1

آذربایجان مشروطه و حاکمیت ملی

دکتر باقر صدری نیا

همه ساله در چهاردهم مردادماه یاد و خاطره صدور فرمان مشروطیت، گرامی داشته شده، در گزارش و تحلیل این رویداد سرنوشت ساز قرن اخیر در ایران،برنامه های متنوعی برگزار می‌شود. امسال نیز همچون سال‌های گذشته، صاحب نظران و مشروطه‌پژوهان آخرین یافته‌های علمی و جدیدترین تحلیل‌های خود رابا مخاطبان خود در میان نهادند؛ با این تفاوت که‌این بار به دلیل شرایط خاصی که شیوع بیماری کرونا ایجاد کرده‌است غالب این نشست‌ها به طور مجازی برگزار شد. هرچند فصلنامه خاطرات سیاسی در صدد آن است که پرونده‌ای مستقل و ممتع درباره نهضت مشروطه‌خواهی ترتیب دهد، تا تحقق آن امر بر آن شد که در این شماره خود ضمن پاسداشت مجاهدت‌های مبارزان راه آزادی در آن دوران، سخنرانی دو تن از صاحب‌نظران حوزه مشروطه پژوهی را که اخیرا ایراد شده است، منعکس نماید. ضمن سپاس از آقایان دکتر باقر صدری نیا و دکتر عباس قدیمی قیداری، استادان محترم دانشگاه تبریز، که اجازه پیاده‌سازی و انتشار نسخه مکتوب سخنرانیشان را به خاطرات سیاسی دادند، امیدواریم در آینده‌ای نزدیک بتوانیم از زاویه‌ای دیگر و براساس روش‌های تحلیلی نوین‌ترنهضت مشروطه‌طلبی را به عنوان مهم‌ترین خاطره سیاسی قرن گذشته کاویده و جنبه های مغفول آن را بازنماییم. متن سخنرانی دکتر باقر صدری نیا را با هم می‌خوانیم:

حاکمیت ملی ومشروطیت ایران
صد و چهاردهمین سالگرد مشروطیت ویاد همه محاهدان، نظریه پردازان و اندیشه ورزانی را که در راه استقرار مشروطیت در ایران کوشیدند گرامی می داریم .
عنوان بحث من حاکمیت ملی و مشروطیت ایران است.در آغاز می خواهم بر این نکته تاکید کنم که مساله حاکمیت ملی با شبکه‌ای از مفاهیم پیوند دارد و طرح حاکمیت ملی بدون توجه به این شبکه از مفاهیم چندان بر پایه سنجیده و استواری بنا نخواهد شد .برای تبیین بحث با توجه به مجال محدودی که داریم تنها به طرح چند نکته می پردازم.

حاکمیت ملی و استقرار آن طبیعتا با مفهوم ملت و تکوین آن پیوند ناگسستننی دارد، بدون شکل گیری ملت مسلما حاکمیت ملی تحقق نخواهد یافت. مردمی که هنوز به صورت رعیت زندگی می کنند و به سطح ملت ارتقا پیدا نکرده اند طبیعتا نمی توانند در صدد استقرار حاکمیت ملی بر آیند، از این جهت لازمه استقرار حاکمیت ملی در هر کشوری و از جمله در ایران تکوین ملت و ارتقا مردم از سطح رعیت به سطح ملت است.

بخشی دیگر از این شبکه مفهومی پیوند حاکمیت ملی با مسئلۀ استقلال درمفهوم فراگیر آن است، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی و استقلال فرهنگی . حاکمیت ملی به نوعی در تقابل با سلطه بیگانه شکل می گیرد ، به هنگام سلطۀ خارجی، حاکمیت ملی بی معنا خواهد بود. در نتیجه برای استقرار حاکمیت ملی نخست باید استقلال سیاسی وجود داشته باشد تا در پرتو آن ملتی که در سرزمین معینی زندگی می کنند امکان استقرار حاکمیت خود را داشته باشند .

جزء دیگری از شبکۀ مفهومی که پیوندی با حاکمیت ملی پیدا می کند، آزادی است. بدون وجود آزادی،یعنی آزادی اندیشه،آزادی بیان آزادی عقاید ، آزادی احزاب و آزادی مطبوعات ورسانه های ارتباط جمعی ، امکان استقرار حاکمیت ملی نخواهد بود، یعنی در یک نظام استبدادی نمی توان از حاکمیت ملی به مفهوم دقیق کلمه سخن گفت.زیراوقتی ازحاکمیت ملی سخن به میان می آید مقصود استقرار ارادۀ ملی و در حقیقت تحقق اراده جمعی ملت بر اساس منافع مشترک ملی است، طبیعتا در یک نظام استبدادی حتی باوجود استقلال سیاسی، حاکمیت ملی عملا تحقق نخواهد یافت . بدین ترتیب حاکمیت ملی درتقابل با استعمار و استبداد تحقق می یابد.
در مورد مشروطیت ایران و ماهیت واهداف آن بحث های گوناگونی صورت گرفته است. برخی معتقدند که مشروطیت در ایران؛ ماهیتا نهضتی علیه سلطه بیگانه بود و نهضت دموکراتیک نبود، اگر درضمن آن مقولۀ دموکراسی خواهی ولزوم استقرار آزادی هم مطرح شده است، به تبع نفی سلطۀ بیگانه بوده است. از جمله کسانی که چنین دیدگاهی را مطرح کرده اند شادروان علی اکبر دهخدا است. دهخدا به طور کلی نه فقط نهضت مشروطه بلکه نهضت ملی را هم نهضت ضد استعماری ارزیابی می کند. برخلاف دیدگاه هایی که نهضت مشروطه را نهضت دموکراسی خواهی به شمار می آورند. دهخدا معتقد است که چون در آستانه مشروطه عملا بیگانگان بر ایران مسلط شده بودند ، درعین حال که ایران درظاهر مستعمره نبود ولی وضعیت شبه مستعمره ای داشت و نفوذ روس و انگلیس در حدی بود که عملا بر همه مجاری قدرت سلطه داشتند، وضعیت اقتصادی پریشان بود و در حقیقت اقتصاد ایران بازیچه دست این قدرت های سلطه گر بود ، در نتیجه مردم در صدد بر آمدند که نفوذ استعمار را از ایران بر افکنند؛ اگرعلیه حکومت قاجار هم قیام کردند از این جهت بود که حکومت در حقیقت به نوعی نقش دست نشاندگی استعمار را ایفا می کرد و مجری سیاست های سلطه گران بیگانه بود.

به هر حال بر اساس این تحلیل نهضت مشروطه خواهی در واقع نهضت ضد استعماری و به تبع آن ضد استبدادی و عدالت خواهانه بود نه اینکه ماهیتا مثل برخی از نهضت های اروپایی جنبه دموکراسی خواهی آن غالب باشد .این تحلیل که دهخدا و برخی دیگر از کوشندگان جنبش مشروطه به دست دادند درنوع خود قابل تامل است. به نظر می رسد در نهضت مشروطه خواهی ایران، ضدیت با استبداد و استعمار به گونه ای در هم تنیده بوده است یعنی مخالفت با استبداد داخلی به نوعی در جهت نفی سلطه خارجی بود. چون استبداد داخلی عملاوچه بسا به ناگزیر، در جهت منافع استعمار خارجی عمل می کرد. متون تاریخی، ادبی هم مؤید این واقعیت است.اسناد و شواهد متعددی می توان پیدا کرد که نشان دهندۀ سلطه سفارت خانه های روس و انگلیس درامور داخلی ایران است. نیازی به اشاره نیست که از زمان قرارداد ترکمان چای سلطه روسیه روز به روز رو به تزاید گذاشته بود و انگلیس نیز برای حفظ موازنۀقدرت و برای مصون داشتن مستعمرات خود در هند در صدد برآمده بود که نفوذ خود را بیش از پیش گسترش دهدف در نتیجه در دورۀ ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاه سلطه سفارت خانه های روس و انگلیس در تعیین سرنوشت و مقدرات مردم ایران تردیدناپذیر بود. این مساله به قدری روشن بود که وقتی زنان ناصر الدین شاه با او اختلاف داشتند برای شکایت به سفارت انگلیس مراجعه می کردند، برای اینکه می دانستند حرف اول را سفارت انگلیس در ایران می زند. همچنین نقل شده است که وقتی ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه وحاکم اصفهان با آقانجفی روحانی متنفذمعروف آن شهر اختلاف داشت و ظل السلطان زیربار درخواست های او نمی رفت، به آقا نجفی گفت می خواهی به شاه بابام بنویس تامرا عزل کند؛ وآقا نجفی درپاسخ گفت به جای اینکه به شاه بابات شکایت بکنم از دست تو و شاه بابات به سفارت روس شکایت می کنم تا هم تورا عزل کند وهم شاه بابایت را. برای او و ظل السلطان روشن بود که حرف سفارت روسیه در ایران بالاتر از حرف ناصرالدین شاه باهمۀ قدر قدرتی اوست.
در این دوره برای نخستین بار با طرح و تفصیل مقدمات و مبانی مشروطیت، زمینه ارتقای مردم ایران از سطح رعیت به سطح ملت فراهم شد وازهمین روبود که مردم برای نخستین بار درتاریخ به صحنۀ کارزار های سیاسی گام نهادند.
من غالبا در بحث از مردم ایران پیش از مشروطه از اصطلاح ملت استفاده نمی کنم ، اولا به این دلیل که ملت درگذشته در مفهومی که امروزه به کار می بریم به کار نمی رفت وعمدتا معنای شریعت و پیروان یک کیش را افاده می کرد. مثلا گفته می شد” ملت ابراهیم” “یا ملت عیسی” ومنظور پیروان آیین حضرت براهیم وعیسی بود ، چنانکه هرجا درادبیات گذشته نیز به کار رفته به همین معنی بوده است . به عنوان مثال دربیت زیرازفخرالدین عراقی :
به کدام ملت است این به کدام مذهب است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

ثانیا تا این دوره هنوز مردم ایران به سطح ملت ارتقا نیافته بودند، بلکه افراد پراکنده ای بودند که برای خود اراده ویژه‌ای برای اعمال حاکمیت و تعیین حکومت ازجانب قائل نبودند. از زمان طرح مقدمات ومبانی مشروطیت بود که مردم ایران به تدریج به سمت ملت شدن حرکت کرد و مشروطیت آنان را به سطحی رساند که خواهان اعمال حاکمیت و انتخاب حاکمان از جانب خود آمدند. علاوه براین پیش از این دوره، مشروعیت حکومت ها به آسمان و به خدا نسبت داده می شد، چنانکه از دیرباز پادشاه برخوردار از فره ایزدی تلقی می شد وبعدها نیزشاه سایه خدا در روی زمین بود: السلطان ظل الله . در دوره مشروطیت بود که مبانی مشروعیت حکومت دچار دگرگونی شد و انتخاب حاکم حق مسلّم مردم یا ملت به شمار آمد ومشروعیت حکومت به انتخاب ورضایت ملت وابسته گردید وبه امر زمینی بدل شد، و این یک چرخش و پیشرفت بسیار مهمی در تاریخ سیاسی ایران است . از این دوره است که مردم به خود حق می دهند تا در امورکشور ورقم زدن سرنوشت خود دخالت فعال کنند و در صدد اعمال اراده خود و تعیین حاکمیت از جانب خود برآیند.
انتقال مبانی مشروعیت حکومت ازآسمان به زمین واز خدا به ملّت در اندیشۀ سیاسی آن دوره طرح وتبیین شد و در ادبیات عصر نیز بازتاب وسیعی یافت وازاین طریق به میان توده های مردم راه گشود. من ابیاتی ازیک سرودۀ سید اشرف الدین حسینی قزوینی را به عنوان نمونه می خوانم که درآن وی به صراحت تاکید می‌کند که مالک این ملک، ملّت است ،نه پادشاه و اگر پادشاه قدرت ومشروعیتی دارد، از جانب ملت به او اعطا شده است.

مالک این آب و خاک و مملکت، ملت بُوَد
تاج گیر و تاج بخش سلطنت ملت بود
صاحب قدر رفیع و منزلت ملت بود
شد وکیل پارلمان هم تابع تعیین ما
آنکه دولت را از این ذلت رهاند ملت است
آنکه سلطان را سر مسند نشاند ملت است
یا در جای دیگر می گوید:
ملت ای ملت ز جا خیزید ایران از شماست
مجلس و مشروطه و تعیین سلطان از شماست
رشت و تبریز و صفاهان و خراسان از شماست
پس شما را غیرت سرشار کی خواهد رسید

این تنها سید اشرف الدین نیست که درسروده های خود به تکرار مردم راصاحب ومالک کشور معرفی می کند ، بلکه شاعران دیگر هم به کرات همین معنی را باتعابیر دیگر درشعر خود بازتاب داده اند، ازجمله عارف قزوینی ضمن یک غزلی می گوید:
همیشه مالک این مُلک، ملّت است که داد
سند به دست فریدون قباله دست قباد
مگوی کشور جم، جم چکاره بود و چه کرد

مگوی ملک کیان کی گرفت و کی به که داد
به زور بازوری جمهور بود کز ضحاک
گرفت داد دل خلق کاوۀ حداد

بدین ترتیب از این دوره مشروعیت فرازمینی از قدرت سلب می شود و مبانی مشروعیت قدرت از آسمان به زمین و به مردم منتقل می شود.

واپسین نکته ای که باید دراین مورد به اجمال طرح کر آن است که لازمۀ استقرار حاکمیت ملی از جمله خودآگاهی ملی است، واصولا شکل گیری ملت درگرو خودآگاهی ملی است وبدون آن نمی تواند تحقیق بپذیرد. این خودآگاهی در دورۀ مشروطیت است که به تدریج شکل می گیرد و مردم با آگاهی نسبی به هویّت خود وهمبستگی بایکدیگر و دلبستگی به ایران به مفهوم یک واحد فراگیر سیاسی مستقل به نوعی خودآگاهی ملّی دست می یابند . ازاین دوره است که چشم انداز وطن گسترش پیدا می کند ، حال آنکه در گذشته وطن عمدتا به زادگاه و سرزمینی اطلاق می شد که کسی درآن به دنیا آمده وزندگی می کند و نهایتا گسترۀ آن ازحدّ شهر و ایالت فراتر نمی رفت . هرچند چشم انداز گسترده ومشخص وطن درمفهوم ایران درنزد فرهیختگان عهد صفوی شناخته شده بود، با این حال از دوره مشروطه به بعد است که وطن انطباق مفهومی با ایران می یابد وعلاوه براین نوعی دلبستگی نسبت به این وطن و سرنوشت مردمان آن شکل می گیرد. درجای جای شعر وادبیات عصرمشروطه بازتاب این ناسیونالیسم نوپدید را می توان آشکارا دید. دراینجا به عنوان نمونه ابیاتی ازیک قصیدۀ ادیب الممالک فراهانی را می خوانم که نشان دهندۀ خود آگاهی ملی شاعر وتمایلات میهن پرستانۀ اوست . این قصیده که به نام « چامۀ وطنی » در دیوان او آمده است ، تاریخ نهم شوال 1318 را در بالای خود دارد وبه نظر می رسد نخستین شعر میهنی است که ادیب شش سال پیش از صدور فرمان مشروطه در ستایش « شرکت اسلامی » سروده است که در اصفهان پارچه تولید می‌کرد. ادیب در خلال این قصیده از استثمار اقتصادی بیگانگان و ضرورت استفاده از پارچه‌های بافت این شرکت که به تعبیر وی تار و پود آن را « غیرت وطن دوستی در کارگاه عشق رشته است » سخن می گوید . این شعر از جملۀ نخستین سروده‌هایی است که شاعر در آن به وطن و وطن دوستی در مفهوم جدید آن و ضرورت استقلال اقتصادی و بی‌نیازی از بیگانگان اشاره کرده است و ازخلال آن می توان به دلبستگی شاعر به سرنوشت میهن خود واستقلال اقتصادی آن وقوف یافت. مفاهیمی که پیش از این امکان راهیابی به حیطة اندیشه و شعر او را نداشته است.
ای جامۀ مقدس شرکت که آسمان
بر تن درد ز رشک تو پیراهن کبود
آنی که دست غیرت حب الوطن ترا
در کارگاه عشق همی رشته تار و پود
دشمن درود مزرع مارا به داس کین
هان همتی کنید که بر جانتان درود
تا کی زنار غفلت و پندار بر شودژ
از دودمان غیرت ما بر سپهر دود
تا کی به دست ملت ترسا همی زنیم
اسلام را به دامن دین وصله جهود

واپسین سخنی که می خواهم بگویم این است که باانقلاب مشروطیت، ایران وارد یک مرحله تاریخی دیگری شد ، ازاین دوره به بعد بود که مفهوم استقلال سیاسی و اقتصادی به طور دقیق تری برای بخش وسیعی از مردم تبیین وشناخته شد. اگرانقلاب مشروطه نتوانست استقلال، آزادی عدالت، قانون و حاکمیت ملی رادرعینیت جامعه تحقق ببخشد، این توفیق رایافت که آن هارا به عنوان مفاهیم آرمانی در سپهراندیشه سیاسی ایران طرح وتثبیت کند.
ما از دوران مشروطه به بعد همواره در صدد استقرار حاکمیت ملی بوده ایم و این روند همچنان ادامه دارد . این انقلاب مشروطه بود که این مفاهیم را به آرمان تبدیل کرد و چنان آن ها را در ذهنیت اقشار اندیشه ورز و روشنفکر جامعه و طیف هایی از مردم تثبیت کرد که امروزه پس ازگذشت 114 سال از آن تاریخ ، همچنان ایرانیان در جهت استقرار استقلال، آزادی عدالت و حاکمیت ملی از تلاش وتکاپو باز نیستاده اند.




گاهشمار جنبش مشروطه خواهی در ایران

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن غنیان9-780x1024.jpeg است
دینا غنیان

شکست‌های نظامی پیاپی در برابر روسیه تزاری، نفوذ تجاری و سیاسی گسترده دول بیگانه در ایران، فساد و ناکارآمدی حکومت قاجار، مشکلات عمده اقتصادی، نفوذ افکار آزادی‌خواهی از مسیر ترکیه به ایران، بازگشت تحصیل‌کردگان مدارس اروپایی به کشور، همگی در شکل‌گیری ایده مشروطه‌خواهی در ایران نقش موثری داشتند.
همزمانی نفوذ قدرت‌های خارجی با تشدید مشکلات اقتصادی و ناتوانی شاهان قاجار در حل آنها، به تدریج حلقه‌های اعتراضی را در ایران شکل داد و پاسخگو نبودن حکومت قاجار، این اعتراضات را از شکل مسالمت‌آمیز به شکل انقلابی و خشونت‌آمیز تبدیل کرد که نتیجه آن اتحاد همه اقشار جامعه در جهت پایان دادن به سلطنت مطلقه قاجار و تصویب قانون اساسی مشروطه بود.

مهم‌ترین وقایع سیاسی اجتماعی و اقتصادی را که پیش از انقلاب مشروطه تا بازگشایی مجلس دوم بین سال‌های 1251 تا 1288 شمسی به وقوع پیوست، می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1251/1872: آغاز دوران اخذ امتیاز بوسیله قدرت‌های جهانی از شاهان قاجار
انعقاد قرارداد رویتر، آغاز به کار شرکت انگلیسی برادران لینچ و شرکت روسی سای دولاروت، اعطای امتیاز انحصار چاپ اسکناس به بانک شاهنشاهی بریتانیا، خریداری امتیاز گسترش خطوط تلگراف بوسیله دولت روسیه
1270-1271/1891-1892: اعطای امتیاز تنباکو به ماژور تالبوت انگلیسی و شکل‌گیری جنبش اعتراضی با حضور روشنفکران، روحانیون، بازار و توده مردم
این اقدام به رهبری روحانیون صاحب نام وقت میرزا محمدحسن شیرازی و میرزا محمدحسن آشتیانی به شدت مورد اعتراض مردم به ویژه بازرگانان ایرانی قرار گرفت. فتوای روحانیون در تحریم تنباکو و پشتیبانی مردم از این فتوی در نهایت حکومت وقت را مجبور به لغو امتیاز نمود. این حرکت که به جنبش تنباکو شهرت یافته است، از نخستین تکان‌های اجتماعی بود که زمینه‌ساز جنبش مشروطه شد.
1275/1896: ترور ناصرالدین شاه در حرم حضرت عبدالعظیم بوسیله میرزا رضای کرمانی
1275/1896: به تخت نشستن مظفرالدین شاه و ادامه روند اعطای امتیازات به کشورهای خارجی
1276/1897: مرگ سیدجمال‌الدین اسدآبادی که اندکی پس از شکست برنامه‌های اصلاح‌طلبانه وی رخ داد عملا موجب از بین رفتن امید برای اصلاحات درون ساختاری حکومت قاجاریه شد
1276/1900: قرارداد اولین قرضه از دولت روسیه
1277/1901: واگذاری امتیاز انحصاری استخراج و بهره برداری از نفت به دارسی
1284/1905: آغاز موج اول و دوم اعتراضات مردمی در واکنش به گرانی کالاها و بحران اقتصادی
در این اعتراض آرام، مردم و بازاریان خواستار عزل مسیو نوژ و باز پرداخت وام هایی بودند که دولت از آنها گرفته بود.
موج دوم اعتراضات با به فلک بستن دو تن از تجار معروف بوسیله حاکم تهران آغاز شد.معترضان بعد از این اتفاق به رهبری آیت الله بهبهانی و طباطبایی در حرم حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند و وخواهان برکناری حاکم تهران، عزل مسیو نوژ، اجرای شریعت و تاسیس عدالتخانه شدند. پس از حدود یک ماه از تحصن و صدور فرمان شاه برای تاسیس عدالتخانه، مهاجران به تهران بازگشتند و با استقبال رسمی و همچنین شور مردم مواجه شدند.
1285/1906: بست نشینی ملیون در قم و باغ سفارت انگلیس
پس از بازگشت متحصنین از عبدالعظیم، عین‌الدوله در اجرای وعده‌های شاه مقاومت کرده و روز به روز به فشار و سرکوب مردم می افزود. از سوی دیگر تهییج مردم ادامه داشت و در نهایت به کشته شدن طلبه‌ای به نام سید عبدالحمید و به دنبال آن گردهمایی و شورش مسجد آدینه و تعطیل بازار، شورش در شهر، تحصن روحانیون در مسجد و پافشاری آنان در خواست عدالتخانه گردید. پس از این که سختگیری علیه متحصنین افزایش یافت، رهبران این شورش‌ها قصد مهاجرت به قم را نمودند. در این مهاجرت شیخ فضل‌الله نوری نیز در اتحاد با دیگر روحانیون بود. گروهی حدود 1000 نفر به قم رسیده در آنجا منزل کردند.
در این گیر و دارها برای نخستین بار عبارت مشروطه و مشروطه‌خواهی نیز بر سر زبان‌ها افتاده بود. گروهی دیگر از معترضان نیز به باغ سفارت انگلیس رفته و در آنجا بست نشستند. سفارت انگلیس که در آن زمان از مشروطه‌خواهی مردم حمایت می کرد، به آنها پناه داد.
مرداد 1285: تاریخ رسمی صدور فرمان مشروطه
دربار، نخست خواسته مخالفان که آنها را گروهی از «تروریست‌های جیره‌خوار انگلیس» خطابشان می‌کرد نپذیرفت ولی هنگامی که با اعتصاب عمومی در تهران و با تلگراف‌هایی از باکو و تفلیس مبنی بر آمادگی برای اعزام نیروهای مبارز مسلح به ایران مواجه شد، در روز سیزدهم مرداد 1285 فرمانی را صادر کرد که از آن در تاریخ ایران تحت عنوان فرمان مشروطیت نام می‌برند. این فرمان روز بعد یعنی در چهارده مرداد 1285 یعنی روز مشروطیت انتشار بیرونی داده شد.

فرمان مشروطیت
شهریور 1285: صدور اولین قانون انتخابات
پس از صدور فرمان مشروطیت روز شنبه بیست و ششم مرداد در سرای «مدرسه نظام» نشست باشکوهی با حضور همه علما، سران تلاشگران، درباریان و وزیران به منظور گشایش مجلس موقتی تشکیل شد. این مجلس تا مدتی هر هفته دو بار برپا می شد و نظام نامه انتخابات نمایندگان ملت را تدوین کرد. علی رغم مخالفت های خودکامگان به رهبری عین الدوله و ایجاد موانع بسیار، این نظام نامه در هفدهم شهریور به امضای شاه رسید و بر اساس آن نخستین انتخابات نمایندگان شصت گانه تهران آغاز شد.
مهر ماه 1285: افتتاح مجلس اول در تهران
برمبنای نظام نامه انتخابات ابتدا نمایندگان تهران برگزیده و مجلس شورای ملی کار خود را آغاز کرد. این نظام نامه مردم را به شش گروه (طبقه) تقسیم می کرد: شاهزادگان (4 تن)، علما (4 تن)، اعیان و بازرگانان (10 تن)، زمین داران و کشاورزان (10 تن)، پیشه وران (32 تن). به این ترتیب بیشترین نمایندگان تهران به طبق بازرگانان و پیشه وران تعلق داشتند.

دیماه 1285: توشیح قانون اساسی، مرگ مظفرالدین شاه و به تخت نشستن محمدعلی شاه
مظفرالدین شاه قاجار
قانون اساسی مشروطه پس از تدوین توسط مجلس برای امضای شاه به دربار فرستاده شد. اما درباریان و دولت در به امضا رساندن و عودت آن تعلل می‌کردند. در این میان محمدعلی میرزا که به سبب بیماری مظفرالدین شاه با استقبال بزرگی از روحانیون مشروطه خواه وارد تهران شده و بلافاصله نیز جانشین وی شده بود، برای حفظ حمایت دو آیت‌الله مشروطه‌خواه بهبهانی و طباطبائی از خود همراهی نشان می داد. وی پسر مشیرالدوله صدراعظم را فرستاد تا نمایندگان بیایند و در مورد بندهائی از قانون اساسی مذاکره شود. مذاکرات بیشتر بر سر مجلس سنا بود که به توافق رسیدند و قانون اساسی مشروطیت در واپسین روزهای زندگی مظفرالدین شاه به تائید وی رسید.در مراسم تاج‌گذاری محمدعلی شاه به جز نمایندگان مجلس همه اعیان، علما و سفیران و کنسول‌ها شرکت داشتند. یکی دوتنی چون صنیع الدوله و سعدالدوله نیز به عنوان اعیان و نه نماینده ملت در این مراسم حضور داشتند. همین امر بیانگر نظر و احساس واقعی محمدعلی میرزا نسبت به مجلس و نمایندگان مردم بود.
خرداد 1287 – تیر1288

  • ایجاد اختلاف میان نیروهای تجددگرا و سنت‌گرا در نحوه نوسازی کشور
  • تشدید اوضاع نابسامان اقتصادی
  • اعتراضات خیابانی به رهبری شیخ فضل‌الله نوری در مخالفت با انقلاب مشروطه‌ای که آن را حرکت به سمت پوچ‌گرایی می‌خواند
  • تضعیف مشروطه‌خواهان و آماده شدن محمدعلی شاه برای سرکوب مشروطیت
  • به توپ بسته شدن مجلس بوسیله بریگاد قزاق به رهبری کلنل لیاخوف روسی و آغاز دوران استبداد صغیر
  • اعلام حکومت نظامی، سرکوب مشروطه خواهان در تهران و نصب لیاخوف به عنوان حاکم نظامی تهران از سوی محمد علی شاه
  • قیام مشروطه‌خواهان در تبریز، اصفهان، رشت، بوشهر، بندرعباس، مشهد و حرکت به سوی تهران
  • فتح تهران بوسیله مشروطه خواهان و پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه
  • عزل محمدعلی شاه با رای مجلس عالی، و نصب فرزند دوازده ساله‌اش احمدمیرزا به سلطنت و صدور فرمان تاسیس مجلس دوم مشروطه.



یادی از خسرو مورخان حوزه

خبر کوتاه بود و جانکاه؛ سیدهادی خسروشاهی درگذشت. این بدان معنا بود که تاریخ نگاری معاصر جهان تشیع، یکی از اساتین خود را از دست داد. او که سیاست و فقاهت، پژوهش و تحقیق و اندیشه تقریب را در خود جمع کرده‌بود، سهم قابل توجهی در تحولات فکری در سطح حوزوی داشت و از این نظر شایسته هرگونه تجلیل و تحلیل. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی فرزند آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی، از علما و محققین معاصر بود. ایشان در صبح روز پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸ ش به علت ابتلا به بیماری کرونا و کهولت سن درگذشت.
آن فقید سعید به سال ۱۳۱۷ ش در تبریز، در خانواده‌ای آراسته به دین، علم و فقاهت، به دنیا آمد. تاریخ سه قرن از حیات و کوشش علمی و فقهی اجداد وی، که جملگی از علمای بزرگ و فقهای نام دار ایران و عراق در دوران خود بوده‌اند، این حقیقت را به خوبی روشن می‌سازد.پدر وی، آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی، از علما و فقهای بزرگ و صاحب رساله آذربایجان و تحصیل کرده نجف بود.
خسروشاهی تحصیلات مقدماتی را در تبریز به پایان رسانید و پس از رحلت پدر بزرگوارش در سال ۱۳۳۲ ش، در پانزده سالگی عازم قم شد و در حوزه علمیه به تحصیل دروس سطح پرداخت. دروس فلسفه، تفسیر، فقه و اصول را در حضور اساتیدی چون: آیات عظام بروجردی، خمینی، شریعتمداری، علامه طباطبایی و دیگر بزرگان تلمذ نمود و به دریافت اجازاتی در امور حسبیه (منوط به اذن فقها) و همچنین در مراحل علمی بالاتر (اجتهاد) و نقل حدیث از علما و مراجع بزرگ نجف، قم و مشهد نائل آمد: از آن جمله: امام خمینی، سید ابوالقاسم خوئی، سید شهاب الدین نجفی مرعشی، سید محمدکاظم شریعتمداری، سید محمدهادی میلانی، سید محمدصادق روحانی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، میرزا عبدالجواد جبل عاملی و میرزا ابوالفضل زاهدی قمی.

فعالیت‌های علمی و فرهنگی
وی از سال ۱۳۳۲ ش تاکنون، با اغلب مطبوعات اسلامی از جمله: مکتب اسلام، مکتب تشیع، معرف جعفری، راه حق، ندای حق، وظیفه، مجموعه حکمت، نور دانش آیین اسلام، مسلمین، آستان قدس، نسل نو، نسل جوان، استوار پیکار، اندیشه، مهد آزادی و… همکاری داشته است که مجموع مقالات مندرج در آن‌ها بالغ بر صدها مقاله می‌گردد.
وی پس از پیروزی انقلاب، بیشترین همکاری قلمی را با روزنامه اطلاعات دارد و در سطح جهانی با شرکت در کنفرانس‌ها و کنگره‌های اسلامی، در کشورهای اروپایی و اسلامی از جمله: پاکستان، مصر، الجزایر، عربستان، سوریه، قطر، ترکیه، لبنان، ایتالیا، انگلیس، آلمان، سوئیس و… به عنوان نماینده امام خمینی رحمة‌الله‌علیه و یا نماینده حوزه علمیه قم فعال بوده است.
وی در سال ۱۳۵۲ ش مرکز «بررسی‌های اسلامی قم» را به مثابه واحدی از حوزه علمیه قم، تاسیس و به ثبت رساند و سپس در سال ۱۳۶۱، مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» را در رم (ایتالیا) تاسیس نمود که هر کدام از این دو موسسه ده‌ها کتاب ارزشمند در زمینه‌های اسلامی از جمله: قرآن مجید و نهج البلاغه را به زبان‌های: عربی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و غیره ترجمه و منتشر ساخته‌اند. این اقدام در نشر فرهنگ اسلامی در سطح دنیا، از ارزش بالا و والایی برخوردار است.

فعالیت‌های سیاسی
فعالیت‌های سیاسی استاد از سال ۱۳۳۲ ش پس از آشنایی نزدیک با آیت‌الله کاشانی، آیت‌الله طالقانی و شهید نواب صفوی، آغاز گردید. به همین دلیل از همان دوران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بارها در قم، تهران و تبریز دست گیر، زندانی و یا تبعید شده است که آخرین بار در «انارک» یزد، به مدت سه سال بود که با آغاز انقلاب اسلامی، همراه دیگران آزاد شد. (در تبعید به انارک یزد همراه مرحوم آیت‌الله پسندیده ، آیت‌الله مکارم شیرازی بود).

فعالیت‌های پس از انقلاب
استاد خسروشاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخست به مدت دو سال نماینده آیت‌الله خمینی در وزارت ارشاد اسلامی بود. آن گاه به سفارت ایران در واتیکان انتخاب شد و مدت پنج سال در خارج از کشور به فعالیت پرداخت. تاسیس مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» در رم و تاسیس ماه نامه‌ای به زبان انگلیسی «انکوائری» و هفته نامه‌ای به عربی «العالم» در لندن- با همکاری وزارت ارشاد اسلامی- از آثار این دوران است. در ایتالیا، علاوه بر چاپ و نشر ترجمه قرآن مجید و نهج البلاغه به زبان ایتالیایی و نشر ماه نامه‌ای به نام جهان نو- به زبان ایتالیایی- جمعا در مدت پنج سال ۱۶۲ نوع کتاب و نشریه به زبان‌های: فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، منتشر نموده که در سراسر جهان توزیع گردیده است. پس از آن خسروشاهی مدت سه سال رئیس نمایندگی ایران در مصر (قاهره) بود که این سمت را تا ۱۳۸۲ برعهده داشت و بعد از آن به عنوان مشاور وزیر در دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی فعالیت کرد. در مدت اقامت سه ساله در قاهره نیز علاوه بر حضور بر محافل علمی- سیاسی، سخنرانی و مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی و ده‌ها بار ملاقات با شیخ الازهر و مقامات علمی- سیاسی مصر، بالغ بر پنجاه جلد کتاب و نشریه، درباره ایران، تشیع و اهل بیت علیه‌السّلام با همکاری و مساعدت ایشان در مصر منتشر گردید که این خود خدمت بزرگی در راستای وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی است. مهمترین این آثار: نهج البلاغه با مقدمه خود و شرح شیخ محمد عبده، اهل البیت علیه‌السّلام فی مصر، صحیفه سجادیه، حقیقة علاقة عبدالناصر بالثورة الاسلامیة فی ایران، عبدالله بن سبا بین الواقع و الخیال، ادعیة اهل البیت علیه‌السّلام، الامام علی بن ابی طالب علیه‌السّلام، الامام الحسین علیه‌السّلام، الامام جعفر الصادق علیه‌السّلام و الطریق الی مذهب آل البیت علیه‌السّلام و عقیدتنا و… می‌باشد.
وی در قسمت ارتقای مقام اعضای وزارت خارجه، راهنمای بعضی از برادران در تالیف رساله آنان بود و مدت شش سال نیز با نشر فصل نامه با ارزش تاریخ و فرهنگ معاصر به نشر حقایق و روشنگری زوایای تاریک تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام پرداخت.
خسروشاهی علاوه بر زبان ترکی (آذری و اسلامبولی)، فارسی و عربی، با زبان انگلیسی و ایتالیایی هم آشنایی دارد. پس از مراجعه به ایران از واتیکان، ضمن ادامه اشتغال در وزارت امور خارجه، (مشاور وزیر) در دانشگاه‌های تهران، از جمله دانشکده حقوق، دانشکده روابط بین الملل و غیره، به تدریس پرداخت.

مخالفت با حجاب اجباری
محسن کمالیان، عضوِ پژوهشگاهِ زلزله‌شناسیِ ایران، در مقاله‌ای دربارهٔ خسروشاهی بخشی از کتابِ قصهٔ رازِ نِی را که موفق به کسبِ مجوز از ادارهٔ فرهنگ و ارشادِ اسلامیِ قم نشده است نقل کرده است: «اجبار در هر چیزی، وقتی بسترسازی نشده است، نتیجه‌ معکوس می‌دهد. اصولاً آنچه که ما امروز در ایرانِ اسلامی به‌عنوان حجاب داریم مطلقاً حجاب نیست؛ بلکه مسخره کردنِ معنی و مفهومِ حجاب است. ای‌کاش مسئولین تدبیری می‌اندیشیدند تا محجبه‌هایِ ایران هم مانند بانوانِ محجبهٔ کشورهایِ اسلامی: لبنان، سوریه، مصر، ترکیه و … بودند؛ نه آنکه یک روسری به‌سر ببندند و زلف‌ها از جلو و عقب جلوه‌گر شوند! این نوع حجاب، نتیجه‌ی اجبار و فشار است و ربطی به‌اسلام و حجاب واقعی ندارد».

واکنش به به اظهارات موسوی خوئینی‌ها علیه امام موسی صدر و چمران
آخرین حضور رسانه‌ای خسروشاهی مربوط به واکنش او به اظهارات موسوی خوئینی‌ها درباره امام موسی صدر و شهید چمران بود. وی در گفتگو با تسنیم، اظهارات خوئینی‌ها را غیرمستند برشمرده و گفته‌بود: «اینها کشفیات موسوی خوئینی‌ها است»!
جریان از این قرار بود که موسوی خوئینی‌ها طی مصاحبه‌ای اظهار داشته بود که «آقای موسی صدر، تا آنجا که رفتار ظاهری‌اش نشان می‌داد، هیچ نوعی همراهی با انقلاب نداشت و در آن زمان ایشان نظرش این نبوده که نهضتی که در ایران شروع شده به یک نتیجه خاصی می‌تواند برسد». این موضع‌گیری واکنش خسروشاهی را برانگیخته و خاطرنشان کرده‌بود که: «امام موسی صدر همه فراری‌های انقلاب را در لبنان پناه داده بود. از آقای علی جنتی، غرضی و همه اینها گرفته تا جلال‌الدین فارسی که با امام صدر مشکل داشت، در لبنان پناه داده بودند. اگر موافق انقلاب نبود که این کار را نمی‌کرد. امام موسی صدر یک انقلابی که کمر بر ضد شاه ببندد نبود اما شخصیت مبارز و سازنده‌ای بود و ارتباطات خوبی با همه کشورها داشت. باید شرایط زمان و مکان امام موسی صدر را سنجید بعد صحبت کرد و آقای موسوی خوئینی‌ها در این زمینه کم‌لطفی کرده است». آیت‌الله خسروشاهی همچنین درباره ادعای موسوی خوئینی‌ها درباره شهید چمران که : «آقاموسی صدر در نظر مرحوم چمران بسیار باعظمت و شخصیت بزرگی بود و امام خمینی را در کنار آقای صدر یک فرد درجه دوم محسوب می‌کرد!» تاکید کرده بود که: «شهید چمران هم علاقه وافری به امام موسی صدر داشت اما اینکه وی را از امام خمینی بالاتر می‌دانست، احتمالا آقای موسوی خوئینی‌ها علم غیب داشتند و این از کشفیات موسوی خوئینی‌ها است. شهید چمران خودش بچه‌های لبنان را برای انقلاب در ایران آموزش می‌داد. قبل از ما، مرحوم چمران به‌همراه دکتر یزدی و چند نفر دیگر از آمریکا به مصر رفتند و دوسال دوره چریکی دیدند تا به ایران بیایند و به انقلاب کمک کنند و تفصیل آن را بنده در کتاب «امام خمینی و عبدالناصر» آورده‌ام. وقتی شخصی دوره مبارزاتی می‌بینید تا به ایران بیاید چطور ممکن است به قول آقای خوئینی‌‌ها گفته باشد «نهضت ایران اشتباه است! با همه احترامی که برای آقای موسوی خوئینی‌ها قائلم اما حرف‌های ایشان مستند نیست. متاسفانه شرایط نقل تاریخ در کشور ما شرایط خوبی نیست و هرکس خودش را صاحب انقلاب می‌داند و شخصیت‌هایی که یک سیلی نخوردند خود را متولی انقلاب می‌دانند. این بزرگ‌بینی و خودمحور بینی باعث فساد در همه‌چیز شده و تاریخ ما هم اینگونه آلوده شده است».

آثار
خسروشاهی یکی از نویسندگان پرکار در عرصه علوم اسلامی بود. از او چندین کتاب درباره نواب صفوی و همچنین خاطرات او از محمدعلی جمالزاده و روژه گارودی به جا مانده‌است.تالیفات و آثار وی به زبان فارسی و عربی (علاوه بر صدها مقاله در نشریات اسلامی ایران و جهان اسلام) منتشر شده است. آثار وی که بالغ بر هشتاد جلد می‌شود، بیش از چهل جلد آن‌ها تاکنون بارها در داخل و خارج کشور چاپ شده است. علاوه بر تالیفات و ترجمه‌ها، ۱۲۰ جلد کتاب دیگر نیز با تحقیق، توضیح و یا مقدمه و اشراف ایشان در ایران، ایتالیا و مصر چاپ و منتشر شده است.
از جمله این آثار، عبارتند از: ترجمه و تحقیق کتاب امام علی علیه‌السّلام صدای عدالت انسانی تالیف استاد جرج جرداق؛ جمع آوری، تحقیق و نشر مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی (افغانی)، مجموعه حرکت‌های اسلامی معاصر، اسناد نهضت اسلامی ایران، مجموعه آثار استاد علامه طباطبایی. خاطرات و کارهای پژوهشی و تحلیلی او درباره امام موسی صدر، از مهم‌ترین منابع درباب صدرپژوهی به شمار می‌آید.
استاد علاوه بر تالیفات و ترجمه‌های خود، تبویب، تنقیح و نشر آثار اساتیدی چون: آیت‌الله کاشف الغطاء، علامه طباطبایی، حاج سراج انصاری، سید محمدمحیط طباطبایی، سید غلامرضا سعیدی، محمد نخشبو و… کوشا بوده و خدمات ارزنده‌ای در حفظ فرهنگ و نشر اندیشه اصیل اسلامی نموده است. به همین دلیل استاد محمدرضا حکیمی ایشان را «فرهنگ‌بان کوشا» نامیده است.




شماره ۹




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره 7

برای دریافت نسخه کامل این شماره (7) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 
     خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.



شاهد عینی (عمویی)

واقعه 28 مرداد و نقش حزب توده

گفتگوی شمس افرازی زاده با محمدعلی عمویی

جناب عمویی شما در خاطرات‌تان فرمودید که حزب توده ایران قبل از انجام کودتا خبردار می شود و هم به مصدق و هم به اطرافیان ایشان اطلاع لازم را می‌دهید، در این مورد توضیح بیشتری اگر هست بفرمایید؟
بله حزب توده ایران از چند کانال در این خصوص اطلاع رسانی می‌کند و مریم فرمان‌فرما (دختردایی مصدق وهمسرآقای‌کیانوری) به منزل آقای مصدق تماس می‌گیرند و می‌گویند که کار خیلی مهمی داریم و با جناب مصدق صحبت می‌کنند، وقتی دکتر مصدق پای تلفن می‌آیند، گوشی را می‌دهند به آقای نورالدین کیانوری، و ایشان می‌گویند دکتر این اخباری که به شما داده‌ایم، کاملاً واقعیت دارد ما حتی اطلاع داریم، که تیپ زرهی کرمان و لشکر اصفهان آماده شدند برای سرکوب شما، لطفاً این موضوع را جدی بگیرید، ما با تمام توانمان از دولت ملی و کشورمان دفاع خواهیم کرد ،این حرف هم صرفاً برای این نبود که عاشق دکتر مصدق بودند، و این به خاطر نگرش‌شان بود، زیرا که زاهدی رفته است و فاطمی آمده است به شما مختصراً بگویم نزدیک‌ترین دوستان آقای دکتر مصدق از قبیل آقایان بقائی و مکی و حائری زاده و آقای آیت الله کاشانی بودند، اینها بیشترین لطمه را به آقای مصدق زدند و زمینه را برای مأیوس کردن افرادی که در کنار دکتر مصدق بودند بوجود آوردند.
چه چیزی باعث می شود که حزب توده دنبال دستور دکتر مصدق می‌ماند؟ چرا خود شما که احساس خطر کردید و به عنوان یک حزب فراگیر و دارای تشکیلات منسجم و حامی دولت بودید، خودتان وارد عمل نشدید؟
ما از آقای دکترمصدق فقط می‌خواستیم که به ملت ایران پیامی بدهد، کاری که اردوغان در ترکیه کرد، اردوغان از هوادارانش در ترکیه خواست که از خانه‌هایشان بیرون بیایند، ما هم از مصدق همین انتظار را داشتیم. مجله چشم‌انداز ایران، برنامه‌ای به عنوان محاکمه ترتیب داد، اسم محاکمه هم در واقع به این خاطر انتخاب شده بود، که درواقع دادگاه دکترمصدق بود، روند زندگی دکترمصدق تا نخست‌وزیری و به دادگاه رفتنش و محکوم شدن ایشان در دادگاه نظامی.
من در آنجا، خیلی از دکترمصدق تجلیل کردم، انصافاً ایشان هم شایسته تجلیل بودند و هستند، اما در پایان گفتارم، درآنجا بیان کردم ای ‌کاش، آن قاطعیت و صراحت بیان که دکترمصدق در دادگاه در مقابل دادستان‌اش داشت، را…..    ادامه در شماره 5 فصلنامه خاطرات سیاسی




کتاب‌هایی که باید برای کودتای بیست و هشت مرداد خواند

فرزانه ابراهیم‌زاده

شصت و شش سال از روز بیست و هشت مردادماه سال ۱۳۳۲ می‌گذرد و همچنان کتاب‌ها و مقالات متعددی در شرح آن‌چه در این روز بر سر ایران، تاریخ آن، دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت آمد نوشته می‌شود. در رجوع به این روز و کودتای تاریخی اما سراغ چه کتاب‌هایی باید برویم؟ در این مقاله سعی شده است مهم‌ترین کتاب‌هایی که اسناد و خاطراتی دست اول در زمینه کودتای بیست و هشتم مرداد در خود دارند به خواننده معرفی شود.

کودتا به روایت کاغذ
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی حتی اگر مخالف باشیم با کودتا بودنِ اتفاقی که آن روز در تهران افتاد و منتهی به سقوط دولت دکتر مصدق شد، یکی از روزهای مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر ایران است. روزی که هنوز بعد از ۶۶ سال از گذشتنش زوایای خوانده‌نشده، دیده‌نشده و شنیده‌نشده زیادی دارد و هزاران سوال بی‌جواب آن را انبوه کتاب‌ها و اسناد منتشر شده پاسخ نداده است. کتاب‌‌ها و اسنادی که وقایع آن روز را از زاویه دید خودشان تفسیر و تعبیر کرده‌اند.
با این همه سوال‌ها و ابهامات کودتای بیست و هشت مرداد در میان کلید‌واژه‌ کتاب‌های تاریخی جایگاه مهمی دارد و در ۶۶ سال گذشته بیش از ۱۲۰ کتاب با موضوع کودتا و موضوعات تاریخی نزدیک به آن نوشته شده است. کتاب‌هایی که بعضی از آن‌ها به دلیل نزدیکی نویسندگانش با موضوع سندیت تاریخی مهمی دارند و برای دانستن بخش‌های روشن‌شده و نشده وقایع آن روز باید آن‌ها را مرور کرد.
در این نوشته تلاش شده بعضی از کتاب‌های اصلی که در این سال‌ها درباره کودتای بیست و هشت مرداد و حواشی آن نوشته شده را برای خوانندگانی که قصد دارند این رویداد تاریخی را مرور کنند معرفی کنیم. تلاش شده است کتاب‌هایی معرفی شود که اطلاعات موثق‌تری دارند و نویسنده به اسناد قابل اعتمادتری دسترسی داشته باشد. در انتخاب کتاب‌ها سعی کردیم که کتاب‌هایی از جناح‌های مختلف با ایدئولوژی‌های متفاوت را در کنار هم بیاوریم تا خواننده در کنار خوانش روایت اصلی نظر گروه‌های درگیر در این رویداد تاریخی را نیز ببیند و قضاوت نهایی را بعد از خواندن این روایت‌ها در ذهن خود داشته باشد.
این مجموعه قطعا در برگیرنده همه کتاب‌های خواندنی با موضوع کودتا نیست، اما تلاش کردیم که آثار اصلی در میانشان باشد.

ایران بین دو کودتا
هرچند در معرفی کتاب‌های تاریخی اولویت با کتاب‌ها و خاطرات دست اول است اما در مورد کودتای بیست و هشت مرداد معرفی کتاب‌ها را از یکی از تقریبا جدیدترین مطالب پژوهشی درباره این رویداد تاریخی شروع می‌کنیم یعنی کتاب کودتا نوشته یرواند آبراهامیان استاد تاریخ و پژوهشگر ایرانی دانشگاه کلمبیا. این کتاب با نام کامل «کودتا (۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن)» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. آبراهامیان در این کتاب تلاش می‌کند که اسناد کمتر دیده شده و روایت‌های کمتر خوانده شده کودتا را بررسی و معرفی کند. کتاب که از ملی‌شدن صنعت نفت شروع می‌شود در ۴ فصل تنظیم شده است که عبارتند از ملی شدن نفت، مذاکرات انگلیس و ایران، کودتا و میراث است. کتاب در این چهار فصل مناقشات میان ایران و انگلستان و ورود آمریکا و شوروی به این مناقشات را با محوریت موضوع نفت بررسی می‌کند و معتقد است که ایالات متحده هم به اندازه بریتانیا تلاش می‌کرد که با مقابله با دکتر مصدق نه تنها جلوی نفوذ کمونیسم را بگیرد که در مقابل موضوع ملی شدن نفت بایستد که می‌توانست تبعات زیادی برای آن‌ها داشته باشد.
آبراهامیان در این کتاب تلاش کرده است تا ادعاهایی که در مورد حس نیت انگلستان در مذاکره با ایران و تلاش آمریکا برای ایفای نقش ناجی را که نویسندگان غربی به آن می‌پردازند به چالش بکشد. او با بررسی منابع به این نتیجه می‌رسد که آمریکا روی سقوط دولت مصدق سرمایه‌گذاری کرد تا بتواند از نفت ایران به نفع خود استفاده کند.
ناشر انگلیسی این کتاب در مقدمه با اشاره به پژوهش گسترده یرواند آبراهامیان برای روایت ماجرای کودتا نوشته: «یرواند آبراهامیان اسناد کمتر شناخته‌شده را آشکار می‌کند و تفسیر عرفی را به چالش می‌کشد و نور تازه‌ای بر چگونگی نقش آمریکا در کودتا می‌افشاند. کودتایی که بر روابط ایالات متحده-ایران چه در گذشته و چه در حال، تأثیر گذاشت. آبراهامیان، با استفاده از اسناد بریتیش پترولیوم، وزارت خارجه و دپارتمان ایالات متحده که سابقاً محرمانه و محصور بودند، به علاوه خاطرات و مصاحبه‌های منتشره ایرانیان، گزارش این واقعه کلیدی تاریخی با تغییر فهم آمریکا از نقطه عطف در تاریخ ایران-ایالات متحده را متصل می‌کند.»
البته این کتاب با وجود آن که سعی کرده بی‌طرف باشد انتقادهای زیادی را هم به همراه داشت. یکی از این انتقادها استفاده نکردن آبراهامیان از نظرات و خاطرات افراد درگیر در کودتا و عدم پرداختن به نقش مردم در مراحل مختلف آن است. هرچند خود آبراهامیان در کتاب تاکید می‌کند: «دیرپاترین تاثیر کودتا، اثرگذاری آن بر حافظه جمعی(مردم ایران) بود. این اقدام نه تنها نگاه پارانوئید (توطئه‌اندیشانه) غالب در فرهنگ سیاسی را تشدید کرد بلکه آمریکا را نیز به این تصویر افزود.»
این کتاب با دو ترجمه در بازار کتاب تهران عرضه شده است. محمد ابراهیم فتاحی که پیش از این هم کتاب ایران بین دو انقلاب آبراهامیان را ترجمه کرده بود این کتاب را ترجمه کرده است. هچنین دکتر ناصر زرافشان کتاب ترجمه دیگری از کتاب منتشر کرده که نشر نگاه آن را روانه بازار کرده است.

برگ‌هایی برای تایید
یکی از مهمترین منابع بررسی کودتای بیست و هشت مرداد اسنادی است که از سال ۲۰۰۰ به بعد توسط آرشیو ملی آمریکا و سیا منتشر شده است. اسنادی که بخشی از آن‌ها در کتاب‌هایی با مقدمه‌های استادان دانشگاه جمع شده است. بخشی از اسناد سال ۲۰۰۰ سه سال بعد از مرگ دونالد ویلبر طراح این کودتا منتشر شده است. ویلبر تاریخچه عملیات را نوشته بود که به طور اتفاقی به دست یکی از خبرنگاران افتاد و او با همراهی نیویوک تایمز در سایت این رسانه منتشر کرد. بعد از انتشار این اسناد، دکتر غلامرضا وطن‌دوست استاد تاریخ دانشگاه شیراز آن‌ها را با همکاری حسن زنگنه و رضا دهدشتی گردآوری و ترجمه کرده و با مقدمه دکتر همایون کاتوزیان منتشر کردند. این کتاب در سال ۷۹ حدود ۴ ماه بعد از انتشار اسناد سیا توسط انتشارات رسا منتشر شد. کتاب در کنار مقدمه دکتر کاتوزیان در دو بخش تنظیم شده است یک چکیده اسناد و گزارش عملیات که شامل مراحل مختلف کودتا به روایت اسناد که شامل این مراحل است
الف: برنامه مقدماتی عمیات تی بی آژاکس در تاریخ اول ژوئن ۱۹۵۳
ب. طرح مقدماتی لندن برای عملیات آژاکس
ج. یادداشت وزارت امورخارجه بریتانیا مورخ ۲۳ ژوییه ۱۹۵۴
د. گزارش جنبه‌های نظامی عملیات آژاکس.
ه. نقد نظامی
نکته این اسناد منتشرشده این بود که بخشی از اسامی عوامل ایرانی به درخواست مورخان و پژوهشگران ایرانی در اسناد سیاه شده بود. استدلال سیاه کردن اسامی این بود که شاید بخشی از خانواده‌ها در ایران زندگی کنند و همکاری اعضای آن با سیا باعث مشکلاتی برای آن‌ها باشد.
به اعتقاد دکتر وطن‌دوست این اسناد اما کامل نیست و بخشی از آن شبیه یک راز مانده است. رازی که البته در سال ۱۳۹۶ با انتشار اسناد تازه‌تر بازتر شد. در مقاله‌ای که دکتر کاتوزیان نیز با عنوان اسناد سازمان سیا و کودتای ۱۳۳۲ منتشر کرد، به برخی نقاط کور این اسناد از جمله قتل افشارتوس و مساله امینی و قشقایی می‌پردازد. در پایان این مقاله دکتر کاتوزیان نقاط ضعف این اسناد را بررسی می‌کند.
کتاب در سال ۱۳۹۶ بار دیگر تجدید چاپ شده است.

بیست و پنج سال یار دکتر مصدق
سرهنگ غلامرضا نجاتی یکی از نظامیان هوادار دکتر مصدق بود که در زمینه ملی شدن صنعت نفت و کودتای بیست و هشت مرداد اطلاعات زیادی داشت. اطلاعاتی که در کتاب‌های مختلف آن‌ها را نوشت و منتشر کرد. او که جزو افسران ناسیونالیست هوادار نهضت ملی بود کتاب‌های مختلفی نوشت. یکی از این کتاب‌ها کتاب جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد است که ماجراها را از زمان ملی شدن صنعت نفت تا کودتا روایت می‌کند. اما نجاتی کتاب دیگری با عنوان تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران دارد که تلاش می‌کند روایت‌ دوره بعد از کودتا را بررسی کند. او در مقدمه نوشته: «هدف این کتاب، دفاع یا هواخواهی از یک موضوع سیاسی نیست، توصیف مستندی است از یک دوره بیست و پنج ساله تاریخ ایران، از ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ تا آغاز اسفند ۱۳۵۷ به منظور آگاهی نسل جوان و آیندگان.»
او در این کتاب به علل و عواملی که محمد رضاشاه و دولت‌های بعد از مصدق را به مدت بیست و پنج سال حاکم کرد پرداخته و با بررسی علل شکست نهضت ملی کودتا را با دید نقادانه بررسی می‌کند. این کتاب توسط انتشارات رسا در سال ۹۷ منتشر شده است.
غلامرضا نجاتی همچنین کتاب دو جلدی «مصدق سال‌های مبارزه و مقاومت» را نوشته است که در این کتاب نیز روایت کودتا را از زاویه زندگی دکتر مصدق بررسی می‌کند. کتابی که وجوه دیگری از بیست و هشت مرداد را روشن می‌کند.

روایت آمریکایی کودتا
مارک جی گازیوروسکی استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه ایالتی دانشگاه لوییزیانا بود که کتاب‌های متعددی را در زمینه تاریخ معاصر ایران منتشر کرد. اما بی‌تردید کتابی که او را به خواننده ایرانی معرفی کرد، کتاب مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران بود. کتابی که با ترجمه‌های مختلف از جمله ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی منتشر شده است. او در این کتاب پیش از انتشار اسناد سیا تلاش کرد تا نقش آمریکایی‌ها را در عملیات آژاکس ثابت کند. گازیوروسکی در این کتاب با استناد به اسنادی که دونالد ویلبر از طراحان عملیات آژاکس منتشر کرده بود تکه‌های گمشده کودتا را در کنار هم قرار دهد. او حتی فراتر از این سعی زیادی کرد تا افشاگری‌هایی در زمینه اسناد آمریکایی و بریتانیا و حتی مدارک آرشیوی شوروی داشته باشد.
گازیوروسکی همچنین با برخی از کسانی که در کودتا نقش داشتند و در این روایت‌ها تاثیر داشتند گفتگو کرده بود. اهمیت کتاب گازیوروسکی این بود که او پیش از انتشار اسناد توسط سیا که تایید کودتا با همراهی آمریکا بود به این واقعه پرداخته بود و از نگاه یک آمریکایی آن را ثابت کرده بود.استیفن کینزر نویسنده کتاب همه مردان شاه معتقد است که گازیوروسکی در بین گروه پژوهشگران تاریخ معاصر که تلاش کردند وقایع پشت پرده کودتا را روشن کنند از همه برجسته‌تر است.

یک کتابِ مخفیانه
در میان آثاری که در زمینه کودتا با زاویه دیگری منتشر شد، کتاب گذشته چراغ راه آینده بود. کتابی که در میانه دهه پنجاه توسط گروهی از نویسندگان با نام اختصاری جامی به صورت مخفیانه منتشر شد. نویسندگان این کتاب بعدها مشخص شد ک سه نفر به نام‌های دکتر دهقان، دکتر محمدعلی فرزانه و دکتر محمد حسین مبین بودند که هر سه گرایش به گروه‌های چپ داشتند و قسم خورده بودند که تا زمان مرگ نام‌شان منتشر نشود.
این کتاب روایت تاریخ معاصر ایران از واقعه سال ۱۳۲۴ و واقعه پیشه‌وری تا کودتای بیست و هشت مرداد است و بیشتر به شرح وقایع جبهه دموکراتیک آذربایجان می‌پردازد. اما این کتاب با توجه به این که گرایش‌های کمونیستی داشتند از نگاه گروه‌های چپ نوشته شده و همین باعث می‌شود تا بخشی از روایت بیست و هشت مرداد که گروه‌های چپ مانند حزب توده پشت ملی‌گرایان را خالی کردند را کمرنگ کند. اما روایت کودتا از سوی جبهه دیگری از سیاست ایران که در این کتاب روایت شده است خواندنی است و در کنار روایت‌های دیگر باید دیده شود.

شکست نهضت ملی به روایت محقق
محمدعلی همایون کاتوزیان یکی از مهمترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران بخصوص در زمینه تاریخ نهضت ملی ایران است که کتاب‌ها و مقاله‌های متعددی با موضوع جنبش ملی ایران دارد. یکی از این کتاب‌ها مصدق مبارز برای قدرت در ایران است که در سال ۱۳۷۳ با ترجمه فرزانه طاهری منتشر شد.
این کتاب با آن که دکتر کاتوزیان از چهره‌های نزدیک به دکتر مصدق و ملی‌گرایان است با نگاه دیگری به رهبر جبهه ملی می‌پردازد و در مواردی هم او را نقد می‌کند. هما کاتوزیان با آن که معتقد است دکتر مصدق نقش برجسته‌ای در تاریخ ایران بازی کرده است اما نقدهای زیادی داشته ودر جاهایی اشتباهاتی نیز کرده است که این اشتباهات بخشی از شکست بزرگ او در مقابل کودتاگران است.

به روایت وکیل
دکتر مصدق با آن که خودش وکالت خوانده بود اما در دادگاه نظامی دکتر جلیل بزرگمهر را به عنوان وکیل تسخیری خود قبول کرد. بزرگمهر که نظامی بود و در زمان خلع ید حاکم شهر آبادان بود آن‌چنان از دکتر مصدق دفاع می‌کند که می‌توانست حکم او را تغییر بدهد. دکتر مصدق به پاس قدردانی از او نوشته بود: «شما وکیل تسخیری بودید. تسخیر نشدید و از اجرای اوامر مافوق، سر باز زدید. سخنی برخلاف وجدان نگفتید و هرگونه مدارکی هم که مورد احتیاج این جانب بود از نظر انجام وظیفه، برایم تهیه نمودید که نمی‌دانم چگونه تشکر کنم؛ و این انجام وظیفه سبب شد که بعد از ختم محاکمه، شما را از کار خارج کنند و یک عمر صحت عمل و درستکاری شما را ندیده بگیرند.
بعقیده این جانب، شما چیزی گم نکردید و چنانچه نام نیک خود را با ثروتی که بعضی از راه خیانت به مملکت بدست آورده‌اند مقایسه کنید، معلوم خواهد شد کدام گواراتر و وزین‌تر است…»
اما آن چه جلیل بزرگمهر را به نسل بعدی شناسانید انتشار محاکمه‌های دکتر مصدق بود که در طی آن اسرار زیادی از کودتا نیز روشن می‌شود. او سه جلد کتاب با عنوان مصدق در محکمه نظامی منتشر کرد که اطلاعات زیادی در آن هست. او همچنین تقریرات مصدق در زندان و خاطرات خودش را نیز منتشر کرده است که وجوه دیگری از دادگاه‌های دکتر مصدق است. آخرین کتابی که درباره دکتر مصدق نوشت ناگفته‌ها و کم‌گفته‌ها از دکتر مصدق و نهضت ملی بود که می‌توان روایت‌های تازه‌تری از کودتا را در آن‌ها دید.
به روایت خانم وزیر
خاطرات همیشه مهم‌ترین منابع پژوهش‌گران در بررسی‌های تاریخی است. در مورد کودتای بیست و هشت مرداد خاطرات زیادی منتشر شده است که بی‌تردید مهم‌ترینش خاطرات دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور دکتر مصدق است که در زمان حمله به منزل نخست وزیر در خانه‌ او بود و همراهش از آن خانه به جای امنی رفت. این خاطرات البته در ویژه‌نامه دکتر صدیقی منتشر شده است. خاطرات اردشیر زاهدی که در پژوه تاریخ شفاهی ضبط شده نیز از منابع جالب توجه کودتا است. اما در میان این همه برگ‌های خاطرات دو خاطره از سایر خاطرات قابل‌تامل‌تر است. یکی از این خاطرات خاطرات پریوش صالح همسر دکتر سیف‌الله معظمی وزیر دولت دکتر مصدق و از یاران او است. خاطرات خانم صالح از روز کودتا به عنوان کسی که در حاشیه اتفاق در کنار همسرش قرار داشت قابل توجه است. او در روز کودتا هفت ماهه باردار بود و در شمیران بود که شنید کودتا شده است و جز خاطرات خودش شرح صحبت‌های همسرش را نیز آورده است. این کتاب در سال ۹۵ توسط نشر نوگل منتشر شده است.
خاطرات بعدی قابل توجه کتاب در خلوت مصدق نوشته شیرین سمیعی عروس پسر دکتر مصدق بود. شیرین سمیعی همسر دکتر محمود مصدق نوه دکتر مصدق بود و فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی بود. کتاب در خلوت مصدق از این نظر اهمیت دارد که نویسنده آن با وجود تحصیلات در رشته علوم سیاسی به عنوان یکی از خانواده دکتر مصدق نگاه غیر سیاسی دارد و زوایای زندگی دکتر مصدق را در سال‌های بعد کودتا تا مرگ روایت می‌کند. او سال‌های تبعید دکتر مصدق در احمدآباد بارها به تبعیدگاه دکتر مصدق رفته و او را در آن سال‌ها از نزدیک دیده بود و صحبت کرده است و از خستگی‌ها و کلافه‌گی‌ها و پایمردی دکتر مصدق بر مواضعش گفته است. خاطرات شیرین سمیعی همچنین تصاویری منحصر به فرد از دکتر مصدق در تبعید دارد.

نکته پایانی
اگر بخواهیم کتاب‌های مربوط به کودتا را بنویسم هنوز هم جای زیادی برای پرداختن به آن هست. کتاب‌هایی مثل کودتاهای ایران سهراب یزدانی، تراژدی تنهایی، خاطرات کرومیت روزولت، عملیات چکمه سی ام وود هاوس و .. کتاب‌هایی که شاید بتوان در یک مقال دیگر باز به آن‌ها پرداخت.




در باب چیستی تاریخ شفاهی

لیندا شوپس(Linda shopes)

ترجمه: دکتر حسن اکبری بیرق

منبع: historymatters.gmu.edu

نحوه استفاده مورخان از تاریخ شفاهی

مصاحبه‌های تاریخ شفاهی از آنجا که برای یک مورخ منبع دانش و اطلاعات جدیدی از روزگار پیشین بوده، نظرگاه‌های تفسیری نوینی نیز پیش روی او می‌نهند واجد ارزش فراوانی هستند. تجمیع اطلاعات دست اول درباره زندگی روزمره و ذهنیت قشری موسوم به «مردم عادی» از طریق مصاحبه، که غالباً در منابع سنتی‌تر یافت نمی­شود، نقش خاصی در غنا بخشیدن به کارهای نسلی از مورخان اجتماعی داشته‌است. همچنین تاریخ شفاهی نقش فعال افرادی را به اثبات می‌رساند که حیاتشان در شرایط بسیار سخت و رقت‌بار سپری شده است.

به گمان من ذکر تنها یک مثال کفایت می­کند: دو مورخ به نام والتر لیخت[1]  و توماس دابلین[2]  برای بررسی صنعت‌زدایی در منطقه ذغال‌سنگ آنتراسیت شمال ایالت پنسیلوانیا، تقریباً با نود مرد و زنی که در اواسط قرن بیستم و در زمان تعطیلی معادن منطقه، زندگی طاقت­فرسایی را پشت سر گذاشته بودند مصاحبه کردند. افت اقتصادی طولانی باعث تحمیل شرایط رقت‌باری بر آنها شده بود. این مصاحبه‌ها با رفتن به زیرپوست چکیده داده­های آماری و پاسخ‌هایی که گزارش‌های دولتی و اسناد و پیشینه اتحادیه‌ها و کمپانی‌ها در قالب اطلاعات حاصل از سرشماری می‌دادند آکنده از اطلاعات مفید درباره راهکارهای متنوع و عمیقاً اختصاصی و جنسیت‌محوری بودند که افراد برای تحمل این فاجعه به کار می‌بستند: مردان برای اشتغال به کار در کارخانه‌های خارج از محدوده خود مسافت‌های طولانی را طی  و غالباً نیز در طول هفته در پانسیون‌های شبانه‌روزی اقامت می‌کردند و تنها آخر هفته‌ها پیش همسر و فرزندانشان بازمی‌گشتند؛ زنان مراقبت از خانواده را برعهده داشتند و همزمان نیز به جرگه نیروی کار حقوق‌بگیر می‌پیوستند؛ خانواده‌ها به هر مشقتی بود با کمترین توقعات روزگار می‌گذراندند. برخی که تعلق­خاطر چندانی به منطقه نداشتند باروبنه خود را بسته، درمحل دیگری رحل اقامت افکندند. از این مصاحبه‌ها مشخص می‌شود که با بیکاری مردان و کاهش اقتدار آنان و اشتغال زنان که جایگاه آنان را تقویت نمود دینامیزم قدرت نیز در خانواده دستخوش تغییراتی شد و انتظارات پدر و مادرها از فرزندان را نیز به‌گونه‌ای شکل داد که مجبور بودند در شرایط اقتصادی جدید، در اندیشه زندگی و درآمدی برای خود باشند. لیخت و دابلین با جمع‌بندی آنچه که از این مصاحبه‌ها دستگیرشان شد، چنین می‌نویسند:

«تاریخ شفاهی مردان و زنان منطقه ذغال‌سنگ آنتراسیت، عموماً تصویر پیچیده و تفسیرناپذیری از بحران اقتصادی پیش روی ما می‌گذارند. فاجعه ازهم­پاشیدگی و بازسازی کامل خانواده‌ها هیچ‌یک فروپاشی اقتصاد منطقه را به طور مشخص بازتاب نمی‌داد بلکه نابرابری در همه جا به چشم می‌آمد. پیامدهای این نابرابری‌ها برای جوامع، افراد و خانواده‌های مختلف و واکنش آن‌ها به چنین تجربه دردناکی متفاوت بود. چنانچه مورخان حوزه کار و تجارت اخیراً تأکید کرده‌اند، نابرابری توسعه اقتصادی کاپیتالیستی—مثلاً گسترش صنعتی‌شدن به شیوه‌های مختلف و با عواقب و عوارض متفاوت در جوامع و حرفه‌های مختلف—و مصاحبه با کسانی که با بحران‌های بلندمدت اقتصادی در عصر مدرن مواجه شده‌اند حکایت از آن دارد که معنای نابرابری برای درک تجربه این زنان و مردان در دوران معاصر مفهوم بسیار ارزشمندی است»[3].

در یکایک مصاحبه‌ها می‌توان دریافت که تاریخ شفاهی چگونه دیدگاه‌های نوینی از گذشته به روی ما می‌گشاید؛ زیرا صدای راوی در مصاحبه به معنای واقعی کلمه برای تسلط بر روایت ماجرا با صدای مورخ دست­به گریبان می‌شود. راویان با شرح تجارب روزمره‌شان و فهماندن معنای آن تجربه درواقع تاریخ را عریان می‌کنند و انتظار دارند تا بدانیم که آن‌ها درگذشته بازیگران هدفمندی بوده‌اند. حرف زدن درباره زندگی آنها به‌سادگی در مقوله‌های پیش‌ساخته تحلیلی نمی‌گنجد.

البته تاریخ شفاهی به‌طور کامل در مقوله تاریخ اجتماعی جای نمی­گیرد. مصاحبه‌های فراوانی با سیاستمداران و هم‌پالگی‌هایشان، رهبران عرصه تجارت و نخبگان فرهنگی موجود است. این مصاحبه‌ها علاوه بر ثبت دیدگاه‌های صاحبان قدرت، غالباً به «کاسه زیر نیم‌کاسه ماجرا»، ظرایف تصمیم‌گیری، رقابت‌ها و اتحادهای شخصی و زیربنای انگیزه‌های گوناگون اقدامات عمومی که غالباً از اسناد عمومی غایب هستند، می‌رسند.

برخی از پروژه‌های مصاحبه به‌جای تمرکز بر روایت‌های فراگیرتری که شاخص مورخان اجتماعی است بر موضوعات معینی متمرکز می‌شوند- مانند خاطرات مردم از سیل، شرکت در جنگ، یا دوران حرفه‌ای یک شخصیت مطرح و مشهور. هرچند این مصاحبه‌ها قطعاً بر دامنه دانش ما می‌افزایند، بویژه که رابطه فرد با وقایع مهم اجتماعی را روشن می‌سازند؛ اما نقطه کانونی کوچک آن غالباً برای مورخان و بایگان‌ها ناامیدکننده است.

تاریخ شفاهی علاوه بر دانش و چشم‌اندازهایی که به مورخ می‌دهد از منظر دیگری نیز برای او ارزشمند است. همان‌طور که دیوید تِلِن[4]  و روی روزنزوئیگ[5]  در کتاب «حضور گذشته»[6]  به اثبات رسانده‌اند اکثر مردم با ذهنیتی فوق‌العاده شخصی به گذشته خود وارد می‌شوند و آن را همچون ثروت و سرمایه‌ای برای تحکیم هویت و شرح تجاربشان به کار می‌گیرند؛ اما درعین‌حال می‌بینیم که از عنایت به فهم و درک چیزی غیر از تجارب شخصی خود طفره می‌روند و مدعی‌اند که مطالعه رسمی تاریخ امر «ملال‌آوری» است[7]. تاریخ شفاهی به مورخ راهی را نشان می‌دهد تا این تناقض را حل کند و حتی ممکن است به جهیدن از روی مانعی که آثار تحلیلی مورخ حرفه‌ای را از تلاش‌های عادی و محدود تاریخ‌سازی جدا می‌سازد کمک نماید؛ زیرا مصاحبه‌های تاریخ شفاهی غالباً داستان‌های خیلی خوبی هستند و ویژگی خاص گزارش‌های عمیقاً شخصی و غالباً شورانگیز و تکان‌دهنده آنها از تجارب فردی موجب جذب شنونده و خواننده می‌شود و علاقه و همدردی آن‌ها را برمی‌انگیزد. چنانچه با دقت ویرایش و آماده شوند شنونده را به شکلی بی‌خطر و جذاب با بعُد متفاوتی از زندگی آشنا می‌کنند و درصورتی‌که تیزبینانه و عالمانه در قالب متن ریخته شوند، می‌توانند به خواننده کمک کنند تا تجربه شخصی را نیز به مثابه امری عمیقاً اجتماعی قلمداد نموده و آن را بفهمد.

با این وجود، برخی، البته نه بدون سبب، استدلال کرده‌اند که چشم‌انداز شدیداً فردی و شخصی مصاحبه در تلفیق با تمرکز شاخص مورخ اجتماعی بر زندگی روزمره عموماً به مبالغه در مورد مدخلیت فردی منجر می‌شود و سازوکارهای قدرت سیاسی و فرهنگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در واقع، جای شگفتی نیست که بسیاری از راویان، خاطرات خود از طرز مواجهه با دشواری‌های زندگی از طریق تلاش‌های فردی و سخت‌کوشی را با غرور و سربلندی به یاد می‌آورند و نمی‌شنویم که مستقیماً با آن شرایط سخت روبه‌رو شده باشند؛ و باید متذکر شویم که راویان به طور معمول یک گروه خودانگیخته هستند؛ گویاترین و خوداتکاترین اعضای هر گروهی یعنی بازماندگان واقعی و خوش‌فکر، دقیقاً کسانی هستند که به مصاحبه تن می‌دهند و تلویحاً موجب پیشداوری می‌شوند. با این اوصاف، آنگاه که افراد از قدرت مانور خود با شدت و ضعف در حوزه استقلال عمل یا انطباق، ریسک، محاسبه یا ترس در بستر شرایط زندگی خود سخن می‌گویند، تاریخ شفاهی به پیچیده شدن تصورات ساده‌انگارانه درباره قدرت نیروهای مسلط سیاسی یا فرهنگی برای کنترل اندیشه و عمل، منجر می‌شود.

تفسیر تاریخ شفاهی

مصاحبه‌های تاریخ شفاهی، به رغم ارزش بی‌مانندشان، فارغ از دردسر هم نیستند. گرچه راویان از سوی خود سخن می‌گویند اما گفته‌‌های آنان چنین خصوصیتی ندارد. طُرفه اینجاست که تاریخ شفاهی به خاطر عینیت و بی‌واسطگی‌اش ما را دچار اشتباه می‌کند؛ رویکردی که مورخی به نام مایکل فریش[8]  از آن به «ضد تاریخ» یاد کرده است؛ یعنی توجه به تاریخ شفاهی به خاطر بی‌واسطگی و القاعات هیجانی‌اش، به مثابه چیزی فراتر از تفسیر یا پاسخگویی، همچون پنجره‌ای که مستقیماً رو به احساسات و … رو به معنای تجارب گذشته باز می‌شود[9].  مورخان باید در حین استفاده از مصاحبه‌ها مانند هر منبع دیگری با دیدی انتقادی به آن‌ها بنگرند؛ به صرف اینکه کسی ماجرایی را با آب و تاب و به شکل و شمایلی قانع‌کننده بیان کرده و مدعی صحت آن شود، نباید دربست آن را پذیرفت. به صرف اینکه کسی درصحنه وقوع واقعه‌ای «حاضر» بوده نباید چنین نتیجه­گیری شود که «اصل واقعه» را کاملاً  درک کرده است.

بررسی اعتبار و وثاقت راوی و اثبات پذیری گزارش او نخستین گام در سنجش و ارزیابی یک مصاحبه است. در ارزشیابی راوی به‌مثابه منبع تاریخی باید به مواردی از این قبیل توجه نمود:‌ نسبت او با وقایع مورد نظر، سهم شخصی‌اش در بیان روایت خاصی از وقایع، سلامت یا عدم سلامت جسمی و روحی او در هنگام وقوع واقعه و در حین مصاحبه، همچنین توجه کامل و دقتی که به مصاحبه می‌کند و انسجام درونی گزارش او. می‌توان گفته‌های راوی در یک مصاحبه را با مصاحبه‌های دیگری که به همین موضوع پرداخته‌اند و مدارک مستند مرتبط با آن موضوع مقایسه نمود و بدین ترتیب گفته‌های او را راستی­آزمایی کرد. چنانچه مصاحبه با سایر مدارک همخوانی داشته و به نحوی منطقی و معقول به اعتبار آن مدارک می‌افزاید یا آنها را تکمیل می‌نماید می‌توان صحت گزارش را پذیرفت؛ اما درصورتی‌که با مدارک و شواهد دیگر تناقض داشته یا جفت و جور نمی‌شود، مورخ باید ریشه این پراکنده‌گویی‌ها را پیدا کند: آیا مصاحبه‌شوندگان مختلف در هنگام وقوع رویدادهای موردبحث در موقعیت‌های مختلفی قرار داشته‌اند؟ آیا علل خاصی وجود دارد که باعث شده است آنها روایت‌های متفاوتی از یک واقعه نقل کنند؟ آیا احتمال دارد که منابع مکتوب با غرض‌ورزی نوشته شده یا به نحوی با محدودیت مواجه بوده باشند. آیا ممکن است وقایع میانجی مانند تغییرات ایدئولوژیکی در فاصله زمانیِ وقوع رویدادها تا زمان مصاحبه یا گزارش‌های فرهنگی مردمی از وقایع مورد بحث بر خاطرات مصاحبه‌شوندگان تأثیر گذاشته باشند؟ روزنامه‌نگاری به نام کالوین تریلین که در سال 1977 درباره تأیید صلاحیت گریفین بِل برای تصدی منصب دادستانی کل آمریکا تحلیل می‌نوشت کنایه یک وکیل سیاه‌پوست را نقل کرد که گفته بود اگر همه سیاستمداران سفیدپوستی که می‌گویند در پشت صحنه مشغول تلاش برای اجرای عدالت نژادی هستند واقعاً در کلام و عملشان صداقت داشتند، «پشت صحنه خیلی شلوغ می‌شد». به همین شکل، ترور جان اِف کِنِدی نه‌تنها دیدگاه‌های بعدی آمریکائیان درباره او را متحول ساخت بلکه حتی بر یادآوری تصورات قبلی آنها نیز تأثیر نهاد و خاطراتشان را دچار تغییراتی کرد. با وجود این که کِنِدی با حدود 7/49 درصد آرا در پاییز سال 1960 به ریاست‌جمهوری آمریکا انتخاب شد تقریباً دوسوم آمریکائیان بعد از ترور او وقتی از رأی به نامزد موردنظرشان سؤال می‌شد می‌گفتند که به کندی رأی داده بوده­اند[10].

درواقع، تناقضات و عدم انسجام میان مصاحبه با افراد و همین اشکالات بین مصاحبه‌ها و دیگر شواهد و مدارک، همگی حاکی از ماهیت ذاتاً ذهنی تاریخ شفاهی هستند. تاریخ شفاهی صرفاً منبع دیگری نیست که مانند دیگر منابع تاریخی بتوان آن را بدون دردسر و مشکل مورد ارزیابی قرارداد، زیرا در این صورت دومین مغالطه‌ای که فریش موفق به کشف آن شده است اثبات می‌شود؛ یعنی رویکرد «تاریخ بیشتر» به تاریخ شفاهی که مصاحبه را «مواد خام» تلقی می‌کند و «آن را تا سطح شواهد و مدارک دیگری که باید درون آسیاب نظارتی مورخ انداخته شود، پایین می‌آورد.»[11] مصاحبه بی‌شک یک عمل یادآورانه است و درحالی‌که خاطرات فردی ممکن است کم‌وبیش دقیق، کامل یا صحیح باشند، اما مصاحبه‌ها اگر نگوییم آغشته به دروغ محض هستند اما  اطلاعات غیردقیق و غلطی را نیز در آنها می‌توان یافت. راویان غالباً در یادآوری اسامی و تاریخ‌ها دچار اشتباه می‌شوند؛ وقایع جسته و گریخته را در قالب یک واقعه واحد می‌ریزند و حکایاتی را که اصالتشان محل تردید است بازگو می‌کنند. هرچند مورخان تاریخ شفاهی می‌کوشند تا با مطالعه دقیق پیشینه و طرح پرسش­های آگاهانه از راوی، داستان را بی عیب و ‌نقص بازسازی کنند، درنهایتا آن‌چنان که به بستر اصلی و بزرگ فعل یادآوری افراد یا چیزی که بدان می‌توان خاطره اجتماعی گفت توجه دارند به نوسان‌های خاطرات فردی توجه نمی‌کنند. آلساندرو پورتلی در مقاله‌ای که شاید بیش از دیگر مقالات تاریخ شفاهی مورد استناد واقع شده در تحلیلی هوشمندانه و حیرت‌انگیز چراییِ تناقض در ذکر تاریخ، مکان و علت مرگ لوئیجی تراستولی، کارگر یکی از کارخانه‌های فولاد ایتالیا را بیان می‌کند. در گزارش‌های شفاهی متعدد از مرگ این مرد ایتالیایی که در سال 1949 و در جریان اعتراضات کارگری به پیمان ناتو به قتل رسید تاریخ، مکان و علل متفاوتی بازگو شده است. واقعیات مرگ تراستولی در روایات راویان دستکاری و تحریف شد تا به زعم آن‌ها برایشان قابل درک و قابل هضم بشود؛ یا به قول پورتلی، «اشتباهات، چیزهای من درآوری، افسانه‌بافی و از این قبیل به ما کمک می‌کنند تا از پوسته ظاهری حقایق عبور نموده و معانی آن‌ها دست یابیم»[12].

پس لازم است به این درک برسیم که تاریخ شفاهی صرفاً تمرینی برای کشف حقیقت نیست بلکه یک واقعه تفسیری است زیرا راوی خاطرات چند سال و دهه را در چند ساعت فشرده می‌کند و آگاهانه و ناآگاهانه آنچه را که باید بگوید و نحوه بیان آن را انتخاب می‌نماید. تعداد منابع و آثاری که درباره پیچیدگی‌های تفسیری مصاحبه‌های تاریخ شفاهی تولید شده‌اند رو به افزایش است که در بخش کتاب¬شناسی این مقاله به برخی از آن‌ها اشاره شده است. در این آثار را‌هکارهای کشف معنای تاریخ شفاهی به وفور بیان شده‌اند. در اکثر این آثار گزاره‌ای بدین مضمون تکرار شده که مصاحبه درواقع گزارش داستان گونه ای از گذشته‌ای است که در زمان حال بازگو می‌شود، به عبارتی فعل یادآوری که تاریخ مورد روایت و مقطع زمانی یا لحظه راویت در شکل‌گیری آن مؤثراند. هر مصاحبه واکنشی است به یک شخص و مجموعه سؤالات خاص و همچنین به نیاز درونی راوی به درک معنای تجربه‌اش. چیزی که بیان می‌شود منبعث از عادات زبان‌شناختی و مفروضات فرهنگی راوی است و از این رو تبلور هویت، خودآگاهی و فرهنگ است. به زبان ساده باید بپرسیم که چه کسی چه چیزی را به چه منظوری و تحت چه شرایطی به چه کسی می‌گوید. هرچند نمی‌توان این سؤالات را هنگامی که در مصاحبه‌ای معین به کار می‌روند به طور مجزا بررسی نمود اما در اینجا آن‌ها را تک‌تک مورد بررسی قرار می‌دهیم تا نمایی کلی از موضوعات و سؤالات مطروحه در مصاحبه به شما ارائه داده باشیم.

چه کسی سخن می‌گوید؟

کلام راوی و نحوه بیان او ربط وثیقی با هویت اجتماعی او دارند. کیستی راوی در این مقوله تبدیل به یک فیلتر معرفتی برای تجارب او می‌شود. مورخان فمینیست با تشخیص تفاوت‌های تجارب اجتماعی مردان و زنان بدین نکته اشاره کرده‌اند که زنان بیش از مردان در شرح زندگی‌نامه‌هایشان به وقایع مهم و برجسته دوران زندگی اهمیت می‌دهند مثلاً بین واقعه دیدارهای قبل از ازدواج با همسرانشان و زمان تولد فرزندانشان رابطه برقرار می‌کنند. از طرف دیگر، مردان عموماً مایل‌اند وقایع‌نگاری‌های شخصی خود را به وقایع عمومی مانند جنگ، انتخابات و اعتصابات پیوند بزنند. چنانچه گوین اِتِر لوئیس گفته است، روایات زنان آکنده از احساس «شکسته‌نفسی، اجتناب از منظر اول شخص مفرد، ذکر موفقیت‌های شخصی در حد کم و اشارات پنهان و زیرکانه به قدرت شخصی است».[13] هویت نژادی نیز در گزارش‌های تاریخ شفاهی نقش مؤثری را ایفا می‌کند. اسکات الزورث در مطلبی که درباره شورش‌های نژادی سال 1921 در تولسا نوشته بود عبارت «تبعیض نژادی خاطره» را وضع می‌کند تا تفاوت نحوه یادآوری این واقعه دهشتناک در بیان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان را به شکل مشخص توصیف نماید[14]. این یک الگوی شاخص است که از اختلافات نژادی عمیق در آمریکا حکایت می‌کند. سفیدپوستان در مصاحبه‌ها یا اصلاً چیزی درباره اعضای گروه‌های اقلیت به یاد نمی‌آوردند و یا می‌گفتند که ما باهم کنار می‌آمدیم، اما اقلیت‌ها دیدگاه‌های متنوع‌تر و غیر خوش‌بینانه‌تری درباره سفیدپوستان ابراز می‌کردند. مصاحبه با سیاستمداران و شخصیت‌های سرشناس مشکلات خاصی دارد. هرچند نگرانی آن‌ها درباره حیثیت و آبرویشان از دیگران بیشتر نیست، اما تسلط آنان بر سخن و توانایی منحرف کردن پرسش­ها در بیشتر موارد به ارائه روایت‌هایی سطحی و نچسب منجر می‌شود. قاعده عمومی این است که هرچه مدت­زمان بیشتری از دوری شخصیت موردنظر از انظار عمومی گذشته باشد پاسخ‌های صادقانه‌تر و خردمندانه‌تری به پرسش­های مصاحبه‌گر خواهد داد.

از سبک و شیوه‌هایی که «افراد» مختلف برای نقل روایت خود در زمینه تاریخ شفاهی بهره می­برند، می‌توان فهرست بلندبالایی  تهیه کرد. بااین‌وجود، هویت‌ها به‌هیچ‌وجه واحد و ثابت نیستند. این‌که دقیقاً «چه کسی» در حال سخن گفتن است را رابطه راوی با وقایع موردبحث و فاصله زمانی‌اش از آن وقایع تعیین می‌نماید. بدین ترتیب دور از انتظار نیست که کارفرما و کارگران هر یک روایت متفاوتی از اعتصاب را بیان و یا ثبت کنند، اما اعضای یک اتحادیه کارگری نیز بسته به سود و زیانشان بعد از اعتصاب، تفاوت دیدگاه‌های سیاسی و احترامشان به مرجع قدرت، یا تفاوت سطح تحملشان در برابر بی‌نظمی‌های ناشی از اعتصاب می‌توانند با یکدیگر متفاوت باشند. با انبساط یا انقباض دورنمای فکری، کسب تجربه‌های جدید که انسان را وادار به تجدیدنظر در دیدگاه‌هایش می‌کند و بسترهای کنونی که درک انسان از وقایع گذشته را شکل می‌دهد دیدگاه‌های آنان نیز در طول زمان دستخوش تغییر می‌شود. همه اینها اجزای «چه کسی حرف می‌زند» است.

[1] Walter Licht

[2] Thomas Dublin

[3] Thomas Dublin and Walter Licht, “Gender and Economic Decline: The Pennsylvania Anthracite Region, 1920-1970, Oral History Review 27 (Winter/Spring 2000): 97.

[4] David Thelen

[5] Roy Rosenzwieg

[6] The Presence of the Past

[7] -Roy Rosenzweig and David Thelen, The Presence of the Past: Popular Uses of History in American Life (New York: Columbia University Press, 1988)

[8] Michael Frisch

[9] Michael Frisch, A Shared Authority: Essays on the Craft and Meaning of Oral and Public History (Albany: State University of New York Press, 1990), 159-160

[10] Calvin Trillin,“Remembrance of Moderates Past,» New Yorker (March 21, 1977): 85; quoted in Cliff Kuhn, “’There’s a Footnote to History!’ Memory and the History of Martin Luther King’s October 1960 Arrest and Its Aftermath, Journal of American History 84:2 (September 1997): 594; Godfrey Hodgson, America In Our Time (New York: Random House, 1976): 5.

[11] Frisch, 159-160.

[12] Alessandro Portelli,“The Death of Luigi Trastulli: Memory and the Event, in The Death of Luigi Trastulli, pp. 1-26; quoted material is from p. 2.

[13] Gwen Etter-Lewis, “Black Women’s Life Stories: Reclaiming Self in Narrative Texts, in Sherna Berger Gluck and Daphne Patai, eds. Women’s Words: The Feminist Practice of Oral History (New York: Routledge, Chapman & Hall, 1991), 48; quoted in Joan Sangster,“Telling Our Stories: Feminist Debates and the Use of Oral History, in The Oral History Reader, Robert Perks and Alistair Thomson, eds. (London: Routledge, 1988), 89.

[14] Scott Ellsworth, Death in a Promised Land: The Tulsa Race Riot of 1921 Baton Rouge: Louisiana State University Press, 1982.




کارنامه روشنفکری دینی در ایران

گزارش

نشست نقد و بررسی پرونده «کارنامه روشنفکری دینی در ایران»

مندرج در شماره چهارم فصلنامه خاطرات سیاسی

اشاره

به همت حزب اراده ملت ایران و با میزبانی فصلنامه خاطرات سیاسی روز چهارشنبه ۱۸ مهرماه 1398 در محل موسسه نشرآوران تهران، نشستی به منظور نقد و بررسی پرونده «کارنامه روشنفکری دینی در ایران» که در شماره چهارم فصلنامه منتشر شده بود برگزار گردید. در آن شماره گفتگوهایی با صاحب‌نظران حوزه روشنفکری دینی در ایران، از جمله داود فیرحی، عمادالدین باقی، غلامرضا ظریفیان، باقرصدری‌نیا و… انجام شده بود که بنابر رسم فصلنامه و بازتاب وسیع این مسأله چالش برانگیز در مطبوعات و فضای مجازی بر آن شدیم با حضور برخی صاحبان آثار و همچنین بعضی منتقدان میزگردی انتقادی درباره آراء مطروحه در آن شماره برگزار نماییم. در این جلسه عمادالدین باقی پژوهشگر دینی، فریدون رحیم زاده عضو هیأت علمی وزارت علوم، یوسف نوظهور استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، یونس نوربخش استاد دانشکده جامعه شناسی دانشگاه تهران و حسن اکبری بیرق سردبیر خاطرات سیاسی به عنوان دبیر نشست حضور داشتند. ضمن سپاسگزاری از آقای دکتر حکیمی‌پور، صاحب امتیاز و مدیر مسؤول فصلنامه، خلاصه‌ای از این نشست را تقدیم مخاطبان فرهیخته خاطرات سیاسی می‌کنیم.

 

در ابتدا هر یک از اساتید چند دقیقه‌ای برای ورود به مطلب صحبت کردند.
عمادالدین باقی در ابتدای سخن گفت: اولویت من بحث روشنفکری دینی نیست. اولویت من مباحث حقوقی است. ابتدا باید از حق آزادی بیان و زندگی دگراندیشان دفاع کرد و بعد در مورد افکار و عقایدشان بحث کرد. به علاوه ما باید از سرمایه‌سوزی اجتناب کنیم. نقد کسی به معنای حذف او نیست. متاسفانه فضای نقد در جامعه ما بسته است و به محض بحث و گفتگو درباره امری بلای شیفتگی و هواداری به جانت می‌افتد. ما نباید خط قرمزی درباره نقد آرا و اندیشه‌های شخصیتی داشته باشیم. هیچ‌کس از نقد مصون نیست. روش بایکوت که قبل از انقلاب مرسوم بود الان هم باب شده است و به محض اینکه یک نظریه را مطرح می‌کنیم بایکوت می‌شود.
نوربخش در بخش اول سخنان خود گفت: من سال‌هاست در دانشگاه تاریخ تفکر اجتماعی اندیشمندان مسلمان را تدریس می‌کنم. گفتگو یا دیالوگ اساساً برای من موضوعیت دارد. گفتگو از آن جهت مهم است که آستانه تحمل را بالا می‌برد. مشکل امروز ما نبود گفتگوی دو طرفه بین اندیشمندان و روشنفکران است. اغلب به شکل تک‌گویه حرفشان را می‌زنند و می‌گذرند. در فضای عمومی هم جایی نیست که اینها همدیگر را ببینند، یعنی فضای عمومی هم برای گفتگو محدود شده است. به هر حال جای گفتگوهای جدی خالی است. من در این بحث دنبال فهم تحولات اجتماعی جامعه هستم که در آینده ما را به چه سمتی می‌برد. چرا که اندیشه‌ها مقدم بر تحولات هستند.

ابتدا روشنفکری دینی را تعریف کنیم
نوظهور هم به عنوان نفر سوم در ابتدای سخنان خود گفت: در بحث از روشنفکری دینی ابتدا باید مُرادمان از روشنفکر و روشنفکر دینی را معلوم کنیم. روشنفکر مقدم بر جریان روشنفکری است. روشنفکر کار خودش را انجام می‌دهد پس از آن جریان روشنفکری ایجاد می‌شود. روشنفکری یک ویژگی شخصیتی و یک وجه شناختی دارد. ویژگی شخصیتی عبارت است از شجاعت و جسارت در طرح پرسش‌های بنیادین با نگاه انتقادی که عموماً به سمت و سوی سنت‌ها نشانه رفته است. تلاشی که با نقد میراث سنتی یک گشایش به سوی راه آینده ایجاد می‌کند. روشنفکر یک ترسیم آرمانی از آینده را معمولاً در جوامع در حال گذار مطرح می‌کند. به علاوه روشنفکر در مقوله‌های مختلفی کار می‌کند، روشنفکر دینی هم به عنوان یکی از این گونه‌ها سنت دینی را مورد توجه قرار می‌دهد و جرأت و جسارت می‌یابد که با نگاه انتقادی آن را مورد نقد و بررسی قرار دهد. پس شجاعت روشنفکری معطوف به طرح جسورانه پرسش‌ها و وجه شناختی به نگاه انتقادی برمی‌گردد.
ما با یک کارنامه جریان ۱۰۵ ساله طرفیم. نمی‌توان آن را به صورت یکجا بررسی کنیم. وقتی روشنفکران کارنامه خاص خود را دارند. به عنوان مثال کارنامه شریعتی از بازرگان متمایز است.

نام برخی روشنفکران دینی مطرح نمی‌شود
رحیم زاده به عنوان سخنران چهارم گفت: تعبیر من از نقد بر آمده از تعاریف فلسفی است و به معنای کلامی در درستی و نادرستی آرا نیست. معمولاً در جامعه ما درباره نقد نگاه کلامی‌مآب حاکم است. اما من نقد را مطابق تعریف کانت بررسی ظرفیت‌ها، محدودیت‌ها و توانش های موجود در یک اندیشه می‌دانم. من همچنین روشنفکری دینی را به رغم ملاحظات در مورد موجودیت زیر سؤال نمی‌برم و مثلاً نمی‌پرسم که آیا این ترکیب معنا دارد یا نه، متناقض است یا سازگار؟ روشنفکری دینی یک واقعیت است، چه دلمان بخواهد و چه نه. همچنین در این بحث ما باید بپرسیم که رهاورد بررسی، نقد و ارزشیابی کارنامه روشنفکری دینی به خوردِ کجا می‌رود؟ همانطور که در این جلسه که در فضای عمومی و نه در دانشگاه مطرح می‌شود، به دنبال آنیم که بگوییم روشنفکر دینی جامعه را چگونه می‌بیند و برای جامعه چه طرح‌هایی دارد. تلاش برای مخرج مشترک گرفتن از روشنفکران دینی امر دقیقی نیست. هر روشنفکر به بیان من DNA مخصوص خود را دارد.
رحیم زاده افزود: این گرایش در کشور ما وجود دارد که کمابیش از طریق انکار موجودیت واقعیت روشنفکری دینی با آن مواجه می‌شوند و تأثیر آن را انکار می‌کنند. این کار معمولاً از منظر فلسفه سیاسی است یا نگاه فیلسوفانه. مثلاً آقای داوری در واقعیت روشنفکر دینی تردید می‌کند. اینکه روشنفکری با دینداری آیا قابل جمع است یا خیر؟ اینکه روشنفکری مبتنی بر عقلانیت با دین‌داری مبتنی بر تعبد چگونه جمع می‌شود؟ این افراد مدعی‌اند روشنفکری دینی از جنس آبغوره فلزی یا مثلث هشت ضلعی است. اما دیدگاه من این است که ما به شهادت این که کسی بگوید من روشنفکر دینی هستم، باید بپذیریم روشنفکری دینی وجود دارد.
وی ادامه داد: در مصاحبه مزبور در نشریه و مباحثی از این دست گویی این گرایش وجود دارد که در طرح بحث روشنفکری دینی از نام بردن برخی اسامی تحاشی می‌کنند. به عنوان مثال در شبکه چهار و در برنامه زاویه در مباحث خود «صاحب‌نظریه» می‌گفتند. همه می‌دانستند منظور از صاحب نظریه دکتر سروش است. پرسش این است مگر می‌شود در تحلیل یک جریان تاریخ معاصر خود را نبینیم. نکته دیگر نوعی گرایش تاریخی‌گرایی و وسعت بخشیدن به این مفهوم وجود دارد. در دیدگاه‌های آقای باقی ایشان دست روشنفکری دینی را می‌گیرند و تا خواجه‌نصیر هم می‌برند!
عضو هیأت علمی وزارت علوم در بخش بعدی سخن ضمن تعریف روشنفکری دینی به کسی که دین را از بیرون نظارت می‌کند گفت: در مصاحبه مدنظر آقای باقی آیت الله منتظری را که فقیه برجسته‌ای است تقریباً معادل روشنفکر خوانده‌اند، صرفاً به خاطر آن که مثلاً در فلان موضوع نظری جدید دارند. رأی جدید داشتن معادل روشنفکر بودن نیست. این آرا در درون دین و ناظر به ظرفیت‌های تفقه و اجتهاد رایج صورت گرفته است. اما روشنفکر دینی کسی است که به درجات امکان بیرون ایستادن از دین و نگاه بیرونی به آن را دارد، وگرنه امام خمینی، آقای بروجردی و کسان دیگر هم رای‌های جدید بسیاری داشتند.
رحیم زاده ضمن اشاره به بخش دیگری از مصاحبه آقای باقی در مجله خاطرات سیاسی گفت: تلاشی وجود دارد که نمی‌خواهد واقعیت روشنفکر دینی را بپذیرد و سعی می‌کند روشنفکر دینی را به پژوهشگر دین تقلیل دهد. بعد روشنفکری دین به کسی گفته می‌شود که نظرش به عوام است و سوت و کف و هواداری و توجه آنها برایش مهم است. در حالی که در فضای آکادمیک و نظام پژوهشی امروز ما شاهد ابتذال، انتحال و اقتباس هستیم. این نیست که پژوهشگر مطلق دغدغه حقیقت دارد و روشنفکر این گونه نیست. این تقابل قابل دفاع نیست و گویندگان باید از عهده تبیین‌اش بربیایند.
وی در ادامه با اشاره به سخنان برخی مبنی بر از دست رفتن مخاطبان روشنفکری دینی هم گفت: برخی حتی با این تعبیر سیاسی «دیگه تمومه ماجرا» از کاهش اقبال مخاطبان روشنفکری دینی سخن به میان می‌آورند. اما اینگونه نیست و من ادعا می‌کنم هنوز هم روشنفکری دینی به تفاوت افراد پرمخاطب‌ترین نحله فکری به لحاظ عددی است.
رحیم زاده در پایان این بخش از سخنان خود گفت: همچنین در مصاحبه روشنفکری دینی به قبیله گرایی فرو کاسته شده است. در حالی که برای اطلاق عنوان قبیله بر یک گروه فکری باید بر اساس شاخص‌ها صحبت کنیم ولی هیچ شاخصی برای اطلاق شاخص قبیله بر روشنفکری دینی ارائه نشده است.

عنوان «قبیله‌گرایی» بار تحقیری دارد
نوظهور به عنوان سخنران بعدی در ابتدای این بخش از سخنان خود گفت: ما به هر حال به هر پدیده‌ای با رویکردهای مختلف می‌نگریم. نگاه جامعه شناسی یکی از این رویکردهاست. پدیده روشنفکری فقط بعد جامعه شناختی ندارد. اینکه ببینیم مثلاً روشنفکران دینی به لحاظ عملگرایانه چه کارنامه‌ای داشتند. ما می‌توانیم رویکردهای معرفت شناختی، تحلیل مبانی نظری، قوت و توانمندی استدلال و منطق‌ها را ارزیابی کنیم. همچنین تعبیر قبیله و قبیله گرایی و استفاده از آن‌ها برای یک نحله در یک بحث علمی نیازمند آن است که مبنایش را نشان دهیم. در غیر این صورت این ادبیات بیشتر بار تحقیری دارد. به معنای آن که گروه مزبور خود را مبرای از نقد می‌داند و قبیله‌ای به منتقدین حمله می‌کند.
وی ادامه داد: همچنین تفکیک میان پژوهشگر و روشنفکری دینی تقسیم بندی مناقشه برانگیزی است. روشنفکری از چه زمانی در ایران شروع شد؟ از زمانی که مدرنیسم ورود پیدا کرد. اگر شخص تحت تأثیر نسیمی از مدرنیسم که در کشور وزیدن گرفته است، جرأت و جسارت طرح پرسش‌های بنیادین داشته باشد و سعی کند با حفظ نگاه انتقادی تفکر را به پیش ببرد، قطعاً می‌تواند روشنفکر باشد. در حالیکه اگر صرفاً پژوهشی در حوزه دین می‌کند نمی‌تواند روشنفکر به حساب بیاید. روشنفکری بعد از بیداری و دیدار ما با خبرهای تازه در دنیا بود. وقتی دیدیم اندیشه و تعریف دیگری از انسان و علوم تازه شکل گرفته است. نمی‌توانیم بگوییم روشنفکران دینی قبیله‌ای از روشنفکران بودند، وقتی افراد زیادی تحت تأثیر این افراد سمت و سو یافته‌اند. اینکه این کار به اهداف مدنظر خود رسیده است، بحث دیگری است.

روشنفکر سنتی و ارگانیک
نوربخش در ابتدای بخش بعدی سخنان خود گفت: من از تقسیم‌بندی آنتونیو گرامشی (نظریه پرداز ایتالیایی) در تقسیم روشنفکری به روشنفکر سنتی و ارگانیک بهره می‌گیرم. در واقع روشنفکران قدیم همه روشنفکران سنتی‌اند. نوع مدرن روشنفکر ارگانیک برآمده از تحصیلات آکادمیک، شهرنشینی، در ارتباط با جامعه و روزنامه‌نگاران سکل گرفته است. این چیزی است که در غرب و جهان امروز مورد توجه است. وگرنه روشنفکر سنتی همیشه بوده است. مثلاً علامه طباطبایی با نظریات بنیادینش از زمره روشنفکران سنتی است. اما روشنفکران ارگانیک نوعی وظیفه آگاهی‌بخشی در جامعه را بر عهده دارند و جزء طبقه خاصی هستند
وی افزود: در تعریف روشنفکری من آن را صرفاً مقابل سنت قرار نمی‌دهم. من پرهیز از دوگانه سازی دارم. ما چرا دو وجهی نگاه نمی‌کنیم. دوگانه سازی ساده سازی مسئله است. از جمله دوگانه سنت و مدرنیته در تعریف روشنفکری را نمی‌پذیرم. روشنفکر در نفی سنت نیست. بلکه شاید مهمترین ویژگی روشنفکر در تقابل تحجر، طرفداری از تغییر است. شاید مهمترین ویژگی روشنفکر در مقابله با تحجر طرفداری از تغییر است. برخلاف روشنفکری که معمولاً محافظه‌کار است روشنفکر ارگانیک در برابر اندیشه‌های نو انفتاح و گشودگی دارد. ضمن اینکه حتماً نسبت به مطالبات اجتماعی پاسخگوست و تئوری‌هایش ناظر به گشودن انسدادهای اجتماعی است. وگرنه کشف یک امر علمی که فعلاً مشکل جامعه نیست، هرچند ارزشمند است، اما کار روشنفکرانه نیست.
استاد دانشگاه تهران در ادامه ضمن نقد اینکه وظیفه روشنفکری را صرفاً نباید در نقد خلاصه کنیم گفت: روشنفکر صرفاً وظیفه‌اش نقد نیست. نقد برای روشنفکر طریقیت دارد، نه موضوعیت. نقد پایان کار روشنفکر نیست، بلکه او باید به ارائه راهبرد هم بپردازد و پایبند حقیقت باشد. همچنین از نظر پایگاه اجتماعی استقلال هم در پایبندی به حقیقت مهم است. روشنفکر باید استقلالش را حفظ کند. چون آن چیزی که مانع تغییر است سلطه است، لذا نفی سلطه یک وظیفه روشنفکری است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن نپذیرفتن دوگانه روشنفکری اجتماعی و روشنفکری دینی گفت: اتفاقاً اگر در دوره‌ای روی آوردن به روشنفکری دینی کاهش پیدا کرده است، آینده گرایش دوباره به آن وجود خواهد داشت. چرا؟ چون در دوران پساسکولاریزم و پسامدرن، نظریه‌های فراروایتی از مدرنیته پایان یافته است. این که مدرنیته صرفاً یک مدل است و غیر از آن نیست. دوم اینکه عصر سکولار هم پایان یافته است و نوعی بازگشت به دین در دنیا آغاز شده است. در عصر جهانی شدن همزیستی، پایان فراروایتهای از مدرنیته و همزمان با نوعی بازگشت معنویت، چگونه می‌توانیم صحبت از پایان روشنفکری دینی کنیم؟ بله، پایان برخی گفتمان‌های روشنفکری دینی می‌تواند باشد. مثلاً بعضی معتقدند پایان ایدئولوژیک دینی فرارسیده است و شریعتی دیگر جواب نمی‌دهد و گفتار روشنفکران مقبول و متناسب با عصر جدید نطیر آرای ملکیان، سروش و شبستری کاراست. اما این به معنای پایان یافتن عصر روشنفکری دینی نیست.
این جامعه شناس دین همچنین افزود: روشنفکری دینی طیفی گسترده است. از روزنامه نگاران تا دانشجویان و روحانیون و غیره. اما آن چیزی که ما جریان روشنفکری دینی می‌گوییم باید یک پایش در نظریه‌پردازی باشد، و گرنه کسانی که به نشر و پخش آرای روشنفکران در جامعه به عنوان توزیع کننده آن اندیشه می‌پردازند هرچند جزو این جریانند، اما جریان اصلی نیستند. مهم تولیدکنندگان نظریات و آینده وضعیت آنهاست. توزیع‌کنندگان بخشی هستند و تولید کنندگان کسانی دیگر.
آنتونیو گرامشی فیلسوف ایتالیایی می‌گوید روشنفکر را باید نسبت به نقش اجتماعی‌اش سنجید. اینکه در یک دوره چه نقشی باید ایفا می‌کرد. یک روشنفکر دینی باید در یک وضعیت از خود بپرسد که چه باید کند. شریعتی در دوران خودش از خود می‌پرسید که چه باید کرد. اما اینکه تحولات اجتماعی یکی را از رونق بیندازد، نباید در زمان کنونی مبنای سنجش باشد. باید پرسید او در زمان خودش چه کرد.

روشنفکران ما آثار همدیگر را نمی‌خوانند
باقی در بخش دوم سخنان در پاسخ به نقدها گفت: من در دو سه دهه گذشته به ویژه در بحث روشنفکری دینی و سیر تحول تاریخی‌اش بحث‌های پراکنده داشته‌ام. ضمن آن بحث‌ها به برخی از این اشکالات گفته شده در این جلسه پاسخ داده‌ام. یکی از علل بی ثمر بودن آن پاسخ‌ها این است که در ایران مرسوم نیست روشنفکران آثار هم را بخوانند.
وی ادامه داد: هر موضوعی را می‌توان از مناظر مختلف مورد بحث قرار داد. بحث روشنفکری دینی هم از مناظر کلامی جامعه شناختی و غیره می‌تواند تحلیل شود. در مصاحبه مورد اشاره نیز من یک سیر تاریخی در این زمینه داشتم. نکته که بیشترین سهم را به خود اختصاص داد این است که گفته‌ام مقطع آخر روشنفکری دینی در دهه ۷۰ به بعد دستخوش تغییر و تحول شده است. نگاه ما به روشنفکری دینی خطی و فیزیکال نیست. همان گونه که افراد در طول زندگی ممکن است ایده‌های مختلفی داشته باشند. چه رسد به جریان‌هایی که مجموعه‌ای از افراد مختلف است، می‌تواند تحولات گوناگون را از سر بگذراند. ما باید دوره‌های مختلف را از هم تفکیک کنیم. در هیچ دوره‌ای من وجود روشنفکری دینی و کارکرهای بزرگ آن را انکار نکردم.
باقی افزود: مرحوم شریعتی که یکی از مراجع روشنفکری و یکی از بزرگترین افراد و دست اول‌ترین شخصیت‌های این جریان محسوب می‌شود، خودش می‌گوید اساساً معادل‌سازی روشنفکری برای «انتلکتویٔل» از ابتدا اشتباه بوده است. اصطلاح روشنفکری معادل انتلکتوئل نیست. انتلکتوئل بیشتر معادل کسانی است که کارهای آکادمیک و عقلی می‌کنند. به همین اصطلاح ناصواب وقتی پسوند دینی را اضافه کنیم اشتباه آن در اشتباه پیش می‌آید. این اصطلاح از این باب از اول دقیق نبوده است. مبانی هر کدام از این‌ها فرق می‌کند. اما من فعلاً در بحث جامعه‌شناختی‌ام به این منظر توجه نظر ندارم.

ویژگی روشنفکران دینی خطابه است
باقی در ادامهٔ پاسخ به نقدهای مطرح شده به سخنانش در مصاحبه با فصلنامه خاطرات سیاسی درباره روشنفکری دینی گفت: من در مصاحبه روشنفکری دینی را به پژوهشگر دینی تقلیل ندادم، بلکه آنها را تفکیک کردم. در تفکیک هم در مقام ارزش‌گذاری نبودم، بحث تفاوت کارکرد است، نه تفاوت قیمت. برخی تصور کرده‌اند من در این تفکیک به دنبال نفی روشنفکری دینی هستم، خیر. بلکه می‌گویم اینها هرکدامشان وظیفه و کارکردی دارند. در این تفکیک مؤلفه‌ها و شاخص‌ها را هم بیان کرده‌ام. اتفاقاً این تفکیک نکردن است که آسیب‌زا شده و با آن بخشی از افراد مربوطی از دایره روشنفکری حذف و افراد نامربوطی اضافه می‌شوند. دکتر (عبدالکریم) سروش در بیانیه‌ای در دفاع از روشنفکری دینی افرادی را نام می‌برد که برخی‌شان کنشگران سیاسی‌اند. در حالیکه نام‌های مهمتری را اشاره نمی‌کند و این نشان می‌دهد روشنفکری دینی طوری تعریف می‌شود که تعداد زیادی از افرادی را که همه روشنفکر دینی می‌دانیم در بر نمی‌گیرد.
نویسنده کتاب گفتمان‌های دینی معاصر ادامه داد: وقتی وارد مصادیق می‌شویم و از نگاه انتزاعی فاصله می‌گیریم اشخاصی را داریم که خودشان بارها انکار می‌کنند روشنفکری دینی‌اند. مثل (محمد مجتهد) شبستری و (مصطفی) ملکیان. هر دو گزاره‌هایی را مطرح می‌کنند که در تضاد با روشنفکری دینی است. مثلاً هر دو در باب اصالت تعقل صحبت می‌کنند. آقای شبستری می‌گویند قرآن 1400 سال پیش برای رفع مشکلات آن دوران آمده و برای دورهٔ ما کارآمد نیست و ما الان باید به عقل بشر رجوع بکنیم. شبیه همین حرف را از آقای ملکیان هم داریم. آنان خودشان دارند انکار می‌کنند که روشنفکر دینی‌اند و تنها کسی که پای عنوان روشنفکری دینی ایستاده و محکم آر آن دفاع می‌کند، سروش است.
باقی افزود: پژوهشگر نگاهش از درون و روشنفکر نگاهش از بیرون است. لذا مجتهدان نوگرا از جمله پژوهشگران دینی‌اند. اما روشنفکران دینی ویژگی‌شان اتفاقاً خطابه است، برخلاف پژوهشگر که وسواس در مستندات علمی دارد که دقیق سخن بگوید. اکثر آثار روشنفکران مجموعه سخنرانی‌هاست. البته سخنرانی از قدر سخن نمی‌کاهد، اما گاهی یک سخنران بر اساس متن مکتوب و از پیش نوشته سخن می‌گوید. حتی اگر بر اساس آن هم نباشد در مرحله پیاده سازی به متن کسی که روحیه پژوهشگری دارد خود را موظف می‌داند اثر را در مرحله تبدیل گفتار به نوشتار پژوهشی مستند کند، در حالی که اکثر روشنفکران به این موضوع توجه نمی‌کنند. یعنی از پذیرفتن مسئولیت سخنشان می‌گریزند. اما پژوهشگر مسئول سخن است. حقیقت برای پژوهشگر موضوعیت دارد، در حالی که برای روشنفکر طریقیت دارد، چون نگاهش به نظر مردم درباره خود است و جاهایی به همین دلیل دربارهٔ حقیقت مصالحه می‌کند. واقعیت آن است که روشنفکران دینی نوعاً سلوکشان اینگونه است و برخی مباحث پیچیده و فنی دینی را به شکل بیانیه سیاسی در می‌آورند. در مصاحبه مواردش را با تفضیل گفته‌ام. اما پژوهشگر وظیفه اقناعی دارد و تلاش می‌کند مباحث خود را با تفضیل و وسواس بیان کند.
این پژوهشگر حقوقی ادامه داد: مثلاً مرحوم (علی) شریعتی در کتاب روشنفکر و مسئولیت‌های او به صراحت وظیفه روشنفکران را توده گرایی و ضداشرافی بودن می‌گوید. در کتاب از کجا آغاز کنیم هم اولین وظیفه روشنفکری را ایجاد پلی بین به متن توده می‌داند و نقشی شبه‌پیامبرانه در دگرگون کردن جامعه برای روشنفکر قائل است. همچنین روشنفکر کُل‌گرا، اما پژوهشگر جزءگراست. شریعتی در جزوه درباره «تخصص» خود، در نقد تخصص و زیان‌هایش می‌گوید و مدعی است که پیامبر متخصص نبود، بلکه کسی بود که هم حقوقدان، هم عابد، هم سیاستمدار، هم رزمنده و هم متفکر بود.
باقی در بخش دیگری از سخنان خود ناظر به نقد سخنرانان در چرایی آوردن تعبیر قبیله برای روشنفکران دینی گفت: از قضا تعبیر قبیله را سروش به کار برده است. وی در مقاله‌ای به نام جواب تهمت‌ها بیت «هر آنکه کشته نشد از قبیله ما نیست» را می‌آورد. یک بار هم پسرش در مقاله‌ای این عنوان را در صدر مطلب به کار گرفته که هر که کشته نشد از «قبیله» ما نیست.

استفاده از واژه قبیله بلاغی است
اکبری بیرق به عنوان دبیر نشست در تعریضی به انتساب عنوان قبیله برای روشنفکران دینی گفت: کاربرد عبارت «قبیله» در وصف روشنفکران دینی از جانب خود آنها رتوریک یا بلاغی است. منظورشان منظور آقای باقی نیست. آقای باقی قبیله را طوری به کار می‌برند که یادآور عهد جاهلی به معنای قومی قبیله‌ای است. یعنی هرکس با ماست روشنفکر است و هر کس بر ماست، روشنفکر نیست. در حالی که مقصود آنها بلاغی است. نکته دوم این که آقای باقی می‌گوید دهان و چشم روشنفکر به دهان عامه است. این نوعی نیت‌خوانی و از ضمیر دل آنها خبر دادن است.
اکبری در ادامه پرسش جدید مطرح کرد و از سخنرانان خواست به آن پاسخ بدهند: نسبت روشنفکری دینی یا روشنفکر دینی با خود دین چیست؟ آیا دین برای روشنفکری دینی یک اُبژه (مُدرَک یا متعلق شناسایی) است یا در دین برای آنها تعلق خاطر وجود دارد؟ همچنان که برخی می‌گویند برخی شخصیت‌ها خودشان انتساب نام روشنفکری دینی را برای خود قبول ندارند.
روشنفکر راستین پایی در حقیقت دارد و پایی در جامعه
نوربخش به عنوان سخنران بعدی در بخش اول سخنان گفت: اینکه واژه روشنفکری دینی متناقض است چه بسا درست است، اما ما ترجمهٔ واژه نمی‌کنیم. بلکه تحلیل یک مفهوم اجتماعی واقع در عالم خارج را می‌کنیم. مگر لوتر و کالوَن (دو اصلاح‌گر بزرگ دین مسیحی) نبودند که پروتستانیسم مسیحی را رقم زدند. آن‌ها به نوعی روشنفکری دینی بودند و رویکرد جدیدی را ایجاد کردند که به قول ماکس وِبِر سرمایه‌داری را ایجاد کرد؟ ما در بین خود این پارادوکس را پُررنگ کردیم، در حالی که در غرب این‌گونه نیست و اکثر روشنفکران از کلیسا برخواستند. پس به صرف پارادوکس بودن نمی‌شود بگوییم نمی‌توانیم آنها را کنار هم قرار دهیم. در مورد ملکیان و شبستری من نظر جامعه را گفتم وگرنه از نظر من هم این دو تقریباً از تعریف روشنفکری دینی بیرون‌اند. چون فرض اولیه روشنفکری دینی این است که شخص معتقد به ظرفیت دین برای تطابق و تحول با ضرورت‌های اجتماع است.
استاد دانشگاه تهران اضافه کرد: روشنفکر برخلاف استاد دانشگاه، چون ارتباط با جامعه دارد برای او شرط مخاطب فرض است. من تعبیر توده گرایی شریعتی برای روشنفکری را قبول ندارم. روشنفکری دینی ممکن است دچار سلبریتی‌زدگی شود و این از آفات آن است. همانند روحانیت که در گذشته از مردم پول می‌گرفت و وابسته به دولت نبود و به قول مرحوم (مرتضی) مطهری به همین دلیل دچار نوعی عوام‌زدگی می‌شد تا رویت‌پذیر شود. در عین حال مخاطب برای روشنفکر مهم است، چون سخنش ناظر به رفع انسدادهای اجتماعی است.
وی افزود: همچنین همانطور که گفتم داشتن بنیان‌های نظری و تولیدگر اندیشه بودن هم از دیگر شروط روشنفکری است. در اینجا فرق روشنفکر با فیلسوف نظریه‌پرداز این می‌شود که برای روشنفکر برخلاف فیلسوف مخاطب مهم است. یورگن هابرماس به عنوان رئیس مکتب فرانکفورت چون تلاش کرد اندیشه‌هایش را از آکادمی به جامعه بکشاند و جریانی حتی در جهان ایجاد کند، او را جزو روشنفکران قرار می‌دهیم
این جامعه شناس دین اضافه کرد: در عین مخاطب گرایی البته پایبندی به حقیقت هم مهم است، وگرنه حرف جلال آل احمد می‌شود که روشنفکران هُرهُری‌مذهب‌اند. گویی هر چه جامعه می‌خواهد را همانند سلبریتی‌ها می گویند و بر مدار آن حرکت می‌کند. اما روشنفکر راستین یک پایش در حقیقت است و یک پایش در جامعه. در مورد تعریف شریعتی از روشنفکری هم به نظرم تعریف او متناسب با عصر خودش است که دوران روشنفکران پیامبرگونه بود. اما امروز و آینده عصر روشنفکران پیامبرگونه و دگرگون‌کننده کلی جامعه نخواهد بود. در عصر جهانی جدید مرجعیت به معنای گذشته در شنیدن یک سخن وجود ندارد و دائماً با مراجع مختلف اندیشه‌سازی طرفیم. همچنین در موضوع قبیله گرایی این نکته در فضای آکادمیک امروزه هم وجود دارد که متاسفانه بحث و نقد آزادانهٔ افکار در آن وجود ندارد.
رحیم زاده به عنوان سخنران بعدی گفت: ما از هر معرفت و خاستگاهی شروع کنیم، از قبیل فقه، فلسفه، هنر و علم اگر شخص از پایگاه خود نگاهی به بیرون داشته باشد این در حوزه روشنفکری است، و الا شخص برج عاج‌نشین است. متاسفانه در بعضی از دانشگاهیان ما این نگاه وجود دارد که اگر کسی روشنفکر شد سوادش کمتر از افراد دانشگاهی است. یک مُد جاری در جامعه ما این است که در کتب پژوهشی ما مدام ارجاع به بیرون وجود دارد و دو خط فکر متعلق به خود شخص در پژوهش دیده نمی‌شود. پژوهشگر امروزی معادل این شده است. اگر کسی بیان خوبی داشت آن را نمی‌توان نقطه ضعفی برای او به حساب آورد و حرفش را خطابه نامید.
وی ادامه داد: افرادی هستند که دغدغه و دیسیپلین خود را اجتماع تعریف کردند. مثل پزشکی که اگر آن را تقلیل به جمع جبری ریاضی فیزیک و شیمی بکنیم، این‌ها تا زمانی که در قالب دیسیپلین پزشکی جمع و تعریف نشوند پزشکی نداریم. پزشکی‌ای که معطوف به بیماری است در حالی که هرکدام اینها به تنهایی به درمان بیماری مربوط نیستند. بر همین مبنا اگر کسی آمد و آموخته‌های فنی و تئوریک قبلی خود را به خوردِ اجتماع داد، روشنفکر می‌شود. شخصیت‌هایی نظیر (ابوالقاسم) گرجی، (سیدجعفر) شهیدی، (محمدرضا) شفیعی‌کدکنی و (غلامحسین) دینانی دغدغه و نگاه اجتماعی ندارند. گستره فقهی، تاریخی، رجالی و فلسفی آنها به خوردِ یک پروژه از جنس مسئولیت و تعهد اجتماعی داده نشده است. با منطق آقای باقی در مصاحبه مدنظر گفته شده شخص آیت‌الله مکارم شیرازی به روشنفکری نزدیکتر است. من حدس می‌زنم چون آیت‌الله مکارم شیرازی در روش از تکنیک‌های مدرن استفاده می‌کند آقای باقی ایشان را بیشتر نزدیک به روشنفکری دینی می‌دانند. در حالی که از آقای مکارم شیرازی کمتر تفقه مبتنی بر مبانی دنیای امروز می‌بینیم. استفاده از تکنیک و ابزار موجب روشنفکری نمی‌شود. اصلاً این طور نیست. روشنفکری یعنی کسی که از هر پایگاهی که هست به بیرون نگاه می‌کند.
عضو هیات علمی وزارت علوم افزود: ملکیان خاستگاه حوزوی دارد، شبستری هم به همین ترتیب. ولی اگر کسی معتقد شد با دین ظرفیت پاسخگویی به پرسش‌های جدید را دارد، روشنفکر دینی است. نوعِ ملکیان آن را بیشتر این پاسخگویی در حالت‌های عرفانی، رفتاری و مشاوره‌گرانه می‌داند. مثلاً سروش هم معتقد است از همین چارچوب‌ها می‌تواند تئوری‌های دیگری در آورد. البته ایشان هم از برخی از آنها عدول کرده است. بنابراین روشنفکر کسی است که دغدغه دین دارد، اما بیرون از دین ایستاده است. وی اضافه کرد: روشنفکر دینی از سنت نمی‌گسلد و نمی‌گذرد. بلکه نوعِ نگاهش به سنت متحول می‌شود. مثل دل‌بستن و دل‌نبستن است. اصلاً عبور از سنت ممکن نیست. برخی چیزی را نقد می‌کنند که اصلاً امکان ندارد. به علاوه در رابطه دین و روشنفکری دینی باید مصداقی صحبت کرد. برای مثال در آدمی مثل سروش هیچ گفتار یا رفتاری را نمی‌بینید که بگوید دین برای گذشته است و به درد نمی‌خورد. یا اینکه خودش عامل به دین نباشد. نقد سنت به معنای عبور از آن نیست. کسی که حتی به نفی سنت هم معتقد است، باز درگیر آن است.
رحیم زاده در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به زاییده شدن حقیقت در بستر گفت‌وگو گفت: سروش در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت می‌گوید حقیقت مقدمه نیست، بلکه نتیجه است. حقیقت جایی پنهان نیست که کسی پیشش باشد. عقیده در تضارب است. به تعبیر امام علی (ع) (اِضرِبُوا بعضَ الرأیِ ببعضٍ یَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ. رایزنی کنید تا اندیشه درست متولّد شود) حقیقت پیشاپیش در جُبه و اختیار فردی و گروهی نیست. بلکه در همین گفت‌وگوهاست که حقیقت زاییده می‌شود.
روشنفکری دینی؛ یعنی اجتهاد در اصول
نوظهور به عنوان نفر بعدی راجع به نسبت روشنفکری با دین گفت: در سنت اجتهاد، ما اجتهاد در فروع و مسائل فقهی داریم. اما روشنفکری دینی یعنی اشتباه اجتهاد در اصول، اجتهاد در باورها و مبانی. همانگونه که در بحث جرأت و جسارت پرسشگر روشنفکر گفتم. به عنوان مثال در همه متون ادیان ابراهیمی بحث آفرینش مطرح است. کسی در مورد این نکته در متون مقدس قرن‌ها بحثی نداشت. چرا که متعارض با باورهای سنتی نبود. اما وقتی نظریه بیگ بنگ یا مهبانگ مطرح شد، آفرینش در شش روز مورد تردید قرار گرفت. در ذهن همگان به ویژه باورمندان خلجان ایجاد شد. روشنفکری دینی سعی می‌کند این تعارض‌ها را حل کند. بنابراین راجع به نسبت دین و روشنفکری دینی باید بگویم روشنفکری دینی اجتهاد در اصول می‌کند. او به این صرافت رسیده که پاسخ‌های رسیده از دالان تاریخ یا همان سنت جوابگو نیست و باید پاسخ‌های تازه پیدا کرد. استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در بخش بعدی سخن درباره کارنامه روشنفکران دینی گفت: در بررسی این کارنامه باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا دستاوردهای روشنفکری دینی در بهتر کردن فهم ما از مقولات دینی کارآمدی داشتند؟ پرسش دوم اینکه آیا تلاش‌های روشنفکران دینی در پیراستن دین از ضوابط و خرافات مؤثر بوده است یا نه؟ پاسخ به این سؤالات آشکار کننده کارنامه روشنفکری دینی است.
در پایان اکبری بیرق ضمن تشکر از برگزارکنندگان جلسه وعده داد این مباحث در جلسات آینده ادامه می‌یابد و افزود: هدف روشنگری راز زدایی از عالم است و روشنفکری بسته به اینکه در چه زمینه‌ای مطرح بشود، هدفش کلی‌تر است و جریان روشنفکری دینی در کشور ما از میرزا ملکم خان گرفته تا آخوند زاده و بعدها افرادی نظیر مهندس بازرگان و دکتر سحابی و فخرالدین شادمان و شریعتی و سروش و خودِ آقای باقی که جزو روشنفکران دینی هستند، گرچه خودشان قبول ندارند، و دیگران و دیگران، این‌ها در حوزهٔ روشنفکری دینی در ایران موضوع دین را روشن‌تر و روشن‌تر کردند و در اثر مجاهدت‌های آنان، کسانی که اسم بردم و کسانی که نام نبردم، دینداری ما قدری از دینداری معیشت‌اندیش به نوع معرفت‌اندیش نزدیک‌تر شده است. همچنین در تحولات سیاسی 50 سالهٔ اخیر روشنفکری دینی و نحله‌های مختلف آن حق بزرگی بر گردن شهروندان جمهوری اسلامی ایران دارند. زیرا واقعهٔ دوم خرداد و دورهٔ اصلاحات که نقطهٔ عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است، محصول تلاش فکری روشنفکران دینی است. امیدواریم در جلسه‌ای در آینده کارنامهٔ روشن فکری دینی در حوزهٔ سیاست را به بحث بذاریم. امیدوارم این مباحث در گسترش اندیشه و تفکر و تعمیق باورهای دینی و البته رسیدن به حقوق شهروندی، مردم‌سالاری و آزادی یک گام به جلو باشد.




خاطرات آیت‌الله هاشمی در ترازوی نقد و نظر

مسیح مهاجری

همانگونه که درباره شخصيت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اختلاف‌نظر وجود دارد، قضاوت‌هائي که درباره خاطره‌نويسي وي مي‌شود نيز مختلف است. پيداست که بخشي از اين تفاوت نگاه‌ها از نوع نگاه به شخصيت آقاي هاشمي رفسنجاني ناشي مي‌شود ولي قطعاً يک بخش هم به عدم تسلط قضاوت‌کنندگان بر محتواي خاطرات برمي‌گردد. بعضي افراد، يک فراز يا چند روز از خاطرات را مي‌خوانند و نظر خود درباره همان بخش کوچک را به کل خاطرات تعميم مي‌دهند و درباره آن داوري مي‌کنند. اين قبيل اظهارنظرها قطعاً نمي‌توانند قابل اعتماد باشند. قضاوت درباره خاطره‌نويسي افراد هنگامي قابل اعتماد است که قضاوت‌کننده، تمام يا بخش عمده‌اي از خاطرات، مثلاً يکسال تمام را خوانده و تسلطي بر روش و محتواي آن پيدا کرده باشد.

خالي بودن ذهن قضاوت‌کننده از اغراض شخصي و گروهي نيز يکي از لوازم قضاوت صحيح درباره خاطرات ديگران است. کسي که از اين ويژگي‌ها برخوردار باشد مي‌تواند داوري کند و به داوري او چه مثبت باشد چه منفي بايد احترام گذاشت. چنين قضاوتي قاعدتاً منصفانه است و قضاوت منصفانه آن نيست که خاطرات را مطلق بداند، بلکه مي‌تواند نقاط قوت و ضعف کار را ببيند و از اینکه خود را ملزم کند آن را مطلقاً مثبت يا مطلقاً منفي بداند، پرهيز نماید.

ويژگي‌ها

خاطره‌نويسي به صورت مطلق توسط افراد مختلف اعم از مردم عادي و مسئولين حکومتي، سابقه‌اي طولاني دارد. در ايران نيز علاوه بر افرادي از اصناف مختلف، بسياري از صاحبان مناصب حکومتي اقدام به نگارش خاطرات خود کرده‌اند. نوشته‌هاي بعضي از صاحب‌منصبان دوران‌هاي قاجار و پهلوي هم‌اکنون در دسترس مي‌باشند. هرچند اکثر اين نوشته‌ها حالت غيرروزانه و ناپيوسته دارند ولي در ميان آنها نوشته‌هاي روزانه و تا حدودي پيوسته نيز ديده مي‌شود. با اين حال، خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به دليل اينکه روز نوشته و پيوسته است بطوري که حتي روزهاي جمعه و ساير تعطيلات را هم دربر مي‌گيرد، از امتياز خاصي برخوردار است. مهم‌تر اينکه اين خاطرات، تمام چهار دهه مسئوليت نويسنده را دربر مي‌گيرد و اينگونه نيست که شامل بعضي مقاطع باشد و مقاطع ديگر را دربرنگيرد. اين پيوستگي، يکي از امتيازات منحصر به فرد خاطره‌نويسي آقاي هاشمي رفسنجاني است و تاکنون ديده نشده فرد ديگري از مسئولين بلندپايه نظام جمهوري اسلامي اينگونه پيوسته و در تمام مدت مسئوليت و حضور در عرصه، روزنوشته‌هائي از خاطرات خود به جا گذاشته باشد.

ويژگي ديگر خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اينست که نويسنده آن در تمام مدتي که اين خاطرات را مي‌نوشت، در بالاترين سطوح مسئوليتي فعال بود و با عالي‌ترين مقامات حکومتي از جمله رهبري انقلاب و نظام رابطه مستقيم داشت. علاوه بر اين، جايگاه ويژه شخص آقاي هاشمي رفسنجاني در انقلاب و نفوذي که در اقشار مختلف از جمله مسئولين نظام در رده‌هاي گوناگون داشت موجب شد ايشان از اطلاعات گسترده‌اي در تمام زمينه‌ها برخوردار باشد و آنها را در روزنوشت‌هاي خود منعکس کند. به عبارت ديگر، محتواي خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني، اطلاعات دست اول، موضوعات مهم داخلي و خارجي، تحليل‌هاي پشت‌پرده و مسائل ناگفته مربوط به افراد مختلف و رويدادهاي کمتر مطرح شده است. اين ويژگي‌ها توانسته‌اند اين خاطرات را از چنان جامعيتي برخوردار کنند که مي‌توان آن را داراي جامعيتي کم‌نظير دانست.

با اينهمه نبايد پنداشت خاطره‌نويسي آقاي هاشمي رفسنجاني بدون عيب و نقص است. قطعاً اين کار عليرغم عظمتي که دارد، دچار نواقصي نيز هست که با نقدهاي منصفانه مي‌تواند به الگوئي کامل‌تر براي خاطره‌نويسي به ويژه براي مسئولين نظام جمهوري اسلامي در آينده تبديل شود.

اهميت اين روزنويسي در اينست که يکي از عالي‌ترين مسئولان و کارگزاران نظام جمهوري اسلامي آن را نوشته و با اطلاعات دقيقي که از مسائل نظام و کشور داشت، دقيق‌ترين گزارش‌ها را در اختيار عموم قرار داده است.

جامعيت مسئوليت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني، درجه غناي اين اطلاعات را بسيار بالا برده است. او فقط يک مسئول اجرائي نبود کمااينکه فقط يک نماينده مجلس قانونگذاري يا فقط يک عضو مجلس خبرگان نبود، بلکه در اکثر نهادها و ارگان‌هاي مؤثر در مديريت نظام جمهوري اسلامي حضور داشت. عضويت در شوراي انقلاب، نمايندگي و رياست مجلس قانونگذاري، عضويت در مجلس خبرگان قانون اساسي، عضويت و رياست مجلس خبرگان قانون اساسي، رياست جمهوري، عضويت و رياست شوراي عالي انقلاب فرهنگي، عضويت و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، عضويت در شوراي عالي دفاع و فرماندهي جنگ از جمله مسئوليت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني بودند. علاوه بر اينها او از نزديک‌ترين و مورد اعتمادترين مشاوران امام خميني بود و به دليل سوابق مبارزاتي، جايگاه علمي و انقلابي و نفوذ فوق‌العاده‌اي که در ميان مردم و مديران نظام داشت مورد بيشترين مراجعه و مشاوره بود و همين جايگاه موجب مي‌شد بيشترين و شفاف‌ترين اطلاعات را در اختيار داشته باشد.

افسوس که روزنويسي خاطرات در دوران مبارزه تا پيروزي انقلاب اسلامي از ايشان وجود ندارد. اينگونه نيست که از خاطرات آن دوران چيزي در اختيار نباشد، ولي آنچه وجود دارد و خوشبختانه به صورت کتاب و نوعي زندگي‌نامه منتشر شده شکل روزنويسي ندارد و فاقد امتيازات روزنوشته‌هاي بعد از پيروزي انقلاب است. همين نيز از خاطرات کساني که بعد از گذشت چند دهه در صدد جمع‌آوري خاطراتشان از آرشيوها و از زبان اين و آن هستند، بسيار قابل استنادتر است، زيرا در زماني گردآوري و تدوين شده که فاصله زيادي با زمان وقوع نداشت.

در مورد انتشار خاطرات روزنوشت، تذکر اين نکته ضرورت دارد که آنچه در قالب کتاب در اختيار عموم قرار مي‌گيرد معمولاً به اقتضاي شرايط، تا حدودي کنترل شده است و بعضي مطالب نوشته شده در اصل خاطرات، در کتاب‌ها نيامده و حذف شده است. طبعاً اگر روزي اين امکان پديد آيد که اصل خاطرات بدون حذفيات منتشر شود، نماياننده کامل‌تر وقايع خواهد بود.

اينجانب زماني تصميم به نگارش اين مقاله گرفتم که يک جلد از روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني را قبل از انتشار و طبعاً بدون حذفيات بطور کامل خواندم. اين يک جلد به يکي از سا‌ل‌هاي حساس تاريخ انقلاب مربوط مي‌شود که تحولات زيادي در خود دارد. اگر اين روزنوشت‌ها به عنوان خاطرات آن يکسال بدون آنکه چيزي از آن حذف شود به چاپ برسد و در اختيار عموم قرار گيرد، نگاه بسياري از قضاوت‌کنندگان درباره خاطره‌نويسي آقاي هاشمي رفسنجاني را دگرگون خواهد کرد.

نقاط قوت

اکنون که به بخشي از ويژگي‌هاي خاطره‌نويسي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اشاره کردم، به سراغ نقاط قوت و ضعف آن مي‌روم و اين بخش از مطالب را از نقاط قوت شروع مي‌کنم.

1- از جمله نقاط قوت خاطره‌نويسي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، روزنويس بودن آنست. از متن خاطرات کاملاً فهميده مي‌‌شود که نويسنده هر شب خاطرات روزي که سپري می‌شد را مي‌نوشت. شنيده‌هاي اينجانب از خود آقاي هاشمي رفسنجاني و فرزندانشان نيز همين نکته را تأييد مي‌کند. در مواردي که به دلايلي نمي‌توانست خاطرات يکي از روزها يا دو روز را بنويسد، مطالب مربوط به آن روز و روز بعد را مي‌نوشت و يادآور مي‌شد که مثلاً به دليل تراکم کارها و ضيق وقت نتوانستم خاطرات دو روز گذشته را بنويسم و امروز آنها را نوشتم: «عصر در خانه استراحت و مطالعه و استخر و نوشتن خاطرات دو روز را داشتم.»

اين نشان مي‌دهد خاطره‌نويسي تا آنجا که ممکن بود روزانه انجام مي‌شد و هرگز با تأخيرهاي طولاني مواجه نمي‌شد و در موارد استثنائي، در اولين فرصت صورت مي‌گرفت و در همه حال در اولويت قرار داشت. اهميت قائل شدن براي اين کار، موجب مصون ماندن خاطره‌نويسي از خطا و فراموشي مي‌شود و اين يکي از ويژگي‌هاي اين خاطرات است.

2- برخورداري از حافظه قوي يکي ديگر از نقاط قوت خاطره‌نويسي آقاي هاشمي رفسنجاني است. در سفرهاي داخلي و خارجي، اطلاعات ريز، اسامی افراد و اماکن و ترتيب رويدادها با دقت بالائي در روزنويس‌ها يادداشت شده است. ايشان در سفرهاي خارجي دفتر يادداشت به همراه مي‌برد و وقايع را هر شب مي‌نوشت، اما آنچه بسيار مهم و جالب است اينست که در اين نوشته‌ها تمام ديدارها، موضوعات گفتگوها، اسامي اماکن و افراد با دقت و حتي ترتيب وقوع به ثبت رسيده است. جالب‌تر اينکه روزنوشت‌هاي سفرهاي خارجي برخلاف آنچه در خاطرات روزانه داخلي ديده مي‌شود که بسيار کوتاه و مختصر است، طولاني، پرمطلب و همراه با توصيفات و تفسيرهاست بطوري که گاهي به 5000 کلمه در هر روز مي‌رسد.

«خيبر با اينکه مجموعاً بيش از صد هزار جمعيت ندارد، استانداري است. چهل هزار نفر در شهر و بقيه در روستاها زندگي مي‌کنند. مستقيماً وارد شهرداري شديم. استاندار و رئيس دستگاه قضائي و شهردار استقبال کردند. در سالن شهرداري معارفه به عمل آمد. شهردار، خيرمقدم از روي نوشته خواند که جالب بود. به فتح خيبر توسط پيغمبر(ص) اشاره کرد و نقش برجسته علي(ع) در فتح خيبر را تصريح کرد. مسأله اعلان پيغمبر(ص) در مورد دادن پرچم رزم به فردي که آن صفات ممتاز را دارد و مرتضي علي(ع) با درد چشم و مشخص شدن علي و سپس فتح قلعه مرحب که بزرگترين دژ يهود بوده است براي حضار جالب افتاد. او را تحسين کرديم. هديه‌اي دادند. يک تابلو از تصوير پنج قلعه قديمي خيبر. سپس رفتيم به محل قلعه در شمال شهر که در درّه‌اي قرار دارد. منطقه‌اي مسکوني با خانه‌هاي گلي و چوبي که مسکوني نيست و نخلستاني سرسبز با قطعات ملکي کوچک که با ديوارکشي‌هاي گلي از هم جدا شده به صورت غيرمنظم و هر يک با سهمي از چشمه‌هاي آب.»

اين، قطعه‌اي از روزنوشت بازديد از منطقه خيبر است. مي‌بينيد که چقدر دقيق و همراه با جزئيات نوشته شده و چه اطلاعات دقيقي را به مخاطب مي‌دهد. اين نوشتار، از تمرکز نويسنده بر روي مشاهدات و همچنين حافظه او حکايت دارد و اينکه در صدد بود همه چيز را به کساني که اين خاطرات را مي‌خوانند منتقل کند.

3- صراحت در بيان واقعيت‌ها نقطه قوت ديگر خاطره‌نويسي آقاي هاشمي رفسنجاني است. جالب اينست که ايشان حتي واقعيت‌هائي که به زيان دولت خودش بود را هم مي‌نوشت. در دوران رياست‌جمهوري و درباره انتخاباتي که براي انتخاب رئيس‌جمهور بعدي برگزار شد، در يکي از روزنوشت‌ها اقدام نادرست يکي از وزارتخانه‌هاي دولت خود را اينگونه ثبت کرده است:

«جمعي از مديران اطلاعات آمدند. اظهار نگراني نمودند از احتمال اينکه در کابينه جديد وزيري خارج از اطلاعات بياورند و جمعشان را پراکنده کنند و شرمنده‌اند از دخالت در انتخابات به نفع آقاي ناطق و استمداد کردند براي اينکه فردي از خودشان باشد.»

همين صراحت را همراه با صداقت در مواردي که ممکن بود در انظار به زيان او باشد نيز حفظ کرده است.

«فاطي و سارا و علي آمدند خداحافظي کردند براي سفر به کانادا براي معالجه.»

آوردن اين فراز از خاطرات، با توجه به تلاش زياد مخالفان براي به دست آوردن بهانه براي تهاجم تبليغاتي عليه آقاي هاشمي در آن زمان، نشان مي‌دهد وي حاضر نبود واقعيت تاريخي را هرچند مي‌تواند به مخالفين کمک کند، کتمان نمايد. خودداري از نوشتن اين فراز از خاطره يکي از روزها کار ساده‌اي بود و حتي مي‌توانست از سپردن يک سند عليه نويسنده به مخالفين جلوگيري کند ولي آقاي هاشمي اين خودسانسوري را نوعي نفاق مي‌دانست و لذا فارغ از اينکه نوشتن اين مطلب چه پيامدي براي وي دارد، آن را به عنوان بخشي از خاطرات آن روز نوشت.

مطالعه روزنوشت‌هاي قبل و بعد از اين قطعه، نشان مي‌دهد فاطي (فاطمه دختر آقاي هاشمي رفسنجاني) مدتي براي معالجه در داخل کشور اقداماتي انجام داد ولي به نتيجه نرسيد و سرانجام براي ادامه معالجه به کانادا رفت.

فارغ از اينکه سفر به کانادا براي ادامه معالجه کار درستي بود يا نه، اينکه نويسنده اين خاطرات با توجه به شرايط آن زمان و موقعيتي که داشت، اين فراز را بدون سانسور در خاطرات خود آورده، نشان‌دهنده صداقت و صراحت وي مي‌باشد. نمونه‌هائي از اين قبيل در خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني، به‌وفور ديده مي‌شود که مربوط به زمان خاصي نيست و ايشان در تمام دوران خاطره‌نويسي بر همين منوال استوار و ثابت‌قدم مانده و اين روش با پيدايش تغييرات در شرايط زمان، تغيير نکرده است.

4- ثبت اطلاعات واقعي بدون پرداختن به تعصبات جناحي، يکي از امتيازات روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است. در مواردي که رويدادها به دو جناح يا دو فرد از دو خط فکري مربوط مي‌شد، ثبت اخبار و اطلاعات مربوط به آن رويدادها بدون آنکه گرايشي به يکي از دو طرف نشان داده شود به صورت شفاف کاملاً مشهود است. يک نمونه از اين قبيل رويدادها به تغيير امام جمعه قروه مربوط مي‌شود که بعد از انتخابات رياست‌جمهوري سال 1376 رخ داد و نوعي قدرت‌نمائي جناحي و انتقام‌گيري از رقيب بود. گزارش اين واقعه به صورت کاملاً شفاف در روزنوشت همان ايام چنين آمده است:

«سپس به دفتر رفتيم، آقاي نوري نماينده قروه آمد. طوماري آورد از اهالي که تقاضاي ابقاء امام جمعه را داشتند و توضيح داد که امام جمعه در زمان انتخابات از آقاي ريشهري و آقاي خاتمي استقبال کرده و با فشار استاندار سابق حکم عزلش را گرفته‌اند و امام جمعه ديگري از خط خودشان نصب کرده‌اند.»

در اين روزنوشت، چند نکته جلب توجه مي‌کنند. اول آنکه وجود فشار براي تغيير امام جمعه‌اي که از دو نامزد رياست‌جمهوري از خطي غير از خط صاحبان قدرت در آن زمان استقبال کرده، بدون پرده‌پوشي در اين نوشتار آمده است. دوم آنکه عزل و نصب امام جمعه براساس فشار و بازي‌هاي سياسي و گرايش‌هاي جناحي نيز با صراحت در اين روزنوشت منعکس شده و سوم آنکه نويسنده، بدون آنکه تمايلي به يکي از دو طرف منازعه و رقابت نشان دهد اخبار واصله را در خاطرات روزانه خود منعکس کرده است. اينها نقاط قوت مهمي هستند که ارزش کار خاطره‌نويسي را بسيار بالا مي‌برند. به همين جهت است که مي‌توان خاطره‌نويسي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني را يکي از ممتازترين آثار در اين زمينه نه فقط در دوران معاصر بلکه در تاريخ خاطره‌نويسي دانست.

5- ثبت فرازهاي مهم تاريخي در روابط بين‌المللي از جمله امتيازات روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است. اين امتياز مهم را بايد مرهون مقيد بودن نويسنده خاطرات به نگارش روزانه مطالب دانست. به همين جهت است که حتي نکات ريز رويدادهاي روزانه هم در روزنوشت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني ثبت شده و خواننده را به پشت‌پرده بسياري از وقايع رهنمون مي‌شود.

در سفر به ترکيه که براي شرکت در اجلاس سران کشورهاي عضو دي 8 صورت گرفت، هنگامي که نجم‌الدين اربکان نخست‌وزير ترکيه به ديدار آقاي هاشمي رفسنجاني مي‌رود و گزارشي از تهمت‌هاي دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي کشورش به رئيس‌جمهور ايران مي‌دهد، آقاي هاشمي با صراحت کامل درباره اين موضوع صحبت مي‌کند و صحبت‌ها را در روزنوشت خود بگونه‌اي منعکس مي‌کند که زواياي موضوع را کاملاً روشن و بي‌ابهام در اختيار خواننده قرار مي‌دهد.

«در هتل، آقاي اربکان براي ملاقات آمد. صحبت‌هاي ايشان درباره خطرهائي براي امنيت ترکيه بود و اتهاماتي را که ارتش و اطلاعات ترکيه به ايران مي‌زنند در خصوص حمايت از پ.ک.ک نقل کرد و توضيح خواست، بيشتر براي دفاع از خودش در مقابل مخالفان که متهمش مي‌کنند به عدم اهتمام به مسأله تروريسم پ.ک.ک.

من هم جواب تندي دادم و گفتم اينها همان کساني هستند که خود شما را متهم به بنيادگرائي مي‌کنند و مي‌خواهند حزب رفاه را منحل کنند و عجز خودشان را با متهم کردن ايران و منتقل کردن مسأله به خارج جبران مي‌کنند. گرچه از صحبت‌هاي من قلباً خوشحال شد ولي خواست که گروهي براي تحقيق تشکيل شود، پذيرفتم.»

منازعات داخلي ترکيه، وضعيت حزب کردي پ.ک.ک، مخالفت ارتش و اطلاعات ترکيه با ايران به دليل حمايت‌هائي که ايران از جمال‌الدين کاپلان و حزب وي کرده بود و صراحت آقاي هاشمي رفسنجاني در پاسخ دادن به اتهاماتي که متوجه ايران شده بودند، از نکات مهمي هستند که قطعاً انعکاس آنها در اين روزنوشت براي تدوين‌کنندگان تاريخ روابط دو کشور ايران و ترکيه قابل بهره‌برداري است. انعکاس شفاف اين مطالب با اين دقت و ريزه‌کاري، مرهون سرعت عمل نويسنده اين خاطرات در نگارش آن است.

6- قبل از آنکه از خاطرات سفر به ترکيه عبور کنيم، خوبست اين نکته بسيار مهم را نيز به عنوان يکي از امتيازات روزنوشت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني يادآور شويم که ايشان در نگارش خاطرات روزانه حتي به آفاتي که به سبب حضور در مسئوليت‌هاي بالاي دولتي به سراغ افراد مي‌آيد نيز توجه و آنها را بدون پرده‌پوشي منعکس مي‌کردند:

«ترکيه قرار گذاشته بود که براي هيچکس از سران، مراسم استقبال و بدرقه نداشته باشد. گرچه ورود و خروج راحت و بدون اتلاف وقت براي تشريفات بود اما به نظرم سرد و بي‌رونق آمد چون عادت کرده‌ايم به استقبال‌ها و…»

آوردن حرف واو و سپس سه نقطه (و…) و پايان دادن به اين فراز از روزنوشت در همينجا، نشانه اينست که علاوه بر استقبال به عنوان چيزي که مسئولان به آن عادت کرده‌اند، ساير حواشي اين قبيل تشريفات نيز براي آنان جاذبه دارد بطوري که ترک آنها موجب مي‌شود در سفر به يک کشور بدون اين امور، ورود و خروج، سرد و بي‌رونق جلوه کند. اين، يک آفت روحي است که مسئولان نظام جمهوري اسلامي به آن دچار شده‌اند و انعکاس صريح آن در روزنوشت سفر به ترکيه علاوه بر آنکه اين واقعيت تلخ را يادآور مي‌شود، از صداقت خود آقاي هاشمي رفسنجاني نيز حکايت دارد. ايشان مي‌توانست اين نکته را در روزنوشت خود منعکس نکند و از اين آفت روحي سخني به ميان نياورد ولي با آوردن آن در اين فراز از روزنوشت، به روشني نشان داد که اهل پرده‌پوشي و فريب دادن مخاطبان خود نيست و بدون توجه به اينکه ديگران درباره او چه قضاوتي خواهند کرد، به انعکاس مطالب مي‌پردازد.

7- پاي‌بندي به آوردن اسامي همراهان خانوادگي در سفرها و بي‌اعتنائي به احتياط‌هائي که بعضي افراد در اين زمينه مي‌کنند، از امتيازات روزنوشت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است.

درباره اينکه مسئولان، اعضاء خانواده خود را در سفرهاي داخلي و خارجي به همراه خود ببرند کار درستي است يا نه، دو نظر وجود دارد. عده‌اي اين کار را به دلايلي نمي‌پسندند و حتي خلاف مي‌دانند و عده‌اي اشکالي در آن نمي‌بينند و دلايل مخالفان را رد مي‌کنند. ما بدون آنکه بخواهيم وارد اين بحث شويم و قضاوتي درباره اين دو نظر داشته باشيم، بر اين نکته تأکيد داريم که آيت‌الله هاشمي رفسنجاني با اينکه از مخالفت‌ها و تبليغات مخالفان عليه ايشان با توسل به اين قبيل اقدامات آگاهي کامل داشت، اعضاء خانواده را با خود به سفر مي‌برد و حتي مقيد بود اين اقدام را در روزنوشت خود منعکس نمايد. در سفر ترکيه هم مثل سفرهاي ديگر، اسامي همراهان خانوادگي را نوشت:

«عصمت و فاطي و مهدي و مهندس ترکان و… همراه بودند.»

در سفرهاي زيارتي مثل عربستان و عراق و مشهد معمولاً تعداد بيشتري از اعضاء خانواده به همراه آقاي هاشمي مي‌رفتند و ايشان اسامي آنها را نيز در روزنوشت خود مي‌آورد. نوشتن اسامي اعضاء خانواده، که در تمام سال‌هاي مسئوليت‌هاي مختلف رياست مجلس شوراي اسلامي، رياست جمهوري، رياست مجلس خبرگان و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام ادامه يافت، حکايت از عزم راسخ نويسنده اين خاطرات بر فرهنگ‌سازي در اين زمينه دارد. به نظر مي‌رسد آقاي هاشمي رفسنجاني در صدد بود با پنهان‌کاري‌هائي که عده‌اي از مسئولين نظام جمهوري اسلامي در زمينه‌هاي مختلف داشتند مبارزه کند و شفاف عمل کردن و شفاف نوشتن و شفاف گفتن را به عنوان يک فرهنگ در جامعه اسلامي و انقلابي ايران جا بيندازد. اينکه کساني با به همراه بردن اعضاء خانواده توسط مسئولين در سفرهاي رسمي و کاري، مخالف باشند بحث ديگري است که به مباني مربوط مي‌شود، ولي وقتي کسي با اين کار مخالف نيست و مرتکب اين کار که عده‌اي آن را خلاف مي‌دانند مي‌شود، نبايد پرده‌پوشي کند و براي حفاظت از وجهه خود دچار کتمان و رياکاري شود. آقاي هاشمي رفسنجاني از رهگذر همين صراحت و صداقت در انعکاس واقعيت‌ها، آماج حملات زيادي قرار گرفت ولي از روشي که به آن اعتقاد داشت دست برنداشت و تا آخر عمر به آن پاي‌بند ماند.

8- رفع ابهام از مسائل مبهم و در عين حال مهم که بسياري از مردم درباره آنها سؤال‌هاي جدي دارند، امتياز ديگر روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است. ايشان چون مورد مراجعه عموم شخصيت‌ها، جناح‌ها و صاحبان گرايش‌ها بود و در بخش‌هاي مختلف نظام نيز نفوذ داشت، بطور طبيعي در جريان امور بود و به راحتي و روشني مي‌توانست درباره ابهامات اظهارنظر کند، به سؤال‌ها جواب بدهد و براي حل مشکلات اقدام نمايد. آنچه اين امتياز را برجسته‌تر مي‌کند، انعکاس اخبار مربوط به همين رويداد در روزنوشت‌هاست. يک مورد از اين روزنوشت‌ها که به ماجراي حصر آيت‌الله منتظري مربوط مي‌شود در خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني چنين آمده است:

«خانم زهرا رباني املشي عروس آقاي منتظري آمد. شکايت دارد از رفتاري که اخيراً با آقاي منتظري شده و سؤالات زيادي داشت در مورد اينگونه رفتارها. خيلي متأثر است و توقع دارند که من اقدامي بکنم. به آنها گفته‌اند که شوراي عالي امنيت ملي رأي به رفع محدوديت ايشان داده ولي رهبري امضاء نمي‌کند. گفتم خلاف گفته‌اند. خود شورا تصويب کرده که محدوديت‌ها ادامه يابد و گفتم آقاي منتظري کار درستي نکردند که اين مسائل را مطرح کردند و اگر مدتي صبر کنند کار درست مي‌شود. خودش هم قبول داشت که حرف‌ها تند بود.»

اين فراز از روزنوشت آقاي هاشمي رفسنجاني، خلاف بودن شايعاتي که در دوران حصر آيت‌الله منتظري بر سر زبان‌ها بود را به اثبات مي‌رساند و ابهامات مربوط به آن موضوع را برطرف مي‌کند. شايع کرده بودند که آقاي هاشمي رفسنجاني يکي از موافقان برخورد با آيت‌الله منتظري بود، ولي مراجعه خانم زهرا رباني املشي که همسر آقاي احمد منتظري (فرزند آيت‌الله منتظري) است، به آقاي هاشمي براي حل مشکل نشان مي‌دهد اين شايعه از نظر خود اعضاء خانواده آقاي منتظري درست نبوده است. همچنين شايع شده بود که رهبري مانع رفع محدوديت‌هاي آيت‌الله منتظري است ولي براساس روزنوشت آقاي هاشمي رفسنجاني، ادامه اين محدوديت‌ها تصميم شوراي عالي امنيت ملي بود. علاوه بر اينها، از عبارت «توقع دارند که من اقدامي بکنم» فهميده مي‌شود اعضاء خانواده آيت‌الله منتظري و چه بسا خود آيت‌الله منتظري نظر مثبتي نسبت به آقاي هاشمي رفسنجاني داشتند بطوري که انتظار داشتند ايشان مشکل محدوديت را حل کند.

اين ويژگي که در تاريخ دهه‌هاي اول عمر نظام جمهوري اسلامي مختص روزنوشت آقاي هاشمي رفسنجاني است، منحصر به فرد بودن خاطرات ايشان را در زدودن ابهام از وقايع تاريخي اين دوره نشان مي‌دهد. اين امتياز براي تدوين صحيح تاريخ معاصر و تصحيح خطاهاي آن دسته از تاريخ‌نويسان که بدون اطلاع از واقعيت‌ها يا با اغراض و سوء‌نيت به نگارش تاريخ اين مقطع اقدام کرده‌اند، بسيار مفيد است به ويژه آنکه نويسنده اين خاطرات، فردي مستقل از جناح‌ها و در عين حال مورد توجه و مراجعه تمام جناح‌ها بود بطوري که همه آنها را مي‌پذيرفت و به نقطه‌نظرهايشان توجه و تا آنجا که امکان داشت به آنها براي حل مشکلاتشان کمک مي‌کرد.

نقاط ضعف

برشمردن نقاط قوت روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به اين معني نيست که خاطرات ايشان فاقد نقاط ضعف است. اصولاً مطلق‌انگاري درباره هرکس که باشد، نادرست است. انسان‌ها مجموعه‌اي از نقاط قوت و ضعف هستند و آنچه مهم است اينست که در جمع‌بندي منصفانه‌اي که درباره آنها صورت مي‌گيرد، مشخص شود کداميک از اين نقاط برتري دارد.

روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني داراي نقاط ضعف هم هست که در اينجا براي جامع‌نگر بودن اين مقاله به آنها هم مي‌پردازيم.

1- ناتمام گذاشتن تکليف مطالب مطرح شده در ديدارها، موجب بلاتکليفي مي‌شود و خواننده نمي‌تواند بفهمد نتيجه ديدار چه بوده است. در بسياري از ديدارها مي‌خوانيم آقاي فلاني آمد درباره فلان موضوع گلايه يا شکايت کرد، اما درباره اينکه آقاي هاشمي براي حل اين مشکل چه اقدامي کرده يا چه جوابي به او داده، مطلبي ديده نمي‌شود.

اين ابهام را خود اينجانب در اکثر مجلدات خاطرات منتشرشده آقاي هاشمي رفسنجاني درباره ديدارهايم با ايشان احساس کرده‌ام. معمولاً نوشته‌اند: «آقای مسيح مهاجري آمد براي حل مشکلات روزنامه استمداد کرد.» ولي نمي‌نويسند در پاسخ به اين استمداد چه کاري انجام داده‌اند. جالب اينست که بدانيد در هيچيک از موارد، نه پولي به روزنامه دادند و نه سفارش روزنامه را به کسي کردند و يا اگر سفارشي کرده باشند به آن سفارش عمل نشده است.

همين ابهام در موارد زيادي حتي نسبت به مشکلات عمومي که افرادي از مسئولين با ايشان مطرح مي‌کنند ديده مي‌شود.

«آقاي… عضو شوراي نگهبان آمد گزارش تأسيس مرکز تحقيقات فقهي و انتشارات فقهي را داد و کمک خواست و با توجه به نتايج انتخابات اخير از من خواست شخصاً براي امور فرهنگي و اقناع جوانان اقدام کنم.»

خواننده اين فراز از خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني اگر مايل باشد بداند ايشان آيا کمکي کرده و آيا اقدامي براي امور فرهنگي انجام داده يا نه، نمي‌تواند پاسخ سؤال‌هاي خود را از اين روزنوشت‌ها پيدا کند.

2- اختصار، در بعضي موارد موجب مبهم ماندن اصل موضوعاتي شده که در روزنوشت به آنها اشاره شده است.

«آقاي مسيح مهاجري آمد انتقاد داشت از سپردن کار دبيرخانه به آقاي محسن رضائي… و از من خواست که کمک کنم براي اصلاح حوزه قم و تقاضاي مصاحبه در اين باره داد و کتاب خاطرات فلسفي را آورد.»

در اين فراز از روزنوشت، حداقل سه ابهام وجود دارد. اول اينکه دبيرخانه چه مؤسسه‌اي به آقاي محسن رضائي سپرده شده؟ ديگر اينکه انتقاد به چه دليل بود؟ و سوم اينکه مشکل حوزه علميه قم چه بود که از ايشان خواسته شد براي اصلاح آن کمک کنند؟

طبعاً کساني که با وقايع مورد اشاره در اين فراز از روزنوشت‌ها مواجه مي‌شوند، مايل هستند پاسخ اين سؤال‌ها را نيز بدانند ولي فقط در صورتي مي‌توانند به پاسخ دست يابند که خارج از اين خاطرات، اطلاعات ديگري داشته باشند.

نمونه ديگر، ماجراي اختلاف ميان علامه سيدمحمدحسين فضل‌الله و بعضي مراجع قم است که در روزنوشت آقاي هاشمي رفسنجاني اينطور آمده:

«شب، مهمان رهبري بودم…. درباره سفر به اروميه و مرزها صحبت کرديم و سفر آينده‌ام به قم و اختلاف زشت بين علامه سيدفضل‌الله و آيات وحيد خراساني و شيخ‌جواد تبريزي که منجر به صدور اعلاميه عليه يکديگر شده، مذاکره شد. رهبري قبول نداشتند و نامه‌اي را خواندند که يکي از علماي عرب به ايشان نوشته که دخالت کنند براي رفع اختلاف سيدفضل‌الله و علماي قم بر سر فضائل و صفات حضرت زهرا.»

کسي که اين فراز از روزنوشت را مي‌خواند، اگر از محتواي اختلاف ميان علامه سيدمحمدحسين فضل‌الله که از علماي لبنان بود با بعضي مراجع قم اطلاعي نداشته باشد نمي‌تواند بفهمد دعوا بر سر چه چيزي بود. آوردن عبارت کوتاه «بر سر فضائل و صفات حضرت زهرا» اين ابهام را برطرف نمي‌کند و به سؤال مخاطب جواب نمي‌دهد، زيرا او نمي‌داند سخن از کدام فضائل و صفات است و کداميک از دو طرف درباره فضائل و صفات حضرت زهرا چه مي‌گفتند.

ماجرا اين بود که علامه سيدمحمدحسين فضل‌الله در سخنراني‌ها و نوشته‌هايش، سيلي زدن به حضرت زهرا و سقط جنين و بعضي مسائلي که در کتاب‌ها درباره‌ آن حضرت آمده است را نقد و رد کرده بود و بعضي از مراجع تقليد قم به اين مطالب اعتراض کردند و همين دعواها باعث شد علامه فضل‌الله از آن زمان (1367) به بعد تا آخر عمر از سفر به ايران خودداري کرد. آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از اين جزئيات مطلع بود ولي براي رعايت اختصار آن را در روزنوشت خود نياورد شايد با اين تصور که همه از اين ماجرا خبر دارند درحالي که اولاً در همان زمان هم بسياري از مردم اطلاعي از اين قبيل مسائل نداشتند و ثانياً کساني که در آينده اين روزنوشت را مي‌خوانند با سؤال‌هايي مواجه مي‌شوند که پاسخ‌ آنها را از اين نوشته نمي‌توانند به دست بياورند.

3- پرداختن به مطالب غيرضروري و غير لازم، يکي از عيوب روزنوشت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني است. نگارش اينکه مثلاً در حياط خانه نشستيم، کاهو خورديم، يا وقتي به خانه رفتم کسي نبود و يا هواي اطاق گرم بود و دير خوابم برد، هرچند به عنوان خاطرات خانوادگي خوبست ولي گنجانده شدن اين قبيل مطالب در خاطرات کسي که در بالاترين سطوح مسئوليت‌هاي سياسي قرار داشت، زائد به نظر مي‌رسد. شايد به اصل نگارش اين قبيل مطالب جزئي ايرادي وارد نباشد ولي انتشار عمومي آنها ضرورتي ندارد.

غبارروبي از تاريخ

يکي از ويژگي‌هاي خاطره‌نويسي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اينست که بسياري از مجهولات تاريخ انقلاب و نظام جمهوري اسلامي را در معرض روشنائي قرار مي‌دهد و پرده ابهام از چهره آنها بر‌مي‌دارد. به عبارت ديگر، کار بزرگ اين روزنوشت‌ها اينست که از وقايع مهم تاريخ انقلاب اسلامي غبارروبي و کار تاريخ‌نويسان این مقطع از تاريخ ايران را آسان مي‌کند. به همين دليل، کساني که بخواهند تاريخ ايران معاصر را بنويسند، قطعاً از مراجعه به خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني بي‌نياز نيستند. نه‌تنها بي‌نياز نيستند، بلکه اگر بخواهند تاريخ‌نگاريشان از قوت و اعتبار برخوردار باشد چاره‌اي جز مراجعه به اين خاطرات ندارند.

نکته بسيار مهم اينکه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني وقايع را خالي از سانسور و گرايش‌هاي جناحي و بدون آنکه تحت تأثير قدرت باشد همانطور که درک مي‌کرد مي‌نوشت. اين ويژگي بسيار ارزشمند را اگر کنار اشراف کامل نويسنده اين خاطرات بر رويدادها در بالاترين سطح حاکميتي قرار دهيم، اهميت و اعتبار اين روزنوشت‌ها مشخص مي‌شود.

يکي از جالب‌ترين نمونه‌هاي خالي بودن روزنوشت‌ها از گرايش‌ها در خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني اينست:

«شب رفتم به حسينيه امام خميني در روضه رهبري شرکت کردم. واعظ و مداح، حرف‌هاي سستی مطرح کردند و برخي مستمعين هم ناجور گريه مي‌کردند. جلسه رهبري مي‌تواند متين‌تر از اين باشد.»

مي‌بينيم که در اين فراز از روزنوشت، دقيقاً آنچه در ذهن نویسنده بوده بر روي کاغذ آمده و هيچگونه ملاحظه‌اي نسبت به قدرت يا دوستي يا جايگاه ويژه‌اي که براي صاحب مجلس قائل بود در نظر گرفته نشده. حتي مي‌توان گفت با کنار گذاشتن ملاحظات، دلسوزي براي جايگاه رهبري و اينکه در چنين جائي محتواي مطالب و نوع رفتارها بايد بالاتر و بهتر باشد، در اين روزنوشت کاملاً آشکار است.

اگر اين قبيل روزنوشت‌ها، که در خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني زياد است، بدون سانسور منتشر شوند، اصالت اين منبع تاريخ‌نگاري حفظ خواهد شد. چنين ويژگي‌هايي است که مي‌تواند تمام وقايع را همانگونه که رخ داده‌اند و تمام واقعيت‌ها را بدون آنکه غباري بر چهره داشته باشند در اختيار آيندگان و همينطور تاريخ‌نگاران قرار دهد.

مورد ديگر به نوع تعامل جناح‌ها با رهبري و اصولاً چگونگي عملکرد صاحبان قدرت مربوط مي‌شود. بعد از پيروزي حجت‌الاسلام سيد محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري 1376 نکات مهمي درباره نوع برخورد حاکميت و صاحبان قدرت با او و کابينه‌اش مطرح بود. آقاي هاشمي رفسنجاني که قدرت را بسيار راحت به رئيس‌جمهور بعد از خود واگذار کرده و به او براي تشکيل کابينه و مسلط شدن بر امور کمک زيادي نموده بود، درباره نوع برخورد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در همين زمينه در خاطرات خود مي‌نويسد:

«آقاي مرعشي آمد راجع به احتمالات کابينه صحبت کرد و خبر داد که دکتر روحاني در مجلس از قول رهبري نقل کرده که ايشان مايل است در تصويب وزراي پيشنهادي آقاي خاتمي، مجلس هماهنگي نشان دهد و اين باعث ناراحتي بخشي از جناح راست شد.»

اين فراز از روزنوشت، از يکطرف برخورد حاميانه رهبري نسبت به دولت اصلاحات را نشان مي‌دهد و بر روي شايعاتي که در جهت عکس اين برخورد دامن زده مي‌شد خط بطلان مي‌کشد و از طرف ديگر پرده از چهره کساني که مدعي پيروي از رهبري بودند برمي‌دارد. دوران حاکميت دولت اصلاحات يکي از مقاطع پرحساسيت و پرتنش ميان دو جناح راست و چپ بود و تلاش زيادي براي منفي نشان دادن رفتار رهبري نسبت به آن دولت صورت گرفت. مطالبي از قبيل آنچه در اين فراز از خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني آمده مي‌تواند واقعيّت‌هاي آن زمان را به صورت عريان نشان دهد و به تاريخ‌نگاران براي پيدا کردن واقعيت‌ها کمک کند.

نماياندن خطر گرايش‌هاي افراطي و تفريطي، يکي ديگر از ويژگي‌هاي خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است. در يکي از روزنوشت‌ها ايشان از گزارش افراطي يکي از مسئولين امنيتي دوران رياست جمهوري خود درباره بعضي از مسئولين خبر مي‌دهد که نشان‌دهنده تلاش آن شخص براي منحرف جلوه دادن اين و آن و فراهم ساختن زمينه برخورد با آنان است. در ادامه همين روزنوشت آمده است: «نصيحتش کردم که افراط‌کاري نکند و بدرفتاري با متهمان نکند و خدمات ارزشمند آنها را ببيند و عيوب را بزرگ نکند.»

نقل اين گزارش و نصيحتي که به آن مسئول افراطي کرده، قبل از هرچيز شرايط خاص زمان وقوع اين خاطره را نشان مي‌دهد و اينکه تلاش براي ايجاد تقابل و دوگانه‌سازي در جامعه اسلامي ما از چه زماني آغاز شد و چه کساني در پديد‌ آمدن اين وضعيت مؤثر بودند. علاوه بر اين، به روشني مي‌توان فهميد مشي اعتدالي آقاي هاشمي رفسنجاني و تلاش وي براي جلوگيري از دوقطبي شدن جامعه انقلابي و اسلامي، ريشه‌اي قديمي دارد و به سال‌هاي بعد از کناره‌گيري وي از قدرت مربوط نمي‌شود.

جمع‌بندي

هرچند اين بررسي از جامعيت لازم برخوردار نيست اما اين واقعيت را مي‌تواند به اثبات برساند که خاطره‌نويسي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني عليرغم داشتن بعضي ايرادها و نواقص، از امتيازاتي برخوردار است که آن را به منبعي مهم براي تاريخ‌نگاري معاصر تبديل کرده است.

نقاط ضعف موجود در روزنوشت‌هاي آقاي هاشمي رفسنجاني، به‌گونه‌اي نيستند که به مرجع بودن اين خاطرات لطمه‌اي وارد کنند. مي‌توان گفت اگر نواقصي از قبيل مختصر‌نويسي و بي‌پاسخ ماندن بعضي سؤال‌ها در اين روزنوشت‌ها وجود نداشت، بسيار بهتر بود ولي نقاط قوت و امتيازات بقدري زياد است که اين نواقص در برابر آنها ناچيز است.

اشراف بي‌نظير بر مسائل، حضور مستمر در متن تصميم‌گيري‌ها، ارتباط بسيار نزديک با رهبري چه در دوران امام و چه بعد از ايشان، بي‌نيازي از رعايت بعضي ملاحظه‌کاري‌ها، برخورداري از بالاترين سطوح مسئوليت‌هاي تقنینی، اجرائي، دفاعي و نظارتي و نفوذ بسيار بالاي شخصيتي در جامعه و در لايه‌هاي مختلف جامعه، نويسنده اين خاطرات را به مرجعي جامع تبديل کرده و همين ویژگی‌ها توانسته روزنوشت‌هاي او را از بالاترين امتيازات برخوردار کند. تأکيد مجدد و مضاعف بر اين امتياز که خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني واقعاً روزنوشت هستند يعني ايشان هرشب قبل از استراحت، مقید بود خاطرات روزانه را بنويسد و به فردا موکول نکند، از اهميت زيادي برخوردار است، زيرا دور ماندن آن از خطاي ذهن و فراموشي را به صفر يا نزديک صفر مي‌رساند.

نکته فوق‌العاده مهمي که لازم است در اينجا مورد توجه قرار گيرد اينست که خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني علاوه بر اينکه براي تاريخ‌نگاران معاصر و آينده مرجع است، مي‌تواند مانع تحريف تاريخ انقلاب اسلامي و رويدادهاي مهم چهار دهه اول استقرار نظام جمهوري اسلامي نيز باشد. طبعاً هرکس بخواهد ميزان صحت و سقم مطالب نويسندگان و تاريخ‌نگاران درباره اين مقطع از تاريخ‌ ايران را به دست بياورد، يکي از معتبرترين مآخذ و منابع راستي‌آزمائي، روزنوشت‌هاي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني است.

مسیح مهاجری

شهریور 1398