1

پرونده جنبش دانشجویی

جستارگشایی

با آثار و گفتاری از:

علیرضا کریمیان-رحیم حمزه-شمس افرازی زاده-یوسف نوظهور

علی شكوری راد-سعيد فايقی-احمد زيدآبادی-علی صابری

کوشش‌ها و فعالیت‌های دانشجویی و سرانجام، آنچه تعبیر به «جنبش دانشجویی می‌شود»، در ایران قدمتی تقریبا هم‌تراز با تأسیس دانشگاه تهران به عنوان اولین دانشگاه در ایران دارد. مجموعه تکاپوها و نقش‌آفرینی‌هایی که تشکل‌ها و گروه‌های مختلف دانشجویی از اوایل دهه بیست شمسی انجام داده‌اند و رویکردهای مختلفی که در بازه‌های زمانی گوناگون به خودگرفته‌اند و تأثیرگذاری‌های تاریخی که داشته‌اند، پیشینه‌ای درازآهنگ برای دانشگاه و دانشجو ایجاد کرده است که شایسته بازخوانی همه-جانبه است. بخش قابل توجهی از تاریخ سیاسی معاصر ایران با این مقوله گره خورده است. خاطرات مهم سیاسی در حافظه جمعیِ ایرانیان با تصاویری برجسته از جنبش دانشجویی درهم تنیده شده است. برای مرور دقیق این تصاویر و نیل به فهم و درک تاریخی متقن، بایسته است که این تاریخچه پرفراز و نشیب را ذیل مقاطع مختلف زمانی، به شرحی که در پی می‌آید مطالعه و تحلیل نماییم:


از ۱۳۲۳ تا ۱۶ آذر ۱۳۳۲
مدت اندکی پس از خروج رضا شاه از کشور بود که با آزادی گروه ۵۳ نفره چپ، حزب توده شکل گرفت. پس از آن اتحادیه دانشجویی حزب توده که زیر نظر سازمان جوانان حزب توده بود، فعالیتش را در دانشگاه آغاز کرد. برای اولین بار، این سازمان در دانشکده داروسازی دانشگاه تهران به فعالیت پرداخت و اتفاقاً مقامات دانشگاه آن‌ها را به عنوان نمایندگان رسمی دانشجویان دانشکده پذیرفتند. با گذشت ۲ سال محدوده فعالیت اتحادیه به دانشکده‌های حقوق، فنی، ادبیات و کشاورزی نیز تسری یافت.سرعت نفوذ این گروه مارکسیستی در دانشگاه تا به حدی بود که در سال ۱۳۲۵ و تنها با گذشت ۳ سال از آغاز فعالیت آن رئیس دانشگاه تهران به سفیر انگلیس می‌گوید که اکثر ۴۰۰۰ نفر دانشجوی این دانشگاه تحت تأثیر قوی از حزب توده قرار گرفته‌اند. در سال ۱۳۲۷ و هم‌زمان با غیرقانونی اعلام شدن حزب توده، اتحادیه دانشجویی نیز امکان فعالیت قانونی را از دست داد. بدین جهت حزب توده اقدام به تشکیل سازمان دانشجویان دانشگاه تهران کرد. این سازمان ارتباط تشکیلاتی قوی ای با انجمن بین‌المللی دانشجویان در پراگ برقرار کرد.

از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷
جنبش دانشجویی در خارج از کشور: کنفدراسیون
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی – اتحادیه ملی (معروف به کنفدراسیون) سازمانی بود متشکل از دانشجویان ایرانی مقیم خارج (عمدتاً اروپای غربی و ایالات متحده) که گرچه ابتدا به این هدف بنیان نگذاشته بود، اما در یکی دو دهه قبل از انقلاب ۵۷ به یکی از سازمان‌های مخالف رژیم سلطنتی ایران بدل شد و جمع کثیری از دانشجویان ایرانی را علیه حکومت بسیج کرد. مهم‌ترین سال‌های فعالیت این کنفدراسیون دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بود که در این سال‌ها مهم‌ترین بلندگوی اعتراض نیروهای مخالف رژیم ایران به حساب می‌آمد.
پایگاه دانشجویی جنبش چریکی در ایران پیش از انقلاب
از اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه بود که این گفتمان چپ در قالب نگاه رادیکالی در سازمان‌های چریکی و به صورت مبارزات مسلحانه نمود یافت. اغلب این گروه‌ها با یارگیری از بدنه جنبش دانشجویی شکل یافته بود و در موارد بسیار دانشجویان بودند که رهبری و تشکل آن‌ها را در دست داشتند. این گروه‌ها که با تکیه بر الگوهای آمریکای لاتین، آفریقا، آسیای جنوب شرقی انجام می‌گرفت، دارای چهره‌هایی الگو از مناطق مختلف همچو مائو (چین)، کاسترو و چه گوارا (کوبا)، فرانتس فانون (الجزایر) و جیاپ (ویتنام) بودند که روش‌های گوناگون آن‌ها را به عنوان راه‌های مفید جهت مبارزه مورد استعمال قرار می‌دادند. به‌طور کلی عمده این گروه‌ها را که از جریان دانشجویی یارگیری می‌کردند می‌توان در موارد زیر طبقه بندی نمود.
– سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (فدائیان مارکسیست)
– سازمان مجاهدین خلق ایران (مجاهدان اسلامی)
– مارکسیست‌های منشعب از مجاهدین خلق (مجاهدان مارکسیست)
– گروه‌های کوچک اسلامی محلی چون: گروه ابوذر (نهاوند)، گروه شیعیان راستین (همدان)، گروه الله اکبر (اصفهان)، گروه والفجر (زاهدان)
گروه‌های کوچک مارکسیست که در دو گروه مستقل و وابسته می‌توان تقسیم‌بندی گردد. مستقل مثل سازمان آزادیبخش خلق ایران، گروه لرستان و سازمان آرمان خلق؛ و شبکه‌های متعلق به احزاب سیاسی طرفدار مبارزه مسلحانه مانند گروه توفان، سازمان انقلاب حزب توده، حزب دموکرات کردستان و اتحادیه کمونیست‌ها.
این گروه‌ها که هسته اولیه بسیاری از آن‌ها از جنبش دانشجویی بود، مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی را به عنوان آخرین حربه برای مبارزه با رژیم بکار گرفتند، اما توفیقی حاصل نکردند. همراه با سرکوب جنبش مسلحانه بود که جنبش چپ به انتهای راه رسید؛ و کم کمک توجه به گرایش اسلام گرایانه فزونی یافت.
از ابتدای تأسیس اتحادیه دانشجویی و سپس سازمان دانشجویان، با گذشت زمان ایدئولوژی چپ‌گرا مارکسیستی به صورت شدیدتری رشد و قدرت می‌یافت. همین غلبه فوق تصور گفتمان چپ بر فضای دانشگاه‌ها بود که سپس ایجاد تشکل‌های رقیب شد. در این بین نیروهای اسلام گرا در کنار ملی گرایان لیبرال برای رقابت با توده‌ای‌ها در دانشگاه سعی در ایجاد تشکیلات مستقل کردند. بدین ترتیب بود که انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به عنوان اولین گروه اسلام گرا در سال ۱۳۲۲ تأسیس شد. نفوذ گرایش چپ تا حدی بود که تعدادی از دانشجویان مسلمان تشکیلاتی را تحت نام نهضت خداپرستان سوسیالیست در سال ۱۳۲۲ شکل دادند. سازمان دانشجویی جبهه ملی هم در سال ۱۳۲۹ برای مقابله با توده‌ای‌ها تشکیل شد. این سازمان که در پی شکست از چپی‌ها در انتخابات سازمان دانشجویان با نام سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران کارش را آغاز کرد، دارای خرده گفتمان ناسیونالیستی-لیبرالیستی بود و بیشتر تاکیدش بر دموکراسی و آزادیخواهی بود در برابر فضای چپ دانشگاهی که بیشتر مطالبات عدالت طلبانه، فقرستیزانه، ضد استعمار، ضد امپریالیستی و ضد سرمایه‌داری داشت.
اگرچه می‌توان گفت که در کل این برهه تا اواسط دهه پنجاه ادبیات مارکسیستی بر دانشگاه غلبه داشت، ما در این بین شاهد افول‌ها و نهفتگی‌هایی در آن همانند پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بودیم. همچنین در این بازه حرکت‌هایی مستقل و جدای از جریان موجود را به عنوان مثال در جریان حرکت خودجوش ۱۶ آذر ۳۲ شاهدیم.
خود گرایش مارکسیستی هم که در دانشگاه‌ها وجود داشت، به صورت ثابت و فقط در حیطه مکتب مارکسیسم-لنینیسم و استالینیسم نبود، بلکه بسیار سیال و متحرک بود و در محدوده‌ای وسیع در حرکت بود.

از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۹
دانشجویان اسلام گرا، پیش و پس از انقلاب
می‌توان پیدایش رویکرد اسلام گرایانه در دانشگاه را به اوایل دهه بیست و تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی مربوط دانست که در ادامه در دانشکده‌های مثل فنی نیز گسترش یافت. اما برای تبدیل این گرایش به گفتمان هژمون جنبش دانشجویی بایستی سه دهه صبر پیشه می‌کرد. نهضت ۱۵ خرداد خمینی هم در تقویت این تفکر نوپا نقش بارزی داشت.
طبعاً رشد اسلام گرایی در فضای عمومی فعالیت‌ها و مبارزات بر فضای دانشجویی در این راستا اثر گذاشته‌است. در این برهه‌است که گروه‌هایی چون نهضت آزادی که با نوعی تلفیق اندیشه اسلام گرایی و منش لیبرالی جبهه ملی گرفته‌بود در کنار گروه‌هایی چون سازمان مجاهدین خلق ایران با اندیشه بین اسلام گرایی و منش مارکسیستی حزب توده بروز و ظهور می‌یابند. جنبش دانشجویی نیز همچنانکه گفتیم علی القاعده تحت تأثیر فضای عمومی خصوصاً فضای اسلام گرایانه طبقه متوسط قرار داشته است؛ به‌طوری‌که زمانی که در سال ۵۶ آشکارا رشد شاخصه‌های تفکر اسلام گرایی در جامعه مشاهده می‌شود، جنبش دانشجویی نیز به همان راه متمایل می‌گردد.در خرداد ۵۶ بود که برای اولین بار مراسم بزرگداشت ۱۵ خرداد در کوی دانشگاه تهران برگزار شد، و دانشجویان دانشکده اقتصاد در کلاس‌های خود دقایقی به احترام شهدای ۱۵ خرداد سکوت کردند. با فاصله کمتر از دو هفته از آن، دکتر علی شریعتی که تفکرش نفوذ زیادی در بین مردم و خصوصاً روشنفکران و دانشجویان داشت به طرز مشکوکی در انگلستان درگذشت. کمتر از پنج ماه پس از آن سید مصطفی خمینی فرزند ارشد آیت‌الله روح‌الله خمینی به طرز غریبی از دنیا رفت. این حوادث بود که باعث شعله‌ور شدن آتش زیر خاکستر جنبش دانشجویی ‌شد. پس از انقلاب، انجمن‌های اسلامی رهبری جنبش دانشجویی را در اختیار گرفتند. شکل‌گیری اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سازمان دانشجویان مسلمان که به پیدایش دفتر تحکیم وحدت انجامید راه را در این راستا صاف کرد. از سوی دیگر همراه با تسخیر سفارت آمریکا این تشکل به صورت بلامنازع بر رقبای خود غلبه کرد. انقلاب فرهنگی بود که پازل قدرتنمائی تحکیم را در دانشگاه‌ها کامل کرد. با اینکه تحکیم، مؤسس این تفکر نبود، اما با قرار گرفتن بر اوج هدایت جنبش دانشجویی را برای سالیانی در اختیار گرفت.
محتوای گفتمان این سال‌ها به کلیدواژه‌هایی نظیر عدالت در سیاست داخلی و مبارزه با امپریالیسم در سیاست خارجی تأکید می‌کند، طرفدار اقتصاد متمرکز دولتی برای برقراری هر چه بهتر عدالت است، مصادره زمین‌های زمین داران بزرگ برای توزیع میان دهقانان و روستائیان را می‌خواهد، مخالف مدارس خصوصی است و از نهضت‌های آزادیبخش اسلامی در جهان طرفداری می‌کند و به اصطلاح خود «خط امامی» است. از ویژگی‌های بارز این مقطع تأکید بر جنگ فقر و غنا از یکسو و حمایت از اسلام ناب محمدی در برابر اسلام آمریکایی از سوی دیگر است.بجز ایام انقلاب و سال‌های نخستین آن بخصوص ۵۸-۱۳۵۶ و بالاخص در برهه تسخیر سفارت آمریکا و انقلاب فرهنگی که جنبش دانشجویی در حالت فوران و آشکارگشتگی قرار داشت می‌توان گفت که این موج از جنبش دانشجویی در حالت نهفتگی بوده‌است. البته دوره نهفتگی جنبش دانشجویی در در این برهه، یکنواخت نیست، چه اینکه هم سالهای پر جنب و جوش دهه شصت را شاهدیم و هم بی تحرکی و حتی سیاست گریزی سالهای نخست دهه هفتاد را ملاحظه می‌کنیم. در گفتمان آن هم انسجام و وحدت تام وجود نداشته، بلکه همواره شاهد بروز خرده گفتمان‌ها و گفتمان‌های فرعی نیز بوده‌ایم. شاید چند دهه چپ‌گرایی شدید در کنار نزدیک شدن بیش از حد جنبش به حاکمیت، سنتزی را ایجاد کرد که از ان یک چرخش ایدئولوژیک شدیداً متمایل به راست لیبرالی نتیجه شد و حتی در راستای نفی بخش قابل توجهی از گذشته چپ گرایی خود گام برداشت و راست گرایی پیشه کرد.

جنبش دوم خرداد
همراه با انتخابات هفتم ریاست جمهوری و پیروزی اصلاح‌طلبان ایرانی در آن بود که برهه‌ای جدید در تاریخ جنبش دانشجویی کشور رقم خورد. همگام با دولت اصلاحات با منش لیبرال گونه، دانشجویان سابق عدالتخواه و خط امامی که تجربه چندین سال محدودیت و انزواء را دیده بودند به این جریان پیوستند و همراه با وارد شدن فعالان سابق خط امامی در قدرت، انجمن‌های اسلامی در راستای پیشروی این جریان حرکت کردند. دهه هفتاد را می‌توان سال‌های تغییر و تحولات رادیکال در فضا و ذائقه روشنفکری بالاخص روشنفکری دینی ایران دانست. مجموعه عوامل و شرایط داخلی و بین‌المللی فضا و فرصت را جهت بازسازی و احیاء لیبرالیسم در کشور فراهم کرد. در این بازه بود که نئولیبرالیسم در قالب روشنفکری دینی رشد پیدا کرد و به کمک جنبش دانشجویی خصوصاً دفتر تحکیم وحدت گسترش مضاعف یافته و گفتمان هژمون جنبش دانشجویی تغییرات وسیع پیدا می‌کند. در این پروسه بود که سریعاً کلیدواژه‌های جنبش دانشجویی از چپ اسلام گرایی به راست لیبرالی مبدل می‌گردد. آزادی جای عدالت‌خواهی، پلورالیسم دینی و نوعی سکولاریسم جای اسلام ناب محمدی، تساهل و تسامح و حتی حمایت شدید از از رابطه با آمریکا جای استکبارستیزی، واقع‌گرایی در سیاست خارجی و حفظ منافع ملی جای دفاع از حقوق ملت فلسطین، حمایت از خصوصی‌سازی ناب لیبرالی جای اقتصاد دولتی و تعاونی‌ها می‌نشیند و ایدئولوژی ستیزی اوج می‌گیرد.
جنبش دانشجویی در این برهه نیز از فضای عمومی طبقه متوسط، روشنفکری در ایران و جنبش‌های اجتماعی پیروی می‌کند. تغییر در شاخصه هاس شرایط داخلی و بین‌المللی در این روند کاملاً مؤثر است. در این موقع است که مباحث کلیدی گفتمان نوین لیبرالی جنبش دانشجویی می‌شوند: آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر، حقوق زنان، پلورالیسم دینی، جامعه باز، قانون گرایی، حقوق شهروندی و… تأثیرگذارترین شخصیت روشنفکر در این دوره که بیشترین نقش را در تثبیت این گفتمان داشته است، دکتر عبدالکریم سروش می‌باشد. در موج سوم بر خلاف دو جریان قبل، جنبش دانشجویی را می‌توان تأثیرگذارتر و تعیین‌کننده‌تر دانست. در این جریان، جنبش دانشجویی نسبت به فضای عمومی جامعه دارای استقلال عمل بیشتر و فعالیت تعیین‌کننده‌تر کشور بوده‌است. این‌گونه می‌توان توصیف کرد که در این سال‌ها جنبش دانشجویی به عنوان نوک پیکان رقابت‌ها و نزاع‌های سیاسی در همه سطوح عمل کرد و در خط مقدم تلاقی، تضاد و تصادم جریان‌های مختلف قرار فکری گرفته‌است.




تقدس زدایی و تاریخ

حسن اکبری بیرق

هدف غایی از انتشار «خاطرات سیاسی» تنها یادآوری وقایع تاریخی نیست؛ هرچند نفسِ این امر نیز ارزنده و ضروری است و حتی در قرآن کریم نیز بارها به فعل «فَذَکِّر» بر می‌خوریم که از اهمیت موضوع حکایت می‌کند. ما نیز می‌کوشیم اهل تذکر باشیم و آنچه در این فصلنامه دنبال می‌کنیم، بازخوانی وقایعی است که در سرنوشت این سرزمین و در احوال اینجا و اکنونی آن مؤثر بوده است. برای نمونه اگر فرض کنیم که وقایع ۷ مهر 1360 (سقوط هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان جنگ) و اول آبان 1356(رحلت سید مصطفی خمینی) و 4 آبان 1343 (اعتراض و افشاگری آیت‌الله خمینی علیه پذیرش کاپیتولاسیون) و 13 آبان ۱۳۵۸ (سالروز تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام) و 16 آذر 1332 (شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به دست رژیم پهلوی)، که شرح هرکدام پرونده‌ای مستقل می‌طلبد، در صفحات تاریخ این مرزبوم به ثبت نمی‌رسید، بی‌ترید ما چنین نبودیم که الان هستیم! آینده هر ملتی در تلازم و تلائم مستمر با گذشته اوست. آنچه امروز و فردای ما را می‌سازد قطعاً ریشه در دیروزمان دارد. از این اما و اگر ها در تاریخ بسیار است و به قول مولانا «در اگر نتوان نشست». ما نیز قصد توقف در این مرحله را نداریم و حتی آن جمله کلیشه‌ای را که: از تاریخ باید درس آموخت تا تکرار نشود، بر زبان نمی‌رانیم. هدف ما از یادآوری خاطرات سیاسی در این نکته بسیار مهم نهفته است که بیشترینه وقایعی که بر سرنوشت این ملت اثر مثبت یا منفی- و اغلب منفی- گذارده‌اند، رنگ و اَنگ سیاست داشته‌اند. آن وقایع سرنوشت‌ساز در زمانه خود قابل تحلیل و تعلیل نبوده‌اند؛ چرا که هزارویک دلیل موجّه و غیر موجّه، اعم از معاصریّت و ایدئولوژی اندیشی و تعصب و تجزم و تحجر، مانع از خوانش واقع‌بینانه آنان بوده‌است و به یک معنا ما ندانستیم چه بر سرمان آمد. اما امروزه که اولاً از آن وقایع فاصله گرفته‌ایم و ثانیاً گردوغبار آرمان‌خواهی فرونشسته است، بهتر می‌توانیم به بازاندیشی در آنها بپردازیم. نکته سوم هم این که در طول این سال‌های پرحادثه، شیوه‌های نوین علم تاریخ‌نگاری نیزدر فضاهای دانشگاهی و آکادمیک پدیدار گشته و کار دشوار بررسی‌های تاریخی را آسان‌تر کرده است. با بهره‌گیری از این امکانات، در ارائه قرائتی دیگر از تاریخ معاصر ایران، می‌کوشیم به نوبه خود از رسوب باورهای غلط عادت‌گون درباره هویت ملی خویش و همچنین پیشداوری‌های نادرست درباره شخصیت‌های تاریخی، جلوگیری کنیم. بسیار دیده شده است که پدیده‌ای در زمینه و زمانه خود جلوه‌ای خاص و مفهومی ویژه داشته است که در گذر زمان از فرط تکرار، بَدل به حقیقتی بین‌الاذهانی شده و چشم‌ها را برای رصد واقعیتِ امر بسته است. اما اگر هرازگاهی این تفسیر مقبول و مشهور از یک رویداد تاریخی، به چالش کشیده شود- هرچند نادرست- دستکم آن پندارِ حقیقت نما، در لایه‌های متصلّب قرون و اعصار، سنگواره نشده و نشانی غلط به آیندگان نمی‌دهد. باید بپذیریم که تمامی باورها و عادت‌های ذهنی و زبانی و فکری یک جامعه به طور مستمر باید با سوهان نقد روشمند، صیقلی بخورند. نباید بگذاریم بر روی سوگیری‌ها و قضاوت‌هایمان درباره آدمیان و عملکردشان، غبار زمان بنشیند و چشم جویندگان حقیقت را به کدورت و کثافت و تیرگی عادت دهد. از پسِ پشتِ شیشه‌های کدر و غبارروبی نشده نمی‌توان به چشم‌انداز تاریخ نگریست. باید، هم چشم‌ها را شست و هم پنجره‌ها را رُفت تا جور دیگر دید.
ما در فصلنامه خاطرات سیاسی چنین سودایی در سر داریم. اگر به یاری دوستان اهل فکر و قلم بتوانیم اندکی از جزم‌اندیشی و سنگوارگی افکار و اذهان درباره پیشینه دیرینه خودمان کاسته و با تیغ اسطوره‌زدای تاریخی نگری، جراحی‌های کوچک و بزرگی در پیکره پندارهای صامت و ساکن خود و مخاطبان خود بکنیم، راه دشوار آزاداندیشی، ژرف نگری و رهایی از انگاره‌های چسبنده بر دل و جانمان را هموارتر کرده‌ایم. هیچ دیواری سِتَبرتر از هاله تقدّس، مانع و عایق از درآغوش کشیدن شاهد حقیقت نیست. پس باید دیگ درهم‌جوش تاریخ را پیوسته، هم بزنیم تا تلبیس رخوت و سکون باعث التباس بین حق و باطل و درست و نادرست نشود. از این روست که در شماره‌های آتی نیز همچون فصول گذشته به شالوده شکنیِ انگاشت‌های معمولمان درباب شخصیت‌های به اصطلاح خوش‌نام و بدنام تاریخی و در مورد ماجراهایی که قرائت رسمی و معروف، مانع بازاندیشی درباره آنها شده است ادامه خواهیم داد و در این امر خطیر همه صاحب‌نظران را به یاری می‌طلبیم.




مردی در آینه

«صادق قطب زاده» را شاید بتوان قابل‌ترحّم ترین چهره و سرنوشت او را تراژیک ترین، در میان مبارزان پیش از انقلاب قلمداد کرد. او کمتر از چهار دهه زیست و بیشتر از سه دهه با رژیم پهلوی ستیزه کرد تا جایی‌که در قلب امریکا و در اوج اقتدار نظام سابق، بر گونه اردشیر زاهدی، سفیر وقت ایران در ایالات متحده یک سیلی به یاد ماندنی نواخت. از همین یک قلم کار او می‌توان میزان تهوّر وی را در فعالیت مبارزاتی‌اش تخمین زد.
تحرک فوق‌العاده، بیش فعالی و روابط عمومی قوی و مثال‌زدنی قطب‌زاده از او چهره‌ای نام‌آشنا در میان رهبران جهان و شخصیت‌های بین‌المللی و مبارزان با شاه ایران و طرفداران آرمان فلسطین ساخته بود. وی همانقدر با مصطفی چمران و احمد خمینی و ابراهیم یزدی نزدیک بود که با موسی‌صدر و حافظ اسد و قذافی! شاید وقتی مرحوم‌دکتر ابراهیم یزدی پیشنهاد سفر آیت‌الله خمینی را به فرانسه مطرح کرد، روی مدیریت و کاربلدی قطب زاده حساب کرده بود که او را یک شبه از سوئیس به پاریس کشاند تا در فرودگاه به استقبالشان آمده، جایی برای اقامت رهبر انقلاب دست و پا کند.
او به همراه یزدی و بنی‌صدر (در آن ایّام، معروف به سه تفنگدار)، طراح و نقاش تابلویی بودند که محتوای انقلابی را به نمایش می‌گذاشت که در نوفل‌لوشاتو رهبری می‌شد. تسلّط قطب‌زاده به دو زبان انگلیسی و فرانسه، ظرفیتی برای مکالمه حرفه‌ای و زیرکانه با ژورنالیست‌هایی فراهم آورده بود، که تشنه شنیدن پیام انقلاب از زبان رهبر انقلاب بودند. رهبری که پیش از آن با این تعداد روزنامه نگار اجنبی از اقصی نقاط جهان روبرو نشده بود. با زبان رسانه چندان بر سر مهر نبود و ادبیاتی صرفاً انقلابی داشت و اغلب علمایی. البته در این مورد نیز، گاه شیطنت‌های ذاتی قطب‌زاده به کار می‌آمد و دهان فرصت‌طلب ارباب جراید را که به دنبال کشف تناقضی و لغزشی در کلام سوژه بودند، می‌بست. خاطره ترجمه هوشمندانه او از پاسخ «هیچ» بنیانگذار انقلاب در پرواز انقلاب به خبرنگاری که از احساس او هنگام ورود به وطن پرسیده بود، همواره




اتوپیای مردی لیبرال ـ مذهبی

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن WhatsApp-Image-2020-01-23-at-17.23.05-618x1024.jpeg است

          «اتوپیای مردی لیبرال ـ مذهبی            

فاطمه رنجبر

دانشجوی دکتری و مدرس دانشگاه

مقدمه

جنبش‌های دانشجویی جزئی از یک جامعه سیاسی محسوب می‌شوند. سابقۀ تاریخیِ جنبش‌های دانشجویی به سابقۀ تأسیس دانشگاه‌ها برمی‌گردد، اما چگونگی شکل‌گیری این جنبش‌ها در مطالعات جامعه‌شناختی و سیاسی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، شاید با اندکی مسامحه بتوان گفت که در عصر حاضر، تأثیر جنبش‌های دانشجویی نقشی ماندگارتر و تعیین‌کننده‌تر از سایر جنبش‌های اجتماعی دارد؛ درواقع این نوع حرکت، با ویژگی‌های خاص خودش به‌عنوان مؤثرترین فعالیت‌ها جهت اعتراضات و ایجاد تحولات در زمینه‌های گوناگون در تاریخچۀ نه‌چندان بلندمدت خود ایفای نقش کرده‌ است. برای مثال در ایران رخدادهای مربوط به جنبش دانشجویی در 16 آذر سال 1332 و پدیدار شدن گروه‏های چریکی دانشجویی در تاریخ تحولات سیاسی ایران که به‌عنوان نماد جنبش دانشجویی در ایران شناخته می‌شود نشان می‌دهد جنبش دانشجویی نیرویی پیشتاز و بازیگری قدرتمند و تعیین‌کننده در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی است؛ بر این اساس گفتمان مسلط جنبش دانشجویی در سال‌های نخستین انقلاب که در حقیقت محور مطالبات آن «دفاع از انقلاب» و «پاسداری از نظام» و «مقابله با امپریالیسم» بود که متعاقباً منجر به «تسخیر سفارت امریکا» توسط دانشجویان پیرو خط امام گردید و بعدها نیز منجر به تحکیم پایه‌های قدرت راست‌گرایان و همچنین عواقب درازمدت دیگری ازجمله ضبط و مصادره اموال ایران در خارج از کشور، وضع تحریمات علیه ایران و طرد ایران از جوامع غربی شد، گویای این مدعاست.

بر این اساس هر نوع پژوهش و ارزیابی از وضعیت جنبش دانشجویی و همچنین رفتارشناسی دانشجویان سازمان‌های دانشجویی می‏تواند در پیش‏بینی موقعیت آیندۀ سیاسی ـ اجتماعی و تبیین راهکارهای ارتقا بخش در بحران‌های سیاسی و ایجاد تحولات گسترده اجتماعی و جهت‏دهی خواست‌های عمومی جامعه مفید باشد.

گذری بر تاریخ جنبش دانشجویی در ایران

جنبش دانشجویی به حرکت و کوشش جمعی و البته کمتر سازمان‌یافته دانشجویان در قیاس با احزاب، به‌منظور ایجاد تغییر یا حفظ وضعیتی خاص در جامعه در عرصه‌های گوناگون گفته می‌شود. (کریمیان، ج اول، 1381: 61) این جنبش‌ها معمولاً جزئی از جنبش‌های ایدئولوژیک و روشنفکر هستند که یا به‌صورت جنبش منفی در پی منافع گروهی‌اند و یا جزئی از جنبش‌های سیاسی محسوب می‌شوند. (رهبری 1384: 151) از منظر جامعه‌شناسیِ سیاسی و همچنین از منظر تاریخی، فهم فرایند چگونگی شکل‌گیری جنبش‌های دانشجویی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. مطالعه زمینۀ ظهور این جریان فکری و نگاهی به سیر تحولات اجتماعی- سیاسی درگذشته نشان می‌دهد که جنبش دانشجویی در کنار سایر جنبش‌های اجتماعی از لحظه­ تولد، نقش تأثیرگذار، تعیین‌کننده و ماندگاری در عرصه‌های اجتماعی و بین‌المللی داشته است. درواقع وجود روحیۀ نقادانه و پرسشگرانۀ این جنبش سبب گردیده تا ساختار سیاسی، همواره حساسیت بالایی نسبت به حرکت‌های این جنبش از خود نشان دهد.

با نگاهی گذرا به جنبش‌هایی دانشجویی در ایران می‌توان گفت این فعالیت‌ها کمی پس از تأسیس دانشگاه تهران از اوایل دهۀ بیست آغاز شد و با فرازوفرودهایی همواره ادامه داشته است، اما بااین‌حال و حتی در مقاطعی بارزترین نقش را در سرنوشت تاریخی ایران به‌ویژه در دورۀ پهلوی دوم ایفا کرده است. درواقع در میانۀ سال‌های 1320 و 1330 سرعت ایجاد تشکل‌های دانشجویی و فعالیت آنان به حدی بود که گفته می‌شود در سال 1325 رئیس دانشگاه تهران به سفیر انگلیس می‌گوید که اکثر ۴۰۰۰ نفر دانشجوی این دانشگاه به شدت تحت تأثیر حزب توده قرارگرفته‌اند؛ اما با این‌وجود با توجه به خصوصیات جنبش‌های دانشجوئی در طی سالیان گذشته می‌توان گفت که فعالیت این جنبش‌ها، میان‌دوره‌های مختلف به‌شدت در نوسان بوده است. بااین‌حال به نظر می‌رسد اوج مبارزات جنبش دانشجویی در عصر پهلوی را می‌توان همزمان با گسترش مراکز آموزش عالی در دهۀ ١٣٤٠ و ١٣٥٠ دانست. درواقع در این سال‌ها به‌موازات افزایش تعداد دانشگاه‌ها، جنبش دانشجویی نیز نقش مؤثرتری در تغییرات اجتماعی ـ سیاسی ایفا کرد. حرکت‌های سیاسی نخستین دانشجویان با توجه به فضای حاکم بر جامعه ایران بیشتر در قالب سه حزب «توده»، «جبهۀ ملی» و «انجمن اسلامی» بود. این تشکل‌های دانشجویی همسو با تحولات جامعۀ ایران با حضور در اکثر مراکز آموزش عالی به‌خصوص در سال‌های آخر عمر حکومت پهلوی، نقشی انکارناپذیر و باورنکردنی در ایجاد دگرگونی‌های بنیادین اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک داشته اند. درواقع به‌جرئت می‌توان گفت اعتراضات و اعتصابات گستردۀ دانشجویان در سال‌های پایانی دهۀ ۴۰ و اوایل دهۀ ۵۰ تأثیر بسزایی در سرنوشت مبارزات دانشجویی داشت که درنهایت منجر به تغییر رژیم از یک حکومت سلطنتی به جمهوری از نوع اسلامیِ آن شد. در این راستا ایجاد مراکز، کانون‌ها و کتابخانه‌های اسلامی که نوعی بازگشت به ارزش‌های دینی بود بیانگر مطالبات دانشجویان در جریان مبارزات سیاسی بود. پیوند بین حوزه و دانشگاه در طول نهضت اسلامی یکی از مهم‌ترین دلایل تسریع جریان انقلاب بود و در مقاطع مختلف این پیوند نمود پیدا می‌کرد. در مقاطعی نیز زمانی که دانشجویان تظاهراتی در اعتراض به مشکلات صنفی و عدم آزادی در کشور به راه امی انداختند، روحانیون در حمایت از آن‌ها وارد میدان می‌شدند و با تعطیلی دروس، همراهی و پیوند خود با دانشگاهیان را اعلام می‌کردند. در این رابطه شخصیت‌هایی نظیر شهید مطهری، بهشتی، باهنر، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله طالقانی و … در سازمان‌دهی كنش‌های سیاسی دانشگاهیان بسیار تأثیرگذار بودند و با سخنرانی‌ها، كتاب‌ها، مدیریت اعتراضات سیاسی، ایجاد بینش مذهبی، همراهی با اقشار دانشگاهی در تحصن‌های سیاسی و … نقش مهمی در هدایت دانشگاه در فرایند انقلاب اسلامی بر عهده داشتند و با فعالیت آنان بود كه پیوند حوزه و دانشگاه ریشه‌دار شد و این در شرایطی بود که حکومت سعی داشت دانشگاه را به محیطی فاقد انگیزه‌های مذهبی و اجتماعی تبدیل کند. دانشجویان با تشکیل انجمن‌های اسلامی و ایجاد کتابخانه‌های اسلامی سعی در ترویج هر چه بیشتر اندیشه‌های مذهبی در دانشگاه داشتند و گرایش به اندیشه‌های مذهبی در دانشکدۀ علوم دانشگاه تهران به‌طور چشمگیری افزایش یافت و استفاده از آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی به‌عنوان هدایت‌کنندۀ خط فکری دانشجویان موجب تشکیل هستۀ فکری منسجمی در آن دانشگاه گردید.

حرکت‌های سیاسی دانشگاهیان در خارج از کشور

کمی قبل از سال 1340 دانشجويان ايرانى علاوه بر دانشگاه‌های داخل ، فعالیت‌های خود را در خارج از کشور نیز آغاز کردند و ارتباطی نظام مند با سازمان دانشجویی دانشگاه تهران و شاخۀ جبهۀ ملی شکل دادند. در سال 1339 على‏محمد فاطمى، صادق قطب‏زاده و محمد نخشب سازمانی به نام دانشجويان ايرانى در آمريكا را پایه‌ریزی كردند. در اين زمان حدود 4 هزار دانشجوى ايرانى در ایالات‌متحده به تحصيل اشتغال داشتند. ابراهیم یزدی نیز در خلال زندگی در آمریکا، درحالی‌که در دانشگاه «بیلر» درس می‌خواند به تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، انجمن اسلامی پزشکان آمریکا و کانادا پرداخت. یزدی با تأسیس نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ به همراه صادق قطب‌زاده و چند تن دیگر به تأسیس شاخه‌های اروپایی و آمریکایی این نهضت مبادرت ‌ورزید و به‌عنوان رئیس شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در خارج از کشور انتخاب ‌شد. درواقع صادق قطب‌زاده یکی از مشهورترین نمایندگان جنبش دانشجوییِ قبل از انقلاب است که در خارج از کشور به همراه ابراهیم یزدی و بنی‌صدر فعالیت می‌کرد. او بدون شک یکی از تأثیرگذارترین دانشجویان سیاسی متأخر و یکی از مهم‌ترین نمایندگان جنبش دانشجویی در چند دهۀ اخیر بوده است. معروف بود که این شخصیت کلیدی و پرحاشیه، فرزند معنوی آیت‌الله خمینی (ره) بود و آیت‌الله صیغۀ فرزندخواندگی برای او خوانده بود… او یکی از اولین دانشجویانی بود که در ترکیه به دیدار آیت‌الله خمینی شتافت و برای تبلیغ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی تلاش‌های زیادی انجام داد. او بعد از ورود آیت‌الله خمینی به پاریس، امکانات اقامت ایشان را در فرانسه فراهم کرد. ابتدا آنان را به خانه احمد غضنفرپور برد و سپس باغ نوفل‌لوشاتو را برای ایشان اجاره کرد. قطب‌زاده در زمان حضور آیت‌الله خمینی در فرانسه ازجمله مشاوران اصلی وی بود. البته ابراهیم یزدی و بنی‌صدر نیز همواره در کنار او حضور داشتند. کارول جروم(Carole Jerome)خبرنگار کاناداییِ شبکه  سی بی سی و نامزد صادق قطب‌زاده، بعد از مرگ او  کتابی به نام «مرد در آینه» (Man in the Mirror)پیرامون  شخصیت و فعالیت‌های او منتشر کرد. جروم در این کتاب بیان می‌کند : زمانی که در ایران انقلاب برای روحانیت شروع‌شده بود این مرد جوان در تبعید، در دنیایی در غرب زندگی می‌کرد که هیچ از این‌ها نمی‌دانست ، فقط چشمان سیاهِ ایرانیِ او به آینده دوخته‌شده بود…(نک:جروم ،1987: 10) جروم در اولین دیدارهایش قطب‌زاده را چنین توصیف می‌کند :

«در پروندۀ ایرانمان نام ص.قطب‌زاده را یافتم، با این یادداشت: به انگلیسی و فرانسه صحبت می‌کند. قطب‌زاده به‌عنوان یکی از رهبران و سخنگوی نهضت آزادی ایران؛ جنبش در تبعید ضد شاه، شناخته می‌شد. به او زنگ زدم…بلندبالا و چهارشانه با موهای سیاه و چشمانی مهربان، در کت پشمینِ روشنش شبیه یک خرس باوقار می‌نمود. دوست‌داشتنی اما به‌نوعی خطرناک به نظر می‌رسد…مشخصات فیزیکی‌اش باشخصیتش درآمیخته بود…چهل دقیقه برایم شرح داد: از تاریخ استثمار ایران توسط انگلیس، روسیه و آمریکا، فعالیت‌های ساواک، پلیس شاه، فساد سلطنتی و لزوم هماهنگی بین سیاست و مذهب.»(جروم:32)

ظاهرا فعالیت‌های قطب‌زاده، یزدی و بنی‌صدر موردتوجه رسانه‌های خارجی بوده و هرروز خبرنگاران و روزنامه‌نگاران زیادی اطراف منزل آیت‌الله خمینی جمع می‌شدند تا از برنامه‌های آیندۀ این خیزش اجتماعی کسب اطلاع کنند. جروم دراین‌باره می‌گوید:

«هرروز من به خبرنگاران نوفل‌لوشاتو (Neauphle-le-Château) می‌پیوستم. صادق و دو نفر دیگر به نام‌های یزدی و بنی‌صدر، نوعی گروه مردان دانا ـ گروهی سه‌نفره از مردان دانا ـ گرد آیت‌الله تشکیل داده بودند، ازآنجایی‌که آن‌ها تحصیلات غربی داشتند، اعلامیه های آیت‌الله خمینی را به زبان‌های انگلیس و فرانسه ترجمه می‌کردند، آن‌ها در مرکز توجه قرارگرفته بودند …آنچه آن زمان هیچ‌کس نمی‌دانست این بود که مردان آیت‌الله ـ صادق، یزدی و بنی‌صدر ـ اعلامیه‌های آیت‌الله را می‌نوشتند. آن‌ها را، هم از روی اهمیت و هم سرگرمی می‌خواندم. این سه نفر برای تلویزیون ساخته‌شده بودند، آن‌ها به قول ما نمایش جالبی ارائه می‌کردند، اما همیشه ترجمۀ انگلیسیِ یزدی با ترجمۀ فرانسویِ بنی‌صدر تفاوت فاحش داشت و روز بعد صادق ترجمۀ کاملاً متفاوتی در هر دو زبان ارائه می‌داد! آیت‌الله خمینی ترکیبی بود از یک نویددهندۀ دموکراسی اجتماعی از زبان بنی‌صدر، جهشی به‌سوی نیروی توقف‌ناپذیر سرنوشت اسلامی و نوید دموکراسی از زبان یزدی و از زبان صادق نویددهندۀ مبهمی از زندگی، آزادی و دوزخ. خبرنگاران سرهای خود را می‌خاراندند و حداقل چیزی که می‌فهمیدند این بود که اتحادی در کار نبود… در حیاط نوفل‌لوشاتو به صادق نزدیک شدم و پرسیدم: صادق اینجا چه خبر است؟ شما واقعاً روی آنچه آن‌طرف می‌گویید توافق دارید؟ شانه‌هایش را به علامت بی‌تفاوتی بالا انداخت و گفت: درست می‌شود!»(کرول:1987: 28 ـ 29)

بر اساس اسناد تاریخی و مصاحبه‌های به‌دست‌آمده، قطب‌زاده برای تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی بسیار تلاش کرد. او به‌طورجدی از سال 1342 در پی گسترش مخالفت‌ها با رژیم پهلوی به‌صف هواداران امام پیوست و بعدازآن طی سفرهایی به لبنان پس از آشنایی با مبارزات و فعالیت‌های امام موسی صدر، شیفتۀ رهبر شیعیان این کشور شد و کمک به آنان را در رأس فعالیت‌هایش قرارداد. نزدیکی و دل‌بستگی او به آیت‌الله خمینی به حدی بود که گفته می‌شود آیت‌الله بدون مشورت او و ابراهیم یزدی حتی آب هم نمی‌خورد. طبق گفته‌های کرول جروم در کتاب «مرد در آینه» او به‌شدت ضد شاه بود و درواقع اساساً با تنفر از شاه بزرگ‌شده بود. او می‌گوید: «داستان خانوادۀ سلطنتی برای ما چیزی از جنس داستان‌های رمانتیک افسانه‌های پریان بود، اما برای صادق و دوستانش تهوع‌آور بود،» (جروم:24) او اعتقاد داشت «شاه یه احمقِ، فکر می کنه غیرقابل دسترسی است، فکر می کنه می تونه ایران رو به‌روزهای امپراتوری پارس بر گردونه، امپراتوری قبل از اسلام.» (جروم: 13) جروم او را مردی آسیب‌ناپذیر و با اعتمادبه‌نفس بالا نسبت به کاری که انجام می‌داد توصیف می‌کند: «به نظرم کاملاً به خود مطمئن، به خود متکی و آسیب‌ناپذیر می‌آمد. یک آدم معمولی نبود، او یکی از رهبران انقلاب زلزله آسایی بود که داشت شاهِ افسانه‌ای ایران را سرنگون می‌کرد.»(جروم:25)

درواقع او به دنبال ایجاد یک نوع حکومت آرمانیِ مذهبی بود. باوجوداینکه به نظر نمی‌آمد چندان شخصیت مذهبی‌ای داشته باشد، اما با تمام وجود به خاطر تأثیرات زیادی که از پدر معنوی خود (آیت‌الله خمینی) گرفته بود، در پی ایجاد نوعی حکومت اسلامی از نوعِ جمهوری بود. کرول جروم چندین بار در مصاحبه‌های خود از قطب‌زاده دربارۀ مکانیزم جمهوری اسلامی و حکومتی که انقلابیون در پی تشکیل آن در ایران بودند پرسید و او این‌گونه پاسخ داد:

«جروم: می‌توانید مکانیزم یک جمهوری اسلامی دموکراتیک را توصیف کنید؟ قانون اساسی، مجلس و سیستم قضایی چگونه کار خواهند کرد؟

قطب زاده: روی جزئیات مطابق قوانین اسلامی کار خواهند کرد.

 پرسیدم: قوانین اسلام قرون‌وسطایی؟

او به من اطمینان می‌داد: نه.. نه اسلام یک نیروی پیشرو در حال تغییر است. (ص:11)،

 آقای قطب‌زاده اگر به ایران برگردید آقای خمینی حکومت خواهد کرد؟

 قطب‌زاده: نه مردم حکومت خواهند کرد. ما انتخابات برگزار می‌کنیم و دولت خودمان را انتخاب خواهیم کرد، خمینی یک راهنمای معنوی است. (ص: 16) او تأکید داشت که آیت‌الله یک نوع جدید جامعه به ما خواهد داد با یک‌پایۀ مذهبی حقیقی.»(جروم:32)

او تأکید داشت در این حکومت «مرد و زن کاملاً آزاد و برابر خواهند بود و من حرف او را باور کردم. زیرا معتقد بودم صادق راست‌گو بود.»(جروم:18)

قطب‌زاده در توضیحاتش شکاف تاریخی بین بختیار و گروه‌های اسلام‌گرای درون جبهۀ ملی متذکر می شد و به پیروی از رهبر معنوی‌اش آیت‌الله خمینی، خواستار استعفای بختیار بود. او در توضیحاتش از فساد دربار، نیاز به حکومت کردن سازگار با اسلام تأکید داشت و اینکه آیت‌الله خمینی وقتی مأموریت خاتمه پیدا کند به محافل روحانی بر خواهد گشت و ایرانِ جدید همچنان دوست غرب باقی خواهد ماند، صحبت می کرد. (جروم:30)

او همچنین مقاله‌ای در نشریۀ «لوموند» نوشته بود و در آنجا توضیح داده بود: «دین هیچ‌گاه از زندگی یک مرد مسلمان جدا نشده مگر آنکه بدبختی و ناخشنودی جایگزینش شده، بُعد مذهبی پایۀ تفکر است، به‌طوری‌که فرد بخشی از علت جهانی می‌شود و خود را فدای جامعه می‌کند، حکومت اسلامی به معنای خاص کلمه، مذهب سالاری نیست، قوانین الهی و اصول اسلامی، برابری و برادری، عدالت و آزادی را برپا می‌کند.»(جروم:36)

جروم دربارۀ قطب‌زاده و آرمان‌هایش، انقلاب ایران و کارکردهای نظام جمهوری اسلامی که قطب‌زاده و هم قطارانش برای ایجاد آن از تلاش‌های شبانه‌روزی دریغ نمی‌کرند، از دیگرانی که آنها را می شناختند نیز پرس‌وجو می‌کرد:

«برترال واله را دیدم، او مرا روی یک مبل روبه روی میزش جا داد، از صادق و انقلابش پرسیدم، برتران با صدای عمیق و محکمش دربارۀ مبارزۀ صادق در طول زندگی‌اش توضیح داد، از نفرتش دربارۀ شاه و از لزوم واردکردن روحانیت درون جنبش مخالفین. وقتی دربارۀ صادق حرف می‌زد، خیلی واضح بود که به او اطمینان داشت.»(جروم:29)

به‌هرحال طبق آنچه تا کنون در اسناد تاریخی نگاشته شده و همچنین بر اساس مصاحبه‌های دوستان و هم قطاران قطب‌زاده، او شخصیتی بود که برای تحقق اهداف انقلاب که نویددهندۀ یک جامعۀ آرمانی بود تلاش‌های بی‌شماری انجام داد. به گفتۀ دوستان نزدیکش: «قطب‌زاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر می‌رفت و تمام فعالیت جمع‌آوری نیرو و ازاین‌دست کار‌ها را خودش انجام می‌داد. ازنظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنی‌صدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنی‌صدر خوب سخنرانی می‌کرد، حبیبی خوب می‌نوشت، اما قطب‌زاده خوب حرکت می‌کرد… قطب‌زاده یکی از محور‌های اصلی این فعالیت‌ها در اروپا بود. صادق قطب‌زاده بعد از آیت‌الله خمینی مشهورترین چهره‌های اپوزیسیون حاکمیت ایران هستند و طرف اصلی مشورت‌های امام و مهم‌ترین ترسیم‌کنندگان چهره‌های انقلاب اسلامی در خارج از ایران. همین نزدیکی باعث ‌شد که قطب‌زاده در پرواز سرنوشت‌ساز به‌سوی ایران درست بغل‌دست آیت‌الله خمینی بنشیند و نقش مترجم آیت‌الله خمینی را بازی کند.»(مازیار وکیلی به نقل از اردشیر هوشی اردشیر هوشی از اعضای جبهه ملی در آلمان و دوست نزدیک صادق قطب‌زاده: www.rouydad24.ir/000mg0 )

به نظر می‌رسد با توجه به گفته‌های جروم او هیچ‌گاه به فکر قدرت‌طلبی‌های شخصی نبود و تنها به آرمان هایش پایبندی داشت. او در این رابطه ایدئال‌گرا بود و به شایسته‌سالاری اسلامی در جمهوری اسلامی باور داشت، جروم گفت‌وگوی کوتاه خود با قطب‌زاده را قبل از پیروزی انقلاب دربارۀ جایگاه احتمالی‌اش در حکومت جدید چنین بیان می‌کند:

«جروم: راستش به نظر من مثل وزیر خارجه می‌آیی! قطب‌زاده قاطعانه گفت: نه…نه! و بعد با پوزخندی ادامه داد: نمی‌خواهم هیچ نقشی تو کل این ماجرا داشته باشم، کل عمرم رو گذروندم تا شاه رو بیاریم پایین، که همۀ اینا ممکن بشه. (منظور حکومت اسلامی و شایسته‌سالاری است) من نمی خوام حکومت کنم، این کار بقیه است، من یه زندگی معمولی می‌خواهم.»(جروم:35

بر اساس گفته‌های کرول جروم، قطب‌زاده حتی در تأمین هزینه‌های پرواز آیت‌الله خمینی تلاش‌های بسیاری کرد و این درست در حالی بود که مدیران ایرفرانس به خاطر اوضاع پرآشوب ایران برای این پرواز 500 هزار فرانک درخواست داده بودند.

«من‌بعدها فهمیدم صادق روزهای آخر در پاریس دیوانه‌وار به دنبال جمع‌آوری پول (برای پرواز آیت‌الله) بود و حصول اطمینان از هواپیما. درواقع مدیران ایرفرانس به خاطر اوضاع پرآشوب ایران برای این پرواز 500 هزار فرانک درخواست داده بودند…صادق اطمینان داد که پول را تهیه خواهد کرد … و وقتی صادق با یک کیسۀ پلاستیک سنگین و براق برگشت آن را زمین گذاشت و گفت بفرمایید! درون کیسه 500 هزار فرانک درخواستیِ خط هوایی بود… این کار او تعجب حاضران را برانگیخته بود … درواقع ظاهراً صادق بعد از کشمکشی چالش‌برانگیز موفق شده بود چرخ‌های مالی مخالفین ایرانی را به حرکت وادارد، تماس‌هایی باهم سنگران خود در آلمان آغاز کرده بود، آن‌ها با بانک‌هایی در زوریخ و هامبورگ تماس گرفتند که حساب‌های مخالفین را داشتند و ترتیب پرداخت نقدی از طریق شعبه‌هایشان در پاریس به صادق را دادند… به‌محض اینکه قرارداد را با ایرفرانس امضا کردند به چند نقطۀ شهر رفتند تا پول را به بانکی واریز کنند…» (نک: جروم:36)

در پرواز انقلاب به تاریخ ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷، قطب‌زاده تنها کسی بود که اجازه یافت در طول این سفر پرالتهاب، در کنار آیت‌الله خمینی بنشیند. عملکرد صادق قطب‌زاده به‌عنوان دانشجویی مبارز برای بلندپایگان انقلاب 57 ستودنی بود، اما این تحسین و تمجید زیاد به طول نینجامید، درواقع عملکرد قطب‌زاده بعد از انقلاب و مواضعش او را به ورطۀ نابودی کشاند. از مخالفت‌های او با مهندس بازرگان و دولت موقت تا ماجرای بحران گروگان‌گیری و صحبت‌های تند سیاسی علیه احزاب اسلامی و تغییر موضع زودهنگام او و پشیمانی‌اش برای مبارزه درراه انقلاب، باعث شد خیلی زود از صحنۀ پرتلاطم سیاسی ایران حذف شود. ازجمله صحبت‌های تند او که اردشیر هوشی[1] در گفتگو با فهیمه نظری، با سایت تاریخ ایرانی از او نقل می‌کند این است:

«با آقای مبلغی اسلامی، قائم‌مقام سرپرست رادیوتلویزیون حرفی علیه حزب جمهوری اسلامی زد که برایش خیلی گران تمام شد. گفت: کثیف‌ترین و مفتضح‌ترین حزبی که تابه‌حال در ایران وجود داشته حزب جمهوری اسلامی ا‌ست. من شب به دیدنش رفتم، گفتم: این حرف کار دستت می‌دهد. گفت: چه طور؟ گفتم: چون دستور تأسیس این حزب را امام صادر کرده، آن‌وقت تو می‌گویی کثیف‌ترین و فاسدترین حزب…!» گفت: هرکسی دستور داده باشد، این حزب کثیف‌ترین است

و باز دریکی دیگر از مصاحبه‌هایش گفت:

«حرفۀ من حکومت عوض کردن است. گفتم: مرد حسابی این حرف‌ها چیه می‌زنی؟ رفتی نشستی در تلویزیون آن حرف‌ها را زدی حالا هم مصاحبه می‌کنی که حرفه‌ام حکومت عوض کردن است!»(اردشیر هوشی در گفتگو با فهیمه نظری: تاریخ ایران، 1/11/1397 قابل‌دسترسی در http://www.ion.ir/news/443143)

قطب‌زاده در ابتدای پیروزی انقلاب با حکم امام خمینی (ره) ریاست صداوسیما را عهده‌دار شد و پس‌ازآن نیز به سِمت وزارت امور خارجه منسوب گردید و در انتخابات ریاست جمهوری نیز شرکت کرد اما پیروز نشد…درواقع قطب‌زاده به خاطر سخنان تند سیاسی و تغییر مواضعش پس از مدتی خانه‌نشین شد، او به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف‌شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. او مدتی پس از فعالیت‌های زیرزمینی دستگیر شد. بعد از دستگیری توسط حکومت در اعترافات خود عنوان کرد فعالیت‌های او برای براندازی جمهوری اسلامی نبود بلکه هدفش نجات جمهوری اسلامی از دست کسانی است که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند. اهدافی که قطب‌زاده برای حرکت خود ذکر کرده بود، دقیقاً همان اهدف کودتاگران نوژه[2] بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شده بودند. صادق قطب‌زاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونه‌هایی از فعالیت‌های خام و حساب‌نشدۀ وی بود که قبل از آن‌که آن‌ها را عملیاتی کند دستگیر شد.

با توجه به موارد ذکرشده و برخی موارد دیگر، درنهایت صادق قطب‌زاده به اتهام انحراف از اصول بنیادین انقلاب اسلامی و تدارک یک کودتا علیه انقلاب و برنامه‌ریزی برای ترور امام خمینی (ره) در ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ محاکمه و اعدام شد. طبق گفته‌های کرول جروم، بااینکه حتی فرصت فرار برای قطب‌زاده در روزهای آخر قبل از اعدام شدن مهیا شده بود او به این کارتن درنداد، او خود را مسئول اوضاع پیش‌آمده می‌دانست و می‌گفت که به خاطر این اوضاع شرمندۀ ملت است و حتی هنگامی‌که احمد آقا، پسر بزرگ آیت‌الله خمینی در زندان به دیدار او رفت و به او گفت پدرش او را خواهد بخشید اگر که او همۀ گفته‌هایش را پس بگیرد و طلب بخشش کند، اما صادق نپذیرفت. او در زندان به یکی از نگهبانان گفته بود: تمام آنچه می‌خواهم این است که مردم بدانند که مسئولیت همۀ آنچه کردم را قبول دارم و سر جایم باقی ماندم تا عوضش کنم، همین و بس. (نک: جروم: 231 و 221) درواقع خلاصۀ زندگی قطب‌زاده را هم می‌توان در جمله‌ای از نامزد او کرول جروم پیدا کرد: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رؤیا و در غلتیدن به یک کابوس.»

درواقع سرگذشت این مبارز انقلابی که از نمایندگان مهم دانشجویانِ مبارز خط امام بود و به‌واسطۀ جنبش‌های دانشجویی موفق به پیشبرد اهداف انقلابی و اسلامی گردید و در این راه نه‌تنها از هیچ زحمتی فروگذار نکرد بلکه شجاعانه با خطر روبه‌رو شد تا اهداف انقلابی و سیاسی خود و گروه متعلق را برآورد، اما به‌زودی بعد از پیروزیِ انقلابیِ خود دچار پشیمانی و عدم ثبات عقیده شده و موضعی کاملاً متضاد یا کمابیش متقابل با عقاید سابق خود و همراهانش در پیش گرفت، هر شنونده و خوانندۀ ای را دچار حیرت و شگفتی می‌کند. شاید این گفتۀ هانا آرنت در مورد قطب‌زاده‌ها صادق باشدکه: «واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدی‌ها را کسانی مرتکب می‌شوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمی‌گیرند…آن‌ها توانایی اندیشیدن ندارد.» (آرنت:1379)

سخن پایانی

به گمان بسیاری شاید بتوان گفت که حال‌وهوای جنبش‌های دانشجویی قبل از انقلاب در ایران تا حدی یک پدیدۀ جهانی بود؛ اما با توجه به اتفاقات و شورش‌های درون‌گروهی، اختلاف‌نظرها، تغییر مواضع مبارزان جنبش‌های دانشجویی، حذف و اعدام‌های متعدد حزبی و گروهی که پس از پیروزی انقلاب به وقوع پیوست تا چه حد می‌توان گفت جنبش دانشجویی ایران یک جنبش اصیل، درون‌زا، بومی و حساب‌شده بوده است؟ به‌زعم افشین متین عسگری، استاد دپارتمان تاریخ دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و نویسندۀ کتاب «کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور:1332 ـ 57» پاسخ به این سؤال به روشن شدن ابعاد مختلف مسئله مبارزات سیاسی دهه‌های قبل و بعد از انقلاب کمک شایانی خواهد کرد.

منابع

آرنت، هانا، (1379) اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی، ترجمه: عباس باقری، تهران، نشر نی

افشین، (1378): کنفدراسیون تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور 57 ـ 1332، ترجمه: آذری، ارسطو، تهران، شیرازه.

جروم، کرول (1987)، مرد در آینه، ترجمه: پ. ایران‌دوست، pdf.tarikhema.Org

رهبری، مهدی: (1384) درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، بابلسر، انتشارات دانشگاه مازندران

کریمیان، علیرضا: (1381) جنبش دانشجویی در ایران از تأسیس دانشگاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

مصاحبه‌ها

اردشیر هوشی در گفتگو با فهیمه نظری: تاریخ ایران، 1/11/1397 قابل‌دسترسی در (http://www.ion.ir/news/443143)

مازیار وکیلی به نقل از اردشیر هوشی، از اعضای جبهه ملی در آلمان و دوست نزدیک صادق قطب‌زاده: قابل‌دسترس در (www.rouydad24.ir/000mg0 )

پیشنهاد برای مطالعه

کورزمن، چارلز (1397) انقلاب تصورناپذیر در ایران، ترجمه: محمد ملاباشی، تهران، نشر ترجمان

Jerome.Carole, (1988) Man in the mirror: a true story of revolution,Love and treachery, Paperbacks Limited

L.Weiss,Meredith,Aspinall,Edward, (2012), Student Activism in Asia, by the Regents of the University of Minnesota

   

[1] ـ از اعضای جبهه ملی در آلمان و دوست نزدیک صادق قطب‌زاده

[2] ـ کودتای نقاب (با سرواژۀ قیام ایران بزرگ) که بعدها به نام کودتای نوژه معروف شد؛ حرکت نظامی‌ای بود که چندی پس از به قدرت رسیدن نظام جمهوری اسلامی در ایران توسط تنی چند از افسران ارتش شاهنشاهی ایران و با تمرکز افسران نیروی هوایی شاهنشاهی برای بازگرداندن شاپور بختیار و حذف سید روح‌الله خمینی و نابودی نظام نوپای جمهوری اسلامی طرح‌ریزی‌شده بود.




سرمقاله

سرمقاله

هدف غایی از انتشار «خاطرات سیاسی» تنها یادآوری وقایع تاریخی نیست؛ هرچند نفسِ این امر نیز ارزنده و ضروری است و حتی در قرآن کریم نیز بارها به فعل «فَذَکِّر» بر می­خوریم که از اهمیت موضوع حکایت می­کند. ما نیز می­کوشیم اهل تذکر باشیم و آنچه در این فصلنامه دنبال می­کنیم، بازخوانی وقایعی است که در سرنوشت این سرزمین و در احوال اینجا و اکنونی آن مؤثر بوده است. برای نمونه اگر فرض کنیم که وقایع ۷ مهر ۱۳۶۰ (سقوط هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان جنگ) و اول آبان ۱۳۵۶(رحلت سید مصطفی خمینی)و  4 آبان ۱۳۴۳ (اعتراض و افشاگری آیت­الله خمینی علیه پذیرش کاپیتولاسیون)و ۱۳ آبان۱۳۵۸ (سالروز تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام) و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ (شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به دست رژیم پهلوی)، که شرح هرکدام پرونده­ای مستقل می­طلبد، در صفحات تاریخ این مرزبوم به ثبت نمی­رسید، بی­ترید ما چنین نبودیم که الان هستیم! آینده هر ملتی در تلازم و تلائم مستمر با گذشته اوست. آنچه امروز و فردای ما را می­سازد قطعا ریشه در دیروزمان دارد.

از این اما و اگر ها در تاریخ بسیار است و به قول مولانا «در اگر نتوان نشست». ما نیز قصد توقف در این مرحله را نداریم و حتی آن جمله کلیشه­ای را که: از تاریخ باید درس آموخت تا تکرار نشود، بر زبان نمی­رانیم. هدف ما از یادآوری خاطرات سیاسی در این نکته بسیار مهم نهفته است که بیشترینه وقایعی که بر سرنوشت این ملت اثر مثبت یا منفی- و اغلب منفی- گذارده­اند، رنگ و اَنگ سیاست داشته­اند. آن وقایع سرنوشت­ساز در زمانه خود قابل تحلیل و تعلیل نبوده­اند؛ چرا که هزارویک دلیل موجّه و غیر موجّه، اعم از معاصریّت و ایدئولوژی اندیشی و تعصب و تجزم و تحجر، مانع از خوانش واقع­بینانه آنان بوده­است و به یک معنا ما ندانستیم چه بر سرمان آمد. اما امروزه که اولا از آن وقایع فاصله گرفته­ایم و ثانیا گردوغبار آرمان­خواهی فرونشسته است، بهتر می­توانیم به بازاندیشی در آنها بپردازیم. نکته سوم هم این که در طول این سال­های پرحادثه، شیوه­های نوین علم تاریخ­نگاری نیزدر فضاهای دانشگاهی و آکادمیک پدیدار گشته و کار دشوار بررسی­های تاریخی را آسان­تر کرده است. با بهره­گیری از این امکانات، در ارائه قرائتی دیگر از تاریخ معاصر ایران، می­کوشیم به نوبه خود از رسوب باورهای غلط عادت­گون درباره هویت ملی خویش و همچنین پیشداوری­های نادرست درباره شخصیت­های تاریخی، جلوگیری کنیم. بسیار دیده شده است که پدیده­ای در زمینه و زمانه خود جلوه­ای خاص و مفهومی ویژه داشته است که در گذر زمان از فرط تکرار، بَدل به حقیقتی بین­الاذهانی شده و چشم ها را برای رصد واقعیتِ امر بسته است. اما اگر هرازگاهی این تفسیر مقبول و مشهور از یک رویداد تاریخی، به چالش کشیده شود- هرچند نادرست- دستکم آن پندارِ حقیقت نما، در لایه های متصلّب قرون و اعصار، سنگواره نشده و نشانی غلط به آیندگان نمی­دهد. باید بپذیریم که تمامی باورها و عادت­های ذهنی و زبانی و فکری یک جامعه به طور مستمر باید با سوهان نقد روشمند، صیقلی بخورند. نباید بگذاریم بر روی سوگیری­ها و قضاوت­هایمان درباره آدمیان و عملکردشان، غبار زمان بنشیند و چشم جویندگان حقیقت را به کدورت و کثافت و تیرگی عادت دهد. از پسِ پشتِ شیشه های کدر و غبارروبی نشده نمی­توان به چشم­انداز تاریخ نگریست. باید، هم چشم ها را شست و هم پنجره­ها را رُفت تا جور دیگر دید.

ما در فصلنامه خاطرات سیاسی چنین سودایی در سر داریم. اگر به یاری دوستان اهل فکر و قلم بتوانیم اندکی از جزم­اندیشی و سنگوارگی افکار و اذهان درباره پیشینه دیرینه خودمان کاسته و با تیغ اسطوره­زدای تاریخی نگری، جراحی های کوچک و بزرگی در پیکره پندارهای صامت و ساکن خود و مخاطبان خود بکنیم، راه دشوار آزاداندیشی، ژرف نگری و رهایی از انگاره­های چسبنده بر دل و جانمان را هموارتر کرده­ایم. هیچ دیواری سِتَبرتر از هاله تقدّس، مانع و عایق از درآغوش کشیدن شاهد حقیقت نیست. پس باید دیگ درهم­جوش تاریخ را پیوسته، هم بزنیم تا تلبیس رخوت و سکون باعث التباس بین حق و باطل و درست و نادرست نشود.

از این روست که در شماره های آتی نیز همچون فصول گذشته به شالوده شکنیِ انگاشت­های معمولمان درباب شخصیت­های به اصطلاح خوش­نام و بدنام تاریخی و در مورد ماجراهایی که قرائت رسمی و معروف، مانع بازاندیشی درباره آنها شده است ادامه خواهیم داد و در این امر خطیر همه صاحب­نظران را به یاری می­طلبیم.




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره 6

برای دریافت نسخه کامل این شماره (6) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

 

خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۵

برای دریافت نسخه کامل این شماره (۵) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۴

فهرست عناوین


سرمقاله 

خاطرات سیاسی بهار در تقویم تاریخ 

پرونده« کارنامه روشنفکری دینی در ایران»

جستارگشایی

روشنفکری دینی و مساله ای به نام «نص»

واکاوی اصناف روشنفکری دینی

ایستایی و پویایی روشنفکری دینی

از روشنفکری دیتی تا پژوهشگری دینی

داوری داوری در نقد روشنفکری دینی

داوری داوری در ترازوی خرد

داوری با سروش مساله این است 

خاطره در سپهر اندیشه 

تاریخ شفاهی چیست؟

کتابخانه خاطرات سیاسی

نگاه تحلیلی به کتاب روایت تردید و امید

بررسی کتاب خداپرستان سوستیلیست

معرفی کتاب ای حوزه روشنفکری ایرانی


برای دریافت نسخه کامل این شماره(۴) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۳

فهرست عناوین


 ‌سر مقاله 

چله انقلاب

تقویم تاریخ

خاطرات سیاسی زمستان در تقویم تاریخ 

پرونده اربعین انقلاب ۵۷

جستار گشایی 

انقلاب به روایت مبارز دیروز، مرجع امروز

خاطرات مرد روز های سخت

دختری که نشان از پدر دارد 

آخرین بازمانده غیر حکومتی شورای انقلاب 

ایدئولوژی و انقلاب، ضرورت های عصر ما 

روزگار سپری شده یک چیریک پیر

مشکلات انقلاب و نظام از نگاه یک سیاستمدار حقوقدان

پای صحبت آقا زاده‌ای انقلابی 

دو نگاه به یک پدیده

خاطره در سپهر اندیشه 

خلاصه کتاب کالبد شکافی چهار انقلاب 

کتابخانه خاطرات سیاسی 

تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی

از روزگار رفته 

پاسخ شاهنشاه”


برای دریافت نسخه کامل این شماره (۳) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۲

فهرست عناوین


سرمقاله 

از خاطره تا تاریخ 

تقوم تاریخ 

خاطرات سیاسی پاییز در تقویم 

پرونده ای برای باز خوانی انقلاب دوم 

جستارگشایی 

دانای کل راستان تسخیر سفارت آمریکا

چگوارایی مسلمان

یک ماجراجویی پر هزینه به کام دشمن، به نام میهن

جنبه های حقوقی اشغال

هیچکس از تسخیر سفارت پشیمان نیست”

زیا های مالی و سیاسی ایران از اشغال سفارت آمریکا در تهران 

گاهشمارمختصر۴۴۴روز گروگانگیری

خاطره در سپهر اندیشه 

ابوالفضل بیهقی پیشرو خاطره نویس سیاسی در ایران 

کتابخانه خاطرات سیاسی 

نگاهی به خاطرات شیخ صادق خلخالی 

نیم قرن خاطره و تجربه 

آن سوی اتهام امیر انتظام


برای دریافت نسخه کامل این شماره (۲) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست