1

اردوکشی در دانشگاه تبریز

نگاهی به ماجرای۲۰ تیر‌۱۳۷۸ در گفتگو با دکتر یوسف نوظهور

دکتر یوسف نوظهور که اینک استاد فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی است، در دوره اصلاحات، مدیریت فرهنگی و معاونت دانشجویی دانشگاه تبریز را بر عهده داشت که در آن زمان از دشوارترین و خطیرترین مشاغل و پست‌های دولتی بود. این مخاطره وقتی به اوج خود رسید که دانشجویان آن دانشگاه در محکومیت وقایع تأسف‌بار کوی دانشگاه تهران، تجمع کرده و شعارهایی سر دادند. نتیجه، قابل پیش‌بینی بود؛ در حضور نیروهای امنیتی و انتظامی، عده‌ای لباس شخصی به دانشجویان حمله کرده، با ایشان درگیر شدند. در میانه شلیک‌های هوایی که برای متفرق کردن دانشجویان انجام می‌شد، یکی از اعضای پایگاه بسیج که در نزدیک‌ترین فاصله با دانشگاه تبریز مستقر بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفته جان خود را از دست داد. دکتر نوظهور به همراه دکتر پورفیض، رئیس وقت دانشگاه تبریز در متن ماجرا قرار داشتند. از این رو به سراغ دکتر نوظهور رفته حافظه ایشان را برای بازگویی آن حوادث به یاری طلبیدیم.

‌آقای دکتر شما حدود بیست سال پیش در تیرماه ۱۳۷۸ شاهد عینی وقایع بیست تیر در دانشگاه تبریز بودید؛ پیش از اینکه خاطرات خود را از آن روز تعریف کنید کمی از حال و هوای دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی پس از دوم خرداد ۷۶ بگویید؟
بسم اله الرحمن الرحیم. سپاسگزاری می‌کنم از جنابعالی و دست اندرکاران نشریه وزین خاطرات سیاسی. همانطور که اشاره کردید الان زمان زیادی، حدود بیست سال، از آن دوران می‌گذرد. پدیده‌ها و حوادث تاریخی همیشه پس از گذر زمان خود را بهتر نشان می‌دهند. وقتی از آنها فاصله می‌گیریم ابعاد مختلف مساله روشن‌تر می‌شود و زوایای تاریک و محرمانه مسائل آشکارتر می‌شود و به راحتی و به روشنی می‌شود درباره آنها صحبت کرد. جنبش دانشجویی به طور کلی دوران‌های مختلفی را پشت سر گذاشته که یکی از نقاط عطف آن به دهه هفتاد شمسی و دوم خرداد سال ۱۳۷۶ برمی‌گردد. در واقع اتفاقی که در دوم خرداد افتاد این بود که بخش وسیعی از نخبگان، تحصیل کردگان، روشنفکران، اصلاح طلبان و در رأس آنها دانشجویان فعال در حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که مطالبات انباشته خود را باید به نوعی متبلور کنند و دقیقاً برخلاف روند رسمی و تبلیغات وسیعی که وجود داشت این مطالبات مسیر خود را باز کرد و در انتخاب رئیس جمهور دوران اصلاحات یعنی آقای خاتمی خود را محقق و متبلور ساخت. پس از پیروزی جنبش اصلاح طلبی در ایران در خرداد ۱۳۷۶ فضای جدیدی در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی کشور پدید آمد. در این فضا، هم روزنامه‌ها و نشریات و به طور کلی فعالان سیاسی و اجتماعی حیات جدیدی پیدا کردند و هم از نظر کمی و کیفی رشد کردند و به ویژه در دانشگاه‌ها فضای جدیدی برای فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دانشجویان ایجاد شد و کانون‌های مختلف دانشجویی شکل گرفت و انجمن‌های مختلف دانشجویی اعلام موجودیت کردند و نشریات دانشجویی به منصّه ظهور رسیدند. من به خاطر دارم که دانشجویانی با امید و با نشاط و جوان وارد عرصه فعالیت شدند و استعدادهای خود را در زمینه‌های مختلف فرهنگی از جمله نویسندگی و بازیگری، موسیقی و حتی در کانون قرآن بروز دادند و استعدادهای خوبی د این زمینه‌ها کشف شد و افرادی که حتی توانستند با مقاومتی که به خرج دادند به چهره‌های خیلی برجسته‌ای در حوزه‌های فرهنگی، هنری و سیاسی تبدیل شوند. الان که برمی‌گردیم و نگاه می‌کنیم، حال و هوای آن موقع شبیه یک رنسانس فرهنگی و اجتماعی در ایران بود و انرژی فوق العاده ای را آزاد می‌کرد و اگر به نظرم جامعه شناسان بتوانند آن را تحلیل کنند می‌توانند با من هم عقیده باشند که اگر آن انرژی را پاس می‌داشتیم و اجازه می‌دادیم که رشد کند و البته ضعف‌ها و مشکلات خود را هم رفع کند می‌توانست جامعه ما را بسیار جلو بیندازد و موتور محرکه‌ای برای پیشرفت در حوزه‌های مختلف فرهنگی، علمی، اجتماعی و تکنولوژیکی باشد و به نوعی مشکلات و مسائل تاریخی ما را می‌توانست تا حدودی حل و فصل کند و ما را وارد یک دوران تعامل با جهان جدید و فهم تازه‌ای از دنیا و مناسبات بین‌المللی و مناسبات اجتماعی به دست دهد و جامعه ما را چندین و چند قدم به پیش ببرد اما دریغ که هم خود جریان‌های برخاسته از دل دوم خردداد قدر این موقعیت را به خوبی ندانستند و هم اینکه گروه‌های مخالف رقیب با عینک بدبینی و به چشم اینکه این جریان می‌تواند باعث انحراف مسیر پیشرفت جامعه شود به آن می‌نگریستند و به هر حال با توسل به ابزارهای مختلف سعی می‌کردند جلوی این انرژی فعال را بگیرند و نهایتاً جامعه ما نتوانست از آن موقعیت تاریخی و فرصت بزرگی که برایش پیش آمده بود بهره کافی و واwفی را ببرد.

‌فرمودید که آن سال‌ها برای تاریخ جنبش دانشجویی نقطه عطفی بود؛ اگر چند مؤلفه اصلی برای تفاوت دوره پس از دوم خرداد و پیش از آن یعنی بعد از انقلاب تا دوم خرداد به عنوان معیار برای جنبش دانشجویی در نظر بگیریم پس از دوم خرداد مؤلفه‌هایی که تاثیرگذار بود و تحول ایجاد کرد اگر بخواهید فهرست وار نام ببرید به چه مؤلفه‌هایی اشاره می‌کنید؟
اولین تفاوت بارز و تاثیرگذار این بود که ما همواره در انقلاب اسلامی شاهد این بودیم که در چندین انتخابات رئیس جمهور که داشتیم همیشه پیشاپیش تا حدود زیادی معلوم بود که چه کسی می‌خواهد به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود و نتیجه انتخابات تا حد زیادی پیشاپیش معلوم بود و حتی خود نامزدهای ریاست جمهوری رسماً اعلام می‌کردند که ما فقط برای تزیین صحنه انتخابات و گرم کردن تنور آن وارد شده‌ایم وگرنه حود نامزد انتخاباتی در تبلیغات تلویزیونی بصراحت اذعان داشت که خود من هم به فلان نامزد شاخص رأی خواهم داد و بنابراین از قبل معلوم بود که چه کسی می‌خواهد رئیس جمهور شود. در دوم خرداد اتفاقی که افتاد دقیقاً این بود که برخلاف تبلیغات رسمی و وضعیتی که پیشاپیش اعلام می‌شد که نامزد رأی آور ریاست جمهوری چه کسی است، درست عکس آن اتفاق افتاد و مردم و به ویژه دانشجویان که فعالان اصلی این عرصه بودند به نوعی خودباوری رسیدند و احساس کردند که می‌توانند در عرصه انتخابات رأی و نظر خود را بر حاکمیت به طور کلی تحمیل کنند. این خودباوری و نوعی اعتماد به نفس به فعالان مدنی و نهادهای اجتماعی و جنبش‌های درون جامعه تزریق می‌کرد که پیش از آن سابقه نداشت. همه مؤلفه‌های دیگر تحت تأثیر این مؤلفه بودند و به هر حال همانطور که اشاره کردم فضای خیلی مناسب و تا حدود زیادی آزادی در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی حاکم شده بود ونویسندگان، قلم فرسایان، روزنامه نگاران و روشنفکران احساس می‌کردند که جامعه متعلق به آنها است و می‌توانند آزادانه فعالیت کنند و افکار و اندیشه‌های خود را بیان کنند و بر مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت تأثیر بگذارند این احساس خودباوری در جامعه و قدرتمند شدن بدنه اجتماعی مهم‌ترین مؤلفه در آن دوره بود.

‌ولی ظاهراً این اعتماد به نفس چندان دیری نپایید و دولت مستعجل بود و وقایع تیر ماه سال ۷۸ و مشخصاً ۱۸ تیر آنچه در کوی دانشگاه تهران اتفاق افتاد به نوعی تعبیر به انتقام گیری جناح بازنده در انتخابات از برندگان انتخابات بود. آیا به نظر شما اینطور است؟
بله تقریباً می‌شود از ذاین تعبیر استفاده کرد و من هم می‌خواستم به آن اشاره کنم. به هر حال آنچه در دوم خرداد اتفاق افتاد و پیشرو این جریانات جنبش دانشجویی و فعالان حوزه اجتماعی وفرهنگی بودند و گروه‌های رقیب هم این را تشخیص می‌دادند که دانشجویان به میزان الحراره جامعه تبدیل شده‌اند و اگر به نوعی با این انرژی فعال و عظیم برخورد نشود و کنترل نشوند ممکن است که در واقع مطالبات یکی پس از دیگری مطرح شود و مناسبات قدرت به هم بخورد یا تعادل قدرت در میان گروه‌های مختلف صاحب قدرت دچار مشکل شود؛ به همین خاطر پس از یکی دو سال که به نوعی از این فضای جدیدی که پیش آمده بود سردرگم بودند به تجدید قوا پرداختند و با ابزارهای مختلفی که در اختیار داشتند شروع به سرکوب گروه‌های رقیب خود و یا از میدان به در کردن آنها نمودند و بحث با توقیف مطبوعات پس از دوم خرداد آغاز شد و می‌دانیم که بسیاری از روزنامه‌ها توقیف شدند و بسیاری از نویسندگان مختلف پس از دوم خرداد مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و البته نوبت به خود دانشجویان هم رسید و در ۱۸ تیر سال ۷۸ فاجعه کوی دانشگاه رخ داد که واقعاً فاجعه‌ای به تمام معنا بود و دانشجویان مظلوم و بی دفاع و علاقمند به این کشور و فرزندان عزیز این جامعه مورد هجوم وحشیانه قرار گرفتند و گروه‌های فشار هرچه که توانستند بر سر این دانشجویان که حداکثر به بسته شدن روزنامه سلام یا به بحث اصلاح قانون مطبوعات که در آن زمان مطرح بود اعتراض داشتند و هرچه توانستند علیه آن انجام دادند؛ هر چه از دستشان بر می‌آمد و من خود که پس از فاجعه کوی دانشگاه تهران به عنوان هضو هیئت علمی با گروهی از دوستان از نزدیک کوی دانشگاه را بازدید کردیم با چشمان خود شاهد بودم که گویی یک ارتش ویرانگر به یک ساختمان حمله کرده‌است. ساختمان‌های خوابگاه‌ها و اتاق‌های دانشجویان ویران شده بود و در و پیکر سالمی در آنها وجود نداشت و این نشان می‌داد که در آنجا به نوعی با برنامه ریزی قبلی اتفاق بسیار وحشتناکی رخ داده که انگار جنبش دانشجویی هزینه فعالیت‌های خود را دارد اینجا پرداخت می‌کند.

‌برخی ناظران و صاحب نظران امور سیاسی معتقدند که سرمستی اصلاح طلب‌ها و جناح برنده در انتخابات سال ۷۶ و به تبع آن اعتماد به نفس بیش از اندازه دانشجویان باعث شد تحریکی صورت بگیرد و جناح مقابل را بیش از آنکه واقعاً تحریک شده بودند برانگیخت و در نتیجه بلایی که شما توصیف کردید بر سر جنبش دانشجویی آمد تحلیل شما از این قضیه چیست؟ آیا واقعاً می‌شد با سرعت و شتاب کمتری جنبش دانشجویی به راهش ادامه دهد و این هزینه سنگین را نپردازد؟
از آنجا که عمل کننده‌ها و پیشروان اصلی جنبش دانشجویی را جوانان تشکیل می‌دهند همیشه به نوعی از جنب و جوش و شور و حرارت بیشتری برخوردار است و در اکثر کشورها اینطور است؛ اما خوب، می‌شود در پاسخ به گفته شما این را هم بیان کرد که جنبش دانشجویی و جوانانی که بیست سال پیش در این جریانات فعالیت می‌کردند تجربه فعالیت سیاسی چندانی نداشتند و همین بی تجربگی و جوانی ممکن است باعث شده باشد که آنها قدری مطالبات خود را تند یا با زیان گزنده‌ای مطرح کنند و طرف مقابل یا جناح محافظه کار احساس کند که باید با آنها برخورد شدیدی کند تا سرجای خود بنشینند اما رفته رفته این جنبش و این بدنه‌ای که جنبش دانشجویی را پیش می‌برد به تندروی‌های خود واقف شده و جانب اعتدال را رعایت کرده باشند.

‌یک نظریه هم مطرح است که دانشجویان در آن مقطع مورد سوء استفاده جناح‌های رقیب در مناسبات قدرت در ایران قرار گرفتند و به نوعی وجه المصالحه یا قربانی تنازع قدرت در ایران شدند؛ نظر شما در این باره چیست؟
من این را نمی‌پذیریم زیرا دانشجویان هرچقدر هم که جوان و بی تجربه باشند بالاخره خودشان صاحب تشخیص هستند و خودشان در حقیقت بسیاری از جنبش‌ها و حرکت‌ها را راهبری می‌کنند نه اینکه فقط به عنوان سرباز پیاده نظام در اختیار احزاب یا گروه‌های سیاسی باشند این در واقع برچسبی بود که مخالفانشان به آن‌ها می‌دادند و از واقعیت چندانی برخوردار نبود این نظر من است.

‌حالا برگردیم به آنچه در واقع و در کف خیابان اتفاق افتاد؛ شما خاطرتان هست که کِی و چگونه از وقایع کوی دانشگاه در شامگاه ۱۸ تیر ۷۸ باخبر شدید و چون در دانشگاه تبریز بودید آیا احتمال می‌دادید که دامنه این ناآرامی‌های دانشجویی به دانشگاه تبریز هم بکشد یا خیر؟
همانطور که اشاره کردم در آن زمان فضای مطبوعات فوق العاده فعال بود و حتی خود صداوسیما هم اخبار را از زاویه دید خود انعکاس می‌داد. از همین طریق من با خبر شدم زیرا در آن موقع فضای مجازی وجود نداشت و بعد مطلع شدم که شب ۱۹ تیر ماه در خوابگاه دانشجویان دانشگاه تبریز دانشجویان به حمایت از دانشجویان کوی دانشگاه تهران اجتماع کرده‌اند و شعار داده‌اند و فوق العاده از این تجمع استقبال شده بود و تعداد زیادی از دانشجویان جمع شده بودند این شب نوزدهم بود و اعلام کرده بودند که فردای آن روز که بیست تیرماه بود در محوطه دانشگاه تبریز در اعتراض به اتفاقاتی که در کوی دانشگاه تهران به وقوع پیوسته تجمع خواهند کرد و همین اتفاق هم افتاد و در روز بیستم تیر ۷۸ تعداد زیادی از دانشجویان اجتماع بزرگی را در محوطه میدان اصلی دانشگاه ترتیب دادند و بیشتر انجمن اسلامی دانشجویان این تجمع را سازماندهی می‌کرد و شعارهایی در حمایت از دانشجویان دانشگاه تهران و در محکومیت گروه‌های فشار می‌دادند و به تدریج به تعداد دانشجویان افزوده شد و تعداد زیادی از دانشجویان در محوطه دانشگاه جمع شدند. آن موقع فصل امتحانات بود که امتحانات دانشگاه به حالت تعلیق درآمده بود و دانشجویان در محوطه دانشگاه شعار می‌دادند
‌شعارهای آنها را به خاطر دارید؟
بیشتر در حمایت از دانشجویان بود و مظلومیت آنها را بیان می‌کرد و محکومیت گروه‌های فشار که در آن زمان معروف به انصار بودند و در آن زمینه شعار می‌دادند.

‌ شعاری خارج از دایره اعتراض به برخوردی که با دانشجویان دانشگاه تهران شده بود به گوش می‌رسید؟
خیر نهایت شعارها انتقاد از عملکرد نیروهای امنیتی و انتظامی بود که نیروهای انتظامی می‌بایست ازدانشجویان حمایت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که گروه‌های فشار وارد محوطه دانشگاه و خوابگاه دانشجویی شوند و آن اتفاقات رخ دهد در این زمینه‌ها شعار می‌دادند از این بیشتر را به یاد ندارم که شعاری داده شده باشد و بیشتر در داخل محوطه دانشگاه این اعتراضات را می‌کردند.

‌ولی ظاهراً در بیست تیر در دانشگاه تبریز اتفاقاتی افتاد که کمتر از دانشگاه تهران فاجعه آمیز نبود ولی تحت الشعاع دانشگاه تهران قرار گرفت واخبار آن انعکاس زیادی نداشت شما مشاهدات شخصی‌تان در بیستم تیر چه ثبت شده و چه اتفاقی افتاد و چگونه شد که عوامل نیروی انتظامی هم وارد عمل شدند؟
از لحاظ قانونی نیروهای نظامی و انتظامی وارد محوطه دانشگاه نمی‌شوند و در واقع امنیت داخل دانشگاه را باید نیروهای حفاظت فیزکی خود دانشگاه برقرار کنند. از این سنخ تجمع‌های دانشجویی همیشه در دانشگاه‌های بزرگ رخ می‌دهد و اتفاق خاصی هم نمی‌افتد. دانشجویان به چیزی اعتراض دارند جمع می‌شوند، شعار می‌دهند بیانیه می‌خوانند و سخنرانی می‌کنند و بعد تمام می‌شود. یا اینکه چند نفر ممکن است بیانیه و یا خواسته‌ها و مطالبات دانشجویان را بعدها به نمایندگی از دانشجویان از مسؤولان پیگیری کنند. اما اتفاقی که آن روز افتاد این بود که اولاً تعداد بسیار زیادی دانشجو در دانشگاه جمع شده بودند و سازمان دهندگان آن تظاهرات و تجمعات نیز سعی می‌کردند این تجمع در داخل خود دانشگاه محدود شود و به بیرون کشیده نشود؛ ولی بالاخره چون آنها در نزدیکی در اصلی دانشگاه روبروی دانشگاه کشاورزی جمع شده بودند گروه‌هایی بیرون آمده بودند و در بلوار روبروی دانشگاه با این دانشجویان که در داخل بودند درگیر شدند و سنگ پراکنی از هر دو طرف کم کم در بعدازظهر آن روز شروع شد و تعدادی از دانشجویان به محوطه خارج از دانشگاه نیز رفتند. درگیری‌ها بیشتر در بلوار روبروی دانشگاه میان گروه‌هایی که از دانشگاه بیرون آمده بودند و لباس شخصی‌هایی که بیرون بودند و دانشجونبودند رخ داد و به تدریج از عصر آن روز گروه‌هایی وارد شدند که اسلحه داشتند و تیراندازی هوایی می‌کردند. بعدها معلوم شد حتی در این اثنا دانشجویانی با سنگ زخمی شده‌بوده‌اند؛ هر چند گروه‌های سازمان دهنده این تظاهرات سعی می‌کردند فضا را آرام کنند و تنش‌ها را از میان بردارند و آنهایی را که به بیرون رفته بودند به داخل دانشگاه هدایت کنند. نهایتاً نزدیک غروب گروه‌های فشار وارد دانشگاه شدند و فاجعه از آن موقع به بعد اتفاق افتاد و دانشجویان را با ارعاب و تهدید به باد کتک گرفتند عده زیادی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دانشجویان در واقع برای نجات جان خود به ساختمان مرکزی دانشگاه فرار کرده بودند که آنها را حتی تا خود ساختمان مرکزی دانشگاه تعقیب کرده بودند و در آنجا رئیس دانشگاه برای دفاع از دانشجویان روی پله‌ها آمده بود و با این گروه‌ها و افرادی که از بیرون وارد دانشگاه شده بودند صحبت کرده بودند و آنها را به آرامش دعوت کرده بودند و گفته بودند شما حق ندارید دانشجویان را در خود دانشگاه مورد ضرب و شتم قرار دهید که خود او هم از این ضرب و شتم بی نصیب نمانده بود و شما می‌توانید با ایشان، دکتر پورفیض، گفتگو کنید. همه این اتفاقات فیلم برداری شده و عکس‌ها وگزارش‌های مختلقی از آن وجود دارد و کاملاً ثبت و ضبط شده است. فردای آن روز که به دانشگاه آمدیم دیدیم که در ورودی ساختمان مرکزی دانشگاه پر از کفش است؛ یعنی دانشجویان حتی کفش‌های خود را نیز در آنجا جا گذاشته بودند و از دست افرادی که مسلحانه وارد دانشگاه شده بودند، فرار کرده بودند. این نکته قابل توجهی است که شما هم اشاره کردید که فاجعه‌ای که در آنجا رخ داد به هر حال کمتر از دانشگاه تهران نبود. حتی تا حدودی ابعاد بیشتری هم داشت زیرا در تهران به خوابگاه دانشجویان حمله شده بود اما در تبریز به خود دانشگاه و ساختمان مرکزی آن حمله شد. بعدها هیئت‌های مختلفی به ویژه از شورای امنیت کشور آمدند و از دانشگاه تبریز بازدید کردند و با افراد زیادی در این زمینه گفتگو کردند و با آنها ملاقات کردند و گزارش‌هایی در این زمینه تهیه کردند که اگر روزی آن گزارش‌ها منتشر شود نشان می‌دهد که ابعاد قضیه چقدر بوده و ممکن است که شاهدان عینی هم آنها را ندیده باشند زیرا هرکسی حوزه‌ای را که در دیدرس خودش است مشاهده می‌کند ولی گزارش‌های جامعی هم از طرف دانشگاه و هم از طرف بازرسان مختلف تهیه شده و نشان می‌دهد که ابعاد فاجعه بسیار بزرگ بوده به طوری که بعد از آن روز، دانشگاه ناچار شد که امتحانات را تعطیل کند تا اینکه فضای آرامی در دانشگاه تأمین شود و دانشگاه برای برگزاری مجدد امتحانات آماده شود.

‌نیروی انتظامی چه نقشی در آن واقعه داشت؛ مخصوصاً در برابر ورود افراد غیر دانشجو و لباس شخصی‌ها و گروه‌های فشار به داخل دانشگاه تبریز؟
تا جایی که به خاطر دارم نیروهای انتظامی از بدو بروز تنش در دانشگاه مستقر شده بودند و بیشتر به دنبال این بودند که فضا را آرام کنند و هر دو طرف را به آرامش دعوت می‌کردند حتی به هر دو طرف اعلام می‌کردند که با هم درگیر نشوید و دانشجویان را دعوت می‌کردند که به داخل دانشگاه بروند و آن گروه‌های مخالف را دعوت می‌کردند که از جلوی دانشگاه دور شوند و به دنبال کار خود بروند ولی تقریباً در این کار فضا به تدریج از دست نیروی انتظامی هم خارج شد و آن گروه‌های خارج از دانشگاه بدون توجه به اخطارهای پلیس و نیروی انتظامی وارد محوطه دانشگاه شدند.

‌کمی دور از ذهن است که آدم بپذیرد که عده‌ای کمتر از صد نفر در خارج از دانشگاه تبریز بتوانند از سد نیروی انتظامی رد شده و وارد دانشگاه شوند یعنی اگر قصه برعکس بود و دانشجویان اصلاح طلب و معترض می‌خواستند که وارد جایی شوند و شلوغ کنند طبعاً نیروی انتظامی می‌توانست آنها را کنترل کند و مانع شود و این کار را انجام می‌داد. شما معتقد نیستید که نیروی انتظامی اگر هم با آن لباس شخصی‌ها همراهی نکرده حداقل نخواسته برخورد کند یا ضعیف برخورد کرده؟
این مساله باید در یک سپهر وسیع‌تری از زمینه ساخت قدرت در ایران تحلیل شود. به هر حال مساله و موضوع گروه‌های فشار در پهنه سیاست ایران یک معما است که در عین اینکه ساده است پیچیده هم هست. این گروه‌های فشار قطعاً سازماندهی خاص خود را دارند و ممکن است هماهنگی با نهادهای رسمی جامعه داشته باشند و حمایت‌هایی از سوی جایی یا کسی شده باشند. خود اینها نیاز به بررسی مستقل دارد هرچه که بود گروه‌هایی بودند که وارد دانشگاه شدند و بعد هم کسی مسؤولیت آنها را هم بر عهده نمی‌گیرد و همه می‌گویند گروه‌هایی بودند و انشاالله با آنها برخورد می‌کنیم و حق نداشتند این کار را انجام دهند حتی می‌گویند محکوم هم می‌کنیم ولی به هر حال آنها این کار را انجام می‌دهند و کسی جلودارشان نیست. این مساله را باید متخصصین از جمله جامعه شناسان بررسی کنند و بحث‌های زیادی هم در این زمینه شده که گروه‌های فشار در جامعه اصلاً چگونه شکل می‌گیرند و با چه هدفی به کار گرفته می‌شوند کارکرد آنها چیست اگر آن مساله و معما را بتوانیم برای خودمان حل کنیم این حادثه به به عنوان مصداقی از مساله کلی قابل حل و فصل است.

‌شما بنا ندارید که آن را حل و فصل کنید؟!
خیر من به عنوان یک جامعه شناس نمی‌توانم به مساله نگاه کنم و تخصص آن را ندارم و فقط آنچه از زاویه دید خودم اتفاق افتاده را تحلیل می‌کنم و می‌گویم قطعاً افرادی که وارد شدند از آسمان که نیامده بودند تعدادی از همین مردم و همین افرادی بودند که در آن شهر در آن زمان زندگی می‌کردند و افکار، باورها و اندیشه‌های خاص خود را داشتند و مخالف دیدگاه‌هایی بودند که دانشجویان دنبال می‌کردند و عملکرد دانشجویان را قبول نداشتند ولی آیا حق این را داشتند که علاوه بر اعلام و بیان نظر انتقادی خود وارد عمل هم بشوند و دانشجویان و مخالفان خود را مورد ضرب و شتم قرار دهند این بخش ماجرا برای من غیر قابل قبول است.

‌ظاهراً در روبروی دانشگاه تبریز یک پایگاه بسیج بوده و بنابر آنچه من شنیدم و آن موقع مطرح بود اعضای آن پایگاه هم حضور فعالی در این قضیه داشتند و حتی تیراندازی در آن شب شد و یک نفر از اعضای پایگاه نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت شما چیزی به خاطر دارید؟
بله من هم این را شنیدم و آنجا در یک فاصله از در اصلی دانشگاه پایگاه بسیج بود و اینکه آن تیراندازی از چه سمت و سویی بوده و در واقع قاتل آن فرد چه کسی بوده است تا جایی که خاطرم هست معلوم نشد و در هاله‌ای از ابهام ماند.

‌دانشجویان که اسلحه نداشتند!
خیر ممکن است که وقتی یک تجمع صورت می‌گیرد و چندصد نفر دور هم جمع شوند چند نفر هم از این سو و آن سو نفوذ کنند و مسلح هم باشند. دانشجو به ماهو دانشجو نه اسلحه‌ای دارد و نه اینکه بنا بر این است که وارد مبارزه مسلحانه شود. دانشجویان به مساله ای اعتراض داشتند و تمام حرفشان هم غیر از این نبود که مثلاً اعتراض خود را با صدای بلند مطرح کنند یا بیانیه‌ای بخوانند غیر از این دانشجویان کار دیگری نمی‌کردند.

‌اصلاً چرا در آنجا تیراندازی شد و غیر از جان باختن این فرد کسی دیگر هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت؟
خیر نشنیدم کسی با گلوله زخمی شده باشد ولی با سنگ و چوب و چماق بسیار بود
‌به هر حال تیراندازی شده که یک نفر جان باخته!
بله عرض کردم همه آن کسانی که در آنجا حی و حاضر بودند صدای تیراندازی و حتی رگبار را می‌شنیدند ولی این تیراندازی به صورت هوایی بود. طبیعتاً اگر فرض کنیم که یک نفوذی وارد جمعیت شده باشد فقط یک نفر را هدف قرار نمی‌دهد و سعی می‌کند با استفاده از اسلحه خود تعداد وسیعی از هر دو طرف را مورد هدف قرار دهد؛ بنابراین این مساله منتفی است که یک یا چند نفر ضد انقلاب یا منافق نفوذ کرده باشند و همین یک نفر را کشته و رفته‌باشند و کسی هم نتوانسته باشد ردّش را بگیرد! درگیری‌های خیابانی وقتی به خشونت کشیده می‌شود و خشونت از حدی خارج می‌شود دیگر غیر قابل پیش بینی است که از درون آن چه چیزی در بیاید ولی اتفاقی که آنجا افتاد و بسیار هم مایه تأسف بود همین جان باختن یکی از افرادی بود که در آنجا حضور داشت و به هر حال از مردم این کشور و جوان بود و می‌توانست عمر بیشتری داشته باشد. چرا باید یک نفر در یک تظاهرات خیابانی کشته شود حداکثر این است که به گروهی اعتراض دارد و باورهای خاص خود را دارد ولی هرچه بود جریان مشکوکی بود و تا جایی که به خاطر دارم سازمان‌های متولی نظم و امنیت تا حدود زیادی دنبال کردند و همه فیلم‌ها و عکس‌هایی را که وجود داشت بررسی کردند و نهایتاً به نتایجی رسیدند ولی اتفاقی که افتاده بود برای این بود که در واقع درگیری و خشونت را به حد اعلای خود رساند.

‌آیا کشته شدن آن یک نفر پیگیری قضایی هم شد؟
بله هم از طرف دانشگاه و هم همانطور که اشاره کردم بازرسان مختلفی که از طرف شواری امنیت ملی آمده بودند همه موضوع را بررسی کردند و پرونده‌ای هم در قوه قضاییه در این خصوص تشکیل شد اما این که نتایج این پرونده چه بود من اطلاعی از آن ندارم.

‌البته ظاهراً نه شما، که هیچ کسی اطلاعی ندارد که این پرونده به کجا کشید و آیا قاتل پیدا شد یا خیر و تنها شما نیستید. آن شب چطور به پایان رسید و غائله چطور جمع شد؟
دانشجویان به هر کجا که توانسته بودند رفتند ودر واقع به خوابگاه‌های خودشان یا حتی بعضاً آنها که خوابگاهی بودند به منازل فامیل‌ها و دوستان خود پناه برده بودند و جو بسیار پریشان وفوق العاده نگران کننده‌ای هم در بین دانشجویان و هم اساتید و هم کارکنان دانشگاه و خانواده‌هایی که دختران و پسرانشان در دانشگاه بودند، حاکم بود و خوب آن زمان ارتباطات وسیعی وجود نداشت تا همه از هم با خبر شوند و قطعاً هم خود دانشجویان و هم خانواده‌هایی که این اخبار به گوششان رسیده بود خیلی نگران و ناراحت بودند به همین خاطر دانشگاه امتحانات را تعطیل کرد و اعلام کرد دانشجویان به منازل خود برگردند تا زمانی که به آنها اطلاع داده شود که دانشگاه بازگشایی شود و بیایند و امتحانات خود را بدهند.

‌ولی ظاهراً چند روز بعد از این قضیه دانشجویان دانشگاه تبریز و هیئت رئیسه دانشگاه دیداری با رهبر انقلاب داشتند درست است؟
بله اصلاً گزارش‌های مختلفی به مراکز و مجامع و در حقیقت تصمیم گیرندگان و مسؤولان کشور و رئیس جمهوری، رهبری و وزارت علوم فرستاده شد و هیئت‌های مختلف بازرسی چنانچه اشاره کردم از نهادهای مختلف و به ویژه متولیان امنیت کشور به لحاظ بحث اهمیت دانشگاه‌ها آمدند و از دانشگاه بازدید کردند و گزارش‌های مختلفی تهیه کردند آن هم یکی از فعالیت‌هایی بود که هئیت ریئسه آن زمان دانشگاه برای انعکاس وضعیت و دفاع از حقوق دانشجویان خود انجام داد.

‌آیا فکر می‌کنید واقعه بیست تیر در تبریز باعث سکته‌ای در فعالیت‌های سیاسی دانشگاه و دانشجویان شد و در حقیقت دانشجویان به تعبیر عامیانه فیتیله را پایین کشیدند یا خیر تاثیری نداشت؟
بله به هر حال وقتی فعالیت و جریانی احساس کند که هزینه‌های بالایی را متحمل می‌شود به طور طبیعی ممکن است برگردد و احساس کند که باید کمی با احتیاط بیشتری حرکت کند. فرض کنید دانشجویی عضو یک انجمن علمی یا فرهنگی است خانواده او دیگر اجازه نمی‌دهد که وارد این فعالیت‌ها شود چون به او می گویند اگر بخواهید این کار را انجام دهید ممکن است درس یا دانشگاهت را از دست بدهی یا کتک بخوری. انسان‌ها در شرایط مختلف تصمیمات را بر اساس مقتضیات و شرایط زمان خود می‌گیرند شرایط اگر خیلی امنیتی شود و فضا تند شود ممکن است عده زیادی دست از فعالیت بکشند و بگویند که ما عطای فعالیت سیاسی یا اجتماعی را به لقایش بخشیدیم.

‌ این از بُعد دانشحویی است. آیا مسؤولان دانشگاه هم بعد از آن تضییقاتی برای فعالیت سیاسی و فرهنگی دانشجویان قائل شدند؟ وفضای دانشگاه بعد از آن امنیتی‌تر شد؟
خیر تا جایی که به خاطر دارم یک نوع فضای یاس و ناامیدی در بین دانشجویان شکل گرفت و آنها احساس کردند که در واقع خیلی نمی‌توانند در روند امور و روند تصمیم گیری‌های کلان جامعه تاثیرگذار باشند و تا حدودی خودشان از فعالیت‌های فوق برنامه کاستند اما تا جایی که خاطرم هست آیین نامه‌ها و در واقع فضا سازی ها برنامه ریزی‌ها و حمایت‌ها از ناحیه وزارت علوم و مدیران دانشگاه‌ها مبتنی بر این بود که دانشجویان دوباره به نوعی به دوران شور و نشاط و فعالیت اجتماعی برگردند.

‌در دیداری که دانشجویان با رهبر انقلاب داشتند ادبیات مقام رهبری چطور بود؟ آیا می‌توان گفت دلجویانه بود؟ اصولاً نوع برخورد ایشان با دانشجویانی که برای تظلّم خدمت ایشان رسیده بودند چطور بود؟
تا جایی که به خاطر دارم ایشان همیشه از فاجعه کوی دانشگاه تهران به تلخی یاد می‌کردند که کاش اتفاق نمی‌افتاد و همیشه افرادی را که به صورت غیر قانونی دانشجویان را به قصد کشتن مورد ضرب و شتم قرار داده بودند- حتی دانشجویانی که ممکن بود انتقادات تندی علیه مسؤولان کشور داشتند- محکوم می‌کردند.

‌به عنوان سؤال آخر چون گفتید وقایع تیرماه ۷۸ نقطه عطفی در تاریخ جنبش دانشجویی در ایران بود فکر می‌کنید در بیست سال گذشته که از آن واقعه می‌گذرد جنبش دانشجویی چه مسیری را طی کرده و آینده این جنبش را چطور می‌بینید؟
همیشه این جنبش دانشجویی فراز و نشیب داشته و آن اتفاقات و وقایع سال ۱۳۷۸ یک نقطه عطفی بوده ولی به نظر من جامعه آن موقع هنوز امید خود را برای ادامه جنبش اصلاحی از دست نداده بود دلیل روشن آن هم اینکه دو سال بعد از آن واقعه دوباره در سال ۱۳۸۰ ما شاهد این هستیم که آقای خاتمی دوباره به عنوان ردیس جمهور با رأی بسیار بالاتری نسبت به دوره قبل انتخاب می‌شود و در سال ۸۰ هم بدنه دانشجویانی که این هزینه‌های مختلف و سنگین را متحمل بودند در میدان بودند و فعالیت می‌کردند و تأثیر می‌گذاشتند و همچنان به این باور رسیده بودند که جامعه به آنها تعلق داردند و می‌توانند با همه مشکلاتی که وجود دارد فرآیند اصلاحات را در جامعه به پیش ببرند اما به تدریج ما شاهد این هستیم که ممکن است این دانشجویان که بسیار فعال و تاثیرگذار بودند و با نیت پاک و بدون هیچ چشم داشتی فقط برای آینده بهتر جامعه خود فعالیت می‌کردند احساس کردند که کنار گذاشته شده‌اند و مطالبات آنها به خوبی پیگیری نمی‌شود و با موانع صعب العبوری مواجه می‌شوند و تا حدودی دوباره دچار یاس و ناامیدی می‌شوند و گروه‌های فرصت طلب یا تمامیت خواه این دانشجویان و جنبش اصیل دانشجویی را با زبان تحقیر یا حتی تهدید وادار به سکوت کنند و به یاس و ناامیدی آنها دامن بزنند تا اینکه ما شاهد هستیم که از سال ۱۳۸۴ اتفاقات دیگری در جامعه ما رخ می‌دهد و جریانی می‌آید و سکان امور را در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی سیاسی و اجتماعی ما به دست می‌گیرد که دقیقاً نقطه مقابل عموم جامعه و بدنه اجتماعی فعال است و کاملاً یک ساز دیگری را کوک می‌کند که برخلاف روند بهبود و اصلاحی بود که در جامعه ما شروع شده بود و امید آن می‌رفت که جامعه را به سوی تعالی پیش ببرد.

‌از اینکه وقت خود را در اختیار فصل نامه خاطرات سیاسی قرار دادید بسیار سپاسگزارم.
من هم سپاسگزارم و برایتان آرزوی توفیق می‌کنم.

‌آقای دکتر شما حدود بیست سال پیش در تیرماه ۱۳۷۸ شاهد عینی وقایع بیست تیر در دانشگاه تبریز بودید؛ پیش از اینکه خاطرات خود را از آن روز تعریف کنید کمی از حال و هوای دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی پس از دوم خرداد ۷۶ بگویید؟
بسم اله الرحمن الرحیم. سپاسگزاری می‌کنم از جنابعالی و دست اندرکاران نشریه وزین خاطرات سیاسی. همانطور که اشاره کردید الان زمان زیادی، حدود بیست سال، از آن دوران می‌گذرد. پدیده‌ها و حوادث تاریخی همیشه پس از گذر زمان خود را بهتر نشان می‌دهند. وقتی از آنها فاصله می‌گیریم ابعاد مختلف مساله روشن‌تر می‌شود و زوایای تاریک و محرمانه مسائل آشکارتر می‌شود و به راحتی و به روشنی می‌شود درباره آنها صحبت کرد. جنبش دانشجویی به طور کلی دوران‌های مختلفی را پشت سر گذاشته که یکی از نقاط عطف آن به دهه هفتاد شمسی و دوم خرداد سال ۱۳۷۶ برمی‌گردد. در واقع اتفاقی که در دوم خرداد افتاد این بود که بخش وسیعی از نخبگان، تحصیل کردگان، روشنفکران، اصلاح طلبان و در رأس آنها دانشجویان فعال در حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که مطالبات انباشته خود را باید به نوعی متبلور کنند و دقیقاً برخلاف روند رسمی و تبلیغات وسیعی که وجود داشت این مطالبات مسیر خود را باز کرد و در انتخاب رئیس جمهور دوران اصلاحات یعنی آقای خاتمی خود را محقق و متبلور ساخت. پس از پیروزی جنبش اصلاح طلبی در ایران در خرداد ۱۳۷۶ فضای جدیدی در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی کشور پدید آمد. در این فضا، هم روزنامه‌ها و نشریات و به طور کلی فعالان سیاسی و اجتماعی حیات جدیدی پیدا کردند و هم از نظر کمی و کیفی رشد کردند و به ویژه در دانشگاه‌ها فضای جدیدی برای فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دانشجویان ایجاد شد و کانون‌های مختلف دانشجویی شکل گرفت و انجمن‌های مختلف دانشجویی اعلام موجودیت کردند و نشریات دانشجویی به منصّه ظهور رسیدند. من به خاطر دارم که دانشجویانی با امید و با نشاط و جوان وارد عرصه فعالیت شدند و استعدادهای خود را در زمینه‌های مختلف فرهنگی از جمله نویسندگی و بازیگری، موسیقی و حتی در کانون قرآن بروز دادند و استعدادهای خوبی د این زمینه‌ها کشف شد و افرادی که حتی توانستند با مقاومتی که به خرج دادند به چهره‌های خیلی برجسته‌ای در حوزه‌های فرهنگی، هنری و سیاسی تبدیل شوند. الان که برمی‌گردیم و نگاه می‌کنیم، حال و هوای آن موقع شبیه یک رنسانس فرهنگی و اجتماعی در ایران بود و انرژی فوق العاده ای را آزاد می‌کرد و اگر به نظرم جامعه شناسان بتوانند آن را تحلیل کنند می‌توانند با من هم عقیده باشند که اگر آن انرژی را پاس می‌داشتیم و اجازه می‌دادیم که رشد کند و البته ضعف‌ها و مشکلات خود را هم رفع کند می‌توانست جامعه ما را بسیار جلو بیندازد و موتور محرکه‌ای برای پیشرفت در حوزه‌های مختلف فرهنگی، علمی، اجتماعی و تکنولوژیکی باشد و به نوعی مشکلات و مسائل تاریخی ما را می‌توانست تا حدودی حل و فصل کند و ما را وارد یک دوران تعامل با جهان جدید و فهم تازه‌ای از دنیا و مناسبات بین‌المللی و مناسبات اجتماعی به دست دهد و جامعه ما را چندین و چند قدم به پیش ببرد اما دریغ که هم خود جریان‌های برخاسته از دل دوم خردداد قدر این موقعیت را به خوبی ندانستند و هم اینکه گروه‌های مخالف رقیب با عینک بدبینی و به چشم اینکه این جریان می‌تواند باعث انحراف مسیر پیشرفت جامعه شود به آن می‌نگریستند و به هر حال با توسل به ابزارهای مختلف سعی می‌کردند جلوی این انرژی فعال را بگیرند و نهایتاً جامعه ما نتوانست از آن موقعیت تاریخی و فرصت بزرگی که برایش پیش آمده بود بهره کافی و واwفی را ببرد.

‌فرمودید که آن سال‌ها برای تاریخ جنبش دانشجویی نقطه عطفی بود؛ اگر چند مؤلفه اصلی برای تفاوت دوره پس از دوم خرداد و پیش از آن یعنی بعد از انقلاب تا دوم خرداد به عنوان معیار برای جنبش دانشجویی در نظر بگیریم پس از دوم خرداد مؤلفه‌هایی که تاثیرگذار بود و تحول ایجاد کرد اگر بخواهید فهرست وار نام ببرید به چه مؤلفه‌هایی اشاره می‌کنید؟
اولین تفاوت بارز و تاثیرگذار این بود که ما همواره در انقلاب اسلامی شاهد این بودیم که در چندین انتخابات رئیس جمهور که داشتیم همیشه پیشاپیش تا حدود زیادی معلوم بود که چه کسی می‌خواهد به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود و نتیجه انتخابات تا حد زیادی پیشاپیش معلوم بود و حتی خود نامزدهای ریاست جمهوری رسماً اعلام می‌کردند که ما فقط برای تزیین صحنه انتخابات و گرم کردن تنور آن وارد شده‌ایم وگرنه حود نامزد انتخاباتی در تبلیغات تلویزیونی بصراحت اذعان داشت که خود من هم به فلان نامزد شاخص رأی خواهم داد و بنابراین از قبل معلوم بود که چه کسی می‌خواهد رئیس جمهور شود. در دوم خرداد اتفاقی که افتاد دقیقاً این بود که برخلاف تبلیغات رسمی و وضعیتی که پیشاپیش اعلام می‌شد که نامزد رأی آور ریاست جمهوری چه کسی است، درست عکس آن اتفاق افتاد و مردم و به ویژه دانشجویان که فعالان اصلی این عرصه بودند به نوعی خودباوری رسیدند و احساس کردند که می‌توانند در عرصه انتخابات رأی و نظر خود را بر حاکمیت به طور کلی تحمیل کنند. این خودباوری و نوعی اعتماد به نفس به فعالان مدنی و نهادهای اجتماعی و جنبش‌های درون جامعه تزریق می‌کرد که پیش از آن سابقه نداشت. همه مؤلفه‌های دیگر تحت تأثیر این مؤلفه بودند و به هر حال همانطور که اشاره کردم فضای خیلی مناسب و تا حدود زیادی آزادی در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی حاکم شده بود ونویسندگان، قلم فرسایان، روزنامه نگاران و روشنفکران احساس می‌کردند که جامعه متعلق به آنها است و می‌توانند آزادانه فعالیت کنند و افکار و اندیشه‌های خود را بیان کنند و بر مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت تأثیر بگذارند این احساس خودباوری در جامعه و قدرتمند شدن بدنه اجتماعی مهم‌ترین مؤلفه در آن دوره بود.

‌ولی ظاهراً این اعتماد به نفس چندان دیری نپایید و دولت مستعجل بود و وقایع تیر ماه سال ۷۸ و مشخصاً ۱۸ تیر آنچه در کوی دانشگاه تهران اتفاق افتاد به نوعی تعبیر به انتقام گیری جناح بازنده در انتخابات از برندگان انتخابات بود. آیا به نظر شما اینطور است؟
بله تقریباً می‌شود از ذاین تعبیر استفاده کرد و من هم می‌خواستم به آن اشاره کنم. به هر حال آنچه در دوم خرداد اتفاق افتاد و پیشرو این جریانات جنبش دانشجویی و فعالان حوزه اجتماعی وفرهنگی بودند و گروه‌های رقیب هم این را تشخیص می‌دادند که دانشجویان به میزان الحراره جامعه تبدیل شده‌اند و اگر به نوعی با این انرژی فعال و عظیم برخورد نشود و کنترل نشوند ممکن است که در واقع مطالبات یکی پس از دیگری مطرح شود و مناسبات قدرت به هم بخورد یا تعادل قدرت در میان گروه‌های مختلف صاحب قدرت دچار مشکل شود؛ به همین خاطر پس از یکی دو سال که به نوعی از این فضای جدیدی که پیش آمده بود سردرگم بودند به تجدید قوا پرداختند و با ابزارهای مختلفی که در اختیار داشتند شروع به سرکوب گروه‌های رقیب خود و یا از میدان به در کردن آنها نمودند و بحث با توقیف مطبوعات پس از دوم خرداد آغاز شد و می‌دانیم که بسیاری از روزنامه‌ها توقیف شدند و بسیاری از نویسندگان مختلف پس از دوم خرداد مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و البته نوبت به خود دانشجویان هم رسید و در ۱۸ تیر سال ۷۸ فاجعه کوی دانشگاه رخ داد که واقعاً فاجعه‌ای به تمام معنا بود و دانشجویان مظلوم و بی دفاع و علاقمند به این کشور و فرزندان عزیز این جامعه مورد هجوم وحشیانه قرار گرفتند و گروه‌های فشار هرچه که توانستند بر سر این دانشجویان که حداکثر به بسته شدن روزنامه سلام یا به بحث اصلاح قانون مطبوعات که در آن زمان مطرح بود اعتراض داشتند و هرچه توانستند علیه آن انجام دادند؛ هر چه از دستشان بر می‌آمد و من خود که پس از فاجعه کوی دانشگاه تهران به عنوان هضو هیئت علمی با گروهی از دوستان از نزدیک کوی دانشگاه را بازدید کردیم با چشمان خود شاهد بودم که گویی یک ارتش ویرانگر به یک ساختمان حمله کرده‌است. ساختمان‌های خوابگاه‌ها و اتاق‌های دانشجویان ویران شده بود و در و پیکر سالمی در آنها وجود نداشت و این نشان می‌داد که در آنجا به نوعی با برنامه ریزی قبلی اتفاق بسیار وحشتناکی رخ داده که انگار جنبش دانشجویی هزینه فعالیت‌های خود را دارد اینجا پرداخت می‌کند.

‌برخی ناظران و صاحب نظران امور سیاسی معتقدند که سرمستی اصلاح طلب‌ها و جناح برنده در انتخابات سال ۷۶ و به تبع آن اعتماد به نفس بیش از اندازه دانشجویان باعث شد تحریکی صورت بگیرد و جناح مقابل را بیش از آنکه واقعاً تحریک شده بودند برانگیخت و در نتیجه بلایی که شما توصیف کردید بر سر جنبش دانشجویی آمد تحلیل شما از این قضیه چیست؟ آیا واقعاً می‌شد با سرعت و شتاب کمتری جنبش دانشجویی به راهش ادامه دهد و این هزینه سنگین را نپردازد؟
از آنجا که عمل کننده‌ها و پیشروان اصلی جنبش دانشجویی را جوانان تشکیل می‌دهند همیشه به نوعی از جنب و جوش و شور و حرارت بیشتری برخوردار است و در اکثر کشورها اینطور است؛ اما خوب، می‌شود در پاسخ به گفته شما این را هم بیان کرد که جنبش دانشجویی و جوانانی که بیست سال پیش در این جریانات فعالیت می‌کردند تجربه فعالیت سیاسی چندانی نداشتند و همین بی تجربگی و جوانی ممکن است باعث شده باشد که آنها قدری مطالبات خود را تند یا با زیان گزنده‌ای مطرح کنند و طرف مقابل یا جناح محافظه کار احساس کند که باید با آنها برخورد شدیدی کند تا سرجای خود بنشینند اما رفته رفته این جنبش و این بدنه‌ای که جنبش دانشجویی را پیش می‌برد به تندروی‌های خود واقف شده و جانب اعتدال را رعایت کرده باشند.

‌یک نظریه هم مطرح است که دانشجویان در آن مقطع مورد سوء استفاده جناح‌های رقیب در مناسبات قدرت در ایران قرار گرفتند و به نوعی وجه المصالحه یا قربانی تنازع قدرت در ایران شدند؛ نظر شما در این باره چیست؟
من این را نمی‌پذیریم زیرا دانشجویان هرچقدر هم که جوان و بی تجربه باشند بالاخره خودشان صاحب تشخیص هستند و خودشان در حقیقت بسیاری از جنبش‌ها و حرکت‌ها را راهبری می‌کنند نه اینکه فقط به عنوان سرباز پیاده نظام در اختیار احزاب یا گروه‌های سیاسی باشند این در واقع برچسبی بود که مخالفانشان به آن‌ها می‌دادند و از واقعیت چندانی برخوردار نبود این نظر من است.

‌حالا برگردیم به آنچه در واقع و در کف خیابان اتفاق افتاد؛ شما خاطرتان هست که کِی و چگونه از وقایع کوی دانشگاه در شامگاه ۱۸ تیر ۷۸ باخبر شدید و چون در دانشگاه تبریز بودید آیا احتمال می‌دادید که دامنه این ناآرامی‌های دانشجویی به دانشگاه تبریز هم بکشد یا خیر؟
همانطور که اشاره کردم در آن زمان فضای مطبوعات فوق العاده فعال بود و حتی خود صداوسیما هم اخبار را از زاویه دید خود انعکاس می‌داد. از همین طریق من با خبر شدم زیرا در آن موقع فضای مجازی وجود نداشت و بعد مطلع شدم که شب ۱۹ تیر ماه در خوابگاه دانشجویان دانشگاه تبریز دانشجویان به حمایت از دانشجویان کوی دانشگاه تهران اجتماع کرده‌اند و شعار داده‌اند و فوق العاده از این تجمع استقبال شده بود و تعداد زیادی از دانشجویان جمع شده بودند این شب نوزدهم بود و اعلام کرده بودند که فردای آن روز که بیست تیرماه بود در محوطه دانشگاه تبریز در اعتراض به اتفاقاتی که در کوی دانشگاه تهران به وقوع پیوسته تجمع خواهند کرد و همین اتفاق هم افتاد و در روز بیستم تیر ۷۸ تعداد زیادی از دانشجویان اجتماع بزرگی را در محوطه میدان اصلی دانشگاه ترتیب دادند و بیشتر انجمن اسلامی دانشجویان این تجمع را سازماندهی می‌کرد و شعارهایی در حمایت از دانشجویان دانشگاه تهران و در محکومیت گروه‌های فشار می‌دادند و به تدریج به تعداد دانشجویان افزوده شد و تعداد زیادی از دانشجویان در محوطه دانشگاه جمع شدند. آن موقع فصل امتحانات بود که امتحانات دانشگاه به حالت تعلیق درآمده بود و دانشجویان در محوطه دانشگاه شعار می‌دادند
‌شعارهای آنها را به خاطر دارید؟
بیشتر در حمایت از دانشجویان بود و مظلومیت آنها را بیان می‌کرد و محکومیت گروه‌های فشار که در آن زمان معروف به انصار بودند و در آن زمینه شعار می‌دادند.

‌ شعاری خارج از دایره اعتراض به برخوردی که با دانشجویان دانشگاه تهران شده بود به گوش می‌رسید؟
خیر نهایت شعارها انتقاد از عملکرد نیروهای امنیتی و انتظامی بود که نیروهای انتظامی می‌بایست ازدانشجویان حمایت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که گروه‌های فشار وارد محوطه دانشگاه و خوابگاه دانشجویی شوند و آن اتفاقات رخ دهد در این زمینه‌ها شعار می‌دادند از این بیشتر را به یاد ندارم که شعاری داده شده باشد و بیشتر در داخل محوطه دانشگاه این اعتراضات را می‌کردند.

‌ولی ظاهراً در بیست تیر در دانشگاه تبریز اتفاقاتی افتاد که کمتر از دانشگاه تهران فاجعه آمیز نبود ولی تحت الشعاع دانشگاه تهران قرار گرفت واخبار آن انعکاس زیادی نداشت شما مشاهدات شخصی‌تان در بیستم تیر چه ثبت شده و چه اتفاقی افتاد و چگونه شد که عوامل نیروی انتظامی هم وارد عمل شدند؟
از لحاظ قانونی نیروهای نظامی و انتظامی وارد محوطه دانشگاه نمی‌شوند و در واقع امنیت داخل دانشگاه را باید نیروهای حفاظت فیزکی خود دانشگاه برقرار کنند. از این سنخ تجمع‌های دانشجویی همیشه در دانشگاه‌های بزرگ رخ می‌دهد و اتفاق خاصی هم نمی‌افتد. دانشجویان به چیزی اعتراض دارند جمع می‌شوند، شعار می‌دهند بیانیه می‌خوانند و سخنرانی می‌کنند و بعد تمام می‌شود. یا اینکه چند نفر ممکن است بیانیه و یا خواسته‌ها و مطالبات دانشجویان را بعدها به نمایندگی از دانشجویان از مسؤولان پیگیری کنند. اما اتفاقی که آن روز افتاد این بود که اولاً تعداد بسیار زیادی دانشجو در دانشگاه جمع شده بودند و سازمان دهندگان آن تظاهرات و تجمعات نیز سعی می‌کردند این تجمع در داخل خود دانشگاه محدود شود و به بیرون کشیده نشود؛ ولی بالاخره چون آنها در نزدیکی در اصلی دانشگاه روبروی دانشگاه کشاورزی جمع شده بودند گروه‌هایی بیرون آمده بودند و در بلوار روبروی دانشگاه با این دانشجویان که در داخل بودند درگیر شدند و سنگ پراکنی از هر دو طرف کم کم در بعدازظهر آن روز شروع شد و تعدادی از دانشجویان به محوطه خارج از دانشگاه نیز رفتند. درگیری‌ها بیشتر در بلوار روبروی دانشگاه میان گروه‌هایی که از دانشگاه بیرون آمده بودند و لباس شخصی‌هایی که بیرون بودند و دانشجونبودند رخ داد و به تدریج از عصر آن روز گروه‌هایی وارد شدند که اسلحه داشتند و تیراندازی هوایی می‌کردند. بعدها معلوم شد حتی در این اثنا دانشجویانی با سنگ زخمی شده‌بوده‌اند؛ هر چند گروه‌های سازمان دهنده این تظاهرات سعی می‌کردند فضا را آرام کنند و تنش‌ها را از میان بردارند و آنهایی را که به بیرون رفته بودند به داخل دانشگاه هدایت کنند. نهایتاً نزدیک غروب گروه‌های فشار وارد دانشگاه شدند و فاجعه از آن موقع به بعد اتفاق افتاد و دانشجویان را با ارعاب و تهدید به باد کتک گرفتند عده زیادی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دانشجویان در واقع برای نجات جان خود به ساختمان مرکزی دانشگاه فرار کرده بودند که آنها را حتی تا خود ساختمان مرکزی دانشگاه تعقیب کرده بودند و در آنجا رئیس دانشگاه برای دفاع از دانشجویان روی پله‌ها آمده بود و با این گروه‌ها و افرادی که از بیرون وارد دانشگاه شده بودند صحبت کرده بودند و آنها را به آرامش دعوت کرده بودند و گفته بودند شما حق ندارید دانشجویان را در خود دانشگاه مورد ضرب و شتم قرار دهید که خود او هم از این ضرب و شتم بی نصیب نمانده بود و شما می‌توانید با ایشان، دکتر پورفیض، گفتگو کنید. همه این اتفاقات فیلم برداری شده و عکس‌ها وگزارش‌های مختلقی از آن وجود دارد و کاملاً ثبت و ضبط شده است. فردای آن روز که به دانشگاه آمدیم دیدیم که در ورودی ساختمان مرکزی دانشگاه پر از کفش است؛ یعنی دانشجویان حتی کفش‌های خود را نیز در آنجا جا گذاشته بودند و از دست افرادی که مسلحانه وارد دانشگاه شده بودند، فرار کرده بودند. این نکته قابل توجهی است که شما هم اشاره کردید که فاجعه‌ای که در آنجا رخ داد به هر حال کمتر از دانشگاه تهران نبود. حتی تا حدودی ابعاد بیشتری هم داشت زیرا در تهران به خوابگاه دانشجویان حمله شده بود اما در تبریز به خود دانشگاه و ساختمان مرکزی آن حمله شد. بعدها هیئت‌های مختلفی به ویژه از شورای امنیت کشور آمدند و از دانشگاه تبریز بازدید کردند و با افراد زیادی در این زمینه گفتگو کردند و با آنها ملاقات کردند و گزارش‌هایی در این زمینه تهیه کردند که اگر روزی آن گزارش‌ها منتشر شود نشان می‌دهد که ابعاد قضیه چقدر بوده و ممکن است که شاهدان عینی هم آنها را ندیده باشند زیرا هرکسی حوزه‌ای را که در دیدرس خودش است مشاهده می‌کند ولی گزارش‌های جامعی هم از طرف دانشگاه و هم از طرف بازرسان مختلف تهیه شده و نشان می‌دهد که ابعاد فاجعه بسیار بزرگ بوده به طوری که بعد از آن روز، دانشگاه ناچار شد که امتحانات را تعطیل کند تا اینکه فضای آرامی در دانشگاه تأمین شود و دانشگاه برای برگزاری مجدد امتحانات آماده شود.

‌نیروی انتظامی چه نقشی در آن واقعه داشت؛ مخصوصاً در برابر ورود افراد غیر دانشجو و لباس شخصی‌ها و گروه‌های فشار به داخل دانشگاه تبریز؟
تا جایی که به خاطر دارم نیروهای انتظامی از بدو بروز تنش در دانشگاه مستقر شده بودند و بیشتر به دنبال این بودند که فضا را آرام کنند و هر دو طرف را به آرامش دعوت می‌کردند حتی به هر دو طرف اعلام می‌کردند که با هم درگیر نشوید و دانشجویان را دعوت می‌کردند که به داخل دانشگاه بروند و آن گروه‌های مخالف را دعوت می‌کردند که از جلوی دانشگاه دور شوند و به دنبال کار خود بروند ولی تقریباً در این کار فضا به تدریج از دست نیروی انتظامی هم خارج شد و آن گروه‌های خارج از دانشگاه بدون توجه به اخطارهای پلیس و نیروی انتظامی وارد محوطه دانشگاه شدند.

‌کمی دور از ذهن است که آدم بپذیرد که عده‌ای کمتر از صد نفر در خارج از دانشگاه تبریز بتوانند از سد نیروی انتظامی رد شده و وارد دانشگاه شوند یعنی اگر قصه برعکس بود و دانشجویان اصلاح طلب و معترض می‌خواستند که وارد جایی شوند و شلوغ کنند طبعاً نیروی انتظامی می‌توانست آنها را کنترل کند و مانع شود و این کار را انجام می‌داد. شما معتقد نیستید که نیروی انتظامی اگر هم با آن لباس شخصی‌ها همراهی نکرده حداقل نخواسته برخورد کند یا ضعیف برخورد کرده؟
این مساله باید در یک سپهر وسیع‌تری از زمینه ساخت قدرت در ایران تحلیل شود. به هر حال مساله و موضوع گروه‌های فشار در پهنه سیاست ایران یک معما است که در عین اینکه ساده است پیچیده هم هست. این گروه‌های فشار قطعاً سازماندهی خاص خود را دارند و ممکن است هماهنگی با نهادهای رسمی جامعه داشته باشند و حمایت‌هایی از سوی جایی یا کسی شده باشند. خود اینها نیاز به بررسی مستقل دارد هرچه که بود گروه‌هایی بودند که وارد دانشگاه شدند و بعد هم کسی مسؤولیت آنها را هم بر عهده نمی‌گیرد و همه می‌گویند گروه‌هایی بودند و انشاالله با آنها برخورد می‌کنیم و حق نداشتند این کار را انجام دهند حتی می‌گویند محکوم هم می‌کنیم ولی به هر حال آنها این کار را انجام می‌دهند و کسی جلودارشان نیست. این مساله را باید متخصصین از جمله جامعه شناسان بررسی کنند و بحث‌های زیادی هم در این زمینه شده که گروه‌های فشار در جامعه اصلاً چگونه شکل می‌گیرند و با چه هدفی به کار گرفته می‌شوند کارکرد آنها چیست اگر آن مساله و معما را بتوانیم برای خودمان حل کنیم این حادثه به به عنوان مصداقی از مساله کلی قابل حل و فصل است.

‌شما بنا ندارید که آن را حل و فصل کنید؟!
خیر من به عنوان یک جامعه شناس نمی‌توانم به مساله نگاه کنم و تخصص آن را ندارم و فقط آنچه از زاویه دید خودم اتفاق افتاده را تحلیل می‌کنم و می‌گویم قطعاً افرادی که وارد شدند از آسمان که نیامده بودند تعدادی از همین مردم و همین افرادی بودند که در آن شهر در آن زمان زندگی می‌کردند و افکار، باورها و اندیشه‌های خاص خود را داشتند و مخالف دیدگاه‌هایی بودند که دانشجویان دنبال می‌کردند و عملکرد دانشجویان را قبول نداشتند ولی آیا حق این را داشتند که علاوه بر اعلام و بیان نظر انتقادی خود وارد عمل هم بشوند و دانشجویان و مخالفان خود را مورد ضرب و شتم قرار دهند این بخش ماجرا برای من غیر قابل قبول است.

‌ظاهراً در روبروی دانشگاه تبریز یک پایگاه بسیج بوده و بنابر آنچه من شنیدم و آن موقع مطرح بود اعضای آن پایگاه هم حضور فعالی در این قضیه داشتند و حتی تیراندازی در آن شب شد و یک نفر از اعضای پایگاه نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت شما چیزی به خاطر دارید؟
بله من هم این را شنیدم و آنجا در یک فاصله از در اصلی دانشگاه پایگاه بسیج بود و اینکه آن تیراندازی از چه سمت و سویی بوده و در واقع قاتل آن فرد چه کسی بوده است تا جایی که خاطرم هست معلوم نشد و در هاله‌ای از ابهام ماند.

‌دانشجویان که اسلحه نداشتند!
خیر ممکن است که وقتی یک تجمع صورت می‌گیرد و چندصد نفر دور هم جمع شوند چند نفر هم از این سو و آن سو نفوذ کنند و مسلح هم باشند. دانشجو به ماهو دانشجو نه اسلحه‌ای دارد و نه اینکه بنا بر این است که وارد مبارزه مسلحانه شود. دانشجویان به مساله ای اعتراض داشتند و تمام حرفشان هم غیر از این نبود که مثلاً اعتراض خود را با صدای بلند مطرح کنند یا بیانیه‌ای بخوانند غیر از این دانشجویان کار دیگری نمی‌کردند.

‌اصلاً چرا در آنجا تیراندازی شد و غیر از جان باختن این فرد کسی دیگر هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت؟
خیر نشنیدم کسی با گلوله زخمی شده باشد ولی با سنگ و چوب و چماق بسیار بود
‌به هر حال تیراندازی شده که یک نفر جان باخته!
بله عرض کردم همه آن کسانی که در آنجا حی و حاضر بودند صدای تیراندازی و حتی رگبار را می‌شنیدند ولی این تیراندازی به صورت هوایی بود. طبیعتاً اگر فرض کنیم که یک نفوذی وارد جمعیت شده باشد فقط یک نفر را هدف قرار نمی‌دهد و سعی می‌کند با استفاده از اسلحه خود تعداد وسیعی از هر دو طرف را مورد هدف قرار دهد؛ بنابراین این مساله منتفی است که یک یا چند نفر ضد انقلاب یا منافق نفوذ کرده باشند و همین یک نفر را کشته و رفته‌باشند و کسی هم نتوانسته باشد ردّش را بگیرد! درگیری‌های خیابانی وقتی به خشونت کشیده می‌شود و خشونت از حدی خارج می‌شود دیگر غیر قابل پیش بینی است که از درون آن چه چیزی در بیاید ولی اتفاقی که آنجا افتاد و بسیار هم مایه تأسف بود همین جان باختن یکی از افرادی بود که در آنجا حضور داشت و به هر حال از مردم این کشور و جوان بود و می‌توانست عمر بیشتری داشته باشد. چرا باید یک نفر در یک تظاهرات خیابانی کشته شود حداکثر این است که به گروهی اعتراض دارد و باورهای خاص خود را دارد ولی هرچه بود جریان مشکوکی بود و تا جایی که به خاطر دارم سازمان‌های متولی نظم و امنیت تا حدود زیادی دنبال کردند و همه فیلم‌ها و عکس‌هایی را که وجود داشت بررسی کردند و نهایتاً به نتایجی رسیدند ولی اتفاقی که افتاده بود برای این بود که در واقع درگیری و خشونت را به حد اعلای خود رساند.

‌آیا کشته شدن آن یک نفر پیگیری قضایی هم شد؟
بله هم از طرف دانشگاه و هم همانطور که اشاره کردم بازرسان مختلفی که از طرف شواری امنیت ملی آمده بودند همه موضوع را بررسی کردند و پرونده‌ای هم در قوه قضاییه در این خصوص تشکیل شد اما این که نتایج این پرونده چه بود من اطلاعی از آن ندارم.

‌البته ظاهراً نه شما، که هیچ کسی اطلاعی ندارد که این پرونده به کجا کشید و آیا قاتل پیدا شد یا خیر و تنها شما نیستید. آن شب چطور به پایان رسید و غائله چطور جمع شد؟
دانشجویان به هر کجا که توانسته بودند رفتند ودر واقع به خوابگاه‌های خودشان یا حتی بعضاً آنها که خوابگاهی بودند به منازل فامیل‌ها و دوستان خود پناه برده بودند و جو بسیار پریشان وفوق العاده نگران کننده‌ای هم در بین دانشجویان و هم اساتید و هم کارکنان دانشگاه و خانواده‌هایی که دختران و پسرانشان در دانشگاه بودند، حاکم بود و خوب آن زمان ارتباطات وسیعی وجود نداشت تا همه از هم با خبر شوند و قطعاً هم خود دانشجویان و هم خانواده‌هایی که این اخبار به گوششان رسیده بود خیلی نگران و ناراحت بودند به همین خاطر دانشگاه امتحانات را تعطیل کرد و اعلام کرد دانشجویان به منازل خود برگردند تا زمانی که به آنها اطلاع داده شود که دانشگاه بازگشایی شود و بیایند و امتحانات خود را بدهند.

‌ولی ظاهراً چند روز بعد از این قضیه دانشجویان دانشگاه تبریز و هیئت رئیسه دانشگاه دیداری با رهبر انقلاب داشتند درست است؟
بله اصلاً گزارش‌های مختلفی به مراکز و مجامع و در حقیقت تصمیم گیرندگان و مسؤولان کشور و رئیس جمهوری، رهبری و وزارت علوم فرستاده شد و هیئت‌های مختلف بازرسی چنانچه اشاره کردم از نهادهای مختلف و به ویژه متولیان امنیت کشور به لحاظ بحث اهمیت دانشگاه‌ها آمدند و از دانشگاه بازدید کردند و گزارش‌های مختلفی تهیه کردند آن هم یکی از فعالیت‌هایی بود که هئیت ریئسه آن زمان دانشگاه برای انعکاس وضعیت و دفاع از حقوق دانشجویان خود انجام داد.

‌آیا فکر می‌کنید واقعه بیست تیر در تبریز باعث سکته‌ای در فعالیت‌های سیاسی دانشگاه و دانشجویان شد و در حقیقت دانشجویان به تعبیر عامیانه فیتیله را پایین کشیدند یا خیر تاثیری نداشت؟
بله به هر حال وقتی فعالیت و جریانی احساس کند که هزینه‌های بالایی را متحمل می‌شود به طور طبیعی ممکن است برگردد و احساس کند که باید کمی با احتیاط بیشتری حرکت کند. فرض کنید دانشجویی عضو یک انجمن علمی یا فرهنگی است خانواده او دیگر اجازه نمی‌دهد که وارد این فعالیت‌ها شود چون به او می گویند اگر بخواهید این کار را انجام دهید ممکن است درس یا دانشگاهت را از دست بدهی یا کتک بخوری. انسان‌ها در شرایط مختلف تصمیمات را بر اساس مقتضیات و شرایط زمان خود می‌گیرند شرایط اگر خیلی امنیتی شود و فضا تند شود ممکن است عده زیادی دست از فعالیت بکشند و بگویند که ما عطای فعالیت سیاسی یا اجتماعی را به لقایش بخشیدیم.

‌ این از بُعد دانشحویی است. آیا مسؤولان دانشگاه هم بعد از آن تضییقاتی برای فعالیت سیاسی و فرهنگی دانشجویان قائل شدند؟ وفضای دانشگاه بعد از آن امنیتی‌تر شد؟
خیر تا جایی که به خاطر دارم یک نوع فضای یاس و ناامیدی در بین دانشجویان شکل گرفت و آنها احساس کردند که در واقع خیلی نمی‌توانند در روند امور و روند تصمیم گیری‌های کلان جامعه تاثیرگذار باشند و تا حدودی خودشان از فعالیت‌های فوق برنامه کاستند اما تا جایی که خاطرم هست آیین نامه‌ها و در واقع فضا سازی ها برنامه ریزی‌ها و حمایت‌ها از ناحیه وزارت علوم و مدیران دانشگاه‌ها مبتنی بر این بود که دانشجویان دوباره به نوعی به دوران شور و نشاط و فعالیت اجتماعی برگردند.

‌در دیداری که دانشجویان با رهبر انقلاب داشتند ادبیات مقام رهبری چطور بود؟ آیا می‌توان گفت دلجویانه بود؟ اصولاً نوع برخورد ایشان با دانشجویانی که برای تظلّم خدمت ایشان رسیده بودند چطور بود؟
تا جایی که به خاطر دارم ایشان همیشه از فاجعه کوی دانشگاه تهران به تلخی یاد می‌کردند که کاش اتفاق نمی‌افتاد و همیشه افرادی را که به صورت غیر قانونی دانشجویان را به قصد کشتن مورد ضرب و شتم قرار داده بودند- حتی دانشجویانی که ممکن بود انتقادات تندی علیه مسؤولان کشور داشتند- محکوم می‌کردند.

‌به عنوان سؤال آخر چون گفتید وقایع تیرماه ۷۸ نقطه عطفی در تاریخ جنبش دانشجویی در ایران بود فکر می‌کنید در بیست سال گذشته که از آن واقعه می‌گذرد جنبش دانشجویی چه مسیری را طی کرده و آینده این جنبش را چطور می‌بینید؟
همیشه این جنبش دانشجویی فراز و نشیب داشته و آن اتفاقات و وقایع سال ۱۳۷۸ یک نقطه عطفی بوده ولی به نظر من جامعه آن موقع هنوز امید خود را برای ادامه جنبش اصلاحی از دست نداده بود دلیل روشن آن هم اینکه دو سال بعد از آن واقعه دوباره در سال ۱۳۸۰ ما شاهد این هستیم که آقای خاتمی دوباره به عنوان ردیس جمهور با رأی بسیار بالاتری نسبت به دوره قبل انتخاب می‌شود و در سال ۸۰ هم بدنه دانشجویانی که این هزینه‌های مختلف و سنگین را متحمل بودند در میدان بودند و فعالیت می‌کردند و تأثیر می‌گذاشتند و همچنان به این باور رسیده بودند که جامعه به آنها تعلق داردند و می‌توانند با همه مشکلاتی که وجود دارد فرآیند اصلاحات را در جامعه به پیش ببرند اما به تدریج ما شاهد این هستیم که ممکن است این دانشجویان که بسیار فعال و تاثیرگذار بودند و با نیت پاک و بدون هیچ چشم داشتی فقط برای آینده بهتر جامعه خود فعالیت می‌کردند احساس کردند که کنار گذاشته شده‌اند و مطالبات آنها به خوبی پیگیری نمی‌شود و با موانع صعب العبوری مواجه می‌شوند و تا حدودی دوباره دچار یاس و ناامیدی می‌شوند و گروه‌های فرصت طلب یا تمامیت خواه این دانشجویان و جنبش اصیل دانشجویی را با زبان تحقیر یا حتی تهدید وادار به سکوت کنند و به یاس و ناامیدی آنها دامن بزنند تا اینکه ما شاهد هستیم که از سال ۱۳۸۴ اتفاقات دیگری در جامعه ما رخ می‌دهد و جریانی می‌آید و سکان امور را در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی سیاسی و اجتماعی ما به دست می‌گیرد که دقیقاً نقطه مقابل عموم جامعه و بدنه اجتماعی فعال است و کاملاً یک ساز دیگری را کوک می‌کند که برخلاف روند بهبود و اصلاحی بود که در جامعه ما شروع شده بود و امید آن می‌رفت که جامعه را به سوی تعالی پیش ببرد.

‌از اینکه وقت خود را در اختیار فصل نامه خاطرات سیاسی قرار دادید بسیار سپاسگزارم.
من هم سپاسگزارم و برایتان آرزوی توفیق می‌کنم.




اگر و فقط اگر…

علی مهری یکی از مؤسسین کانون مستقل دانشجویان است که به دلایلی حوادث دانشگاه تبریز به‌پای ایشان نوشته‌شده و به‌عنوان یکی از لیدرهای مسلم آن جریان شناخته می‌شود. روایت‌های رسمی حوادث بیست تیر دانشگاه تبریز را شنیده‌ایم، ولی هیچ‌گاه فرصتی فراهم نشده که آن حوادث را از زبان خود اعضای کانون بشنویم. گزارش حاضر، روایت گونه‌ای است از آن حوادث با یکی از اعضای مؤثر کانون مستقل دانشجویان دانشگاه تبریز:

امروز بیستم تیرماه است هوا آفتابی است و باد ملایمی در حال وزیدن است دانشجویان آرام‌آرام در مقابل سایت ریاست دانشگاه جمع می‌شوند. دوربین صداوسیما هم در محوطه مستقرشده است. در وسط محوطه، اعضای کانون مستقل دانشجویان روی زمین نشسته‌اند. کانون مستقل دانشجویان بیانیه داده است خون بر شمشیر پیروز است و دانشجویان را دعوت به تحصن مسالمت‌آمیز کرده است. اعضای کانون در تکاپو هستند تا دانشجویان به تحصن بپیوندند. در گوشه سایت انجمن اسلامی دانشجویان وانت نیسان مجهز به سیستم صوتی خود را مستقر کرده است. همه لباس‌های سیاه بر تن کرده‌اند و شعارهای عزا عزاست امروز روز عزاست امروز خاتمی دلاور صاحب‌عزاست امروز را سر می‌دهند و دانشجویان هم‌صدایی کرده و شعارهای آنان را زمزمه می‌کنند. جمعیت دانشجویان زیادتر و زیادتر می‌شود اما دانشجویان ترجیح می‌دهند بجای تحصن تظاهرات کنند. داود کرمی از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی، (بعد از بیستم تیر و بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی معاون سیاسی استانداری همدان می‌شود) پشت میکروفون است و سخنان مهیجی قرائت می‌کند. ناگهان کاظم قربانی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کشاورزی (او هم بعد از حادثه استخدام شهرداری تبریز می‌شود) به همراه تعدادی که همه لباس عزا بر تن کرده‌اند. با شعار مرگ بر دیکتاتور به سمت درب غربی دانشگاه راه میافتند خیل بسیاری از دانشجویان هم به دنبال آن جمع هفت هشت‌نفری به سمت درب غربی به راه می‌افتند.
علی مهری: «کاظم قربانی در دوران جنگ ظاهراً به لبنان هم رفته بود. بگفته خودش از نیروهای سپاه قدس (سرهنگ) بود قیافه‌ای سه تیغ و ادبیاتی روشنفکرانه داشت خودش می‌گفت از فامیل‌ها و آشنایان جلائی پور پدر است. بگفته خودش برادرش از مقامات لشگری و سپاه بود و ارتباطشان ادامه داشت؛ اما آن‌ها که او را همراهی می‌کردند و لباس سیاه هم پوشیده بودند از وضعیت ظاهرشان معلوم بود که به‌نوعی مأموریت تشکیلاتی دارند و نظامی هستند.»
به دنبال کاظم قربانی و جمعیت وانت آبی انجمن هم به سمت درب غربی به راه میافتد و از بلندگوی وانت آبی شعارهای تند و رادیکال داده می‌شود. درب غربی توسط حراست بسته‌شده است. دانشجویان سعی می‌کنند درب را شکسته و از دانشگاه خارج شوند. دکتر پور فیض رئیس دانشگاه تبریز و دکتر امین صدیقی (برادر همسر شهید رجائی عاطفه صدیقی) از اعضای پر سابقه و قدیمی انجمن اسلامی سعی می‌کنند دانشجویان را آرام کنند. علی مهری فوراً خیز برمی‌دارد و از بالای نرده‌ها روی سقف درب قرار می‌گیرد؛ و به کمک دکتر پور فیض و امین صدیقی و نیروهای حراست دانشجویان را از توطئه در جریان آگاه کرده و تقاضا می‌کند که به داخل دانشگاه برگردند. آن‌ها موقتاً موفق می‌شوند دانشجویان را از این کار منصرف کنند. ولی همان گروه ناگهان با همان شعارهای مرگ بر دیکتاتور دانشجویان را به‌طرف درب اصلی دعوت می‌کنند.
علی مهری: «بعد از اینکه به خیل جمعیت نگاه کردم متوجه شدم که کاظم قربانی در وسط آن هفت هشت نفر دارد دانشجویان را به سمت بیرون هدایت می‌کند. در آن وضعیت تراژیک و خشمگین معلوم بود که شعار مرگ بر دیکتاتور جذابیت خاصی داشته باشد و بتواند جمعیت را به سمت بیرون هدایت بکند؛ بنابراین فوری خودم را به کاظم رساندم، یقه‌اش را گرفته‌ام و گفتم چه‌کار داری می‌کنی دستی‌دستی دانشجویان را به کشتن می‌دهی ولی او بی‌توجه به حرف من به راه ادامه می‌داد. خاطرم هست که سیلی محکمی به گوشش زدم و فوراً به سمت درب غربی رفتم. در آنجا بعد از کلی تلاش موفق شدیم دانشجویان را منصرف کنیم. همان گروه که دیدند موفق نشدند گفتند به سمت درب اصلی…»
وانت انجمن هم به دنبال تظاهرکنندگان به سمت درب اصلی می‌رود. علی مهری هم سریعاً خود را به درب اصلی می‌رساند و جلوی دانشجویان را می‌گیرد و به آن‌ها توضیح می‌دهد که این حرکت و خروج از دانشگاه بازی در میدان حریف است و باید در دانشگاه تحصن کنند؛ اما درب اصلی دانشگاه دوتا ورودی دارد و علی مهری به‌تنهایی فقط می‌تواند جلوی خروج دانشجویان را از درب سمت چپ (ورودی) بگیرد. ولی دانشجویان موفق می‌شوند درب خروجی سمت راست را شکسته و خارج بشوند. بیرون از دانشگاه نیروهای بسیج پایگاه مقاومت حضور دارند و صف‌آرائی کرده‌اند و چند ماشین آبپاش آتش‌نشانی هم آنجا آماده هست.
علی مهری: «روز قبل که بیانیه تحصن داده بودیم، با بچه‌های کانون صحبت کرده بودیم و همه توجیه بودیم که بهترین کار فقط تحصن است. هرگونه تظاهرات، کنترل را از دستمان خارج می‌کند و ممکن است به بیرون کشیده شود که بازی در زمین حریف است. نه امکانات مقابله داشتیم و نه توان تشکیلاتی و نه توانسته بودیم به‌قدر کفایت تولیدات فکری و فرهنگی و اطلاع‌رسانی داشته باشیم. گرچه آن موقع ویژه‌نامه آذربایجانِ هفته‌نامه امید زنجان را منتشر می‌کردم، اما کانون هنوز در شرف تأسیس بود و کارهای زیادی داشتیم که باید انجام می‌دادیم؛ و همه اعضا این را پذیرفته بودیم؛ بنابراین بچه‌های کانون هم علی‌رغم میل باطنی‌شان که هم جوان بودند و هم طبعاً آزادی را دوست داشتند، بر اساس محاسبات عقلانی مجاب شده بودیم که نباید در زمین حریف بازی کنیم. آن روز مخصوصاً در درب اصلی دانشگاه به هم کمک می‌کردیم تا دانشجویان را مجاب کنیم که بیرون از دانشگاه نرفته و بجای تظاهرات تحصن کنیم. سرانجام موفق شدیم که جلوی ورودی دانشگاه تحصن را اجرا کنیم. ولی معلوم بود که وضعیت شکننده بود در قسمت خروجی مسلط نبودیم و ازآنجا با بسیجیان بیرون از دانشگاه درگیری داشتیم و به هم سنگ پرتاب می‌کردند.»
وانت آبی به درب اصلی می‌رسد؛ و این بار صفر حیدری که او هم لباس سیاه پوشیده است بر بالای وانت آبی سخنرانی می‌کند و می‌گوید از تهران آمده است و ماجرای کوی دانشگاه را با هیجان و خشم بیان می‌کند، دانشجویان خشمگین شده و سنگ‌پرانی با بسیجیان آغاز می‌شود. اندکی بعد رحیم حمزه روزنامه‌نگار و مسئول دفتر نمایندگی امید زنجان نیز به جمع دانشجویان می‌پیوندد. پیمان عارف که در آن سال‌ها دانش‌آموز دبیرستان است به هر زحمتی خود را به محوطه دانشگاه رسانده است. در یک‌طرف دانشجویان و در طرف دیگر بسیجیان ناگهان اولین سنگ به سر علی مهری اصابت می‌کند و خون جاری می‌شود. دانشجویان با دیدن این صحنه برآشفته شده و شعار می‌دهند مرگ بر دیکتاتور و درصدد انتقام‌جویی برمی‌آیند، اما علی مهری می‌گوید خون من فدای شما اگر من را قبول دارید، من می‌گویم برگردید به دانشگاه و تحصن را ادامه دهید و این خیلی تأثیر می‌گذارد و دانشجویان جلوی درب ورودی می‌نشینند و تحصن شکل می‌گیرد. در همین حین دکتر پور فیض و دکتر پزشکیان رئیس وقت دانشگاه علوم پزشکی می‌رسند و سعی می‌کنند دانشجویانی را که هنوز به تحصن‌کنندگان نپیوسته‌اند و با بسیجیان بیرون درگیر هستند و سنگ‌پرانی می‌کنند را آرام کنند. در حین سنگ‌پرانی طرفین زخمی‌های زیادی می‌دهند. دانشجویان معترض با دکتر پور فیض درگیر می‌شوند و ایشان صحنه را ترک می‌کند. علی مهری که کمی اوضاع را آرام می‌بیند به سایت ریاست رفته و با دکتر پور فیض صحبت می‌کند که برگردند و با دانشجویان صحبت کنند ایشان مخالفت می‌کنند، سپس علی مهری پیشنهاد می‌کنند لااقل به استاندار محمد زاده بگویید بیاید و با دانشجویان صحبت بکنند. سید صمد حسینی مسئول حراست مظطرب و نگران است، علی مهری به ایشان می‌گوید با شورای تأمین تماس بگیرد و از سردار کریم فتحی بخواهد بسیجیان را از جلوی درب دانشگاه ببرند تا دانشجویان کمتر تحریک بشوند، این خواسته از سوی شورای تأمین استان اجابت نمی‌شود. استاندار محمد زاده در دانشگاه حاضر می‌شود و دانشجویان با گوجه‌فرنگی از ایشان استقبال می‌کنند و ایشان قهر کرده و بازمی‌گردد اما دکتر پزشکیان همچنان با دانشجویان صحبت کرده و آنان را آرام می‌کند. در همین اثنا دانشجویانی که به همراه علی مهری در جلوی دانشگاه نشسته‌اند، مورد هجمه بسیجیان قرار می‌گیرند. به‌جز چند نفر اکثراً به داخل دانشگاه برمی‌گردند و در داخل دانشگاه تحصن می‌کنند علی مهری به همراه رحیم حمزه و چند نفر دیگر همچنان نشسته‌اند و عقب نمی‌نشینند. اعضای کانون سعی می‌کنند چندنفری را که هنوز نشسته‌اند به داخل دانشگاه بیاورند. رحیم حمزه به توصیه علی مهری به دفتر نشریه می‌رود تا اخبار تحصن آرام و ضد خشونت کانون را قبل از سم‌پاشی و شانتاژ بسیج و دیگران به خبرگزاری‌ها برساند.
علی مهری: «ما موفق شده بودیم دانشجویان را به‌تدریج به تحصن قانع کنیم. فقط اگر شورای تأمین موافقت می‌کرد و بسیجیان را از جلوی دانشگاه جمع می‌کرد و بجای آن نیروی انتظامی را قرار می‌دادند شاید اکنون روایت به‌گونه‌ای دیگر بود. درواقع مشکل ما هم در داخل بود و هم در بیرون. من در این رابطه با آقای رضایی (فرمانده بسیج دانشجوئی دانشگاه علوم پزشکی) هم صحبت کردم و ایشان نظر من را قبول کرد و قرار شد با مقامات لشگری صحبت بکند.
روز قبل که ما (من و خلیل علیزاده آذر و علی صادقی و علی بی‌کس و علی امینی)، به فرمانداری رفته و با غلامرضا خورشیدی، (فرماندار وقت) راجع به برنامه تحصن صحبت می‌کردیم، داوود کرمی و تنی چند از اعضای انجمن هم آنجا بودند که بعد از آمدن ما رفتند، گویا آن‌ها درخواست تظاهرات و راهپیمایی داشتند. چون فرماندار بی‌مقدمه گفت به انجمن هم گفتم تظاهرات و راهپیمایی نمی‌شود. خلیل علیزاده آذر، کرد بود و ترکی هم می‌دانست و خورشیدی را هم از میاندوآب می‌شناخت ظاهراً در آنجا باهم کارکرده بودند، گرچه با خورشیدی ملاقات نکرده بودم ولی اکثر مسئولین استان مرا به اسم و قیافه می‌شناختند، وقتی دید ما تقاضای تظاهرات نداریم کمی آرام شد، ولی گفت آقای مهری متأسفانه من هیچ کمکی به شما نمی‌توانم بکنم ما بلند شدیم و آمدیم و رفتیم در دفتر نشریه و آن بیانیه معروف را نوشتیم که با سخن امام خمینی آغاز می‌شد: خون بر شمشیر پیروز است. آن را تکثیر کرده و در خوابگاه‌ها پخش کردیم؛ دعوت به تحصن و لغو امتحانات در مقابل انجمن، بیانیه رسمی نداد و فقط اکتفا کرد به دعوت از دانشجویان در خوابگاه‌ها.
ما در داخل مواجه بودیم با دعوت انجمن به تظاهرات و از بیرون هم حضور بسیجیان تحریک‌آمیز بود ولی سرانجام توانسته بودیم تا حدودی اوضاع را کنترل کرده و مسلط شویم. اگر می‌توانستیم بسیجیان را از صحنه دور کنیم، ورق کاملاً به نفع ما برمی‌گشت ولی نشد. من به استانداری رفتم و سعی کردم سردار کریم فتحی فرمانده سپاه عاشورا را ببینم و به‌عنوان یک بسیجی سابق سال‌های جنگ و یک جانباز با ایشان صحبت کنم و قانع کنم که بسیجیان را از جلوی درب اصلی دانشگاه بردارند، اما پس از تلاش بسیار موفق نشدم و به دانشگاه برگشتم اوضاع بد نبود و در غیاب من خلیل علیزاده آذر، علی صادقی، احمدرضا یداللهی، علی بی‌کس، علی امینی، مصطفی بصیری تویسرکانی، عارف سلیمی و هیوا حسین زاده، سواران و رستمی توانسته بودند تا حدودی اوضاع را مدیریت کنند.»
شما همین را می‌خواستید دیگه! آزادی می‌خواستید!
بعدازظهر بر تعداد بسیجیان افزوده می‌شود گویا دستوری از شورای تأمین مبنی بر جمع‌کردن اوضاع می‌رسد. هوای آفتابی روبه سردی می‌گذارد. تعدادی از دانشجویان می‌روند، آقای رضایی به علی مهری می‌گوید صحنه را ترک کند، بسیجیان در بیرون از دانشگاه مسلح شده و شروع به تیراندازی هوائی می‌کنند. بسیجیان به‌تدریج به دانشگاه نفوذ می‌کنند، دکتر پزشکیان که تقریباً تا آخر ایستاده است سرانجام می‌رود. بسیج وارد دانشگاه می‌شود. تیراندازی داخل دانشگاه آغاز می‌شود تقریباً کسی نمی‌ماند علی مهری با تنی چند از اعضای کانون می‌مانند. سرانجام علی مهری به بقیه اعضای کانون می‌گوید فوراً دانشگاه را تخلیه کنند و بیانیه‌ای در خصوص محکومیت حمله بسیج به دانشگاه نوشته و توسط علی بی‌کس به‌طرف دفتر نشریه جهت چاپ و انتشار بیانیه اعزام می‌کند. این بیانیه به علت بسته بودن راه به مقصد نمی‌رسد و درجایی منتشر نمی‌شود. بسیجیان با آنچه در اختیاردارند دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. دانشجویان، براثر تیراندازی زخمی و مجروح می‌شوند. دانشجویان زخمی توسط سایر دانشجویان به همراه شعار این سند جنایت است روی دست دانشجویان در دانشگاه گردانده می‌شوند. علی مهری آخرین فردی است که جلوی درب ورودی دانشگاه در تحصن می‌ماند ناگهان یکی از دانشجویان به علی مهری می‌گوید آقای مهری چند دختر در محاصره مانده‌اند و یکی از آنان براثر ترس بی‌هوش شده است. علی مهری به همراه چهار دختر از دانشگاه از میان بسیجیان مسلح خارج می‌شود تا آن دختر را که ترسیده است به بیمارستان 29 بهمن تبریز برساند. به دنبال علی مهری بسیجیان به ماشین علی مهری تیراندازی کرده و به‌سوی بیمارستان می‌آیند گلوله‌ها به شیشه ماشین علی مهری و لاستیک و رینگ اصابت کرده ولی به‌هرحال دختران به بیمارستان رسیده و ایشان در بیمارستان دستگیر می‌شود.
علی مهری: «من به حرکات کاظم قربانی مشکوک بودم ولی از یک مسئله غافل بودم و آن‌هم برنامه‌ریزی بسیج و بسیج دانشجوئی برای کشاندن دانشجویان به بیرون از دانشگاه بود. تا با ناامن نشان دادن اوضاع مجوز ورود به دانشگاه و تیراندازی را بگیرند. پنجشنبه 17 تیرماه پیمان پاک مهر، خبرنگار ویژه‌نامه امید زنجان به من خبری داد که بسیجیان محله مارالان به ایشان گفته‌اند خبرهایی خواهید شنید فردا، همتان رو جمع خواهیم کرد. اول تهران بعد تبریز، من هم موضوع را کتباً به استانداری فکس کردم و درخواست نمودم که موضوع را بررسی کنند و تدابیر لازم را اتخاذ کنند. بعد که خبر 18 تیر و حمله به کوی دانشگاه را شنیدیم دیدم طبق برنامه‌ریزی قبلی سعی دارند با مهار دانشگاه جنبش اصلاح‌طلبی را زمین‌گیر کنند. بعدازظهر جمعه که در دفتر نشریه بودم خلیل علیزاده آذر به همراه چند نفر دیگر ازجمله علی بی‌کس و علی صادقی و بقیه یادم نیست آمدند و گفتند که کوی دانشگاه به آتش و خون کشیده شده و ما باید کاری بکنیم، یادم هست من مخالفت کردم و گفتم این با اهداف ما همخوانی ندارد و آن‌ها دلیلی آوردند که من دیدم دلیلشان درست و منطقی است. پذیرفتم، ولی با توجه به اخباری که شنیده بودم با تظاهرات مخالفت کردم و آن‌ها هم قانع شدند و قرار شد در داخل دانشگاه تحصن برگزار کنیم. اکنون‌که فکر می‌کنم می‌بینم اگر آن زمان بیانیه نمی‌دادیم و کار تشکیلاتی خودمان را ادامه می‌دادیم نتیجه بهتری می‌گرفتیم.
اصولاً کانون با این هدف تشکیل شد که بجای سیاست‌بازی هدفش معطوف به حقوق صنفی دانشجویان باشد به این معنا که دانشگاه و دانشجو درواقع سرچشمه اصلی جنبش مدرنیته است. اگر این سرچشمه را از موانعی مانند کمیته‌های انضباطی و گزینش و نهادهای ایدئولوژیک پاک نکنیم دانشگاه نخواهد توانست نقش اصلی خود را که عبارت باشد از تأمین روشنفکرانی که ساب جنبش‌های دموکراتیکی مانند زنان، کارگران، معلمان، کارمندان و سایر اقشار را ایفا، رهبری و هدایت بکند و ما در مبارزه با استبداد، به مجموعه‌ای فراگیر از این جنبش‌ها نیاز داریم. بنابراین بجای این‌که دانشگاه و دانشجو سیاهی لشگر جریانات خارج از دانشگاه مانند انجمن‌های اسلامی، جامعه اسلامی و شاخه نظامی و فرهنگی بیرون دانشگاه باشد و جریانات چپ و راست و سایر جریانات مانند ملی مذهبی‌ها و غیره دانشگاه را محل تاخت‌وتاز خود ببینند، دانشگاه اول باید خود را از موانع آزاد کند. بر این اساس ما کانون مستقل دانشجویان طرفدار قانون اساسی را شکل دادیم، که در بند ششم اصل سوم قانون اساسی به مبارزه بی‌امان و محو استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی به‌صراحت اشاره داشت و قرار بود در مواقع انتخابات فقط از جریاناتی حمایت کنیم که به این مطالبه ما جامعه عمل بپوشانند و دیگر ساب مجموعه هیچ جریانی نباشیم که بعد از موفقیت اصلاً سراغ دانشگاه را نگیرند و برای این هم که دریک محیط ایدئولوژیک و سنتی موفق بشویم، عالمانه و آگاهانه از پتانسیل‌های قومی به‌عنوان استراتژی بهره بردیم؛ بنابراین با شعار هم‌گرائی دموکراتیک اقوام ایرانی هم می‌توانستیم انگیزه لازم را برای پیوستن دانشجویان به کانون فراهم کنیم و هم با بدنه بیرون از دانشگاه راحت‌تر ارتباط برقرار کنیم. برنامه‌های ما نیز تشکیل فدراسیون ملی کانون‌های مستقل دانشجویان طرفدار قانون اساسی بود.
زمانی که دانشگاه از ما خواست حداقل پنجاه نفر درخواست تأسیس کانون را بدهند با همین استراتژی توانستیم بجای پنجاه امضا هفت‌صد امضا جمع‌آوری بکنیم و این در حالی بود که کل مجموعه‌های حکومتی سرجمع بیش از 500 نفر عضو فعال و غیرفعال نداشتند. طبیعی بود که انجمن اسلامی و بسیج بااین‌همه قدمت از وجود ما ترسیده باشند و از گفت‌وگو با ما طفره بروند. طبیعتاً در جریان حوادث تیرماه هم برخلاف اخلاق عمل کرده و همگام با سایر تشکل‌های دانشجویی مانند بسیج و جامعه اسلامی طی بیانیه‌های مشترک ما را عامل درگیری و تظاهرات معرفی و قلمداد کردند، درحالی‌که حداقل در بیانیه ما آمده بود که ما درخواست تحصن کرده بودیم و خودشان به‌تصریح فرماندار درخواست تظاهرات کرده بودند.
از این‌ها که بگذریم به این دلیل معتقدم اگر ما بیانیه نداده بودیم در نوزدهم تیرماه مجوز موقت فعالیت را گرفته بودیم، شاید روند دیگری رقم می‌خورد. همچنین اگر ما کمی عمیق‌تر بودیم و توانسته بودیم دست بسیج را درست و دقیق بخوانیم بازهم شاید روند طور دیگری پیش می‌رفت همان‌طور که گفتم ما فهمیده بودیم آن‌ها برنامه دارند ولی نسبت به سناریوی بسیج دقیق نشده بودیم. بحث کاظم قربانی که هم عضو انجمن بود و هم رابطه با سپاه داشت و دانشجویان را به بیرون از دانشگاه هدایت می‌کرد را گفتم اما موضوع دیگری را هم اشاره‌کنم، شاید پازل گمشده ما بود، ما فکر نمی‌کردیم بسیج دانشجویی هم در این سناریو نقش داشته باشد. علی بی‌کس که دانشجوی تاریخ بود همکلاسی‌ای داشت بنام قادری که عضو بسیج دانشجویی بود و حتی از علی بی‌کس در کمیته انضباطی به خاطر ابراز عقیده‌اش در کلاس که برخلاف روند ایدئولوژیک دانشگاه بود شکایت کرده بود. این فرد در روز حادثه کاملاً سه تیغ کرده و درحالی‌که جلوی علی بی‌کس بود، با شعار مرگ بر دیکتاتور دانشجویان را تحریک به بیرون رفتن می‌کرده است. علی بی‌کس می‌گوید درب (درب خروجی) شکست و من روی ایشان افتادم وقتی ایشان صورتش را برگرداند او را شناختم و پس ازآن بود که فهمیدم حرف شما راست بوده و ما می‌باید تحصن می‌کردیم و نه تظاهرات. علی بی‌کس یک نفر را می‌شناخته که او را دیده آن‌هم با صورت کاملاً تراشیده. درصورتی‌که اگر این موضوع را در کنار خبری که پیمان پاک مهر آورده بود و اتفاقاتی که فردای آن روز یعنی 18 تیر افتاد و بیانیه مشترک انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی و کاظم قربانی و پست معاونت سیاسی استانداری همدان را که به جناب کرمی به‌عنوان دبیر انجمن اسلامی داده شد، کنار هم بگذاریم نشان می‌دهد که ما در قضایای دانشگاه تبریز بازی خوردیم و فرصت یک جنبش بی‌نظیر را از دست دادیم.»
بعد از خروج علی مهری از دانشگاه بسیجیان وارد سایت ریاست دانشگاه شده و رئیس دانشگاه را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. وارد خوابگاه دختران واقع در محوطه دانشگاه شده و دختران دانشجو را به‌صورت بی‌حجاب و بالباس استراحت سوار اتوبوس کرده و به اتوبان‌های اطراف تبریز برده و بی‌پول و بی‌سرپناه رها می‌کنند و می‌گویند شما همین را می‌خواستید دیگه! آزادی می‌خواستید دیگه! وارد ساختمان‌ها و تأسیسات شده تخریب می‌کنند آزمایشگاه‌ها را تخریب می‌کنند. وارد بیمارستان امام شده و دانشجویان زخمی را دستگیر و به بیمارستان شهید محلاتی و بازداشتگاه‌های خود می‌برند. به گفته یکی از سپاهیان که برای تخلیه اطلاعاتی از اعضای کانون وارد زندان می‌شود و بعد از مشاهده صداقت اعضای کانون به علی مهری می‌گوید من خودم آنجا بودم. بعد از دستگیری تو که سردار فرهنگی پشت بی‌سیم بود گفت دیگر کارمان دیگر تمام است.
علی مهری: «بعداز دستگیری من اتفاقات هولناکی افتاد که شرافت و کرامت انسانی و ناموس ملی و دینی مورد هتک حرمت کسانی قرار گرفت که قرار بود برای ما زندگی شرافتمندانه فراهم کنند. یک راننده تاکسی که جهت تخلیه اطلاعاتی وارد زندان شده بود و شناسائی شد، اعتراف می‌کرد که در کمربندی تبریز یک دانشجوی دختر را که بی پناه و بی حجاب بود و کمک می‌خواست را سوار تاکسی کرده و به منزلی برده و مورد تجاوز قرار داده است. واقعاً شرم آور بود…»
علی مهری: «… با این‌که خیلی‌ها به من گفتند آقای مهری نمان و برو من به این دلیل ماندم که بعد از گرفتن من خیالشان راحت شود و از شدت برخورد با دانشجویان بکاهند. تجربه فرقه دموکرات و قتل‌عام فدائیان در بیست‌ویک آذر به من این نکته را گوشزد می‌کرد که اگر سران فرقه در تبریز می‌ماندند شاید این‌همه قتل‌عام اتفاق نمی‌افتاد و سایه وحشت، تبریز را در برنمی‌گرفت. درواقع فدائیان هزینه انتقام‌جوئی از سران فرقه شدند و مدت‌ها مردم تبریز سایه وحشت را بالای سرخود حس می‌کردند.»
اعضای هیئت مؤسس کانون هرکدامشان به شهر خود می‌روند. خلیل علیزاده آذر به میاندوآب می‌رود و علی بی‌کس به مراغه ولی ارتباط خود را قطع نمی‌کنند. پس از خبردار شدن از دستگیری علی مهری با این‌که می‌توانستند پناهندگی بگیرند، نمی‌روند و قرار می‌گذارند که باهم به تهران رفته و در یک کنفرانس مطبوعاتی که از قبل با دفتر تحکیم وحدت هماهنگ شده بودند مسائل دانشگاه تبریز را بازگویی کنند که متأسفانه در ترمینال تبریز در اتوبوس دستگیرشده و ده روز بعد از دستگیری علی مهری به او می‌پیوندند. بعدها اعضای هیئت مؤسس یکی پس از دیگری دستگیرشده و کانون مستقل را در زندان ادامه می‌دهند. بیانیه‌های معروف حمام و روزه اعتراض و استمداد که بیرون می‌فرستند و در روزنامه‌های خرداد عصر آزادگان نشاط و … منتشر می‌شوند موجب می‌شود نگاه‌ها معطوف به دانشجویان تبریز شود. در آن سال‌ها که جو سنگینی در زندان‌های سیاسی حاکم بود بیانیه‌های اعضای هیئت مؤسس در سپهر سیاسی ایران طنین‌انداز شده و جو را به نفع دانشجویان برمی‌گرداند. از اعضای کانون، علی امینی موفق می‌شود دستگیر نشده و در دفاع از دانشجویان زندانی روشنگری کند. جالب اینجاست شرح ماوقع حادثه از زبان علی امینی و زندانیانی که در زندان بوده‌اند و در دادنامه و دفاعیاتشان ذکر نموده‌اند، بدون هیچ اختلافی باهم همخوانی داشته ولی بیانیه‌های انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی و جامعه اسلامی دانشجویان و امام‌جمعه تبریز و استانداری هیچ‌کدام با بیانیه‌های قبلی‌شان همخوانی نداشته است و این به تنهائی نشان می‌دهد که حق با چه کسی بوده است.
علی مهری: «اکثر دانشجویان پس از بیانیه روزه اعتراض و استمداد و پس از دو ماه از زندان آزاد شدند و من و علی بی‌کس به همراه چند نفر دیگر که آن‌ها هم بعد از شش ماه آزاد شدند، یک سال و یک هفته در زندان ماندیم. پس از آزادی از زندان، متوجه شدیم اکثر دوستانمان پناهندگی گرفته و رفته‌اند. کانون را با اعضای جدید پی گرفتیم و چندین کلاس برگزار کردیم. ازجمله پنج جلسه با دکتر محسن سازگارا تحت عنوان مشروطه انقلاب ناتمام و فلسفه هنر با دکتر رضا خالقی، بعد از فارغ‌التحصیلی با محسن سازگارا روزنامه گلستان ایران را راه انداختیم و اتفاقات بعدی که به حادثه دانشگاه تبریز مربوط نمی‌شود. موضوعی که تا یادم نرفته بگویم بعد از زندان متوجه شدیم تعداد هشت نفر از دانشجوها مفقودشده‌اند و از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست. اسامی آن‌ها را به پور رضا از اعضای انجمن دادم تا پیگیری بکنند و تاکنون جوابی نداده‌اند و البته بعدازآن بود که داوود کرمی پست معاونت سیاسی استانداری همدان را گرفت بعدها رئیس سازمان ملی جوانان شد و آقای طباطبائی و پور رضا هم در دوران احمدی‌نژاد بر مدیریت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران تکیه زدند.»




رحیم حمزه

دانشگاه تبریز در کانون جنبش‌های دانشجویی دانشجویان اصلاح‌طلب

دانشگاه تبریز منشأ تحولات بزرگی در تاریخ معاصر ایران بوده است، چه در آغاز و شکل‌گیری مبارزات مردم در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب ۵۷ و چه در آغاز شکل‌گیری جنبش اصلاح‌طلبی در سال‌های منتهی به دوم خرداد ۷۶٫ به نظر می‌رسد متأسفانه به دلیل سانترالیسم فرهنگی و خبری نقش دانشگاه تبریز خصوصاً در جنبش اصلاح‌طلبی به‌خوبی بررسی و رصد نشده است. در خصوص نقش دانشگاه تبریز در شکل‌گیری مبارزات مردم در سال‌های قبل از انقلاب توسط نویسندگانی همچون میرحسین موسوی و هادی خانیکی (اسنادی از جنبش دانشجوئی ایران)، علی کریمیان (جنبش دانشجوئی از تأسیس دانشگاه در ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی)، رحیم نیکبخت (جنبش دانشجوئی تبریز)، عمادالدین باقی (جنبش دانشجوئی از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی)، امیرحسین ثابتی منفرد (تاریخ شفاهی جنبش دانشجویان مسلمان) و دیگران بررسی و به آن اشاره‌شده است؛ اما در خصوص جنبش دانشجوئی دانشگاه تبریز، علی‌الخصوص نقش دانشگاه تبریز در شکل‌گیری جنبش اصلاح‌طلبی مورد غفلت قرارگرفته است. در این گزارش سعی می‌شود به بخشی از زوایای پنهان و دیده نشده این نقش اشاره داشته باشیم، بدیهی است زوایای دیگری نیز باید به آن اضافه گردد. چنانچه فرصتی باشد این فصلنامه سعی خواهد کرد زوایای دیگر آن را با دانشجویانی که در سال‌های منتهی به دوم خرداد ۷۶ در دانشگاه تبریز مشغول به تحصیل بوده‌اند، موردبررسی و کندوکاو قرار دهد.

جنبش دانشجوئی بیستم تیرماه ۷۸

دو سال پس از آن دوم خرداد و در پی جریان جراحی‌ای که در وزارت اطلاعات به دنبال قتل‌های زنجیره‌ای رویداد، روزنامه سلام به دلیل درج یک نامه محرمانه بسته شد. به‌دنبال بسته شدن روزنامه سلام اعتراضات دانشجویی نسبت به این واقعه منجر به حوادث ۱۸ تیرماه ۷۸ کوی دانشگاه شد. جو دانشگاه‌های ایران بشدت ملتهب بود. دانشگاه تبریز که از دانشگاه‌های قدیمی ایران و از‌جمله سیاسی‌ترین دانشگاه‌های ایران در تحولات سیاسی معاصر بشمار می‌رفت و نقش تعیین‌کننده‌ای در پاگیری انقلاب سال ۵۷ داشت. بسیاری از مسئولین لشگری و کشوری پس‌ازآن انقلاب نیز از همین دانشگاه وارد حکومت تازه به قدرت رسیده شدند، بدیهی بود که در کوران حوادث تیرماه به کمک جنبش دانشجویی دانشگاه‌های تهران بپیوندد. خصوصاً این‌که از سال ۷۳ و بعدازآن درگذشت جان‌سوز سید احمد خمینی فعالیت‌های اصلاح‌طلبانه خود را خیلی زودتر از دوم خرداد شروع کرده بود. به‌طوری‌که بیانیه انجمن اسلامی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی این دانشگاه در اعتراض به سیاست‌های محدودکننده وزارت فرهنگ و آموزش عالی در اوایل سال ۷۴ و چاپ آن در روزنامه محلی احرار در فضای سرد و خاموش آن سال‌ها و دست‌به‌دست شدن آن میان دانشجویان تهران بسان جرقه‌ای که در خرمن افتد همچون موجی انجمن‌های اسلامی امیرکبیر و سایر دانشگاه‌های تهران را در برگرفت و منشأ خیزشی دوباره شد. علی مهری از مؤسسین انجمن اسلامی دانشکده علوم انسانی دراین‌باره می‌گوید: «…بعدها علی سیاسی، دبیر انجمن اسلامی امیرکبیر در آن سال‌ها به خود من گفت که روزنامه احرار را دیده ام و آن بیانیه در ما انگیزه‌ای ایجاد کرد که وارد سیاست بشویم».
دانشگاه تبریز، یک‌بار دیگر در سیزدهم آبان ماه ۷۵ با راهپیمایی پانزده‌هزارنفری در سطح شهر تبریز و قرائت بیانیه مجزا و مستقل و غیر حکومتی و اتخاذ مشی جداگانه اعتراض خود را نسبت به سیاست‌های حاکمیت در ابعاد مختلف نشان داده بود و سرانجام در ۱۵ اردیبهشت سال ۷۶ در آستانه انتخابات دوم خرداد با استقبال بی‌نظیر تا آن سال (نزدیک به ۱۶ هزار نفر) در سالن ژیمناژیوم دانشگاه تبریز از سید محمد خاتمی از دانشگاه‌های پیشتاز و اصلاح‌طلب کشور مطرح شد. پس از آن در تاریخ ۲ خرداد نیز همانند پیروزی انقلاب تعداد زیادی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز موفق شدند مقاماتی در دولت اصلاحات و نیز در مجلس ششم از آن خود کنند؛ بنابراین طبیعی بود که نسبت به سرنوشت اصلاح‌طلبی حساس بوده و واکنش نشان بدهد.
به دنبال حوادث کوی دانشگاه در هجدهم تیرماه ۷۸، حوادث بیستم تیرماه در همان سال در دانشگاه تبریز به وقوع پیوست که کانون مستقل دانشجویان (طرفدار قانون اساسی) دانشگاه تبریز در کانون این حوادث بود و آن حوادث به‌پای آن نوشته شد.
در این گزارش گفت‌وگوئی داریم با آقای علی مهری از مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز و نیز از دانشجویان مؤسس کانون مستقل دانشجویان دانشگاه تبریز.
فعالیت‌های دانشجوئی علی مهری فقط به دانشگاه تبریز مربوط نمی‌شود ایشان در سال ۶۲ وارد دانشگاه صنعتی شریف شده و هم‌زمان حضور در جبهه، در انجمن اسلامی دانشگاه شریف هم فعالیت داشتند. خودشان می‌گویند همراه با دکتر شیرزاد البته خیلی کمتر، مهندس بابائی و بیشتر با مهندس محمدباقر ذهبیون در سال ۶۳ در آستانۀ انتخابات مجلس دوم و داستان لیست دفتر تحکیم وحدت و مخالفت جامعه روحانیت مبارز و سخنرانی معروف حضرت امام خمینی در حمایت از دانشجویان و شکل‌گیری مجمع روحانیون مبارز و درگیر شدن با مفاهیم جنبش چپ و خط امام که تا آخر عمر امام خمینی در معرض عملی مفاهیمی قرار گرفتند، که بقول خودشان شخصیت فکری‌شان را شکیل داد. این موج فکری باعث تغییرات عمیق در باورها و اعتقاداتشان شد.

علی مهری: «قبل از هر چیز اجازه بدهید دو نکته در خصوص مبارزات جنبش دانشجوئی تبریز بگویم، نکته اول این‌که جنبش دانشجوئی تبریز فقط به فعالیت‌های دانشجویان در دانشگاه تبریز منحصر نیست، قبل از انقلاب نقش دانشجویان دانشسرای مقدماتی تربیت‌معلم تبریز را نباید فراموش بکنیم. متأسفانه اغلب نویسندگان توجهشان اگر متوجه تبریز شده باشد، فقط دانشگاه تبریز را دیده‌اند و از سایر فعالیت‌های دانشجوئی غفلت کرده‌اند. برای این منظور اشاره مختصری می‌خواهم به تعدادی از این دانشجویان داشته باشم. شهید محمدباقر رنجبر که در تبریز خیابانی به نام ایشان برگردانده شده است (خیابان بهار سابق)، ایشان در قیام ۲۹ بهمن تبریز به شهادت رسیدند. در سال‌های قبل از انقلاب ایشان به همراه چند نفر دیگر که نامشان را می‌برم، فعالیت‌های قابل‌توجهی در دانشسرای تربیت‌معلم تبریز داشتند. آقای علی خشتگر، احد اصغر آژیری، سید فتاح سید عظیمی (رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی آذربایجان) و در جلسات قرآنشان در آن سال‌ها مهندس چیت چیان (فرمانده سپاه تبریز و وزیر نیرو در دولت روحانی) هم شرکت می‌کرده است. به نظرم می‌بایست خصوصاً با علی خشتگر و احد اصغر آژیری در مورد فعالیت‌هایشان در آن دوره صحبت بشود. تا زوایای مغفول آن فعالیت‌ها بازگفته شود. نکته بعدی و دوم این است که در اکثر کتاب‌ها متأسفانه نقش دانشجویان خصوصاً پس ازآن انقلاب به دلیل اهمیت تسخیر سفارت آمریکا در اداره کشور و نیز در دوره هشت سال جنگ نادیده گرفته‌شده است. مثلاً از دانشگاه تبریز نقش مهندس مهدی باکری و مهندس شفیع‌زاده و مهندس پور شریفی و یا سردار رحیم صفوی که خاستگاهشان دانشگاه تبریز بوده دیده نشده است؛ یعنی خیلی‌ها نمی‌دانند که مهدی باکری و رحیم صفوی و شفیع‌زاده و پور شریفی دانشجوی دانشگاه تبریز بوده‌اند. همچنین جناب مهندس علی عبدالعلی‌زاده و خیلی‌های دیگر هم دانشجوی دانشگاه تبریز بوده‌اند. همچنین در طی فاصله تسخیر سفارت آمریکا تا پایان جنگ دانشجویان بسیاری بوده‌اند که در جبهه و جهاد خودکفائی صنایع نظامی خدمات بسیاری کرده‌اند. بسیاری نمی‌دانند که در طول جنگ چندین بار دانشگاه تبریز بمباران شده و دانشجویانی که در حال جهاد خودکفائی بوده‌اند به شهادت رسیده‌اند؛ اما اوج فعالیت‌های دانشجوئی دانشگاه تبریز پس ازآن انقلاب دوم، نقش بی‌نظیری است که دانشگاه تبریز در خلق حماسه دوم خرداد ایفا کرد. هم از این بابت که همسو با تحولاتی که در عرصۀ اندیشگی در کشور برداشته می‌شد، دانشگاه تبریز خصوصاً باکلاس‌های درس جناب دکتر فراستخواه در داخل و بیرون از دانشگاه تأثیر بسزایی در گسترش و تعمیم
دگراندیشی دینی داشت و هم در بعد عملیاتی کردن و به فعل رساندن اندیشه اصلاح‌طلبی و هم در معرفی چهره‌های جدیدی که در کنار دیگران نقش تعیین‌کننده‌ای در جنبش اصلاح‌طلبی داشتند. ازجمله این افراد می‌توان به جهانبخش خانجانی، (سخنگوی وزارت کشور در دوره اصلاحات) دکتر تاجرنیا و دکتر میثم سعیدی به‌عنوان نمایندگان مجلس و داوود کرمی (معاون سیاسی استانداری همدان و رئیس سازمان ملی جوانان در دوره اصلاحات) و دیگران اشاره کرد. اهمیت دانشگاه تبریز آنجا بیشتر آشکار می‌شود که جناب تاجرنیا پس از رفتن به دانشگاه فردوسی مشهد جهت ادامه تحصیل تخصصی خود منشأ تحولات عمیقی در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد شدند و از همان‌جا هم به مجلس ششم راه یافتند.
اما در طی همۀ این سال‌ها، جنبش دانشجوئی چه قبل از انقلاب و چه پس ازآن انقلاب و چه در دوره اصلاح‌طلبی به‌جز در مقاطعی خاص و محدود درواقع به‌عنوان ساب مجموعه جریانات بیرون از دانشگاه بوده و به نظرم یکی از دلایلی که جنبش مدرنیته در ایران عقیم مانده و به سرانجام نرسیده هم همین مساله است. به این معنا که دانشگاه و دانشجو درواقع سرچشمه اصلی جنبش مدرنیته است، اگر این سرچشمه را از موانعی مانند کمیته‌های انضباطی و گزینش و نهادهای ایدئولوژیک پاک نکنیم، دانشگاه نخواهد توانست نقش اصلی خود را که عبارت باشد از تأمین روشنفکرانی که ساب جنبش‌های دموکراتیکی مانند زنان، کارگران، معلمان، کارمندان و سایر اقشار را ایفا و رهبری و هدایت بکند و ما در مبارزه با استبداد به مجموعه‌ای فراگیر از این جنبش‌ها نیاز داریم. بنابراین بجای این‌که دانشگاه و دانشجو سیاهی لشگر جریانات خارج از دانشگاه بوده و دانشجو در تشکلاتی مانند انجمن‌های اسلامی، جامعه اسلامی و بسیج دانشجوئی سپاه فعالیت‌های سیاسی‌اش را تعریف بکند و شاخه نظامی و فرهنگی بیرون از دانشگاه بوده و جریانات چپ و راست و سایر جریانات مانند ملی مذهبی‌ها و غیره دانشگاه را محل تاخت‌وتاز خود و یارگیری‌های خود در آن ببیند، دانشگاه و دانشجو می‌بایستی به‌صورتی رها و آزاد و خود بنیاد محل رویش افکار و اندیشه‌های نو به نو و تحول گرایانه و تزریق آن به بدنه جامعه، خصوصاً محافل اندیشگی و روشنفکری و در تعامل با آن مانع ایستائی جامعه و گفتمان‌های آن شده و تحول ساختاری مطابق مقتضیات زمان حال جامعه را بهبود بخشند. دانشگاه اول باید خود را از موانع آزاد کند و بنابراین باید مطالباتی داشته باشد و از نیروها و جریان‌های سیاسی خارج از دانشگاه آن‌ها را مطالبه کند؛ بر این اساس خود را در عرض هیچ تشکل دانشجوئی نمی‌دیدیم، بلکه کاری که ما درصدد انجامش بودیم در طول فعالیت سایر تشکل های دانشجوئی بود و به همین خاطر سعی کردیم با سایر تشکل‌های دانشجوئی گفت‌وگو کنیم و مواضع خود را برای آن‌ها تبیین کنیم. متأسفانه انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجوئی حاضر به نشست با ما نشدند ولی جامعه اسلامی دانشجویان از این مسئله استقبال کرد و یک جلسه مشترک و پرباری هم برگزار شد. بر این اساس ما کانون مستقل دانشجویان طرفدار قانون اساسی را شکل دادیم که در بند ششم اصل سوم قانون اساسی به مبارزه بی‌امان و محو استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی به‌صراحت اشاره داشت و قرار بود در مواقع انتخابات فقط از جریاناتی حمایت کنیم که به این مطالبۀ ما جامه عمل بپوشانند و برای این هم که در یک محیط ایدئولوژیک و سنتی موفق بشویم، عالمانه و آگاهانه از پتانسیل‌های قومی به‌عنوان استراتژی بهره بردیم؛ بنابراین با شعار هم‌گرائی دموکراتیک اقوام ایرانی هم می‌توانستیم انگیزۀ لازم را برای پیوستن دانشجویان به کانون فراهم کنیم و هم راحت‌تر با بدنه بیرون از دانشگاه ارتباط برقرار کنیم. برنامه‌های ما نیز تشکیل فدراسیون ملی کانون‌های مستقل دانشجویان طرفدار قانون اساسی بود، که متأسفانه در کوران حوادث دانشگاه تبریز از این هدف بازماندیم.
زمانی که دوستان اعضای هیئت مؤسس کانون معتقد بودند در واکنش به حوادث کوی دانشگاه تهران باید کاری کرد، خاطرم هست من جمله‌ای را گفتم که دوستان کمی تأمل کردند، من گفتم هدف ما از تشکیل کانون این بود که ساب مجموعه بیرون از دانشگاه نباشیم، دانشجویان تهران به خاطر روزنامه سلام تاوان دادند، آیا آقای خوئینی‌ها حرکتی در دفاع از دانشجویان کرد؟ اصلاً این حرکت دانشجویان چه سودی به نفع جنبش مدرنیته داشت؟ این روند قرار بود با کانون خاتمه پیدا بکند حالا شما می‌گویید ما دنباله حرکت اشتباه دانشجویان تهرانی باشیم؟ این حرکت چه سودی به تحقق مطالبات ما دارد؟ ما باید هزینه مطالبات خودمان را بدهیم نه این‌که هزینه بیرون از دانشگاه بشویم. خلیل علیزاده آذر گفت: آقای مهری حرکت ما با آن‌ها فرق دارد، ما نه به خاطر روزنامه سلام، بلکه در دفاع از حقوق دانشجویانی که مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، به خاطر هتک حرمت دانشگاه باید کاری بکنیم. کار ما درست در راستای هدف کانون است و من دیدم حرفشان درست است و قبول کردم.
اکنون حدود بیست سال به این فکر می‌کنم که چطور وجه‌المصالحه بازیگران دانشگاه شدیم و در تله برنامه‌ریزی انجمن اسلامی و بسیج افتادیم و بازی خوردیم، افسوس می‌خورم که ای‌کاش ما در این مساله وارد نمی‌شدیم و کانون و برنامه هایی که به دنبالش بودیم را محقق می‌کردیم و فدراسیون کانون‌های مستقل دانشجوئی شکل می‌گرفت. در این صورت امروز می‌توانست تکیه‌گاه مطمئنی برای دانشجو و دانشگاه باشد و در بیرون از دانشگاه هم قطعاً تأثیرات مثبتی داشت.»
سال ۷۵ اما سال تعیین‌کننده برای انجمن اسلامی دانشگاه تبریز از یک منظر دیگر هم بود. در زمان وزارت محمدرضا هاشمی گلپایگانی (۷۲-۷۶) سیاست هایی برای محدود کردن فعالیت‌های انجمن اسلامی دانشجویان و دفتر تحکیم وحدت هم بود. از ایجاد مجموعه فرمایشی و دولتی جامعه اسلامی دانشجویان گرفته تا انجمن‌های اسلامی دانشجویی (حشمت‌الله طبرزدی) که در آن سال‌ها نشریه دانشجویی پیام دانشجوی بسیجی را منتشر می‌کرد.

انجمن اسلامی دانشجویان و آغازی دوباره

دانشگاه تبریز در معرض یکی از قوی‌ترین امواج این حرکت تا آستانه فروپاشی و تبدیل‌شدن آن به انجمن اسلامی دانشجویی پیش رفت؛ اما این بار نیز انجمن اسلامی دانشجویان دست تقدیر یارش بود و باتدبیر انجمن اسلامی دانشجویان علوم انسانی و اجتماعی که فقط یک سال از تأسیس اش می‌گذشت، جان به‌سلامت برد و سرانجام این توطئه هم خنثی شد و انجمن اسلامی دانشجویان مهرماه ۷۵ را با انرژی مضاعف آغاز کرد. چون اراده کرده بود که سال‌ها تلاش انجمن اسلامی دانشجویان به سرانجام برسد.
علی مهری: «آقای آسیابی از وقتی‌که من وارد انجمن اسلامی دانشجویان شدم، به‌نوعی خطی را دنبال می‌کرد که درنهایت منجر به فروپاشی انجمن می‌شد و این برای من کاملاً مشخص بود. آسیابی دبیر انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تبریز و یکی از قوی‌ترین انجمن‌های دانشگاه بود. آسیابی همچنین شخصاً موردحمایت دکتر پور فیضی و آیت‌الله ملکوتی امام‌جمعه تبریز بود. آقای صادقی (دبیر انجمن اسلامی دانشکده شیمی) بعدها دبیر جامعه اسلامی دانشجویان شد و آقای محمد پور (مدیرکل ارشاد فعلی استان) دبیر انجمن اسلامی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، سه ضلع این مثلث را تشکیل می‌دادند. هر سه نفر از شخصیت‌های جذاب و مدیران موفق مجموعه‌های خود به‌حساب می‌آمدند؛ اما اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان نیز شخصیت‌های کاریزمایی داشتند، علی تاجرنیا و مهندس ارشدی، دکتر امین صدیقی، مهندس علیپور، دکتر مجیدی و دکتر میثم سعیدی خصوصاً جهانبخش خانجانی که تقریباً مانع موفقیت شخص آسیابی می‌شد. تلاشی که آسیابی در آن سال‌ها می‌کرد، بیشتر شبیه جبهه پایداری‌ بود. سال ۷۵ را وقتی آغاز کردیم که از این خیل تعداد کمی چون میثم سعیدی و چند نفر دیگر باقی‌مانده بود؛ بنابراین فرصت مناسبی پیش‌آمده بود تا مهندس ابوالفضل آسیابی برنامه خود را عملی کند. آن سال مجمع عمومی سالیانه را زمانی آغاز کردیم که حدود نه انجمن از چهارده انجمن اسلامی به آسیابی پیوسته بودند. میثم سعیدی دکتر قاسمی و … رفته بودند درواقع همه انجمن را ازدست‌رفته می‌دیدند. درواقع جلسه با مدیریت مهندس آسیابی و ارائه گزارش از عملکرد یک‌ساله آغاز شد. هنوز به برگزاری انتخابات هیئت رئیسه نرسیده بودیم که با تلاش بنده و جناب حسن عباسی (فرماندار تکاب) و یکی از یاران صدیق من در تأسیس انجمن اسلامی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی جو برگشت، اکثر انجمن‌های اسلامی برگشتند و فقط همان سه انجمن قبلی با ایشان ماندند. بلافاصله انتخابات هیئت رئیس برگزار شد و بنده نیز جزو کسانی بودم که به‌عنوان هیئت رئیسه انتخاب شدم. در همین حین، مهندس عبدالعلی‌زاده (استاندار وقت) تشریف آوردند. ولی پس از سرود جمهوری اسلامی رفتند. برخورد سرد ایشان خصوصاً زمانی که دیدند مهندس آسیابی در هیئت رئیسه نیستند من را به این نتیجه رساند که ایشان آمده بوده‌اند فروپاشی انجمن و تبدیل آن به انجمن اسلامی دانشجوئی را ببینند و خب دیگر قضیه معلوم بود که منتفی است و اکثریت هم با ما بود. آسیابی پیشنهاد خود را پس گرفت و انجمن اسلامی دانشجویان باقی ماند تا آنچه در تقدیرش بود و منشأ تحولات بزرگی در به وجود آمدن دوم خرداد بود را ایفا کند. میثم سعیدی و قاسمی و دکتر مجیدی و سایر دوستان با خوشحالی فرارسیدند و شورای مرکزی انجمن کار خودش را آغاز کرد. در همان سال من مزد تلاش‌های صادقانه و پرخطر و پرهزینه خودم را گرفتم؛ و باز مثل سال پیش از فیلتر گزینشی شورای تحقیق انجمن نتوانستم رد بشوم. در عوض داوود کرمی، بعدها معاون سیاسی استانداری همدان و پس از آن رئیس سازمان ملی جوانان در دوره اصلاحات شد. از اعضای جدید انجمن اسلامی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی توانسته بود صلاحیت بگیرد. پس با توجه به محبوبیتی که در بین اعضا پیداکرده بودم ایشان را حمایت کردم، البته ایشان خود نیز توانائی هایی داشت که سرانجام وارد شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تبریز شد.
آغاز سال تحصیلی جدید هم‌زمان شد با بحث انتخابات ریاست جمهوری، بار دیگر در محافل شنیده می‌شد که تلاش هایی برای کاندیداتوری مهندس میرحسین موسوی، نخست‌وزیر دوران جنگ صورت گرفته ولی خیلی زود معلوم شد ایشان قبول نکرده‌اند. نزدیک سیزدهم آبان ماه بودیم و من اصرار داشتم که راهپیمایی آن سال را علیرغم عدم استقبال میرحسین تبدیل کنیم به‌نوعی درخواست مجدد از ایشان سرانجام نظر من پذیرفته شد. هدف من درواقع این بود که نشان دهم انجمن اسلامی چه خاستگاه فکری دارد با این فکر در سالن آمفی‌تئاتر شهید شایانمهر دانشکده کشاورزی شب تا صبح توسط اپک طرح میرحسین را روی چند ورق یونولیت کشیدم و صبح همان روز با تصویرهای میرحسین در دانشگاه دور زدیم و با حدود شش هزار نفر به سمت شهر راه افتادیم در راه نیز مردم با دیدن عکس میرحسین موسوی به ما پیوستند و زمانی که به فلکه ساعت رسیدیم قریب به پانزده هزار نفر را توانسته بودیم همراه خود کنیم و برای اولین بار بیانیه مستقل خود را در فلکه ساعت قرائت کرده و درواقع استارت یک حماسه را برای دوم خرداد زدیم.»
بدین ترتیب باانگیزۀ بالا و انرژی مضاعف انجمن اسلامی دانشگاه تبریز آماده خلق حماسه در دوم خرداد ۷۶ می‌شد. ذکر این نکته ضروری است که به گفته علی مهری از سال ۷۲ یعنی چهار سال پیش از دوم خرداد ۷۶ با اعضای شورای مرکزی تحکیم وحدت در کوچه شهید رجب‌بیگی در ارتباط بود و نسبت به انفعال اعضای آن شورا در قبال اتفاقات جامعه انتقاد جدی داشت.
علی مهری: «اگر خاطرم باشد اولین بار که بعدازآن هشت سال یعنی پس از آخرین باری که خدا رحمتش کند شهید رجب‌بیگی آن سخنرانی تاریخی را در دفتر تحکیم وحدت داشت و به دنبال آن سخنرانی خودش نیز به شهادت رسید. متن آن سخنرانی باید دوباره منتشر شود چراکه به نظر من هنوز هم می‌تواند در شکل‌گیری جنبش دانشجوئی به‌عنوان مطالبه گر مؤثر بوده و هدایت‌کننده سایر ساب مجموعه‌های خارج از دانشگاه باشد. من دیگر فرصت نکرده بودم به دفتر تحکیم وحدت بروم. به‌هرحال با دوستان جدیدی مواجه شدم اکثر آنان را نمی‌شناختم و اولین بار بود که می‌دیدم. سعی کردم توصیفی از آن دوران داشته باشم و نقش رهبری دفتر تحکیم وحدت را یادآوری بکنم که از کجا و از کدام فراز به کجا و کدام حضیض غلطیده است. جامعه زیر بار ندانم‌کاری‌های مسئولین از اهداف انقلاب خود به‌شدت دور شده است و اگر ما به‌عنوان جانشینان امثال رجب‌بیگی‌ها کوتاه بیاییم فردا در پیشگاه شهیدان راست‌قامت این راه جوابی نخواهیم داشت این ارتباط فکر کنم. چندین جلسه دیگر هم ادامه داشت خصوصاً بعدازآن رحلت سید احمد خمینی در فضای آماده‌تری صحبت کردیم. یادم هست یکی از اعضای تحکیم وحدت گفت مجمع روحانیون مبارز و آقای کروبی انتخابات را تحریم کرده‌اند و مشارکتی ندارند فکر کنم در اردیبهشت سال ۷۴ بود من با اشاره به حضور خودم به‌عنوان کاندیدا در سال ۷۱ که در حد وسع خودم این اندیشه و تفکر را در تبریز زنده نگه‌داشته بودم دفاع از فقرا و محرومین و حتی یکی از مبارزات جنبش کارگری را در شرکت منطقه‌ای معادن آذربایجان علیرغم اراده حاکم بر استان و کشور موفق شده بودیم آن شرکت را به‌صورت تعاونی به کارگران بازگردانیم، شرح دادم و نشان دادم که نقش و جایگاه جنبش دانشجوئی به‌عنوان سرمنشأ جنبش‌های مطالبه گر و سندیکالیسم خالی است. خاطرم هست من دریکی از جلسات جمله‌ای گفتم به این مضمون که _ خب مجمع روحانیون نیایند آیا ما در دفاع از مردم و محرومین نیازی به مجوز مجمع روحانیون داریم؟ باید به وظیفه‌مان در قبال جامعه عمل بکنیم یا نه؟ آن‌ها هم پسندیدند._ به‌هرحال فوت عجیب سید احمد خمینی پس از انتقاد تند ایشان نسبت به مدیریت کشور از یک‌سو و شرح شکل‌گیری مبارزات کارگری و سندیکائی از سوی دیگر موجب شد در آن جلسه قراری بگذاریم که ما در دانشگاه تبریز حرکتی را شروع بکنیم و آنان نیز مقدمات شرکت در انتخابات پیش رو یعنی (مجلس پنجم در سال ۷۵) را استارت بزنند. به‌هرحال همۀ دانشگاه‌ها خصوصاً دانشگاه تبریز هم به‌نوعی درگیر انتخابات مجلس پنجم شدیم. فکر کنم آن سال یعنی اسفند ۹۴ اتفاقی افتاد که برای اولین بار فائزه هاشمی به‌عنوان یک زن منتقد وضع موجود در فضای بشدت مردانه آن روزها و علیرغم مخالفت بسیاری ولی با حمایت دانشجویان توانست به‌عنوان نفر اول شهر تهران وارد مجلس شود و همین قضیه به نظرم دلیلی شد که مجمع روحانیون اقناع شوند. در سال ۷۶ به انتخابات ورود بکنند و شانس خود را بیازمایند و مابقی داستان که بعدش را اغلب دوستان در جریان هستند.»
اما کار به اینجا تمام نمی‌شود، دانشگاه تبریز با اعلام کاندیداتوری سید محمد خاتمی جزو اولین دانشگاه‌هایی است که از کاندیداتوری ایشان استقبال کرده و با پتانسیلی که طی دو سال فعالیت سیاسی انباشته، وارد انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری می‌شود. دانشگاه‌ها محملی می‌شوند برای استارت فعالیت سید محمد خاتمی، اول دانشگاه صنعتی شریف با استقبال ۳ هزارنفری دانشجویان از حضور و شرکت در سخنرانی ایشان و بار دوم دانشگاه زنجان با حضور ۴ هزار نفر و نهایتاً دانشگاه تبریز با حضور ۱۶ هزار نفر از دانشجویان و مردم بیرون از دانشگاه دین خود را به مردم و جنبش دوم خرداد به‌خوبی ادا می‌کند.
علی مهری: «پس از آن راهپیمایی سیزدهم آبان ماه کارمان را در دانشگاه با دعوت از سخنرانانی مانند بهزاد نبوی و دکتر شعر دوست و دکتر میلانی، (نمایندگان مجلس پنجم) و سایرین که الآن حضور ذهن ندارم ادامه دادیم. ما در دانشکده علوم انسانی و اجتماعی جلسات هفتگی تریبون آزاد داشتیم که با استقبال خوب دانشجویان و گهگاه اساتید جامعه‌شناسی مانند دکتر حریری و فلاحی و طباطبائی و … مواجه شد. من به‌عنوان مسئول کمیته انتخابات انجمن در مهرماه ۷۵ انتخاب‌شده بودم و آن راهپیمایی سیزدهم آبان نیز درواقع خیزی بود که برای انتخابات بنا به پیشنهاد من به آن شکل و بیانیه جداگانه برداشته بودیم. خاطرم هست من قبل از عید چندین بار با مرحوم عباس دوزدوزانی تماس گرفته بودم که هرچه زودتر ستاد انتخابات آذربایجان را راه‌اندازی بکنیم، سرانجام ایشان در اول فروردین ۹۶ به تبریز آمدند و در فرودگاه شهید مدنی تبریز به استقبال ایشان رفتیم. مهندس ابراهیمی از آشنایان آقای دوردوزانی و فکر کنم حاج‌آقا مسافری از فعالین اوایل انقلاب و آقای دکتر بشیری از طرف دکتر جبار زاده و دکتر امین صدیقی و من از طرف انجمن در هیئت استقبال‌کنندگان بودیم. همان روز اول من پیشنهاد دادم ساختمانی که بعداً به‌عنوان ستاد استان انتخاب شد، واقع در میدان جهاد… نصف راه تبریز… را به‌عنوان ستاد انتخاب بکنیم. چند روز بعد ستاد در خیابان شمس تبریزی ایستگاه شکلّی رسماً آغاز بکار کرد. با حدود بیست نفر اعضای ستاد و جانشین ستاد هم جناب دکتر بشیری انتخاب شدند. با توجه به این‌که از طرف دانشگاه دکتر امین صدیقی مسئول کمیته دانشجوئی ستاد شدند، من همان ابتدای کار به دنبال تشکیل کمیته ایثارگران افتادم و برای این کار نیز چند بار به جلسات نهج‌البلاغه و قرآن حاج‌آقای مهدوی رفتم و در آنجا با آقای نصرت شاهدی و دکتر شکور نژاد آشنا شدم. آقای مهدوی از این‌که کمیته ایثارگران تشکیل شود استقبال کردند و بدین ترتیب بنده به همراه جناب مهندس آسیابی و خود آقای دوزدوزانی اولین ستاد شهرستانی را در سراب در منزل پدر آقای آسیابی و با حضور آقای دکتر انواری نماینده سراب افتتاح کردیم و به‌تدریج شهرستان‌های دیگر هم به راه افتاد من پس از راه افتادن ستاد به دانشگاه برگشتم، جهت برنامه‌ریزی برای استقبال از آقای خاتمی برای این کار سالن ژیمناژیوم را پیشنهاد دادم، بچه‌های انجمن دل‌نگران بودند نتوانیم سالن را به‌خوبی پر بکنیم؛ اما من به آن‌ها با توجه به استقبال دانشجویان و مردم در راهپیمایی سیزدهم آبان ماه اطمینان دادم که نگران نباشند، با برنامه هایی که داریم سالن پر خواهد شد. مهندس پاکپور از دیگر اعضای شورای مرکزی و انجمن دانشکده فنی مسئول مکاتبه با انجمن‌های اسلامی کارکنان ادارات و دستگاه‌های دولتی و کارخانه‌ها شدند. تهیۀ پلاکارد و اطلاعیه و نصب آن‌ها به من محوّل شد. با برنامه‌ریزی که انجام شد تقریباً معابر شهری از پلاکاردها و اطلاعیه‌ها اشباع شد. سرانجام آقای خاتمی در تاریخ شانزدهم اردیبهشت‌ماه به تبریز آمدند و برای سخنرانی نیز در محل سالن ژیمناژیوم حاضر شدند. استقبال به حدی بود که جایگاه‌ها پر شد و کف سالن هم جای نشستن نبود و عده‌ای هم در بیرون سالن ماندند و نتوانستند داخل سالن بشوند و این استقبال بی‌نظیر تا آن روز در صدر اخبار و رسانه‌ها قرار گرفت؛ و بالطبع سخنان آقای خاتمی در آن روز بازتاب گسترده‌ای یافت و بدین‌سان انجمن اسلامی دانشگاه تبریز توانست دین خودش را به جنبش اصلاح‌طلبی و تابوشکنی رسمی حکومتی که در لیست اعلامی شورای نگهبان نمود داشت، انجام داده و برای انتخابات خود را آماده کند.»

کانون مستقل دانشجویان؛ طرحی نو

دانشگاه تبریز اما به این بسنده نکرد و سعی کرد طرحی نو دراندازد و رویه‌های پیشین را که عبارت بود از به دست گرفتن مناصب و کرسی‌های حکومتی و نیز رشد ساب مجموعه‌های بیرون از دانشگاه را تغییر داده و به‌طور منطقی و اصولی راه مطالبه گری و توجه به بازسازی چشمه‌های جوشان جنبش مدرنیته را از دانشگاه به‌عنوان سرچشمه اصلی این جنبش آغاز کند. هرچند این ایده در عمل نتوانست قوام‌یافته و بارور گردد و در حوادث بیستم تیرماه ۷۸ عقیم شد ولی آن افکار و اندیشه‌ها سینه‌به‌سینه در کل کشور ریشه دواند.
در پایان این را باید گفت باآنکه بیش از دو دهه از آن وقایع می‌گذرد اکنون در هر محفل روشنفکری دینی یا غیردینی موافق یا مخالف اصلاح‌طلبی و یا حتی در خود محافل اصلاح‌طلبی وارد می‌شوی، وقتی صحبت از کانون مستقل دانشگاه تبریز و حوادث بیستم تیرماه می‌شود، بسیاری که در آن سال‌ها دانشجو بوده و اکنون در مدارج بالا در حال تحصیل یا تدریس هستند، سعی می‌کنند نشان دهند که در آن موقع در دانشگاه تبریز حضور داشته‌اند و از آن به‌عنوان یک اتفاق مبارک و باافتخار یاد می‌کنند و غبار زمانه نتوانسته است از درخشندگی آن بکاهد. حتی دانشجویان ورودی جدید خود دانشگاه تبریز …که علاقه‌مند به فعالیت‌های دانشجوئی و سیاسی هستند… باآنکه بیش از دو دهه از آن وقایع فاصله‌دارند آن اتفاق را سینه‌به‌سینه شنیده و دریافتشان از آن ایام را با شور و شعف و افتخار و احترام یاد می‌کنند.
علی مهری: «خیلی‌ها من را نمی‌شناسند ولی سعی می‌کنند آن اتفاق را با درخشندگی خاصی بازتعریف کنند و از این‌که بعداً متوجه می‌شوند یکی از اعضای کانون بوده‌ام با شور و شعف ابراز محبت می‌کنند.»