1

یادها و خاطره ها

مسعود بهنود

یادم نمی‌آید اولین باری که سیاوش آواز ایران، شجریان، را دیدم کِی بود؟ ولی تصور می‌کنم که شبی بود در منزل مهندس روحانی که دو نفر از اساتید بزرگ ساز ایران از اصفهان آمده و آنجا بودند؛ آقای کسایی و در عین حال آقای مجد هم در آنجا بودند. فکر می‌کنم برای اولین بار به جوانی تقریبا هم سن و سال خودم برخوردم که با آنها آواز خواند ولی آنچه برای من مهم بود آوازش نبود؛ من آنقدر متخصص آواز سنتی ایران نیستم که بدانم او چقدر درست می‌خواند. آوازش شیرین بود، مانوس بود، دلچسب بود ولی نمی دانستم ارزشش چقدر است. وقتی که با بنان مصاحبه می‌کردم از او پرسیدم: «شما آواز کسی به اسم سیاوش را شنیده اید؟» گفتند: «بله». گفتم: «نظرتان چیست؟» گفت: «اگر یک کسی از آواز ایران بعد از من باقی بماند همین است!»
بعدها من این سوال را از آقای برومند هم پرسیدم؛ چرا؟ چون در جشن هنر شیراز او را که در آن زمان اسمش سیاوش و مدتی هم سیاوش بیدگانی بود و ما به نام شجریان او را نمی شناختیم و معرفی نشده بود، دیده و شنیده بودم و آرام آرام پی برده بودیم.
از همه این سال ها به بعد، یعنی حدود چهل و اندی سال، در فرصت های مختلف آقای شجریان را دیدم و تقریبا می‌شود گفت هر روزی شنیدم. می توانم شهادت بدهم که آنچه که بسیار مهم است این است که او از اولین روزی که در صحنه ظاهر و دیده شد، پیدا بود که یک کس دیگری است. به قول آقای برومند «اگر چیزی که عوام، مطرب می‌گویند ما بوده باشیم، این شخص نیست». در حقیقت شباهتی به هیچ کدام از کسانی دیگر که در این عالم دیده بودیم، نداشت. اولا بسیار چیز می‌خواند و جستجوگر بود و پیگیری استثنایی داشت؛ ثانیا سلامت نفس غریبی داشت. سال ها بود که به دنبال پیدا کردن یک گوشه‌ای، یک صدایی بود و وقتی چیزی به او خبر داده می‌شد، راه می افتاد و می‌رفت. یکی از قول‌هایی که از مردی در حوالی اصفهان شنیدم، این بود که می‌گفت یک موقعی یک کسی آمد و از کجا فهمیده بود که من اینقدر خوش اشتها (شکمو) هستم؛ چون وارد که شد گفت استاد اجازه می دهید بیاییم منزل شما کباب درست کنیم؟ من گفتم حیاط ما کوچک است و گفت عیبی ندارد و بعد با چند نفر از دوستانش آمد. گوشت آورده بودند، کباب درست کردند و این بهانه بود برای اینکه من را بنشانند و من بخوانم و بعضی از گوشه‌های ناشنیده را بشنوند. بعدها دکتر علومی هم همین حرف را راجع به ایشان زد. این که الان یک سالی است که مردم ایران وقتی صدای شجریان را نمی‌شنوند، این همه بی‌تابِ او هستند و به هر مناسبتی بهانه می‌گیرند از ربنا و چیزهای دیگر، بیهوده نیست؛ شجریان، موجود یکتایی در موسیقی ایران است که در تاریخ موسیقی سنتی ایران هم کسی با این شهرت شخصی و شخصیتی به چشم نمی آید.




تصویر امام موسی صدر

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن unnamed_2.jpg است
مسعود بهنود

از زمان ناپدید شدن امام موسی صدر در لیبی، دهها و بلکه صدها نفر مدعی داشتن اطلاعاتی درباره او شده، گاه مبالغ هنگفتی نیز برای دادن آن اطلاعات مشکوک، گرفته‌اند که بعدها معلوم شده بهره چندانی از واقعیت نداشته و آن اشخاص از نگرانی یاران، دوستداران و خانواده امام و همراهانشان سوء استفاده و اخاذی کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد یکی از آن موارد، از قوّت قابل استنادی برخوردار بوده و می‌توانسته پایه‌ای باشد برای طرح‌ریزی تحقیقات قضایی و جنایی که به شرحی که مسعود بهنود در این خاطره‌گویی‌اش توضیح می‌دهد این امر میسّر نشد؛ همچون پرونده‌های بسیاری که هنوز است باز شده و باز مانده و به نتیجه نرسیده‌است. این خاطره را از سلسله خاطرات بهنود با عنوان «هزار داستان» انتخاب و پیاده کرده، با افسوس فراوان تقدیم خوانندگان می‌نماییم؛ با این امید که پیش از آن‌که خیلی دیر شود خبری موثق از آن امام غایب به دستمان برسد.

______________________________________________________________________________________________________________

دقیق یادم نیست چه سالی بود ولی به هر حال میانه‌های جنگ بود که آقای صادق طباطبایی یک روزی با عجله به من تلفن کرد و از من پرسید که تو پخش ویدئوی بتامکس داری؟ و من نداشتم. گفت خیلی واجب و لازم است و گفتم الان شما کجا هستید؛ گفت که خانه یکی از دوستان مشترک در چهارراه آصف در زعفرانیه. گفت نواری داریم و این نوار مهم است و اگر هم خودت می‌توانی بیا ببین؛ درباره آقا موسی است. این را که گفت من را خیلی به وجد انداخت چون هم می‌دانستم او چقدر پیگیر ناپدید شدن آقا موسی صدر هست که کمی قبل از انقلاب ایران در جریان سفر بین لیبی و بیروت ناپدید شد و هم اینکه اصولا موضوعی بود که در سیاست خارجی ایران خیلی موثر شده بود و رابطه ایران و دولت قذافی را زیر سؤال برده بود و ابعاد جهانی داشت. به‌هرحال آقا موسی صدر رئیس شیعیان لبنان بود و اصلا آدم کوچکی در منطقه نبود به هر حال در منزل یکی از دوستان دستگاه را پیدا کردیم که اتفاقا خانه ایشان یعنی آقای ضرغام هم در زعفرانیه بود و من رفتم آن را گرفتم و در آنجا دیدم آیت الله آقا رضای صدر برادر بزرگ آقا موسی هم تشریف دارند و همه نشسته اند که این نوار را ببینند. نوار بتامکس در دستگاه گذاشته شد و همه با علاقه و دقت در کتابخانه حاجی فرزانه فر حدود هفت نفر با دقت به تماشا نشستیم. پرویز یاحقی موسیقیدان را هم به دلیل احاطه‌ای که به این وسایل فنّی ضبط و این چیزها داشت و وسایل خیلی خوبی هم خودش داشت خواسته بود و آمده بود و به هر حال با احتیاط در دستگاه گذاشته شد و ناگهان یک قلعه ای ظاهر شد که به نظر زندان بسته ای بود و به هر حال در یک جای کویری در جایی مثل جنوب لیبی و طبیعتا همه چیز مثل قلعه های کویری ایران کاهگلی بود. یک اتومبیل کنار کادر بود و دوربین ثابت بود در روبروی دوربین از لای یک دری آقا موسی صدر بیرون آمد بدون عمامه بود ولی یک عبایی روی دوشش بود و یک نگاهی هم به محل دوربین کرد انگار که می‌دانست که دوربینی هست که دارد فیلم می‌گیرد و به داخل حیاط آمد و از در دیگر بیرون رفت. این مجموعا شاید 3 یا 4 دقیقه طول کشید. من شخصا که دوبار آقا موسی را در لبنان دیده بودم مطمئن شدم که آقای صدر بود و تردید نداشتم و کلا کسانی که در اتاق بودیم بی تردید بودیم که همینطور است و طبیعتا میل همه بود که دوباره دیده شود و آقا رضای صدر به عنوان برادر بزرگ اشکی هم از چهره شان آمده بود و دعا می‌خواندند و دوباره که این نوار را در دستگاه گذاشتیم کار نکرد و تمام تلاش همه برای اینکه این کار کند نشد. در اینجا پرویز یاحقی پیشنهاد داد که این کار را نکنیم و نوار را پیش یک آدم فنی ببریم و احیانا بفرستیم رادیو و تلویزیون و صادق طباطبایی قرار شد خودش پیگیری این موضوع باشد؛ چون موضوع مهمی برای خانواده بود و نواری بود که به دست برادر بزرگ آقا موسی رسیده بود. من چند ماه بعد از آن از صادق طباطبایی در این مورد پرسیدم با تاسفی گفت که یک سیستمی بوده که فقط یک بار از جلوی آهنربا رد می شده و این روشی است که آن موقع به ما گفتند که در میان سازمان های اطلاعاتی و سازمان های جاسوسی معمول هست و اینها یک نوع نوارهایی هست که بعد از یک بار دیدن پاک می شود یعنی هد دستگاه با اینکه دارد برای اولین بار پخش می‌کند همزمان پاک هم می کند و به این ترتیب یکی از دهها موردی که در مورد آقا موسی صدر و زنده بودن او تا آن زمان سندهایی به دست آوردند و از هواداران ایشان بعضی هایشان مبالغی گرفتند و داستان هایی پرداخته و نوشته شد این ماجرا بود. آقا موسی صدر هرگز تا این لحظه پیدا نشده و بسیاری احتمال می دهند که در آخرین سال های قذافی به دستور او کشته شده ولی به هر حال قدر مسلم این است که این حادثه در تاریخ سیاسی دوره جمهوری اسلامی تاثیر فوق العاده بزرگی گذاشت.