت داد و در این میان علت شکست مصدق سرسختی او بود که ریشه‌اش در سرشت روان‌شناسانة شیعیِ او وجود داشت، در این رابطه حتی نویسندگان همدل با مصدق نیز مدعی‌اند که اگر مصدق سرسختی کمتری از خود نشان می‌داد می‌توانست به مصالحه‌ای منصفانه دست پیدا کند. (نک: آبراهامیان: کودتا: 1 12) در این رابطه گفته می‌شود آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای تاریخی به مصدق ضمن برشمردن اشتباهات متعدد وی، خاطرنشان کرده بود که آمریکا دولت را درگرفتن نفت از انگلیسی‌ها کمک کرد و اکنون به دنبال آن است که آن را تحت اختیار خود درآورد و زاهدی که مورد پشتیبانی دربار، آمریکا و انگلیس است به دنبال کودتایی است که در تاریخ نهم اسفندماه 31 عقیم ماند. اما مصدق در جواب وی گفت: این‌جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم به این معنا که با شما کاری ندارم و موضوع به شما ربطی ندارد و شما ارتباطی با ملت ندارید. ویلیام راجر نویسنده برخی از موشکافانه‌ترین آثار دربارة افول امپراتوری بریتانیا به‌طور کل و بحران انگلیس و ایران به‌طور اخص چنین استدلال می‌کند که بریتانیا اصل ملی شدن نفت را پذیرفت اما رفتار غیرمنطقی مصدق در این رابطه، باعث سرنگونی او شد. بر اساس آنچه آبراهامیان از مارک گازیورفسکی نویسندة دقیق‌ترین آثار موجود دربارةکودتا استدلال می‌کند که کودتا ارتباط چندانی با نفت نداشت و بیشتر معطوف به مسائل ژئوپولتیکی، ترس از کمونیسم و تهدید شوروی بوده است؛ درواقع این دیدگاه نظر بسیاری از کسانی را بیان می‌کند که پیش‌تر دراین‌باره باور داشتند که آمریکا حتی بریتانیا را نسبت به ملی شدن صنعت نفت ترغیب کرد و در این رابطه تلاش‌هایی را صورت داد تا مناقشه از طریق مذاکره حل‌وفصل شود و بریتانیا را از حمله به ایران منصرف کرد و در این رابطه آمریکا این موضع را تا دورة ریاست جمهوری ترومن (1953) حفظ کرد. نویسندة مذکور استدلال می‌کند که ایالات‌متحده و آمریکا برای توجیه کودتا از گفتمان مسلط زمانه (زبان جنگ سرد) استفاده کرده‌اند. آنچه به نظر می‌رسد این است که کودتای 28 مرداد هیچ قهرمان شاخصی به‌جا نگذاشت اما به‌عنوان «قیام شاه و مردم» یا «رستاخیز ملی» گرامی داشته می‌شد.

عملیات آژاکس
گفته می‌شود: عملیات آژاکس (T.P. AJAX) اسم رمز عملیات سازمان سیا در کودتای ۲۸ مرداد است. کودتایی که به‌زعم بسیاری با طرح و حمایت مالی و اجرایی سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (SIS) و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) و با پشتیبانی مخالفان محمد مصدق مانند سید ابوالقاسم کاشانی باهدف سرنگونی دولت قانونی محمد مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد؛ در آمریکا از آن به نام عملیات آژاکس «Operation Ajax» می‌شود. بر طبق این ادعا طرح کودتای 28 مرداد که به نام رمز «آژاکس» خوانده شد، پس از انتخاب چرچیل به نخست‌وزیری انگلیس در مهر ۱۳۳۱ تهیه شد و انتخاب آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا در ماه آبان همان سال به پیشبرد این طرح در ایران کمک شایانی کرد. این طرح مشترک با کمک عواملی در داخل ایران و دیگر جریان‌های وابسته به انگلیس و آمریکا که از مرتبطین فعال در ایران بودند به اجرا گذاشته شد. بنا بر نوشته‌های کتاب «ضد کودتا» مأمور سیا کیم روزولت، او در این روز با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، ولگردان و اوباش تهران آن‌ها را به خیابان‌ها کشانید.

نسخه‌های تاریخی که از آژاکس سخن می‌گویند
ماجرای بحران سال‌های 1330 32 را می‌توان از منابع متعددی که بعضی‌هایشان در سال‌های اخیر و به‌ویژه پس از انقلاب 1357 در دسترس قرارگرفته‌اند، استخراج کرد. در این راستا شرکت نفت انگلیس (برتیش پترولیوم: BP) اسناد مشروح خود را در اختیار دانشگاه وارویک (Warwick) انگلستان گذاشته است. این پرونده‌ها در آرشیو ملی بریتانیا در لندن که پیش‌تر با عنوان ادارة بایگانی عمومی شناخته می‌شد، در دسترس هستند.
وزارت امور خارجة آمریکا نیز پس از سه دهه طفره رفتن سرانجام در سال 1989 برخی از اطلاعات خود را در قالب مجلدهای سالانه‌ای تحت عنوان «روابط خارجی ایالات‌متحده» معروف به مجموعة فروس (FRUS) منتشر کرد، اما مجلدهای مربوط به ایران دچار انقطاعی عمده و توجیه‌ناپذیر بودند.
از سال ۱۹۵۳، سیا سه نسخه متفاوت از گزارش داخلی مربوط به کودتا تهیه‌کرده است. قدیمی‌ترین نسخه توسط یکی از طراحان نقشه، دونالد ویلبر (Donald Newton Wilber)، در ماه مارس ۱۹۵۴ – یعنی فقط چند ماه پس از اجرای عملیات تهیه‌شده است. این نسخه درواقع بیشترین جزئیات درباره طراحی و اجرای نقشه را در برمی‌گیرد. بنا به گفته مقامات کنونی سیا در این نسخه کمبودهایی وجود دارد. یکی از آن‌ها عدم بی‌طرفی نویسنده است، به نظر می‌رسد ویلبر بیشتر به دانسته‌های خود به‌اضافه آنچه از اسناد در اختیار داشته، اکتفا کرده است. (مجلد «روابط خارجی ایالات‌متحده آمریکا» نشان می‌دهد که او به واکنش کرمیت روزولت بلافاصله پس از انجام عملیات دسترسی داشته است.) نکته دیگر اینکه گزارش او فقط جوانب اجرایی عملیات را در برمی‌گیرد و جوانب تحلیلی این پروژه را شامل نمی‌شود. تاریخچة ویلبر علیرغم شکایت قضایی آرشیو امنیت ملی بر اساس قانون آزادی مطبوعات در سال ۱۹۹۹، تاکنون محرمانه باقی‌مانده است. درواقع پنهان‌کاری بیش‌ازحد دراین‌باره باعث شده تا مردم درک غلطی از کودتای ۱۹۵۳ داشته باشند. به هر طریق نیویورک‌تایمز توانست به یک نسخه از این اسناد دسترسی پیدا کند و بعضی از اسامی و جزئیات را حذف کرده و باقی مجموعه را در سال ۲۰۰۰ بر روی وب‌سایت خود منتشر کند. این سند تحت نظارت دایرة تاریخ سیا با عنوان «سرنگونی نخست‌وزیر مصدق در ایران» با نظارت دکتر دونالد ویلبر باستان‌شناسی که به فعالیت‌های جاسوسی روی آورده بود، تهیه‌شده است. گفته می‌شود هدف از تهیة آن نقد و ارزیابی دقیق کودتای 1332 و فراهم‌سازی سندی راهنما برای کودتاهای آینده در دیگر نقاط بود.
نسخه دوم، «نبرد بر سر ایران»، تاریخ مشخصی ندارد ولی در اواسط دهة ۱۹۷۰ مشاهده‌شده است. با در نظر گرفتن کانون تمرکز این نسخه و لحن آن و همچنین دورة تاریخی که در آن نوشته‌شده است، می‌توان نتیجه گرفت که هدف نگارنده به‌وضوح دفاع از عملیات سیا بوده است. نگارنده تلاش دارد تا ثابت کند که عملیات تی‌پی آژاکس، اسم رمز کودتای ۱۹۵۳، توسط بالاترین رده‌های دولت برنامه‌ریزی و تصویب‌شده است. بخش حیرت‌انگیزی از این گزارش گزیده‌ای از مطالب رسانه‌ها را نقل می‌کند و آن‌ها را موردانتقاد قرار می‌دهد که به‌عمد حقایق مربوط به کودتا و آژانس مرکزی اطلاعات را تحریف کرده‌اند.
آخرین گزارش درون‌سازمانی سیا که از آن اطلاع داریم در سال ۱۹۹۸ منتشرشده است. «زنده‌باد شاه! آژانس اطلاعات مرکزی و سقوط نخست‌وزیر ایران محمد مصدق، آگوست ۱۹۵۳» (ویرایش شده توسط: دنیل سیگل و مالکوم برن) نام دارد. (در سال‌های اخیر نسخه‌های کامل‌تری از این اسناد منتشر شد که نسبت به نسخه‌های قبل کامل‌تر بود.) بنا به گفته مقامات سیا، یکی از اهداف این نسخه توصیف تحلیلی اقدامات سیا در جریان کودتا بود. همچنین، یک دیدگاه عمومی وجود دارد که مسائل و مشکلات پیشین با دسترسی به اسناد موجود برطرف شده‌اند، درنتیجه یک تاریخ‌نگار برجسته از کارکنان سازمان بالاخره در جایگاهی قرارگرفته تا کامل‌ترین نسخه ماجرا را به نگارش دربیاورد. نسخه‌های پیشین «زنده‌باد شاه!» که طبق درخواست آرشیو امنیت ملی منتشر شدند فقط شامل پاراگراف‌هایی بودند که سیا در همان ابتدا از رده‌بندی خارج کرده بود. این نسخة جدید بخش‌های زیادی از متن را که پیش‌تر محرمانه بودند در دسترس قرار داده است. بیشتر این اسناد با آنچه که در مجلد وزارت امور خارجه FRUS منتشرشده مطابقت دارد ولی بااین‌وجود چندین اختلاف کوچک نیز به چشم می‌خورد.
بخش‌هایی از تاریخ سیا مربوط به کودتای 1332 ایران که به‌صورت کامل‌تر در اواخر سال ۲۰۱۷ تحت عنوان «زنده‌باد شاه» منتشر شد به رویکرد این سازمان در انجام عملیات نگاهی منتقدانه داشت و به تأثیر بوروکراسی و سیاست بر نحوه پیشبرد فعالیت‌های برون‌مرزی آمریکا تأکید می‌کرد، اما به‌طورکلی تی‌پی آژاکس یک نقطه عطف در تاریخ سازمان اطلاعات به شمار می‌رود زیرا این عملیات میزان قدرت عملیات برون‌مرزی به‌عنوان ابزار اجرایی سیاست خارجی آمریکا را تعریف کرد و همچنین جایگاه سیا به‌عنوان یک ابزار عملیاتی را تحکیم بخشید.
مطابق شواهدی که به‌تازگی در دسترس قرارگرفته‌اند – و همچنین اطلاعاتی که برای چندین دهه در دسترس بوده‌اند – بخش‌های جدید منتشرشده از «زنده‌باد شاه!» احتمالاً بحث‌های بیشتری را به وجود خواهند آورد که چه کسی باعث موفقیت کودتا شد. بااین‌وجود، کاملاً تأکید شده که بدون راهنمایی و حمایت سیا، کودتا علیه مصدق بدون تردید شکست می‌خورد. اما خوانندگان بامطالعة این اسناد باز به‌نوعی حس «آشنا پنداری» را تجربه خواهند کرد زیرا نویسنده «زنده‌باد شاه!» تا حد زیادی از همان منابعی استفاده کرده که طی سال‌های اخیر با بهره‌گیری از قانون آزادی اطلاعات از رده‌بندی خارج‌شده‌اند و یا در مجلد وزارت امور خارجه منتشرشده‌اند.بنا به گفتة مقامات سیا، یکی از اهداف این نسخه توصیف تحلیلی اقدامات سیا در جریان کودتا بود. نسخه سال ۲۰۱۷ «زنده‌باد شاه!» به این بحث تاریخی دامن می‌زند که اگر سقوط مصدق نتیجه آن چیزی است که در جامعه ایران و در میان نیروهای داخلی رخ داد، آیا سیا باید مسئولیت این سرنگونی را به عهده بگیرد؟ این گزارش اطلاعات جدیدی می‌دهد که نیروهای ایرانی در این امر دخیل بوده‌اند، ازجمله میزان اهمیت روحانیون در متقاعد ساختن مردم جنوب تهران و تظاهرات توده‌ای‌ها که نشان از دخالت شوروی دارد که مصدق به آن مجوز داده بود. (ص ۶۳) نکته مهم‌تر آن است که این گزارش در آخر نتیجه می‌گیرد بدون سیا، فرد مناسبی برای جایگزینی مصدق پیدا نمی‌شد. «هیچ نخست‌وزیری قدرت کافی نداشت تا اکثریت مجلس را در دست بگیرد و یا دولت ائتلافی از تمامی احزاب و دسته‌ها تشکیل دهد.» (ص ۸۸) درواقع نسخة سال ۲۰۱۷ «زنده‌باد شاه!» جزئیات جدیدی پیرامون طراحی، اجرا و پیامدهای تی‌پی آژاکس در اختیارمان قرارداد. نخست آنکه به این موضوع اشاره می‌شود که مقامات سیا عقیده داشتند دولت زاهدی به‌اندازه کافی قدرت آن را دارد تا برای مدت‌زمان کوتاهی جایگزین مصدق شود ولی برای طولانی‌مدت با چالش مواجه خواهد شد زیرا «شاه هیچ‌وقت به‌طور ثابت از هیچ نخست‌وزیری حمایت نکرده و سیا هیچ دلیل موجهی نمی‌بیند که در این مورد تغییری صورت بگیرد.» (ص ۷۰) این اطلاعات جدید نشان می‌دهد که سیا آگاهانه در تلاش بود تا مصدق را باکسی جایگزین کند که برای جلب اعتماد و حمایت ملی به مدت‌زمان بسیار زیادی نیاز داشت و ممکن بود باعث شود تا در عرصه سیاست ایران چنددستگی و افتراق پدید بیاید. در آخرین نسخه «زنده‌باد شاه!» به تغییر اساسی که در فاصله ۱۵ تا ۱۹ آگوست اتفاق افتاد نیز اشاره می‌شود. مؤلف می‌نویسد که تی‌پی آژاکس در اصل به‌عنوان نقشة یک کودتای نظامی طراحی شد که «هدفش بر سرکار نشاندن زاهدی به‌عنوان رئیس نیروهای نظامی و سپس نخست‌وزیر بود.» (ص ۴۸) این تلاش در روز ۱۵ آگوست شکست خورد، ارتشبد نصیری درحالی‌که فرمان شاه مبنی بر انتصاب زاهدی به نخست‌وزیری را تحویل می‌داد، دستگیر شد. به دلیل دستگیری نصیری، زاهدی پشتیبانی نظامیان را از دست داد و به‌این‌ترتیب در تلاش‌های بعدی برای برکناری مصدق نمی‌شد بر نظامیان تکیه کرد. این گزارش به این موضوع می‌پردازد که فرمان‌های امضاشده توسط شاه تمامی هویت تی‌پی آژاکس را تغییر داد زیرا هدف دیگر انجام یک کودتای نظامی نبود، بلکه باید مردم را متقاعد می‌کردند که شاه از قدرت قانونی‌اش برای برکناری نخست‌وزیر استفاده کرده ولی مصدق این حکم را نپذیرفته و درنتیجه نخست‌وزیری‌اش غیرقانونی‌اش است.» (ص ۴۸) نتیجه آنکه دومین و آخرین تلاش برای سرنگونی مصدق در روز ۱۹ آگوست بر جمع‌آوری حامیان شاه متمرکز شد و نویسنده ادعا می‌کند که «یک کارزار درگیری روانی با سرعت و تمرکز بالا» از یک کودتای نظامی به‌دقت طراحی‌شده، تأثیرگذارتر بود. (ص ۵۵) این نسخه جدید از «زنده‌باد شاه!» برخی از مباحث مربوط به دادگاه مصدق را علنی می‌کند، ازجمله اینکه رفتار شاه و نقش سیا در شکل‌گیری دولت زاهدی چه بوده و شاه چگونه با پیامدهای آن مواجه شد. در این گزارش به تلگرامی از سیا اشاره می‌شود که در آن سیا تلاش کرده تا شاه را متقاعد کند که اجازة برگزاری یک دادگاه علنی را ندهد و از هر حرکتی که مصدق را به یک شهید بدل کند، اجتناب به عمل بیاورد. (ص ۱۱۰) مطلب این‌گونه ادامه می‌یابد که به نظر می‌رسد «فشار قابل‌توجهی از جانب واشنگتن» باعث شد تا شاه علیرغم تمایلش از برگزاری دادگاه علنی چشم‌پوشی کند. اضافه بر این، در همین تلگرامِ سیا، به زاهدی توصیه‌شده تا مصدق را در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به‌شدت تحت نظر بگیرد. (ص ۱۱۰) برخی از این جزئیات در مجلد وزارت امور خارجه نیز موجود هستند. این نسخه از «زنده‌باد شاه!» می‌گوید که «اغراق نیست اگر بگوییم عملیات تنها به دلیل کرمیت روزولت و واکنش سریع او برای تغییر هویت تی‌پی آژاکس از عملیات نظامی به «واکنش سیاسی» با موفقیت انجام شد. (ص ۷۸) درعین‌حال نویسنده پیچیدگی شرایط را هم در نظر گرفته و چنین تحلیل‌هایی ارائه می‌دهد: «باید در نظر داشت که سیا به‌صورت مستقیم می‌توانست تنها بر پایتخت تأثیر بگذارد و این تأثیر اندک بود. کرمیت روزولت به‌اندازه کافی پول و یا مأمور در اختیار نداشت که بتواند تظاهراتی به وسعت آنچه در تهران و دیگر شهرها اتفاق افتاد را ساماندهی کند. (همان) در این نسخه اشاره می‌شود که روزولت در توضیح به آیزنهاور، دالس و رئیس ستاد کاخ سفید دربارة اینکه او «به‌عمد» به دولت اطلاعات نداده، نشان می‌دهد که عملیات تا چه میزان در روزهای حیاتی میان ۱۵ تا ۱۹ آگوست از تصمیم‌گیری در واشنگتن به دور بوده است.

سخن پایانی
با توجه به اسناد منتشرشده از زمان کودتای 1332 تاکنون، کمابیش افکار عمومی متقاعد شده است که سیا (CIA) قادر به انجام هرگونه عملیات کودتایی برای سرنگونی دولت‌هاست، با توجه به این موضوع یروان آبراهامیان در کتاب «کودتا» یادآوری می‌کند که ایران و آمریکا طی چند دهة گذشته در حلقه‌ای مرگبار گرفتارشده‌اند به‌طوری‌که به نظر می‌رسد دشمنان «ابدی» هم لقب گرفته‌اند. به نظر می‌رسد این دشمنی خونی، ریشه در بحران گروگان‌گیری در سفارت آمریکا تا شعارهای تحقیرآمیز ایران مبنی بر این‌که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و «آمریکا شیطان مستکبر جهان خوار» که مصمم به سلطة کل منطقه و همچنین تغییر رژیم است، داشته باشد. بدین طریق آبراهامیان تصریح می‌کند که این دو خود را گرفتار قفسی آهنین می‌بینند؛ البته باید اذعان داشت که بر هر سیاستمداری آشکار است که بخش عمده‌ای از این خصومت دیرین، ریشه در کودتای 1332 دارد. کودتایی که باعث سرنگونی دولت بسیار مردمیِ مصدق شد. درواقع شبح کودتا تا اکنون نیز بر روی روابط ایران و آمریکا سایه افکنده است و می‌توان این بحران را در بن‌بست مجادلات طولانی آمریکا و ایران بر سر برنامة هسته‌ای نیز مشاهده کرد. در این رابطه آمریکا به اهداف نظامی برنامة هسته‌ای ایران مشکوک است و همان‌طور که درگذشته ایران را فاقد دانش فنی برای ادارة صنعت نفت می‌دانست اکنون نیز این کشور را فاقد اعتبار اخلاقی لازم برای داشتن دانش هسته‌ای می‌داند.

منابع برای مطالعة بیشتر
موحد، محمدعلی: (1393) خواب آشفتة نفت (از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه)، تهران، نشر کارنامه
یرواند آبراهامیان: (1389)، تاریخ ایران مدرن، ترجمه ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی
…………………..: (1391) کودتا، تهران، نشر نی
سیگل، دنیل، برن، مالکوم، «زنده‌باد شاه»: قابل‌دسترسی در: www.Hajij.com و خبرگزاری تحلیلی ایران: 15 اسفند 1396 کد خبر: 760588، برگرفته از آرشیو امنیت ملی آمریکا:
:https://nsarchive۲.gwu.edu/NSAEBB/NSAEBB۴۳۵/
«سازمان سیا اسرار تازه‌ای از کودتای 28 مرداد را فاش کرد». BBC Persian. ۲۳ ژوئن ۲۰۱۴
Bayandor,Darioush: 2010: Iran and the CIA: The Fall of Mosaddeq Revisited, Pablished by Palgrav Palgrave Macmillan. Uk.
_________________: 2019, The Shah,the Islamic Revolution and the United States, Pablished by registered company Springer Nature Switzerland AG
Gasiorowski, M. J., (1987) “The 1953 Coup d’Etat in Iran.” International Journal of Middle East Studies, vol.19 pp.
Kinzer,Stephen:2003-2008, All the Shah’s Men, Pablished by John Wiley& Sons.Inc. Hobboken,Newjersey




جستار گشایی

با آثار و گفتاری از:
فاطمه رنجبر
ابوالفضل بازرگان
محمدعلی عمویی
ناصر زرافشان
سیدحسین موسویان

«مصدق در تاریخ ایران نو چه جایگاهی دارد؟ بااینکه شاید درباره مصدق و کارنامه سیاسی او بیش از هر دولتمرد دیگری در تاریخ ایرانِ صدسال اخیر پژوهش و کاوش شده است، بازهم شمار نوشته‌های دانشورانه دراین‌باره انگشت‌شمار است. اگر انبوه نوشته‌های موجود و کتاب‌هایی را که همه‌ساله، مثلاً درباره چرچیل، به چاپ می‌رسد با آنچه درباره مصدق منتشرشده است مقایسه کنیم درمی‌یابیم که دامنه پژوهشگری درباره دولتمردان و دیگر جنبه‌های تاریخ ایران نو، تا چه اندازه ناچیز است».
این چند جمله را از صفحه آغازین کتابِ حاکمیت ملی و دشمنان آن (پژوهشی در کارنامه مخافان بومی و بیگانه مصدق)، یکی از ده‌ها کتابی که درباره مصدق و نقش تاریخی او نوشته‌شده است، نقل کردم تا بر این نکته تأکید ورزم که در شصت‌وشش سالی که از واقعه 28 مرداد سال 1332 و درگیری‌های محمدمصدق با پهلوی دوم از سویی و با دولت بریتانیا از سوی دیگر، می‌گذرد، نه‌تنها سخن‌های بسیار گفته و این رویداد تاریخ‌ساز از جهات مختلف واکاویده شده، بلکه امر سیاسی در ایران نیز به‌نوعی معطوف به این قضیه بوده است؛ بدین معنا که در بسیاری موارد، صف‌بندی‌های سیاسی در نسبت باتجربة «مصدق» معنا و مفهوم پیدا می‌کرد. به تعبیر دیگر از آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت بدین سو مصدق، به اِنگاره‌ای غیریّت‌ساز تبدیل‌شده است که در ادوار مختلف، نقش‌های متفاوتی را در جداسازی فعالان سیاسی از یکدیگر بازی کرده است؛ تا بدانجا که مصدّقی بودن و مصدّقی نبودن، برچسبی بود که موضع گروه‌ها، گرایش‌ها و تشکل‌های سیاسی را از هم تمیز می‌داد. پدیده «مصدق» و شیوه حکمرانی و مدیریت او، در میانه یک دوره نوین خودکامگی، البته وصله‌ای ناجور و نغمه‌ای ناساز در سپهر سیاسی کشور بود که نه سَلَفی داشت و نه خَلَفی یافت. باید دوره کوتاه صدارت او را در بازخوانی تاریخ سیاسی ایران داخل پرانتز گذاشت و به‌مثابه واقعه نادره‌ای پنداشت؛ اما تأثیرات گسترده‌ای که این دوره محدود بر فضای سیاسی کشور نهاده و خوانش‌های متعدد و متکثری که از آن به دست داده‌شده است، لزوم بازخوانی ادواری آن را بیش‌ازپیش نمایان می‌سازد.
طیف قرائت‌های مختلف و گاه متناقض از واقعه 28 مرداد، نهضت ملی شدن صنعت نفت و شخصیت و عملکرد دکتر مصدق به‌گونه‌ای بود که از این سیاستمدار کهنه‌کار، تصویرهای گوناگونی فراهم می‌آورد. چهره مصدق در نیم‌قرن گذشته از یک آنارشیست پوپولیست تا یک رهبر کاریزماتیک و فرّهمند ملی، از بیگانه‌ستیزی سرسخت تا دل‌سپرده آمریکاییان، از وطن‌پرستی تمام‌عیار تا وطن‌فروشی خیانت‌کار، از نخست‌وزیری توانمند تا یک انتلکتوئل ناتوان و سرانجام از یک غیرمُسلمِ سکولار تا یک مسلمان وجوهات‌پرداز، در نوسان بوده است. این فرازوفرود، هم تابعی از ادوار تاریخی و هم منبعث از جریان‌های سیاسی است. به دیگر سخن از فردای 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357 و پس‌ازآن تا به امروز که شورای شهر تهران توانست خیابانی به اسم مصدق نام‌گذاری کند، رویکرد حاکمیت وقت و جریان‌های سیاسی نسبت به او و کارنامه‌اش همواره در تغییر و تبدل از خدمت تا خیانت بوده است. از سوی دیگر هرکسی، هر حاکمی، هر سیاستمداری و هر حزب و دسته‌ای به فراخور تعریفی که از مفاهیمی چون: ملی‌گرایی، مبارزه، بیگانه‌ستیزی و وطن‌دوستی داشته است، نسبت خود را با مصدق و عمل سیاسی او تعیین و تعریف کرده است. امریکا از فرایند سرنگونی او به‌عنوان «عملیات آژاکس» و دستگاه تبلیغاتی پهلوی با تعبیر «رستاخیز ملی» و طرفدارانش با عبارت «کودتا» یادکرده‌اند و امروزه نیز جماعتی در فضای سیاسی ایران پدیدار شده‌اند که با شبیه‌سازی تاریخی و قیاس مع‌الفارق، شکست مصدق را نتیجه محتوم و همیشگی دل بستن به شیطان بزرگ و مذاکره با ایالات‌متحده امریکا می‌دانند و اِبایی از این ندارند که ممکن است تکذیب مصدق از سوی ایشان به تأیید محمدرضا پهلوی بیانجامد!
هرچه هست، دکتر محمد مصدق به‌هرروی شمایلی است تأثیرگذار که برای عده‌ای همچون آریامهر، کابوسی تلخ و برای عده‌ای دیگر، همانند اعضای جبهه ملی، رؤیایی شیرین است و برای بسیاری، اسطوره وطن‌دوستی؛ هرچند برای هیأت حاکمه بریتانیای کبیر، مجسمه لجاجت و سرسختی بوده باشد.
آنچه در این میانه به‌مانند حلقه مفقوده‌ای خودنمایی می‌کند، نگرشی انتقادی به میراث دکتر محمد مصدق است. هاله تقدسی که از سوی دوستدارانش به دور او کشیده شده، همچنین تبلیغات منفی و مسمومی که بیش ازنیم قرن است از چندین سو، چه بیگانگان استعمارگر و چه خودی‌های مذهبی، علیه او به راه افتاده است، راه دشوار نقد علمی و منصفانه را دشوارتر می‌نماید.
فصلنامه خاطرات سیاسی در شماره تابستان خود، بر آن شده است، باب سلسله مباحثی را به‌تناوب، درباره این سیاسی‌ترین خاطره ایرانیان در قرن اخیر بگشاید به امید آن‌که بتواند قرائتی واقع‌گرایانه و به‌دوراز حبّ و بغض و ایدئولوژی اندیشی، از این تجربه ارزشمند تاریخی به دست دهد. ازین رو چشم‌انتظار مباحث انتقادی و پژوهش‌های علمی خوانندگان فرهیخته خویش می‌ماند.




مرداد پرحادثه

حسن اکبری بیرق
h.akbaribairagh@gmail.com

«دکتر محمد مصدق» در تاریخ معاصر ایران، از آن دسته پدیده‌هایی است که استعداد زیادی برای تفسیر و تأویل‌های متنوع و گاه متضاد دارد. گزارش جامع آنچه مصدق کرد و دید، به گونه‌ای که کمتر جنجال برانگیز باشد، هرمنوتیک خاصّی می‌طلبد که معمولاً از آن برای پرده‌برداری از رموز معماگونِ متون اسطوره‌ای و دینی استفاده می‌شود. خاستگاه خاصیت رازوارگی مصدق و کارنامه او چیست؟ چرا از پس گذر 66 سال از واقعه‌ای که نقطه پایان حیات سیاسی او به شمار می‌آید، هنوز نمی‌توان روایتی یکّه و سرراست از دوران پرفرازونشیب کنشگری‌های او در صحنه سیاسی ایران به دست داد؛ حتی اینک که با انتشار اسناد وزارت امور خارجه و سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی بریتانیای سابقاً کبیر- این استعمار پیر- غبار ابهام از چهره رویدادهای پچیده آن عصر، زدوده شده است، این مشکل همچنان پابرجاست. اگر سِرّ این معمّاگونگی و چالش‌برانگیزی، در خصلت‌های شخصی و کاریزمای فردی و اسطوره‌پردازی‌های یاران و هیولاسازی‌های دشمنان، نهفه باشد، چه بسا اشخاص برجسته‌ای که در تاریخ ایران یکصدسال گذشته آمده و رفته‌اند و کمابیش همین ویژگی‌ها را داشته‌اند، اما به معمّا تبدیل نگشته‌اند. به دیگر سخن، چرا داستان مصدق به ماجرای پایان‌ناپذیری تبدیل شده‌است که با وجود نگارش هزاران کتاب و نوشتار، و یادداشت و مقاله و جستار، و برپایی ده‌ها همایش و کنگره و یادواره، هرگز بانگ «مصدق بس!» از گوشه‌ای برنخاسته که هیچ، حتی به تازگی شورای اسلامی کلانشهر تهران، پس از چهل سال تجدید مطلع کرده، تهوّر به خرج داده و توانسته‌است خیابانی در تهران را مزیّن به نام او کند؛ آن هم در فضایی که هرگونه یادکردی از او به مثابه هواداری از قجر زاده‌ای ملی‌گراست که به حکم بنیانگذار فقید نظام در مُسلِم بودنش نیز تشکیکی جدی می‌توان کرد؟
به نظر می‌رسد راه درازی که او از «مصدق‌السلطنه» بودن تا «دکتر محمد مصدق» شدن و سپس به نماد استبداد و استعمارستیزی تبدیل گشتن پیموده‌است، موقعیت بی بدیلی برای او فراهم آورده که نصیب کمتر کسی از رجال نامی ایران شده‌است. دستکم ذکر جمیل او در افواه عام، یادآور وفاداری صادقانه به نظام مشروطه سلطنتی است که ثمره مجاهدات آزادی‌خواهانه و عدالت طلبانه مردم وطن‌پرست ایران می‌باشد؛ همچنین دمیدن روحیّه استقلال‌جویی و بیگانه‌ستیزی در روح سیاستمداران، دولتمردان و آحادملت ایران، نیز ارائه تعریفی نوین از «منافع ملی» و «وطن‌دوستی» که در همیشة تاریخ،6 جزو حلقه‌های مفقوده در سامانه حکمرانی در این سرزمین بوده است.
کیستی و چیستی محمد مصدق، دشوارهای است که رمزگشایی از آن نه با خوانش عمیق تاریخ عصر پهلوی، بلکه با شخم زدن تاریخ استبداد در این مرزبوم- از کهن‌ترین ایاّم تاکنون- میسّر است؛ آن هم نه فقط تاریخ سیاسی، بلکه تاریخ اجتماعی ایران، با بهره‌گیری از مدرن‌ترین روش‌های علومی چون انسان‌شناسی، مردم شناسی، روانشناسی اجتماعی و زیست‌جامعه شناسی.
استمداد از متدولوژی این دانش‌ها و استفاده بجا، قاعده‌مند و غیرگزینشی از اسناد تازه‌یافته و بازنگری در مستندات پیشین، نه تنها ممکن است تلقّی قریب به هفتادسالة ما را از پدیده «مصدق» با پرسش‌هایی جدّی روبرو نماید، بلکه بعید نیست که وجدان جمعی ملت ایران را با چالشی بنیان‌برافکن مواجه کند؛ به گونه‌ای که تمامی مشهورات و مقبولاتی که در طول چند دهه، بویژه درباره واقعه 28 مرداد، به مسلّمات قطعی و گفتمان‌های سخت و استوار تبدیل شده‌اند، دود شده، به هوا بروند.
اگر قرار بر عبرت گرفتن از تاریخ باشد، می‌بایست از زیر بار سنگین پندارهای بَدَل به حقیقت شده و باورهای تنقیح نشده بیرون خزید و چهره عریان واقعیت را یه چشم دید و به گوش شنید؛ در غیر این صورت نه تنها نمی‌توان از تاریخ پند گرفت و درس آموخت بلکه بسیار محتمل است همان تاریخی که قرار بوده چراغ راهمان باشد مایه گمراهیمان گردد، دور باطلی که در پیشینه بلند ما ایرانیان فراوان به چشم می‌خورد.
با وجود حجم عظیمی از توصیه‌های اخلاقی و دعوت به عقلانیت در متون ادب پارسی پیشااسلامی و آیات و روایات و مأثورات پسااسلامی که در ادبیات فارسی حضور و نفوذی چشمگیر دارد، در مجموع از هیچ حادثه تاریخی درس نگرفته‌ایم و به نظر می‌رسد که اراده عجیبی در وجدان جمعی ما ایرانیان برای درس نگرفتن از گذشته وجود داشته است. حکیم توس این وضعیت تاریخی را چنین توصیف می‌کند:
در ایــــن خاک زرخیز ایران زمیــــــن
نبودنــد جز مردمــــی پـــاک دیـــــن

همه دینشـــــان مردی و داد بــــــود
وز آن، کـشـــــــور آزاد و آبـــــاد بــــود

چو مهر و وفا بود خـــود کیششـــان
گـــــنه بود آزار کــــس پیششـــــان

هــمه بنـــــــده ناب یـــــــزدان پـــاک
هـمــــه دل پر از مهر این آب و خاک

گدایـــــی در این بـــوم و بر ننگ بود
بـــزرگی به مـــــردی و فرهنــــگ بود

که شد مهر میهن فــــراموش مـــــا
کــجا رفت آن دانش و هـــــــــوش ما

کــــز آن سوخت جان و دل دوستان
که انداخت آتـــــش در ایـــن بوستان

خـــــرد را فکندیم این ســــــان زکار
چه کردیم کـــــین گونه گشتیم خار؟

کـــــجا رفـــــت آییـــــن دیریــــن ما؟
نبود این چــــنین کشور و دیـــــن ما

همـــــه جـــــای مـــــردان آزاد بـــود
به یزدان که این کشـــــور آباد بـــــود

کشـــــاورز خــود خانه و مرز داشت
در این کشور آزادگــــی ارز داشــــت

گرامـــــی بد آنکــــس که بودی دلیر
گرانمــایـــه بود آنکــــــه بودی دبـیـــر

نه بیگانه جایی در این خانه داشت
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت

از آنروز دشمن بـــــما چیره گـــــشت
که مـــــا را روان و خرد تیره گشـــت

از آنـــــروز ایــن خـــــانه ویرانه شـــــد
که نـــــان آورش مرد بیگانـــــه شـد

چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند
کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد

به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم
کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم
هرچند قرینه سازی‌های تاریخی ممکن است به مغالطه زمان‌پریشی گره خورده و تحلیل ما را برای ریشه‌یابی معضلات گذشته نابسنده بنماید، اما نمی‌توان از کنار این واقعیت گذشت که ناهنجاری‌های اجتماعی فعلی در کشور عزیزمان ایران کما بیش همسانی‌های غیر قابل انکاری با دشواره های پیشینیانمان دارد؛ گواه صدق آن همین شعر زیبای فردوسی!
براستی چرا اینگونه است؟ چرا ما در طول قرن‌ها نتوانستیم مسائل بنیادین خود را حل یا رفع نماییم؟ چرا ملل راقیه عصر جدید که در ایام قدیم به لحاظ تمدنی فاصله بسیاری با ما داشته‌اند، امروزه نام جهان سوم یا کشورهای جنوب یا توسعه نایافته بر ما نهاده و میان ما و مدنیّت و مدرنیّت، نسبتی نمی‌شناسند؟
با ابتنا به این مبانی است که «خاطرات سیاسی» در پنجمین شماره خود بر آن شده است تا ضمن احترام به نام و یاد دکتر محمد مصدق و احساسات عمیق طرفدارانش، کلیشه رایج فرشته – اهریمن را شکسته، به آنچه در دهه آخر مرداد 1332، اقتصاد سیاسی ایران و ای بسا منطقه و جهان را وارد فصل جدیدی کرد، نگاهی انتقادی افکند. تلاش ما بر آن است که تصویری و خوانشی از آن دوره پر تلاطم ارائه کنیم که در عین وفاداری به اصل رئالیسم در روایت تاریخ، تحلیلی روزآمد از آن واقعه به دست دهیم. پرواضح است که اوضاع و شرایط آن روز ایران و جهان و مقتضیات جنگ سرد و نوع رابطه ایالات‌متحده با بریتانیا، همه و همه فضایی خاص برای بازیگران سیاست بین‌الملل ایجاد کرده بود که قابل قیاس با اقتضائات امروز نیست؛ اما این مقدار گفتنی است که برخی کنش‌ها و واکنش‌ها و عوارض و نتایج مترتب بر آنها فارغ از الزامات زمان و مکان است. برای نمونه به نحوه مدیریت رابطه دربار با قوه مجریه در نظامات سلطنتی مشروطه می‌توان اشاره کرد که از ظرافت خاصی برخوردار است به راه رفتن بر لبه تیغ می‌ماند. تاریخ ایران، مشحون از فجایعی است که برپایه این رابطه خطیر آفریده شده است. شیوع و شمول اصطلاح «وزیرکشی» یا «نخبه کشی» در زبان فارسی و داستان‌های جالبی که در متون ادبی و تاریخی فارسی نقل شده‌است، حکایت از بسامد بالای این امر دارد. چه بسیار امیرکبیرها و حسنک‌ها و… که عاقبت تهوّر خود را در درگیری با پادشاه دیدند و چشیدند. ایکاش همه کسانی که در این سرزمین ردای صدارت بر تن می‌کردند، قدری در تاریخ وزرا سیر می‌نمودند تا با آگاهی کافی از پیشینة تأسف‌بار رابطه شاه و وزیر، قدم در این راه می‌گذاردند.
به گمان ما، محمدرضا شاه جوان که نه اُتوریته پدر را داشت و نه اصولاً با افکار و اعمال او چندان بر سر مهر بود، در دهه نخست حکومت خویش منعطف‌تر بوده، به گواهی تاریخ تحزّب و سیاست‌ورزی در ایران، تقابل آشکاری با فعالیت سیاسی از خود نشان نمی‌داد. اما همان شاه نسبتاً مداراپیشه‌ای که در 26 مرداد کشور را بی هیچ امید بازگشتی ترک کرده بود، هنگام بازگشت، از لحظه فرود در فرودگاه مهرآباد تا 25 سال بعد که از همانجا به سوی سفری بی‌بازگشت پرواز می‌کرد، بَدَل به سلطانی مستبد شد که نه وقعی به مجلس می‌نهاد و نه گوش شنیدن صدای مخالفی را داشت و نه نخست‌وزیر مستقلی را تحمل می‌کرد. برخی مؤرخان و تحلیل‌گران، مسؤولیت مستقیم این تغییر مزاج و تلوّن مذاق پادشاه را متوجه نخست‌وزیری دانستند که هرچند شعار بحقِّ «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را سرداده بود، در عمل سهمی از قدرتِ مؤثر برای سلطان قائل نبوده، هیچ فرصتی را برای تضعیف و تحقیر او از دست نمی‌داد. صدراعظمی که به زور و ضرب و به برکت شهدای قیام سی تیر آخرین سنگر حاکمیت محمدرضا پهلوی را با تصاحب وزارت جنگ، فتح کرده بود، حتی در مناسبت‌های رسمی و مراسم سلام حضور نمی‌یافت و پیام‌های خود را از طریق پیک به پادشاه می‌رساند.
مصدّق که در صدق نیت او نمی‌توان تردید داشت، گویی ماهیت قدرت در این مملکت را نمی‌شناخت که این چنین بی محابا در داخل به جنگ میراثی 2500 ساله رفت و همزمان نیز در خارج با دو قَدَرقدرت جهانی سرشاخ شد؛ بی آنکه چشم‌اندازی واقعی از بهبود اوضاع داشته باشد. او شاید نمی‌دانست یا نمی‌خواست بداند که اولاً نمی‌توان در دو یا چند جبهه جنگید، آن هم با دست خالی؛ ثانیاً با شاهنشاهی که به لحاظ تاریخی استعدا فراوانی برای استبداد دارد باید مدارا کرد و آهسته قدم برداشت. پادشاهی که به طور سنّتی هم از حمایت عام و هم از پشتیبانی علمای اعلام برخوردار است؛ همان‌ها که تلگرام به رُم زدند که: بیا که تنها کشور شیعه مذهب به تو نیازمند است.
آری در داستان مصدق اما و اگر ها و پرسش‌های بی پاسخ فراوان است؛ پرسش‌هایی از این دست که:
– آیا آنچه در روز 28 مرداد 32 اتفاق افتاد، به معنای دقیق و کلاسیک کلمه یک کودتا بود؟
– چه نقدی بر رفتار سیاسی، مدیریتی مصدق در آن دوره، علی‌الخصوص در روز واقعه، وارد است؟
– آیا رگه‌هایی از پوپولیسم در حیات سیاسی مصدق، بویژه در دوره صدارتش، به چشم می‌خورد؟
– آیا هیچیک از راه حل‌هایی که در دعوای نفت از سوی طرف‌های ماجرا ارائه شد، حداقل‌های منافع ملی را تأمین نمی‌کرد که مورد پذیرش مصدق واقع نشد؟
– آیا هزینه سقوط دولت ملی مصدق، بیش از پذیرش یکی از فرمول‌های توافق نبود؟
– آیا تعریفی که مصدق و همفکرانش از مقولاتی همانند استقلال، منافع ملی، حامیت مردم، خودکفایی و… داشتند، با واقعیات سیاست بین‌الملل در آن دوره همخوانی داشت؟
– آیا راهی وجود داشت که هم مصدق بماند و یأس سیاسی بر کشور حاکم نشود و در عین حال منافع مملکت تأمین شود؟
– آیا خصلت‌های شخصی و سرسختی‌های فردی دکتر مصدق، در نهایت به نفع ایران آن روز منجر شد؟
این‌ها و سؤالات بیشمار دیگر باید بتدریج که از آن دوره فاصله انتقادی می‌گیریم، واکاویده و پاسخ داده شود. فصلنامه خاطرات سیاسی بر آن است که در فرصت‌های مقتضی به این موضوع که می‌تواند الگویی برای سیاست‌پیشگان کنونی باشد، پرداخته و به تناوب، جستارهایی ژرف‌نگر با بهره‌گیری از دانش صاحب‌نظران




عوامل مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی سال۵۷

داود علی بابایی

نویسنده و پژوهشگرتاریخ معاصر


تعریف انقلاب

تاکنون تعاریف متعددی از انقلاب ارائه شده است از جمله شهید میرزاده عشقی انقلاب را چنین تعریف می‌کند:
انقلاب وقتی رخ می‌دهد که عادات و امیال طبقه فرادست موجب عدم رضایت طبقه فرودست می‌باشد. انقلاب عکس العمل تعدیات اربابان اقتدار و خودسری های‌متنفذین است.
انقلاب یعنی دگرگونی کلی و بنیادی در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک جامعه و کشور.

یک انقلاب زمانی به پیروزی می‌رسد که

اولاً مراحل چهارگانة 1 ـ مرحله تظاهرات 2 ـ مرحله اعتصابات 3 ـ مرحله شورش گروهی و نظامی 4 ـ حکومت و دوره بعد از انقلاب را طی نماید.
ثانیاً یک انقلاب زمانی ثمر می‌دهد و می‌تواند آرمان‌ها و آرزوهای یک جامعه را برآورده سازد که بندهای پنج گانة 1 ـ استعمار 2 ـ استثمار 3 ـ استحمار 4 ـ استبداد 5 ـ استعباد را بگسلد ولیکن انقلاب اسلامی هنوز نتوانسته است این بندها را باز کند و به همین سبب است که دچار بحران شده و مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به سادگی حل ننموده و برای معضلات راه حل اساسی نیافته است.
بحران زمانی در یک جامعه پدید می‌آید که آن جامعه دچار معضلات زیر باشد: 1 ـ ناکارآمدی مدیران  2 ـ فرار مغزها  3 ـ عدم گردش نخبگان متاسفانه در حال حاضر جامعه ما دچار این مصائب و مشکلات می‌باشد
یک انقلاب، دو چیز را در خود می‌پروراند: یکی وضعیت انقلابی است و دیگری نتایج انقلاب. وضعیت انقلابی در ایران متشکل بود از مراحل تظاهرات، اعتصابات و قیام مسلحانه و نتایج انقلاب در عملکردهای دولت‌های بعد از انقلاب دیده می‌شود.
متاسفانه انقلاب اسلامی ایران که با مقالة استعمار سرخ و سیاه به اصطلاح به قلم احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات در 17 دی ماه 1356 به چاپ رسید شروع شد و ریشة عمیقی در تاریخ نداشت، بلکه به یکباره جرقه‌ای زده شد و مردم به خیابان‌ها ریختند و حدود 13 ماه وضعیت انقلابی به طول انجامید و این مدت برای ریشه دار شدن یک انقلاب بسیار کم می‌باشد و به همین سبب هم بود که اهداف انقلاب محقق نشد و این انقلاب به سرعت فرزندان خود را خورد، همچنانکه انقلاب مشروطیت نیز به همین دلیل نتوانست محقق شود، زیرا مردمی که برای برپا کردن عدالت خانه قیام کرده بودند به آن قانع نشدند و خواهان تأسیس مجلس شورا و حکومت مشروطیت شدند و به یکباره انقلاب مشروطیت از هدف اولیة خود منحرف گردید و انقلاب، بعد از چندین سال راه شکست را پیمود و اختلافی که بین مشروطه خواهان و مشروعه خواهان پیش آمد حکایت از همین می‌کند و متاسفانه انقلاب مشروطه نیزدارای ریشه و ماهیت تاریخی نبود.
به نظر من انقلاب اسلامی از زمانی در فکر مردم ایران پدیدار گردید که انقلاب مشروطیت شکست خورد و شیخ فضل الله نوری اعدام گردید. گرچه در آن دوران مردم در فکر انقلاب اسلامی نبودند ولیکن به انقلاب دیگری فکر می‌کردند که انقلاب مشروطیت را از بن بست دیکتاتوری رضاخانی نجات دهد.

درباره شکوه انقلاب اسلامی

باید بگویم تاکنون چهار انقلاب بزرگ در دنیا رخ داده است و بقیه انقلابات از نظر ماهیت و محتوا زیر مجموعة این انقلابا ت می‌باشد.
به غیر از انقلاب فکری اروپا تحت عنون رنسانس و انقلاب صنعتی انگلستان چهار انقلاب دیگر که در بزرگی زبانزد عام و خاص می‌باشند عبارتند از:
1 انقلاب کبیر فرانسه که در سال 1789 اتفاق افتاد یک انقلاب سرمایه داری و بورژوازی بود یعنی مردم فرانسه نظام اقتصادی فئودالی را به نظام سرمایه داری تبدیل کردند و پیامد آن اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق شهروندی بود و با این که تاکنون 9 بار قانون اساسی فرانسه تغییر کرده است ولیکن هنوز عظمت و بزرگی این انقلاب پابرجا می‌باشد زیرا انقلاب کبیر فرانسه بر سه اصل بنا شده بود 1 ـ جدایی حکومت از روحانیت 2 ـ حکومت طبقه متوسط بر کشور 3 ـ مردم می‌باید به حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود آگاه شوند. و نیز قابل ذکر این که انقلاب فرانسه حدود 200 سال عمق و ریشه تاریخی داشته است و مردم عجولانه دست به انقلاب نزدند تا بعد از مدتی دچار رکود و عقب گرد گردند و بقیه انقلاب‌هایی که ماهیت سرمایه داری داشته‌اند مانند انقلاب بلژیک، انقلاب انگلیس زیر مجموعة انقلاب کبیر فرانسه بوده‌اند.
2 انقلاب اکتبر 1917 روسیه که یک انقلاب سوسیالیستی بود و نظام فئودالیته روسیه را به نظام سوسیالیستی تبدیل کرد گرچه این انقلاب راه انحراف پیمود ولیکن در مجموع قابل تحسین و تجلیل می‌باشد و دیگر انقلاب‌هایی که ماهیت سوسیالیستی داشتند مانند انقلاب کوبا، انقلاب چین زیر مجموعة انقلاب اکتبر روسیه بوده‌اند.
3 انقلاب الجزایر که در سال 1962 به پیروزی رسید در سال 1955 جرقة آن زده شد و با دادن یک میلیون کشته یک انقلاب به تمام معنی ملی بود و انقلاب نیکاراگوئه و دیگر انقلابات که ماهیت ملی و وطنی داشتند زیر مجموعة این انقلاب می‌باشند.
4 انقلاب اسلامی ایران تنها انقلاب ملی، مذهی می‌باشد که بعد از آن دیگر انقلابی بدین ماهیت در جهان صورت نگرفته است گرچه بعضی از کشورهای اسلامی کوشش نمودند تا انقلابی مشابه انقلاب اسلامی ایران انجام دهند ولیکن موفق نشدند.
انقلاب اسلامی ایران تنها یک سال قدمت تاریخی داشت و شاید به همین جهت می‌باشد که تاکنون نتوانسته است به آرمان‌ها و آرزوهای مردم جامه عمل بپوشاند.

انقلاب باید ریشه در تاریخ داشته باشد

هر انقلابی باید ریشه در زمان و تاریخ یک کشور داشته باشد مثلاً انقلاب هند 99 سال قدمت و ریشه در تاریخ دارد و انقلاب فرانسه 200 سال ریشه در زمان دارد به همین سبب اینها انقلاب‌های پیروزی بوده‌اند و توانسته‌اند تا اندازه‌ای به آرمان‌ها و اهداف مردم آن کشور جامه عمل بپوشانند ولیکن انقلاب الجزایر با 7 سال قدمت نتوانست بدان صورت در حکومت بعد از انقلاب موفق باشد و انقلاب ایران و انقلاب نیکاراگوئه چون زیاد ریشه در تاریخ نداشتند نتواستند در جهت اهداف مردم جامعه اشان موفق باشند.

و نیز در 17 دی ماه 56 به دنبال مقاله‌ای در روزنامة اطلاعات جرقة انقلاب زده شد ولیکن مردم فقط مقلدانه به دنبال رهبری و با فرمایشات ایشان به خیابان‌ها ریختند و لیکن نمی‌دانستند برای چه انقلاب می‌کنند و از انقلاب چه می‌خواهند به همین سبب بود که اریک رولو سردبیر لوموند در آن ایام می‌پرسند انقلاب امام خمینی را پدید آورد یا امام خمینی انقلاب را پدید آورد و در این مورد غلامحسین صدیقی از ملیون دوران نهضت ملی چه جالب می‌گوید که مردم ایران می‌دانند چه نمی‌خواهند ولی نمی‌دانند چه می‌خواهند و مردم ایران هم می‌دانستند که شاه را نمی‌خواهند ولی نمی‌دانستند چه چیزی را باید جایگزین سلطنت کنند و با این که بیش از 30 سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد هنوز مردم نمی‌دانند برای چه انقلاب کرده‌اند.
متاسفانه مردم ایران در آن دوران نمی‌توانستند پنج واژه رااز هم تشخیص دهند و آن پنج واژه عبارت بودند از:
1 ـ تغییر: جابجایی حاکمان یک کشور تغییر می‌باشد مثلاً در اتیوپی هایله سلاسی جای خود را با منگیستو هایله ماریام رهبر چپ گرای مارکسیست این کشور بدون خونریزی عوض کرد در اوایل دوران بعد از انقلاب گروه‌های چپ و کمونیست در ایران ادعا می‌کردند که در اتیوپی و آنگولا انقلاب شده است زیرا یک تغییری در سیاست داخلی و خارجی این کشورها رخ داده است و مثلاً حاکم اولی گرایش به قطب سرمایه داری و آمریکا داشته است و حاکم دومی از اودموکرات تر بوده و گرایش به قطب کمونیستی و شوروی داشته است و نیز گروه‌های اسلامی و راست در برابر آنان مدعی بودند که در لیبی و سوریه نیزانقلاب اتفاق افتاده در حالی که پرواضح است که نه ادعادی چپ گرایان صحت داشت و نه ادعای راستگرایان و آنها خود می‌دانستند چه می گویند ولی مردم نمی‌توانستند آن را تشخیص دهند و فکر می‌کردند که واقعاً در این جوامع انقلاب اتفاق افتاده است.
2 ـ تحول: جابجایی دولت‌ها در یک کشور و استمرار محور اصلی در آن کشور تحولی ایجاد می‌کرد نه انقلابی مثلاً در دوران انقلاب هویدا جای خود را به جمشید آموزگار داد و بعد از آن شریف امامی آمد و بعد از آن ازهاری و بختیار، در حالی این جابجایی‌ها انجام می‌شد که هنوز محور که شاه بود، مستحکم بر مواضع خود ایستاده بود و زور و دیکتاتوری بر کشور حاکم بود.
3 ـ شورش و کودتا: کشورهای زیادی می‌توان نام برد که در آنها کودتا رخ داده است ولیکن این کودتاها منجر به انقلاب نشده است مثلاً در بولیوی کودتاهای زیادی‌اتفاق افتاده و یا در گینه و لیبی و سوریه نیز کودتا رخ داده است ولیکن منجر به انقلاب نشده است زمانی در یک کشور انقلاب می‌شود که توده مردمی در یک جنبش همگانی بر علیه نظام حاکم دست به شورش می‌زنند و نظام موجود را سرنگون می‌کنند.
4 ـ اصلاح یا رفرم: کشورهای زیادی را می‌توان نام برد که در آن کشورها یک اصلاح اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روی داده است، مثلاً ادعای شاه ایران در مورد انقلاب شاه و ملت در 6 بهمن 1341 و باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی در 1340 به وسیله علی امینی که آنها همه اصلاح و رفرم بودند نه انقلاب.

5 ـ انقلاب: انقلاب زمانی در یک کشور به وقوع می‌پیوندد که توده‌های مردم در ابعاد مختلف نمی‌توانند نظام حاکم را تحمل کنند و دست به تظاهرات و اعتصابات و شورش‌های مسلحانه می‌زنند مثلاً می‌توان از انقلاب مصر، انقلاب الجزایر، انقلاب مکزیک نام برد.
عواملی که باعث پیروزی انقلاب اسلامی شد
مردم ایران فکر می‌کنند با ریختن هزار نفر، ده هزار نفر، صد هزار نفر به خیابان‌ها انقلاب شکوهمند اسلامی پا گرفت در حالی که این چنین نبود و در پشت پرده رایزنی‌ها و عوامل مختلفی باعث پیروزی انقلاب اسلامی گردید از جمله:
1 ـ نقش رهبری آیت الله خمینی به عنوان یک مرجع تقلید و به عنوان یک رهبر مذهبی مردم را به حرکت درآورد و اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام در بعد مذهب و این که شیعه و اسلام در ایران در خطر است احساسات مذهبی مردم را تحریک کرد و توده‌ها به خیابان‌ها ریختند به همین دلیل انقلاب ایران را یک انقلاب شاذ و نادر می‌نامند زیرا یک انقلاب ملی مذهبی بود.
میشل فوکو جامعه شناس فرانسوی می‌گوید: مردم ایران از یک چیز بیشتر از چیزهای دیگر خنده اشان می‌گیرد و آن این که دین افیون توده‌ها است؛ پس این چه محرکی بود که مردم را به حرکت درآورد به غیر از دین و احساسات مذهبی آیا می‌توان از چیز دیگری یاد کرد.
2 ـ نقش روحانیون و معممین در تشویق و تحریک مردم، زیرا روحانیون از دوران گذشته در حسینیه‌ها و مساجد از پایگاه و جایگاه مردمی برخوردار بودند و در دورن انقلاب مساجد اماکن تجمع مردم بود و مردم ایران برای روحانیون و متولیان مساجد و امامان جماعت احترام خاصی قائل بودند به همین دلیل سخنان روحانیون برای‌تحریک مردم نافذ واقع می‌شد.
3 ـ نقش روشنفکران در داخل و خارج کشور را نمی‌توان نادیده گرفت. دانشگاه‌های کشور از مراکز مهم پایگاه سیاسی در تمام دوران محسوب می‌شود. شاید هیچ وقت نتوان حوادث روز 16 آذر 1332 را به فراموشی سپرد. شاید هیچ وقت نتوان تحصن اساتید در مسجد دانشگاه تهران در دوران انقلاب را فراموش کرد و نیز کسانی که همراه امام خمینی از نجف به پاریس آمدند هیچ وقت فراموش شدنی نیستند. گرچه این روشنفکران اطراف امام هر یک سرنوشت جداگانه پیدا نمودند. بعضی از آنان از کشور مهاجرت کردند و بعضی دیگر اعدام شدند و بعضی زندانی و بعضی منزوی گردیدند. با نگاهی گذرا به اقامت امام در پاریس که به همراهی دکتر ابوالحسن بنی صدر، صادق طباطبایی، ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده و افراد دیگری بود می‌توان برداشت نمود که اینان بودند که رهبری انقلاب را مشاوره می‌دادند و باعث تحریک مردم و بسط و گسترش خبرها از طریق رسانه‌های جهانی می‌شدند ولیکن همیشه گفته‌اند انقلاب فرزندان صادق خود را می‌خورد. به قول یکی از روشنفکران و مشاوران امام در دوران انقلاب، روشنفکران فقط تا زمانی در این انقلاب نقش داشتند که امام در 12 بهمن پای خود را در فرودگاه از هواپیما پایین نگذاشته بود و همین که امام پای خود را پایین گذاشت دیگر نقش روشنفکران به پایان رسید و الان مشاهده می‌کنیم کسانی که همراه امام در فرودگاه بودند، همه تصاویرشان سانسور شده است و هیچ عکسی از آنها به چشم نمی‌خورد و حتی نخست وزیر مورد وثوق (مهندس بازرگان) امام چگونه مورد بی مهری حکومتیان قرار می‌گیرد که در دوره چهارم ریاست جمهوری رد صلاحیت می‌شود.
4 ـ تماس‌های سرّی اعضای شورای انقلاب با سفارت آمریکا و رایزنی‌های آنان با ژنرال هایزر نقش اساسی در فروکشی کشت و کشتار رژیم شاه داشت. ملاقات های‌مکرر دکتر بهشتی، موسوی اردبیلی و مهندس بازرگان با سولیوان و ژنرال هایزر در منزل فریدون سحابی کمک زیادی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران کرد ولیکن تنگ نظران و انحصارطلبان تداعی می‌کردند که اگر این مطالب را بیان کنند که بعضی از اعضای شورای انقلاب با این افراد ملاقات کرده‌اند مردم این رایزنی‌ها را خیانت قلمداد می‌کنند و طرح این مسائل توهین و افترا و بی مهری نسبت به این آقایان است و حتی در زمانی که دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را به اشغال خود درآوردند اسنادی را که در رابطه با ملاقات بعضی از اعضای شورای انقلاب با سفارت آمریکا بود افشا ننمودند زیرا آنها به علت خام بودن و ناپختگی و جوانی و عدم اطلاع از مسائل سیاسی قلمداد می‌کردند طرح این مسائل در آن موقعیت خیانت به انقلاب می‌باشد و مردم پسند نخواهد بود در حالی که نمونه‌های بارزی در جهان می‌توان سراغ کرد مثلاً رهبران ویتنام شمالی در حالی که با ویتنام جنوبی در حال جنگ بودند در پاریس با فرانسویان که حامیان ویت کنگ ها بودند مذاکره می‌کردند و از هویت کشور خود و منافع و مصالح کشور خود دفاع می‌نمودند تا شاید بدین طریق از جنگ و خونریزی جلوگیری نمایند و نیز گاندی در زندان با انگلیس‌ها ملاقات می‌کرد تا بتواند از منافع ملی کشور خود دفاع کند و احمد بن بلا رهبر انقلاب الجزایر با فرانسویان درزندان ملاقات می‌کرد تمام این رایزنی‌ها افتخار یک کشور باید قلمداد شود نه خیانت به مردم کشور، زیرا تمام این کارها قدرت و جسارت می‌طلبد که انسانی خود را به خطر بیندازد و مذمت مردم را تحمل کند تا بتواند از منافع و مصالح ملی کشور خود دفاع کند.
5 ـ تماس‌های مکرر داریوش فروهر که از طرف امام مأمور شده بود با ارتشیان تماس و ملاقات داشته باشد تا شاید این برادران دست از کشت و کشتار مردم بکشند و بی طرفی خود را اعلام نمایند از عوامل مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی بود. علت اعتماد امام به داریوش فروهر از این جهت بود که سید مصطفی خمینی فرزند امام مدتی در زندان با داریوش فروهر هم سلول بود و صفا و صداقت و وطن پرستی او را برای امام شرح داده بود و ما دیدیم که چگونه پاداش زحمات داریوش فروهر و همسرش در آذر 77 با قطعه قطعه کردن آنها داده شد.
6 ـ کنفرانسی که در دی ماه 1979 در جزیره گوادولوپ برگزار شد و در آن سران چهار کشور بزرگ جهان فرانسه، انگلیس، آمریکا و آلمان شرکت کردند و با عدم حمایت خود از رژیم پهلوی کمک بزرگی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران نمودند. در این کنفرانس جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، اشمیت صدراعظم آلمان، والری‌ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه و جیمز کالاهان نخست وزیر انگلیس شرکت داشتند.
دراین کنفرانس مذاکراتی پیرامون انقلاب ایران، جنک کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روزافزون شوروی‌ها در خلیج فارس، کودتای افغانستان و ناآرامی‌های ترکیه صورت گرفت.
در این کنفرانس رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس معتقد بودند که کار شاه تمام است و باید از ایران خارج شود. در همین کنفرانس تصمیم گرفته شد که دیگر کشورهای غربی و آمریکا از رژیم شاه حمایت نکنند و همین مسئله باعث تسریع در پیروزی انقلاب اسلامی شد.
7 ـ ملاقات وارن زیمرمن مشاور سیاسی دولت آمریکا در سفارت پاریس با ابراهیم یزدی که در 5 نوبت انجام شد خود از عوامل مؤثر در دوران پیروزی انقلاب بود.
8 ـ تماس‌های مکرر نماینده والری ژیسکاردستن رئیس جمهوری فرانسه با امام خمینی در پاریس که حاوی پیام‌هایی از جانب دولت جیمی کارتر بود نیز قابل توجه می‌باشد.
9 ـ اعلام بی طرفی سران ارتش در روز 22 بهمن 57 و مخصوصاً امان خواستن ارتشبد قره باغی از مهندس بازرگان نتیجه رایزنی‌های قبلی اعضای اپوزیسیون با ارتشیان بوده است.