1

کارنامه کامیاب موسی صدر

مهندس حسین کاشفی از چهره‌های تحصیلکرده جریان اصلاحات در ایران است که دهسال از دوران جوانی خویش را در آلمان مشغول تحصیل و تحقیق و در همان دوران، سه دوره عضو هیئت مدیره اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا بوده‌است. وی عضویت در هیات موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی را نیز در کارنامه خود داشته ومعاون دبیر کل و رئیس هیات اجرایی و سخنگوی این حزب نیز بوده‌است. کاشفی به عنوان نماینده جبهه مشارکت در شکل گیری و تاسیس خانه احزاب نقش داشته، عضو شورای مرکزی و نایب رئیس و رئیس شورای مرکزی دوره پنجم خانه احزاب ایران نیز بوده‌است. این کنشگر سیاسی بی‌حاشیه، عضو شورای مرکزی و معاون دبیرکل و رئیس هیات اجرایی و رئیس کمیته تشکیلات حزب اتحاد ملت ایران اسلامی بوده و در کنار آن مسئولیت‌های اجرایی چندی را بر عهده داشته است؛ از جمله قائم مقام معاون وزیر و مدیر عامل شرکت ملی پالایش و پخش فر آوردی های نفتی ایران ورئیس هیئت مدیره شرکت پالایشگاه نفت آبادان.
حسین کاشفی در مدت اقامت خود در آلمان که مقارن پیرزوی انقلاب 1357 در ایران و اوجگیری فعالیت‌های دانشجویی بوده‌است، این فرصت تاریخی را داشته که با شخصیت‌های تأثیرگذاری همچون دکتر صادق طباطبایی و امام موسی صدر مراوداتی داشته باشد.
ضمن تشکر از ایشان که وقتشان را در اختیار خاطرات سیاسی قرار دادند متن گفتگوی مفصل حسن اکبری بیرق را با ایشان تقدیم خوانندگان می‌کنیم.

فایل صوتی مصاحبه تقدیم به پژوهشگران محترم:

در آغاز گفتگو لطفا از زمینه‌های آشنایی خود با امام‌موسی‌صدر گزارشی اجمالی ارائه نمایید.
من در سال 1350 برای تحصیل به آلمان رفتم و چون قبل از آن در ایران با آقای مرتضی طباطبایی در انستیتو تکنولوژی مشهد با هم بودیم و آشنایی داشتیم، ایشان که متوجه شد من می‌خواهم به آلمان بروم، گفت: من برادرم آلمان است؛ شما آن‌جا می‌روی، پیش برادر من (یعنی آقای صادق طباطبایی) برو و اگر کار و مشکلی هم داشتی ایشان آن‌جا مسأله‌ات را حل می‌کند. آقای صادق طباطبایی در شهر آخن دانشجو بود و آخن هم یکی از شهرهایی بود که انجمن‌های اسلامی در آن‌جا فعّال بود؛ در واقع انجمن اسلامی آخن در آن زمان فعّالیت‌های گسترده‌ای داشت. البته بحث اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا خود نیز تاریخچه‌ای دارد که خوشبختانه من و دوستان‌مان آن را تهیه کرده‌ایم و تبدیل به کتاب شده است. ما از ابتدای شکل‌گیری آن تا زمانی که آن‌جا بودیم و مسؤولیت داشتیم (یعنی سال1360) توانستیم آن را مستند کنیم. در هرحال سال 1350 که من به آلمان رفتم، آن‌جا از طریق معرفی آقای دکتر طباطبایی با آقای دکتر صادق طباطبایی آشنا شدم و در انجمن اسلامی بودیم. طبیعتاً انجمن اسلامی یا اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا قسمتی از کارهایی که انجام می‌داد بحث فلسطین و حمایت از فلسطین و جنوب لبنان بود و ارتباط با حضرت امام در نجف بود. در مجموع ضمن کارهای مختلفی که انجام می‌داد، یک قسمتی از کارش فعالیت در زمینه شناخت و حمایت از حرکت فلسطین و به‌خصوص دوستانی که در منطقه بودند بود؛ از جمله امام موسی صدر.
ما با آقای طباطبایی در یک انجمن بودیم و ارتباط خیلی نزدیکی با هم داشتیم. از طریق ایشان ارتباط بیشتری با امام موسی صدر پیدا کردیم. یک سفر که ایشان به آلمان آمدند، به انجمن ما نیز آمدند و در مورد مسأله جنوب لبنان و اصلاً خود لبنان و منطقه صحبت کردند. همان‌طور که می‌دانید دکتر چمران قبلاً در آمریکا بود و ارتباط خوبی با آقای صادق طباطبایی داشت. در آن زمان فعالیت‌هایی که امام موسی صدر در لبنان داشتند و می‌خواستند در مؤسسه‌ای که آن‌جا داشتند، به ایشان کمک شود، آقای دکتر چمران معرفی شده بود و ایشان هم پذیرفتند. دکتر چمران در کنار آقای امام موسی صدر فعالیت‌هایی داشتند که خیلی گسترده و مناسب بود و در تاریخ ماندگار است. ایشان هم عضو انجمن‌های اسلامی آمریکا و کانادا بودند و ارتباطی بین انجمن‌های اسلامی اروپا با آمریکا و کانادا وجود داشت؛ علاوه‌بر این دوستی و رفاقت آقای صادق طباطبایی با آقای دکتر چمران موجب می‌شد که دکتر چمران هم هر چند وقت یک بار به آلمان بیایند و از این رو در جلسات انجمن که در شهر آخن بود شرکت می‌کردند و بعداً نیز جلسات در شهر بوخوم تشکیل می‌شد زیرا آقای طباطبایی برای ادامه تحصیلش به بوخوم رفته بود. انجمن اسلامی بوخوم نیز جزو انجمن‌های اسلامی فعّال بود و وقتی دکتر چمران می‌آمد، طبیعتاً گزارشی که ایشان می‌داد در رابطه با بحث منطقه و عمدتاً لبنان بود. پس آشنایی من اولاً از طریق آقای طباطبایی و ثانیاً خود اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا بود.

آن موقع خاطرتان هست که دکتر حبیبی نیز آن‌جا بود و مجموعه کتابی تحت عنوان حرکت کرامه و مجموعه کرامه تهیه کرد که از جمله کارهای انجمن اسلامی اروپا به حساب می‌آمد. هدف از این کار شناساندن فلسطین و حرکت فلسطین و جنایات صهیونیست‌ها و صهیونیسم نسبت به مسلمانان و مردم فلسطین بود که این‌ها به زبان‌های مختلف و بعد به فارسی ترجمه شد. یکی از کارهای خوب انجمن‌های اسلامی، ترجمه کردن این‌ها بود تا این حرکت را هم به اعضای خود معرفی کند و هم به سایر فارسی‌زبانان و ایرانیانی که در سراسر دنیا بودند؛ از ایران گرفته تا پاکستان، افغانستان، هندوستان، سوریه و کشورهای اروپایی و اکثر کشورها مثل اتریش، ایتالیا، بلژیک، فرانسه، انگلستان، سوئد و … چون هم ایرانی داشتند و هم انجمن‌های اسلامی فعّال. این کتاب‌ها از طریق انجمن‌های اسلامی اروپا عرضه می‌شد و یکی از کارهای خوبی بود که این انجمن‌ها در معرفی حرکت فلسطین و به‌خصوص عزیزان‌مان از جمله آقای امام موسی صدر در جنوب لبنان انجام می‌دادند. این کتاب‌ها نیز در آشنایی ما با این حرکت نقش مهمی داشتند.

به یاد دارید شهید چمران چه سالی از آمریکا به لبنان رفت؟
فکر می‌کنم سال‌های حدود 49 یا 50 بود. چون زمان زیادی گذشته تاریخ دقیق آن را نمی‌دانم ولی من سال 50 به بعد آن‌جا حضور داشتم پس با این تفاصیل، قبل از سال 50 رفته بود.
‌یعنی وقتی شما به آلمان رفتید، ایشان به لبنان رفته بود؟
بله
سخنرانی که گفتید آقای صدر در آلمان انجام داد، در بوخوم بود؟
نه در آخن؛ در انجمن اسلامی شهر آخن.
در آن موقع چقدر دانشجوی ایرانی در آخن بود؟
در آن سخنرانی بیشتر بچه‌های انجمن اسلامی حضور داشتند. امام موسی صدر گاهی به خانواده‌ها سر می‌زدند و وقتی می‌آمدند، برنامه‌هایی داشتند. ما از آمدن ایشان نزد آقای طباطبایی باخبر شدیم و این وقت را غنیمت شمردیم و به آقای طباطبایی گفتیم حالا که ایشان هستند، شما ایشان را با خود به انجمن بیاورید تا ما از صحبت‌هایشان استفاده کنیم؛ بنابراین حاضرین در حد خود جلسه انجمن بودند یعنی حدود 60 نفر اما بعداً این صحبت‌ها منتشر شد یعنی این‌طور نبود که یک جلسه خودمانی و چند نفره باشد؛ بلکه مطالبی که امام موسی صدر گفتند به بیرون نیز انتشار یافت. مطالبی که گفتند، بخشی جنبه داخلی داشت که هیچ؛ اما آن بقیه که در رابطه با خود لبنان و نقشی که ایشان داشتند بود، به بیرون انتشار یافت. آقای صدر بیشتر بحث‌های کلان را مطرح می‌کرد ولی دکتر چمران بیشتر بر نقشی که امام موسی صدر داشت و جزئیات تأکید می‌کرد. این‌که فرد چه کاری می‌کند که در قلب افراد می‌رود و امام موسی صدر چه حرکتی می‌کرد که علاوه‌بر اهل سنّت، مسیحیان نیز جذب ایشان می‌شدند، ایشان را مورد تکریم قرار می‌دادند و حرف‌هایش را می‌پذیرفتند. دکتر چمران خیلی وارد جزئیات بحث می‌شد.

دانشجویان انجمن اسلامی چه نگاهی به امام موسی صدر داشتند؟ نگاهشان به او به عنوان یک شخصیت انقلابی بود یا خیر؟
در آن زمان همه ما جوان بودیم و همه دنبال مباحث انقلابی بودیم؛ می‌دیدیم که ایشان از حرکت جنبش‌های فلسطین حمایت می‌کند و خودش دارد زمینه‌ای فراهم می‌کند که بتواند در برابر صهیونیست‌ها ایستادگی کند و دست به تشکیل یک سازمان می‌زند؛ پس ما او را یک فرد انقلابی می‌دانستیم. یک موقع فرد ضمن اینکه انقلاب‌پرور است، سازمان نیز دارد و مدیریت می‌کند و در گستره‌ای کار می‌کند که در بخشی از آن، بحث انقلابی می‌شود. با توجه به خبرهایی که می‌شنیدم و کارهایی که آقای صدر انجام می‌دادند، ما ایشان را در صحنه گسترده‌تری می‌دیدیم.
‌در آن سخنرانی درباره ایران هم صحبت کردند؟
در آن‌جا خیر، درباره ایران نبود و بیشتر بحث‌های منطقه بود.

‌بعد این آشنایی ادامه پیدا کرد؟
بله. ما کاملاً در جریان مسائل قرار می‌گرفتیم. با سفرهایی که بعضی از دوستان از جمله خود مرحوم صادق طباطبایی می‌رفت، خبرهای آن‌جا می‌آمد و ما همیشه خبرهای دست اول آن‌جا را داشتیم. دکتر چمران هم که آن‌جا بود، سازمان‌هایی وجود داشت که آقای چمران مسؤول آن سازمان‌ها بود ولی معلوم بود که نقشی بیش از مسؤولیت سازمان دارد؛ ایشان هم به نحو دیگری مورد تأیید همه ما بود و ایشان را می‌شناختیم؛ آقای چمران خیلی در آنجا نقش داشت از آن طریق هم ما باز تغذیه می‌شدیم و مطلع می شدیم. این بود که روز به روز این ارتباط و این نزدیکی و علاقمندی به حرکت جنوب لبنان که در آن زمان به عنوان حرکه المحرومین مطرح بود، بیش‌تر می‌شد. آن‌جا شبیه به فلسطین هم بود یعنی ما همان‌طور که برای ایران نگران بودیم و می‌خواستیم از مبارزین داخلی ایران به شکل‌های مختلف حمایت کنیم، عین همین حس را هم برای جنوب لبنان یا برای فلسطین داشتیم یعنی چنین دیدی را بچه‌ها در آن زمان داشتند و در مجموع می‌گفتند همه این‌ها، هم مسلمان هستند و هم انسان و ما باید از حقوق همه این‌ها دفاع کنیم؛ لذا همان‌طور که برای ایران نگران هستیم، باید برای لبنان و سوریه و فلسطین نیز نگران باشیم.
‌این نگرانی که برای ایران گفتید، در منش و گفتار و رفتار آقای موسی صدر دیده می‌شد؟
بله. در نوع نگاه ایشان که بگویید از نظر عملکردی و برخوردی چه تأثیراتی داشته دیده می‌شد؛ این‌که چه کارهایی انجام داده و آیا این کارها صرفاً در جنوب لبنان بوده یا خیر، همه این‌ها نشان‌گر این نگرانی بودند. در این‌جا لازم است اشاره شود که چرا آقای صدر به لبنان رفت. ایشان در ایران به حوزه رفت و بعد از دانشگاه تهران در رشته حقوق فارغ التحصیل شد. بعد که برای ادامه تحصیل به نجف رفت، از نجف برای دیدن عموزاده‌هایش که در صور زندگی می‌کردند، راهی آن‌جا شد. در همین دیدار از صور، با علامه شرف‌الدین که در آن موقع رهبر شیعیان لبنان بود، آشنا شد. شرف‌الدین از او خیلی خوشش آمد و همان جا از او خواست که به آن‌جا برود و بعد از او، ادامه‌دهنده راهش باشد. آقای صدر می‌گوید که فعلاً در نجف کار دارد و بازمی‌گردد. تا این‌که در سال 1338 شرف‌الدین به رحمت خدا می‌رود. در این زمان امام موسی صدر راهی آن‌جا می‌شود که هم در مراسم شرکت کند و هم حضوری داشته باشد. ظاهراً علامه شرف‌الدین در وصیت‌نامه‌اش قید کرده بود که آقای موسی صدر این مسؤولیت را عهده‌دار شود. به همین دلیل، هم آیت‌الله بروجردی که در آن موقع در قید حیات بودند و روحشان شاد، از این مسأله استقبال می‌کنند و هم اطرافیان خود شرف‌الدین و هم مردم لبنان. وقتی آقای صدر برای شرکت در مراسم می‌روند، از ایشان خواسته می‌شود که در همان‌جا بماند. آقای صدر قبول می‌کنند و از سال 1338 که 31 سال داشتند (چون متولد 1307 بودند) رهبر شیعیان لبنان می‌گردند.
وقتی این شخص 31 ساله را به عنوان رهبری می پذیرند، به لحاظ وجاهت و مقبولیت بسیار ارزشمند بوده و از این‌جا باید بحث آقای صدر شروع شود. به‌طور خلاصه بدون اینکه خودش بخواهد، از آقای علامه شرف‌الدین گرفته تا آیت‌الله بروجردی و همچنین خود مردم، می‌خواهند که ایشان بیایند و این مسؤولیت را بپذیرند.

با توجه به وضعیتی که در جنوب لبنان یا در مجموع خود لبنان وجود داشته، بحث شهروند درجه یک و درجه دو، شیعیان شهروند درجه دو محسوب می‌شدند و بسیار پایین بودند، کارهای بسیار پایین را به شیعیان می‌دادند، اگر از فئودال‌هایی که در میان شیعیان بودند بگذریم، اکثر مردم شیعه در فقر و در استضعاف بودند و در این شرایط، آقای صدر رفته و می‌خواست با این مردم کار کند. حتماً در مورد حرکه المحرومین شنیده‌اید که ایشان اذعان می‌دارد درست است که این‌ها محروم هستند ولی باید حرکتی در این‌ها به وجود بیاید و از این‌جا دید و نگاه ما به آقای صدر مشخص می‌شود. ایشان وقتی حرکه المحرومین را شکل می‌دهد، نمی‌گوید فقط شیعیان بیایند عضو شوند؛ می‌گوید همه محرومین که می‌توانند مسیحی باشند، می‌توانند سنّی باشند و می‌توانند شیعه باشند، فرقی نمی‌کند و این، گام مثبتی برای این حرکت بود.
همان‌طور که می‌دانید قبل از سال 1919 فرانسوی‌ها در لبنان حضور داشتند و لبنان در اصل مستعمره فرانسه بود. در آن موقع مسائل و جنگ‌هایی در خاورمیانه و به‌خصوص در خود لبنان رخ می‌داد. در سال 1919 که آزادی به وجود می‌آید و قانون اساسی را می‌نویسند، در قانون خود پیش‌بینی می‌کنند که رئیس جمهور مسیحی باشد، رئیس دولت اهل سنت باشد و رئیس مجلس هم شیعه باشد که در واقع این پیش‌بینی بر اساس جمعیت بوده اما در اصل کسی نبود که از حقوق شیعیان دفاع کند و نسبیت به درستی رعایت نشده بود. آن‌ها هر کدام جدا از بحث قانون و حضورشان در دولت و مجلس، جلسات جدا برای خود داشتند؛ مسیحیان جدا و اهل سنت جدا؛ اما شیعیان چنین چیزی نداشتند؛ بنابراین شیعیان مجلسی به وجود می‌آورند که همان مجلس اعلاء شیعیان لبنان باشد و چون همه امام موسی صدر را قبول داشتند، به او می‌گویند که خود ایشان باید رئیس این مجلس باشد. دستاوردهای آقای صدر از اینجا دارد شروع می‌شود که در رابطه با جایگاه شیعیان است.
اولین کاری که آقای صدر می‌کند سازماندهی و ایجاد تشکیلات و مدیریت آن‌ها است تا به شیعیان هویت جدیدی داده شود. چون همه مردم شاهد این تلاش‌های آقای صدر بودند، علاقمندی نسبت به ایشان بیشتر می‌شود تا حدّی که خودشان تصویب می‌کنند آقای صدر مادام العمر رئیس این مجلس باشد؛ البته یک شرط می‌گذارند و آن هم سن است و می‌گویند تا 65 سالگی‌اش. البته با رفتن ایشان به لیبی و ربوده شدن و مسائلی که متأسفانه برایشان پیش می‌آید، به 65 سالگی هم نمی‌رسد.
بعد از این مجلس اعلاء، کمی که جلوتر می‌روند یک هنرستان شبانه‌روزی درست می‌کنند که در آن‌جا چمران نقش داشته تا نیروهای جوان را بیاورند و هم از نظر تحصیلی و هم از نظر ایدئولوژی، کاری فرهنگی و نظامی انجام دهند. این جوانان بیایند و آن‌جا کاملاً تربیت شوند و اگر امروز بحث حزب‌الله را می‌بینیم، بسترش در آن زمان فراهم شده و هسته‌های اولیه آن در آن زمان کاشته شده که بعد تبدیل به اَمل می‌شود؛ یعنی سازمان اَمل.
قبل از تشکیل این سازمان، بخشی از فلسطینی‌ها در جنوب لبنان ساکن شده بودند و بخشی هم در اردن بودند و صهیونیست‌ها دائم با آن‌ها برخورد داشتند و حملاتی به آن‌ها می‌شد. وقتی به جنوب لبنان حمله می‌شد دیگر فرقی نداشت و شیعه و سنی همگی دچار مشکل می‌شدند. به همین خاطر امام موسی صدر به دنبال این بود که سازمانی به وجود بیاورد تا بتوانند در قالب سازمان اَمل، در جنوب لبان که مورد یورش همیشگی صهیونیست‌ها قرار می‌گرفت، سپر دفاعی ایجاد کنند و از خود دفاع کنند. تشکیل این سازمان، کاملاً مخفی بود تا این‌که اسرائیل حمله‌ای صورت می‌دهد و آن‌ها مجبور به دفاع از خود می‌شوند و این سازمان افشا می‌شود. پس از آن دیگر به‌طور علنی کار خود را ادامه می‌دهند.

بنابراین بعد از حرکه المحرومین، این سازمان اَمل است که به وجود می‌آید. امام موسی صدر نقش هویت‌بخشی به شیعیان لبنان را بر عهده داشت. این هویت‌بخشی به‌وسیله سازمان‌هایی بود که به وجود آورد اما نگاه‌ش تنها این‌طور نبود که معطوف به شیعیان جنوب لبنان باشد؛ بلکه به شکلی بود که به نظر می‌رسد بیشتر حفظ لبنان و یکپارچگی لبنان برای او ملاک بوده‌است. دلیل اهمیت یکپارچگی لبنان برای آقای صدر این بود که در آن‌جا نیروهای داخلی مثل برخی گروه‌های مارکسیستی یا حزب بعث عراق که در لبنان پایگاه داشتند یا سازمان سیا و موساد داشتند زمینه‌ای را فراهم می‌کردند که مجموعه لبنان را از بین ببرند و آن را تجزیه کنند، این‌جاست که یکی از برخوردهای هوشمندانه امام موسی صدر این بود که از این اتفاق جلوگیری کند.
نیروهای داخلی به دنبال این بودند که بگویند بخشی را به مسیحیان بدهید، بخشی را به سنّی‌ها و بخشی را به شیعیان، همان‌طور که برخی کشورهای دیگر با اقوام یا مذاهب مختلف این کار را کرده‌اند. این پیشنهاد که هر کس گوشه‌ای داشته باشد، شاید به نظر خوب بیاید و برخورد ملی ایجاد نشود اما در عوض برخوردهای قومی یا مذهبی رخ می‌دهد. از این رو این مسأله هم بسیار بالا می‌گیرد و حتی منجر به جنگ داخلی در لبنان می‌شود. در این اوضاع امام موسی صدر دو کار انجام می‌دهد: یک این‌که خودش به مسجد الصفا در بیروت می‌رود و در آن‌جا اعتصاب غذا می‌کند. کمی بعد، این اعتصاب علنی می‌گردد و همه متوجه می‌شوند که امام موسی صدر آمده و دست به اعتصاب غذا زده و می‌گوید من به خدا پناه بردم و می‌دانم چه اتفاقی می‌خواهد برای این کشور بیفتد. باید یکپارچگی این‌جا را حفظ کنیم تا جلوی جنگ گرفته شود. سپس گروه‌های مختلفی در آن‌جا به دیدار امام موسی صدر می‌روند. این بحث جنگ داخلی آن‌قدر شدت گرفته بود که نمی‌توانستند کاری کنند. حتی سران کشورهای دیگر از جمله یاسر عرفات یا حافظ اسد که رئیس جمهور سوریه بود و قدرت نظامی هم داشتند، اهمیتی به این قضیه نمی‌دهند. امام موسی صدر از حافظ اسد می‌خواهد که از نظر نظامی به آن‌ها کمک کند تا بتوانند این بحث داخلی خود را جمع کنند. پس او با اعتصاب غذا از یک طرف و مدد جستن از حافظ اسد و سران دیگر کشورها جهت تقویت نظامی از طرف دیگر، موفق می‌شود جلوی جنگ داخلی را بگیرد.
با جلوگیری از جنگ داخلی، همه می‌پذیرند که دیگر دنبال خواسته‌های بیشتر نباشند. از جمله مسیحیان مارونی به دنبال این بودند که همه چیز را مال خود کنند. حال اسمش را هوای نفس بگذاریم یا قدرت گهگاهی، طرف می‌گوید من باید همه کاره باشم و همه چیز باید در اختیار من باشد. این‌جاست که نقش دوم امام موسی صدر شکل می‌گیرد. نقش اولش سازماندهی و ایجاد هویت برای شیعیان لبنان و مجلس اعلای لبنان بود و نقش بعدی انسجام و یکپارچگی لبنان. همان‌طور که ما درباره ایران می‌گوییم ایران برای همه ایرانی‌ها است و رنگ و زبان و قومیت و مذهب فرقی نمی‌کند چون همه ایرانی هستند و حق زندگی دارند و طبق قانون اساسی باید این‌جا زندگی کنند و فرقی بین این فرد و آن فرد وجود ندارد، در آن‌جا نیز امام موسی صدر این نگاه را به وجود می‌آورد که لبنان متعلق به همه لبنانی‌ها است ولی بر طبق قانون باید بپذیریم که رئیس جمهور مسیحی باشد، رئیس دولت اهل سنّت باشد و رئیس مجلس نیز شیعه باشد. این بود گام دوم و حرکت دومی که امام موسی صدر به وجود می‌آورد و واقعاً در تاریخ لبنان اثر دارد. به همین خاطر مردم لبنان نیز ایشان را قبول داشتند و این مقبولیت فقط مختص شیعیان نبود بلکه همه لبنانی‌ها او را دوست داشتند و مجذوب او بودند.
کار دیگری که امام موسی صدر انجام می‌دهد در باب نقش منطقه‌ای او است. در آن زمان یکی از مسائل و مشکلاتی که وجود داشت، اختلافاتی بود که بین گروه‌های مبارز در سطح منطقه وجود داشت به خصوص گروه‌های فلسطینی از یک طرف و کشورهای منطقه از طرف دیگر. کشورهای منطقه به‌خصوص اردن و ملک حسین به دنبال این بودند که به نحوی دخالت کنند و نگذارند این گروه‌های فلسطینی کار کنند تا بتوانند به شکلی استفاده‌های سیاسی خود را ببرند. این‌ها نمی‌توانستند بین خود به یک جمع‌بندی برسند زیرا مثلاً اگر شما می‌خواهید از حقوق فلسطینی‌ها دفاع کنید، باید برنامه‌ای داشته باشید و برای خود سازمانی داشته باشید و همدیگر را نیز قبول داشته باشید؛ این نمی شود که هم در داخل خود با هم بجنگید و هم ادعا کنید که می‌خواهید با صهیونیست‌ها بجنگید. در این‌جا امام موسی صدر این نقش را بسیار زیبا بر عهده می‌گیرد و بین همه آن‌ها وحدت ایجاد می‌کند. چگونه؟ امام موسی صدر در ابتدا بین این گروه‌های فلسطینی بحثی را مطرح کرد و گفت شما اگر بخواهید با سازمان ملل حرفی داشته باشید، سازمان ملل از شما می‌خواهد که نماینده معرفی کنید. شما چه کسی را می‌خواهید مطرح کنید؟ پس آنان را به انتخاب نماینده رهنمون شد. سپس با همه گروه‌های سیاسی صحبت کرد و آن‌ها را تشویق کرد که جمع شوند و سازمان آزادی‌بخش فلسطین را تحت عنوان الفتح شکل بدهند که به آن “ساف” هم می‌گفتند. آقای یاسر عرفات هم رهبر آن‌ها می‌شود که سازمان ملل از او دعوت می‌کند که برای سخنرانی برود و حرف خود را بزند.
یکی از برنامه‌هایی که آقای موسی صدر در فلسطین داشت این بود که بتواند این سازماندهی را به وجود بیاورد که دنبال این نباشند که او شیعه است و او سنی است و غیره. همان کاری که در لبنان کرد و گفت که همه به عنوان یک کشور واحد هستیم و شما اگر می‌خواهید به خواسته خود برسید، نگویید من اسلام را قبول ندارم؛ من مارکسیست را قبول ندارم. البته باورهای افراد مورد احترام است ولی در این‌جا بحث دفاع از آرمان‌های فلسطین در میان است و برای رسیدگی به سرزمین خود، باید یکپارچگی خویش را حفظ کنید. از این رو ایشان در فلسطین نیز نقش بسیار موثری داشت که البته به همین‌جا ختم نمی‌شود.
در پاسخ به سوال شما که پرسیدید آیا ایشان انقلابی بود، می‌دانید که در کشور ما از زمان آقای خاتمی بحث گفت‌وگو به وجود آمد و در سازمان ملل هم وقتی ایشان گفت‌وگوی تمدن‌ها را مطرح کرد، همه استقبال کردند؛ زیرا می‌گفت به جای جنگیدن با هم حرف بزنیم. آقای صدر نیز این‌گونه بود؛ ضمن این‌که آن کارها را انجام می‌داد ولی می‌گفت آخرش ما باید دنبال صلح باشیم آن هم از طریق گفت‌وگو و با منطق گفت‌وگو. ایشان با پاپ مذاکره می‌کرد، با جمال عبدالناصر گفت‌وگو می‌کرد و شما می‌بینید که ناصری که در آن زمان برای همه کشورهای عربی مورد قبول و احترام بود، وقتی که ایشان سفری به مصر می‌کند و ملاقاتی با جمال عبدالناصر دارد، ناصر از ایشان دعوت می‌کند که بیاید در نمازجمعه سخنرانی کند و امام موسی صدر هم به دانشگاه الازهر می‌رود و سخنرانی می‌کند. در یک جاهایی باید حرکت انقلابی داشته باشیم ولی آن حرکت انقلابی هم باید یک تعریفی داشته باشد. به قول دکتر شریعتی یک جایی شما باید شکل بگیری. وقتی شکل می‌گیری، باید دارای برنامه و سازمان باشی و بتوانی برنامه‌ات را پیاده کنی. در حالت چهارم اگر بخواهیم از ویژگی‌های امام موسی صدر بگوییم، این‌که ایشان دید بسیار وسعی داشت که بتواند این گفت‌وگو را داشته باشد و به سوی این برود که در منطقه دیگر جنگ نداشته باشیم. نزدیک به سال 57 که حرکت ایران موجش بالا گرفته بود تا انقلاب به پیروزی برسد، صحبت‌هایی می‌شد درباره این‌که آقای امام موسی صدر به جانشینی امام انتخاب شود؛ یعنی این‌قدر در ایشان ویژگی می‌دیدند که شاید در آینده بتواند جانشین امام باشد. یک موقع هست که کسی صرفاً در حوزه است و مسائل حوزه را می‌داند. یکی از اشکالاتی که ما همان موقع در مورد مراجع‌مان داشتیم و داریم و در آن زمان در قالب رنجنامه ارائه نمودیم این است که آقا شما چرا به روز نیستید؟ چرا مسائل روز را دنبال نمی‌کنید؟ چرا با هم اختلاف دارید؟ چرا نمی‌نشیند و مسائل‌تان را با هم حل نمی‌کنید؟ منِ دانشجو باید به شمای مرجع بگویم که چه بکنی؟ خلاصه از این مسأله رنج می‌بردیم. به همین خاطر اسمش را رنجنامه گذاشتیم که مای دانشجو در اروپا داریم رنج می‌بریم از اینکه شما با هم اختلاف دارید و برخی از مسائل را نمی‌توانید حل بکنید. علاوه‌بر آن‌که مسأله الان فراتر از این‌ها است. یکی از ویژگی های امام موسی صدر این بوده که دانشگاه هم رفته بود یعنی با علم روز هم آشنا بوده و بعد هم با جاهای مختلف ارتباط داشت. اگر بخواهیم به کسی بگوییم بیا کشور را اداره کن، آن شخص باید اطلاعاتی داشته باشد که بتواند کشور را اداره کند. امام موسی صدر به دلیل ارتباطاتی که داشت و با تماس‌ها و این‌که خودش رئیس مجلس بود و با بحث‌های حکومت‌داری آشنا بود و حرکت‌های انقلابی و نظامی‌گری را می‌شناخت و دید وسیعی داشت، صحبت بر سر جانشینی ایشان وجود داشت. طبیعتاً اگر این آدم به میدان بیاید، عملکرد بهتری می‌تواند داشته باشد. ایشان این دید را داشت که همین کاری که در سطح منطقه دارد انجام می‌دهد بتواند در سطح جهان انجام دهد. البته آدمی بسیار آرزوها دارد که جامه عمل نمی‌پوشند.
سپس در شهریور 57 معمر قذافی ایشان را دعوت می‌کند. اسمش را خیانت بگذاریم یا جنایت؟ شما به عنوان مهمان دعوت می‌کنید و تا همین الان که داریم صحبت می‌کنیم، نمی‌توان به ضرس قاطع گفت که چه اتفاقی افتاده است. اوایل تبلیغات و شایعاتی درست کردند که ایشان از لیبی خارج شده ولی بعد که دولت جدیدی در لیبی بر سرکار آمد، خانواده موسی صدر و خود دولت لبنان پیگیر قضایی این مسأله بودند که چه اتفاقی افتاده و بررسی کردند و دیدند که ایشان خارج نشده است. پیگیری‌ها ادامه داشت که چه بر سر مهمانی که دعوت کردید آمده است؟ اصلاً نه امام موسی صدر بلکه یک انسان معمولی هم اگر می‌بود، حق حیات داشت. وقتی فردی به کشوری می رود، آن کشور باید بتواند از او حفاظت کند. شما او را به کشورتان دعوت می‌کنید و همان‌طور که اسلام گفته باید پاسخگو باشید ولی تا الان که ما داریم با هم صحبت می‌کنیم و بیش از 40 سال از آن حادثه تلخ می‌گذرد، هنوز مشخص نیست.
از این مطالب که بگذریم، همان‌طور که دکتر چمران می‌گفت، در آن زمان خیلی سعی می‌شد که به اختلافات قومی و دینی دامن زده شود و فلسطین به سمت مسائل واهی کشیده شود. مثلاً در طرابلس یک جوان فلسطینی یک دختر مسیحی را می‌کشد و بعد هم فرار می‌کند. این اتفاق بهانه خوبی به مسیحیان فالانژ می‌دهد و قصد تلافی می‌کنند. برای این منظور حدود 60 نفر زن و کودک و پیر و جوان را می‌گیرند و جمع می‌کنند و می‌گویند تا آن جوان را نیاورید، ما این 60 نفر را گروگان نگه می‌داریم و آزاد نمی‌کنیم. خبر به گوش امام موسی صدر می‌رسد و کمی تأمل می‌کند. برنامه‌ای که قبلاً داشته را به تأخیر می‌اندازد و نماینده‌اش را می‌فرستد تا با گروگان‌گیرها صحبت کند و بگوید من آن فرد را پیدا می‌کنم. او می‌دانست که اگر بگوید در جریان است و فرد مورد نظر را پیدا می‌کند، می پذیرند. امام موسی صدر برنامه‌ای که داشت را کنار می‌گذارد تا در مراسم سوگواری دختر کشته شده شرکت کند. وقتی به آن‌جا می‌رود، از حضرت مسیح صحبت می‌کند و این‌که مسیح چه می‌خواست. بعد از صحبت ایشان، پدر و مادر دختر جلو می‌آیند و می‌گویند آقای موسی صدر! هر کاری که شما بگویید درست است، ما هم آن را قبول داریم. شما درباره آن جوان تصمیم بگیرید. بعد که آن جوان را می‌آورند، به او می‌گویند باید توبه کند و معذرت بخواهد و دیه بدهد. پس از آن، آن 60 نفر را نیز آزاد می‌کنند و به برخورد خونین دیگری نمی‌رسد.

دکتر چمران مورد دیگری را نیز می‌گفت درباره جوانی که در روستا با جوان دیگری برخوردی داشتند و بین دو قوم نزاع ایجاد کردند. امام موسی صدر برای این‌که جلوی خونریزی را بگیرد، شخصاً می‌رود و با پدر آن پسر یا دختر صحبت می‌کند که او را به منِ موسی صدر ببخش. یعنی سعی می‌کرد از آبرو و حیثیت خود استفاده کند و حتی به روستا برود تا جلوی مسأله‌ای را بگیرد که می‌توانست به کشتار برسد. آن هم کسی که با سران مختلف در ارتباط بوده مثل حافظ اسد یا عرفات و غیره. یعنی تا این حد ایشان وقت می گذاشت.
در بحث های مدیریت می‌خواهند بدانند یک مدیر چقدر زمینه جذب به وجود می‌آورد و چقدر توجه می‌کند و چقدر احترام می‌گذارد. در مدیریت می‌بینیم برخی‌ها برخوردهای از بالا به پایین ندارند و خیلی همراهی می‌کنند. امروزه یکی از مشکلاتی که ما در سازمان‌های اداری خود داریم این است که فکر می‌کنیم این میز یا این صندلی یعنی دستور؛ پس خودمان را به آن میز یا صندلی وصل می‌کنیم نه به داشته‌های خودمان که اگر این میز هم این‌جا نبود، من بتوانم کلام خود را بگویم، حرف خود را بزنم، کار خود را انجام دهم و دیگران هم حرف مرا بپذیرند و بتواند با من وارد دیالوگ و گفت‌وگو شوند. این زمینه ارتباط حالا روانشناختی، انسانی یا اخلاقی، این هم یکی از ویژگی‌هایی است که در امام موسی صدر وجود داشته.
من نماینده انجمن‌های اسلامی در پاریس بودم بنابراین هر چند وقت یک بار امام را می‌دیدم و با ایشان ارتباط داشتم. نفرات دیگری از جمله شهید بهشتی یا آقای خاتمی که من با آن‌ها از نزدیک ارتباط داشتم، حدود 40 سال پیش منی که فقط یک دانشجو بودم، این‌ها انسان‌هایی بودند که خودشان را کنار منِ دانشجو آورده و به عنوان یک فرد عادی ظاهر می‌شدند که این فرد برای خود با من هیچ تمایزی قائل نیست و آدم جذب این اخلاق می‌شود. صحبت از مدیریت بر دل‌ها است. اگر ما بتوانیم مدیریت را بر دل‌ها به وجود بیاوریم، این می‌تواند معنا داشته باشد و ماندگار است. امام موسی صدر از این ویژگی هم برخوردار بود. آن موقع اختلافات بسیار زیاد بود؛ الان هم زیاد است ولی اگر یک نفر مانند موسی صدر می‌بود، دیگر نیازی نبود که آمریکا یا روسیه بیاید دخالت کند.
‌ اگر قذافی را مسؤول این ربایش بدانیم، آیا همین بلندپروازی‌هایی که امام موسی صدر داشتند و نقش مهمی که در منطقه و بین سران کشورهای مسلمان بازی می‌کردند، باعث این ربایش شد؟ فکر می‌کنید علت اصلی‌اش این بوده است؟
یکی از علت‌ها می‌تواند این باشد. چون شما می‌دانید قبل از این سفر در یک جلسه‌ای امام موسی صدر درباره کتاب سبز معمر قذافی که راجع‌به بحث‌های دینی بود، یک چیزهایی در مورد بخش‌هایی از کتاب می‌گویند و بحث هم بالا می‌گیرد. البته امام موسی صدر اوایل خیلی از آقای قذافی تعریف می‌کرد. به‌طور مثال می‌گفت ایشان کارهایش بسیار خوب است و حرکت بسیار خوبی کرده؛ تبعیض را از بین برده و این کار را نمی‌کند که بخواهد پست‌ها را به فامیل خود بدهد؛ انتقادپذیر است؛ افرادی که تا دیروز در سازمان ارتش با هم بودند، وقتی می‌آیند با او حرف بزنند، مثل گذشته با آن‌ها رفتار می‌کند. البته باید در نظر بگیریم این نفس اماره یا شیطانی که می‌گویند همیشه همراه ما است و دائم می‌تواند ما را به راه‌های دیگری بکشاند، در او تغییری به وجود می‌آورد یا خیر. آن زمان که امام موسی صدر و قذافی دچار اختلاف‌نظر می‌شوند، دیگر قذافی آن قذافی روزهای اول حکومت‌داری‌اش نیست و به جایی می‌رسد که تبدیل به دیکتاتور می‌شود یعنی کسی که می‌گوید هرچه من می‌گویم، شما باید بپذیرید. برای دیکتاتور بودن که حتماً نباید سری را از تن جدا کند؛ همین که بگوید هر چه من می‌گویم همین است و هیچ نظر دیگری را قبول نمی‌کنم، نشان از دیکتاتوری اوست. او به جایی رسیده بود که برای خود سطحی بالاتر از لیبی در نظر می‌گرفت. سوالی که پرسیدید، بخشی از پاسخ آن می‌تواند این باشد و بخشی دیگر در سطوح دیگر .
در منطقه همه امام موسی را به عنوان حَکَم قبول داشتند؛ بیش از همه حافظ اسد. مثل زمانی که ما نسبت به امام این حس را داشتیم و می‌گفتیم مرجع و رهبر ما فلان چیز را می‌گوید و باید بپذیریم. حتی می‌گویند مردم لیبی نظر آقای صدر را هر چه که بود، می‌پذیرفتند و آقای قذافی که می‌خواسته در منطقه جولان بدهد، این قضیه را به شکل مانع می‌دیده و می‌خواسته او را حذف کند. این یک مورد، و یک مورد هم در سطح سازمان‌های بیرونی و یا کشورهای بیرونی از سیا گرفته تا موساد و تمام کشورها زیرا همه می‌دانند که نفع آمریکا، نفع روسیه، نفع چین در این است که ما در این‌جا با هم یکپارچه نباشیم. به‌خصوص این‌که تعدادی از ما هم کشورهای نفتی هستیم و آن‌ها به نفت نیاز دارند. اگرچه الان انرژی‌های جدید آمده ولی آن زمان همه وابسته به نفت بودند. پس فکر کردند که باید بین ما اختلاف بیندازند چون این بر هم زدن یکپارچگی و ایجاد اختلاف، به نفع آن‌ها است و می‌توانند سود کنند.
در این مدت که بیش از 41 سال می‌گذرد، یک مورد شده که کسی بیاید بگوید حق من را آقای صدر خورده؟ به‌جز اسرائیل؛ چون امام موسی صدر می‌خواسته آن‌جا وحدت درست کند که به ضرر اسرائیل بوده است ولی غیر از آن دیگر ایشان چه کاری کرده است؟
چیزی که امروز در کشور ما مطرح است، در لبنان مطرح است، همین‌که از رانت‌خواری، از تبعیض، از فساد و عناوین دیگر می‌شنویم اما در مورد امام موسی صدر نشنیدم. من آدمی بودم که همه خبرها به دستم می‌رسید و اگر چیزی بود، می‌آمدند می‌گفتند که مطلع باش که چنین چیزی هست. آدم گوشه‌گیری نبودم و در جریان قرار می‌گرفتم ولی چنین چیزی درباره آقای صدر نشنیدم.
‌آن موقع که ایشان ربوده شد شما آلمان بودید؟
نه، در آن لحظه سوئد بودم. اتحادیه انجمن‌های اسلامی را داشتیم و رفته بودم برای این‌که آن‌جا حضور داشته باشم. یکی از مشکلاتی که آن زمان دوستان ما داشتند، این بود که مارکسیست‌ها خیلی اذیت می‌کردند. انسان باید مسائل انسانی را رعایت کند. من حق ندارم در مسائل شما دخالت کنم. یک موقع هست مطالعه می‌کنیم و می‌خواهیم با هم بحث کنیم؛ این فرق می‌کند. ولی اگر من بخواهم از باورهای شما ایراد بگیرم یا شما بخواهید از باورهای من ایراد بگیرید، امروز دیگر انسان فهیم و توسعه‌یافته چنین کاری نمی‌کند. فرض کنیم یک نفر مسیحی یا سنّی است؛ ما نمی‌گوییم تو چرا مسیحی یا سنی هستی. داشتیم افرادی را که مثلاً افغانی بودند اما اهل سنّت بودند، داریم افرادی را که ایرانی هستند اما اهل سنّت هستند. قانون است و در حزبی که تشکیل دادیم با هم کار می‌کنیم و این‌جا است که اگر ما به باورهای یکدیگر احترام بگذاریم، مشکلی پیش نمی‌آید اما مارکسیست‌ها این کار را نمی‌کردند. مثلاً فردی که تازه از ایران آمده بود، نماز خواندن او را مسخره می‌کردند. یعنی سطح فرهنگی چقدر باید پایین باشد. من تا سال 59 در آلمان بودم. زمانی که امام به ایران آمد، من هم می‌خواستم به ایران برگردم اما نگذاشتند و گفتند تو جزو مسؤولان هستی و باید این‌جا باشی؛ سازمان که تعطیل نشده.
‌هنوز دانشجو بودید؟
بله ولی درس که نمی‌خواندیم؛ کارهای دیگر می‌کردیم. من بیش از 10 سال آن‌جا بودم و کارشناسی ارشد را هم در آن‌جا گرفتم. آن موقع در ایران جنگ بود و پس از اتمام کارشناسی ارشد، به من پیشنهاد شد که برای دکترا ثبت‌نام کنم ولی من گفتم نه در ایران جنگ است، باید بروم.
‌رشته‌تان چه بود؟
زمین‌شناسی. دوستان گفتند چون در حال انجام حرکت بزرگی هستیم و علنی است، شما هم حضور داشته باشید. آن موقع در سوئد بودم.
‌آن موقع تحلیل شما چه بود؟ گویا آن موقع نسبت به قذافی بدبینی الان وجود نداشت.
بله. به همین خاطر همه مات و مبهوت بودیم که چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد. به‌خصوص ما بچه‌های انجمن اسلامی که ارتباط نزدیکی با این خانواده داشتیم زیرا بچه‌های ایشان هم می‌آمدند؛ دختر خانم ایشان. ارتباط خانوادگی هم با آقای طباطبایی داشتیم. من و خانواده امام موسی صدر هم ارتباط و رفت و آمد داشتیم؛ دختر خانمش آقا پسرهایش که آن زمان کوچک بودند و من خیلی وقت است آن‌ها را ندیده‌ام. وقتی می‌گویم خانواده الان که نام آن‌ها را می‌برم، احساس می‌کنم نزدیکترین اشخاص به من بودند و همین احساس را آن‌ها نیز نسبت به من داشتند. این رفت و آمد به‌خصوص در بین انجمن‌های اسلامی وجود داشت. من گهگاه به دوستان می‌گویم که آن زمان، چیزی به نام حزب نبود، انجمن‌های اسلامی بود که خیلی گسترده و سراسری بودند. همین چند شب پیش یک جلسه حزبی بود و من گفتم ما انجمن‌های اسلامی برای این‌که کسی را عضو کنیم، همین‌طور کسی را قبول نمی‌کنیم. در این انجمن‌های اسلامی، گروه‌های مطالعاتی داشتیم در زمینه‌های مختلف که اقتصاد اسلامی چطور باید باشد یا حکومت اسلامی چطور باید باشد. بحث‌های مطالعاتی مهم‌ترین مسأله در انجمن‌های اسلامی بودند و بچه‌های ما در مواردی که مطالعه نکرده بودند، گروه های مطالعاتی درست کرده بودیم که یک نفر که می‌آید، از کجا آغاز کنیم که طرف را بشناسیم. ممکن بود یک یا دو سال طول بکشد که ما طرف را بشناسیم و ببینیم که حالا باید او را عضو کنیم یا خیر. تازه انجمن بودیم و حزب نبودیم. به دوستان می‌گفتم اگر می‌خواهند عضو شوند، اول باید کانون هواداران را فعال کنند و اول باید خودشان را نشان بدهند. همچنین معلوم شود این پذیرش دو جانبه است یعنی هم او بپذیرد و هم ما بپذیریم؛ بعد بتوانیم کار را جلو ببریم. آن زمان مسأله به این شکل بود.
کمی جلوتر بیاییم. چیزی که برای من مبهم است این است که انگار در بین انقلابیون سال 57 و 58 ایران آقای صدر خیلی جایگاهی نداشت و خیلی‌ها با او مخالف بودند و حتی مانع پیگیری پرونده ربایش ایشان شدند. شما اطلاعاتی در این زمینه دارید؟
این که می‌گویید مخالف، نه. ولی این را خدمت شما بگویم چون با امکاناتی که از طریق اول حرکه المحرومین و سازمان اَمل با حضور شهید چمران به وجود آمد، یک عده با خلوص نیت آمده بودند تا کشور خود را آزاد کنند و مثل شهید رضایی و حنیف نژاد با خلوص نیت آمدند و شهید هم شدند. ممکن است امروز بگوییم این روش جواب نمی‌داده؛ این بحث دیگری است ولی بالأخره آن‌هایی که آن زمان در برابر رژیم شاه دست به اقدام مسلحانه می‌زدند، از همه وجود خود مایه می‌گذاشتند و همه آورده خود را به میدان می‌آوردند. این‌که امروز بگوییم جواب نداد یا نتیجه نداد، بحث دیگری است. بعضی از افرادی که می‌خواستند بروند و دوره های چریکی ببینند این امکاناتی که امام موسی صدر و دوستان در جنوب لبنان داشتند را در اختیار آنها می‌گذاشتند.
اما بله ممکن است. شاید من هم به عنوان یک ایرانی و کسی که در جریان بودم انتظارم این بود. معمر قذافی می‌خواست به ایران بیاید و مسؤولان هم گفته بودند ما دیدار نمی‌کنیم. الان که این همه مدت گذشته، هنوز کسی نمی‌تواند بگوید واقعاً چه شده. بعضی‌ها شاید خیلی خوش‌خیال باشند و بگویند ممکن است هنوز زنده باشند و در زندان باشند و یا می‌گویند همان روز اول یا دوم، قذافی دستور کشتار عزیزان را می‌دهد یا گفته‌اند گروه‌های دیگر آن‌ها را بدزدند و هر کاری می‌خواهند با آن‌ها انجام دهند. چیزهای متناقضی گفته می‌شود. چه کسی باید جواب‌گو باشد؟ بالأخره حتماً دولت لیبی باید جواب‌گو باشد. خود آقای قذافی و به نظر من می‌توانستیم به لحاظ حقوقی در سطح بین الملل، هم از راه دینی و هم از راه ایرانی وارد شویم؛ چون بالأخره ایشان ایرانی بودند. هر چند از سال 38 در آن‌جا بوده اما در ایران متولد شده و ایرانی بوده و پدر و مادرش ایرانی بودند؛ مادرش دختر آیت‌الله طباطبایی قمی و پدرش مدتی در مشهد ساکن بوده و همان جا با دختر آیت‌الله طباطبایی قمی ازدواج کرده و یکی از مبارزین بوده است. یادم می‌آید زمانی که مشهد بودم و مدرسه می‌رفتم، آیت‌الله قمی یکی از مراجع مشهور و معروف مشهد و مورد قبول همه بود.
عمدی بوده؟
من واقعاً نمی‌دانم.

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن کاشفی.jpg است

شما در دوره آقای خاتمی مسؤولیت داشتید؛ آن موقع به واسطه فامیل بودن، آقای خاتمی حرکتی انجام داد؟
در همه دولت ها حرکت‌هایی انجام شده ولی در مجموع ما به عنوان کسی که ایرانی بوده و کسی که تا این سطح مطرح بوده و مورد قبول بوده، حرکت ارزشمندی نکردیم. قبل از این‌که حضرت امام به پاریس بروند، در نجف محاصره می‌شوند؛ آن موقع صدام این کار را انجام می‌دهد. یکی از کسانی که بیانیه محکم می دهد، موسی صدر بوده که می‌گوید چرا باید این‌طور باشد؟ باید زمینه‌ای فراهم شود که ایشان هرجا که بخواهد، بتواند بیاید. موسی صدر دفاع خیلی جانانه ای از امام خمینی می‌کند. یکی از مواردی که بعضی‌ها می‌گویند، این است که موسی صدر با حمایت قرص و محکمی که از امام خمینی می‌کند، با این موجی که شروع شده، همه می‌دانستند این به نتیجه می‌رسد؛ اگرچه شکلش معلوم نبود. چون می‌دانستند امام موسی صدر همراه با این مسأله است، این هم می‌تواند دلیلی بر ناپدید شدن ایشان باشد.
این است که من در مجموع اسم آن را کم‌کاری می‌گذارم. فرقی هم نمی‌کند همه به نوعی کم‌کاری کرده‌اند ولی این‌که بگویم کدام یک از این دولت‌ها عمدی داشته‌اند یا در لیبی عمدی در کار بوده، این را من اطلاع ندارم ولی برای خودم انتظارم این بود که ما کارهایی انجام داده‌ایم. نه این‌که انجام نداده باشیم ولی خیلی بیش از این باید کار می‌شد.
‌نهایتاً تحلیل خود شما به سمت این است که قذافی مسؤولیت این کار را بر عهده دارد یا سرویس‌های اروپایی و آمریکایی؟
به نظر من قذافی. چرا ؟ چون حتی اگر بگوییم سرویس‌های بیرونی هم بی‌نقش نبوده‌اند ولی به لحاظ این‌که شما میزبان بودی و شما دعوت کردی، باید طوری نظارت و حفاظت می‌کردی که اگر دیگری هم بخواهد آسیب برساند، نتواند. پس شما باید پاسخگو باشید. دیگران هم به نحوی از این زمینه استفاده کرده‌اند ولی مقصر اصلی دولت لیبی و در رأس آن و همه کاره آن، آقای قذافی است. به لحاظ حقوقی ایشان می‌بایست جواب‌گو می‌بوده.
‌یک نظریه هست که جانشینان احتمالی امام را یکی یکی حذف کردند؛ از جمله امام موسی صدر، آیت‌الله بهشتی. یعنی برنامه‌ریزی شده بوده است. شما نظری دارید؟
چون وقتی این ویژگی‌ها را در وجود این‌ها می‌بینیم، می‌توانیم بگوییم بله. با توجه به این‌که این‌ها می‌توانستند در آینده اثرگذار باشند و آقای صدر در صحنه‌ای خودش را نشان داد که می‌توانست نه تنها برای یک کشور بلکه در سطح بین الملل اثرگذار باشد، در زمینه‌های مختلف دید بازی داشته؛ در خصوص مسائل نظری، در خصوص مسائل مختلفی که وجود دارد و آدم وقتی نظرات و دیدگاه‌های ایشان را می‌بیند، مشاهده می‌کند که نسبت به خیلی از افراد دیگر دید باز و بسیار روشنی داشته. ممکن است خیلی‌ها 20 سال بعد به آن دید برسند. این است که در مجموع نه تنها برای ایران بلکه حتی در سطح بالاتر از ایران، چون حس می‌کردند که ایشان می‌تواند فرد اثرگذاری باشد، این هم مطرح است. اگرچه درست است که هیچ یک نمی‌توانیم بگوییم که حتماً چنین بوده ولی با توجه به شناختی که آدم پیدا می‌کند، می‌تواند به این گمان‌ها برسد که دشمنی وجود داشته یا کسانی بودند که با انسانیت مشکل داشته‌اند و این برخورد را کردند.
‌نکته دیگری هست؟
نه، خیلی ممنون. اولاً تشکر می‌کنم از شما. من این را یک بار جای دیگری هم گفتم؛ خوب است که به خاطرات گذشته برگردیم و مرور کنیم ولی مهم این است که از این، چه رهنمود و درسی می‌خواهیم بگیریم. بحث مدیریت بر دل‌ها خیلی کوتاه است ولی دریایی است و امام موسی صدر این را داشته و این که امروز در دانشگاه‌های ما به این نوع مدیریت چقدر توجه می‌شود؟ یا خود زندگی امام موسی صدر این‌که من روی 31 سالگی ایشان تأکید دارم چون خیلی از دوستان حوزوی ما می‌گویند آیت‌الله منتظری در این سن به مرجعیت رسیده و خیلی هم خوب است. پس وقتی که او این‌قدر ظرفیت دارد، چرا نباید از این ظرفیت استفاده کنیم؟ حالا که نیست، از آنی استفاه کنیم که حضور دارد. ای همه دانشجوها! ای همه انسان‌ها! ای همه جوانان! یک نفر می‌تواند به آن‌جا برسد که در حال حاضر اگرچه نیست ولی هست و ماندگار شده. زمینه‌ای فراهم کنیم که این روش مدیریت فرهنگ، مدیریت ارتباط با مجموعه، برای ما و برای همه و برای جوامع انسانی جا بیفتد. آیا امروز همه مسؤولان و مدیران ما توانسته‌اند این ارتباط را به وجود آورند؟ این ارتباط چقدر می‌تواند مؤثر باشد؟ موردی هست که آدم واقعا ناراحت می‌شود. آقای یاسر عرفات در جایی از امام موسی صدر دعوت می‌کند و بعد کیفی یا ظرفی را به امام موسی نشان می‌دهد که سر بریده یک بچه فلسطینی درون آن بوده یعنی می‌خواسته این را به امام موسی صدر نشان بدهد که ببین دارند سر بچه‌های فلسطین را می‌برند و تو باز هم به من می‌گویی من جور دیگری عمل کنم. این صحنه را امام موسی صدر می‌بینید که واقعاً دردآور است و ما که امروز به عنوان انسان می‌شنویم نیز ناراحت می‌شویم؛ ولی ایشان می‌توانست این مسأله را مدیریت کند در حالی که امروز در مدیریت بحران، بر سر یک مسأله فوری دست و پای خود را گم می‌کنیم و می‌مانیم چه کار کنیم. به نظر من ما نباید از کسانی چون امام موسی صدر و افراد زیاد دیگری که مانند او بودند، فقط بازخوانی کنیم. نه این‌که نخوانیم، بخوانیم ولی همه حرف ما هم این نباشد که خوانده‌ایم بلکه اگر روش مناسبی در این خوانده‌ها دیدیم، در اداره و سازمان‌مان یا هر جای دیگر، به آن عمل کنیم. یک جوان تا آن سن می‌آید و بعد از آن زمان هم دائم در حرکت بوده و به فکر خودش نبوده؛ البته امامان خود را هم می توانیم مثال بزنیم اما چون بحث آقای صدر مطرح است، او را یک الگو قرار دهیم و در این‌صورت این افراد نه تنها دیگر فراموش نمی‌شوند بلکه به عنوان سبک شناخته می‌شوند. وقتی از نسل جوان‌مان بپرسیم نسبت به تاریخ‌مان چقدر آشنایی و علاقه دارند و اصلاً چقدر علاقه دارند تاریخ را بشناسند، چه جواب می‌دهند؟ چرا بی علاقه شده‌اند و چرا ما فکری برای این موضوع نمی‌کنیم؟ وقتی می‌خواهیم از هویت یک جامعه تعریف کنیم، هویت‌ها چه هستند؟ همین‌ها هویت هستند. اگر اخلاق و هویت و درستکاری و امانتداری نباشد، پس ما به چه چیزی می‌خواهیم بنازیم و به نظر من این‌هاست که الان مهم است ولی سرمست داریم زندگی می‌کنیم و می‌دانیم زندگی هم پایدار نیست. همان‌طور که دیگران رفتند، ما هم می‌رویم ولی چه بهتر در این مقطعی که هستیم، این الگوها را مطرح کنیم. طوری باشیم که بتوانیم هم در مورد خودمان احساس کنیم که از زمان و فرصت‌مان حسن استفاده را کرده‌ایم و هم برای آیندگان بتوانیم مثمرثمر باشیم.




گاهشمار حیات طیبه امام موسی صدر

14 خرداد 1307: ولادت در محله چهار مردان شهر قم
مهر 1313 تا خرداد 1322: اتمام سیکل اول دبیرستان مقدمات دروس حوزوی
1321: انتشار مقاله ای با عنوان «رنج تا کی؟» در روزنامه استوار
خرداد 1322 تا اسفند 1325: پایان دروس سطح حوزه، اخذ دیپلم ادبی به صورت متفرقه
فروردین 1326 تا بهار 1333: حضور در دروس فلسفه و خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم
مهر 1329 : آغاز به تحصیل در رشته حقوق در اقتصاد دانشگاه تهران به عنوان نخستین دانشجوی روحانی
خرداد 1332: اخذ لیسانس حقوق در اقتصاد از دانشگاه تهران
بهار 1333 تا اردیبهشت 1334: ازدواج با خانم پروین خلیلی فرزند شیخ عزیزالله ،سفر به نجف جهت تکمیل تحصیلات، پیوستن به روزنامه «جمعیه منتدی النشر» و عضویت در کادر علمی آن، حضور در دروس فلسفه و خارج فقه و اصول حوزه نجف
اردیبهشت 1334 تا مهر 1335: حضور مجدد در دروس فلسفه و خارج فقه و اصول حوزه قم
مهر 1335 تا مرداد 1337: حضور مجدد در دروس فلسفه و خارج فقه و اصول حوزه نجف
مرداد 1337 تا آبان 1338: بازگشت به شهر قم، تصدی مدیریت مجله مکتب اسلام و دبیرستان ملی صدر، تهیه طرحی برای اصلاح امور حوزه به اتفاق دوستان همفکر
آبان 1338: هجرت به لبنان برای جانشینی علامه شرف‌الدین، آغاز مطالعات گسترده به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان
1340: تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای خانواده های بی بضاعت ،مبارزه با تکدی در شهر«صور»، ایراد سخنرانی در منزل آقای نوید به دعوت انجمن اسلامی معلمین و شخص مهندس مهدی بازرگان و نیز سخنرانی در کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد به دعوت محمد تقی شریعتی
1343: دعوت نهاد هم اندیشی لبنان از وی برای سخنرانی درباره ساختار فرقه ای و ترکیب جمعیتی و گفتگوی پیروان ادیان و مذاهب جهت همکاری او با این نهاد ،تاسیس خانه دختران و مدرسه المهدی ،تامین امنیت خمینی برای انتقال ایشان به عتبات عالیات
1344: سفر به ایران و سخنرانی در شهر های تهران ،قم ،کاشان، اصفهان و شیراز، درخواست از حکومت وقت لبنان جهت ایجاد مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن
1345: برگزاری کنفرانس مطبوعاتی جهت تبیین عوامل و نیازها برای ساماندهی وضعیت شیعیان لبنان،سخنرانی در دانشگاه آمریکایی بیروت ،سفر به آفریقای غربی جهت آشنایی با لبنانی های مهاجر ساکن آن منطقه
آبان 1338 تا مرداد 1345: فعالیت گسترده تشکیلاتی برای ساماندهی امور فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شیعیان لبنان، پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان
مرداد 1345: تظاهرات صدها هزار تن از شیعیان لبنان در بیعت با امام صدر
مرداد 1345 تا خرداد 1348: تلاش برای تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، آغاز حمایت‌های گسترده از سازمان مقاومت فلسطین
1347: عضویت در مرکز اسلام شناسی استراسبورگ و تمهید مقدمات انتشار آثار ارزشمندی چون«مغز متفکر جهان شیعه» ، نوشتن مقدمه بر کتاب فاطمه الزهرا وتر فی غمد
1 خرداد 1348: تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، برگزیده شدن به ریاست آن مجلس، صدور بیانیه ای خطاب به مسلمانان در محکومیت به اتش کشیدن مسجد الاقصی ،گفتگو با دولت وقت لبنان جهت اجرای پروژه های زیر بنایی در قبال مناطق شیعه نشین،دیدار با جمال عبدالناصر به منظور یک پارچه سازی تلاش ها برای مقابله با اسرائیل و آزاد سازی فلسطین
1349: گردآوردن رهبران مذهبی مسلمان و مسیحیان جنوب لبنان برای چاره اندیشی در برابر تجاوزات اسرائیل
خرداد 1348 تا بهمن 1352: درخواست از دولت لبنان برای رفع محرومیت، انجام اصلاحات اجتماعی، مقابله با تجاوزات اسرائیل و حمایت از سازمان مقاومت فلسطین

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن efc0cd12_167d_4bb6_aab8_8dbaaae81046-1.jpg است

1350: گفتگو با محمدرضا شاه پهلوی برای آزادی زندانیان سیاسی از جمله هاشمی رفسنجانی،دادن درخواست برای تامین تجهیزات دفاعی جدید و افزایش پناهگاه ها ،ارائه مقاله ای با عنوان «اسلام،ارزش ها و مفاهیم انسانی»
1351: پاشیده شدن اولین بذرهای مقاومت لبنان در پی اشغال دو روستای لبنان به دست سربازان اسرائیلی ،ارسال تلگراف به رهبران دینی و مذهبی جهان،و فراخواندن آنها به واکنش در برابر تجاوزات اسرائیل
1352: سفر به الجزایرجهت شرکت در همایش اندیشه اسلامی ،شکل گیری جنبش محرومان به رهبری موسی صدر
1353: سفر به پاریس جهت شرکت در «کنفرانس صلح» ،ایراد نمودن خطبه های عید موعظه روزه در کلیسای بیروت
بهمن 1352 تا فروردین 1354: رهبری مبارزات گستردة مردمی علیه دولت سلیمان فرنجیه در قالب حرکت محرومین، آغاز دوره‌های پنهانی آموزش نظامی جوانان شیعه برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به جنوب لبنان
1354: آغاز جنگ داخلی دو سالة لبنان، برگزیده شدن مجدد به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان، تلاش جهت پایان دادن به بحران جنگ داخلی، ارائه مقاله ای با عنوان «عدالت اقتصادی رو اجتماعی در اسلام و اوضاع کنونی امت اسلامی»
فروردین 1354 تا مهر 1355: پرچمداری تلاشهای ملی و عربی برای پایان دادن به جنگ داخلی و جلوگیری از تقسیم لبنان، تلاش برای نزدیک کردن دیدگاه های رهبران سوریه و فلسطین و پیوند دادن آنها، تأسیس جناح نظامی حرکت محرومین، موسوم به افواج المقاومه اللبنانیه(امل) برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به جنوب لبنان مخالفت با طرح سکولاریزاسیون، بازگرداندن آرامش به لبنان با اعزام نیروهای سوری ،برپایی کنفرانس سران عرب در ریاض
مهر 1355: برپایی کنفرانس سران عرب در ریاض، پایان جنگ داخلی لبنان
1356: افشای طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان و عدم تحقق آن/ اقامه نماز تدفین و برگزاری مراسم چهلم درگذشت دکتر علی شریعتی
1357: فرستادن لوسین ژرژنماینده لوموند به نجف برای انجام اولین مصاحبه بین المللی با آیت الله خمینی جهت آشنایی افکار عمومی جهانیان با انقلاب اسلامی/ معرفی آیت‌الله خمینی به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی با انتشار مقاله «ندای پیامبران»
3 شهریور 1357: سفر به لیبی به پیشنهاد بومدین رئیس جمهور الجزایر و در پاسخ به دعوت رسمی معمر قذافی رهبر لیبی
9 شهریور 1357: رؤیت امام موسی صدر و دو همراه وی برای آخرین بار در حال عزیمت از هتل برای ملاقات با قذافی
11 شهریور 1357: آغاز تلاش‌ها برای آگاهی از سرنوشت امام موسی صدر
15 شهریور 1357: تماس مجلس اعلای شیعیان با سفارت لیبی و پاسخ این سفارت مبنی بر اینکه امام مهمان لیبی است و دلیلی برای نگرانی وجود ندارد
17 شهریور 1357: تماس مجلس اعلای شیعیان با هتل الشاطیء طرابلس، محل استقرار امام و درخواست توضیح
19 شهریور 1357: مجلس اعلای شیعیان موضوع ربودن امام را با نخست‌وزیر لبنان در میان می‌گذارد و نخست‌وزیر همان روز کاردار لیبی را احضار می‌کند
20 شهریور 1357: ادعای کاردار لیبی مبنی بر اینکه امام و دو همراهش عصر روز 9 شهریور 1357 لیبی را به قصد ایتالیا ترک کرده‌اند
21 شهریور 1357: تلگراف امام خمینی به یاسرعرفات برای روشن شدن وضعیت امام صدر
22 شهریور 1357: اعزام هیأت تحقیق امنیتی ـ سیاسی لبنان به لیبی و ایتالیا. لیبی به این هیأت اجازه ورود به خاک لیبی را نداد
22 شهریور 1357: آغاز تحقیقات دستگاه قضایی ایتالیا
26 شهریور 1357: بیانیه رسمی لیبی مبنی بر سفر امام صدر به ایتالیا و تناقضات فراوان این بیانیه
30 شهریور 1357: اجتماع عظیم لبنانی‌ها در سوریه، محل برگزاری کنفرانس 5 کشور عربی. برای وادار کردن قذافی به آزاد ساختن امام موسی صدر
1 مهر 1357: تلگراف امام خمینی به حافظ اسد برای پیگیری قضیه امام صدر
10 آبان 1357: اعلام نتیجة تحقیقات هیأت لبنانی مبنی بر اینکه امام و دو همراهش خاک لیبی را ترک نکرده‌اند
17 اسفند 1357: ردّ درخواست هیأت لیبیایی از سوی امام خمینی برای آمدن قذافی به تهران
29 اردیبهشت 1358: اعلام رسمی تحقیقات دستگاه قضایی ایتالیا مبنی بر اینکه حتی یک دلیل هم وجود ندارد که ثابت کند امام موسی صدر لیبی را ترک کرده است
بهمن 1358: درخواست لیبی برای تحقیقات دوبارة دستگاه قضایی ایتالیا
8 بهمن 1359: انتشار تحقیقات دادگاه تجدیدنظر ایتالیا مبنی بر عدم ورود امام موسی صدر به ایتالیا و اعلام اینکه تحقیقات امنیتی لیبی متقلبانه بوده است
15 بهمن 1359: لبنان ربودن امام موسی صدر و دو همراهش را تجاوز به امنیت ملی لبنان دانست
27 آبان 1365: قاضی لبنانی پرونده اعلام کرد که ربودن امام صدر و دو همراهش در داخل خاک لیبی صورت پذیرفته است
خرداد 1378: تأکید مقام معظم رهبری مبنی بر پیگیری قضیة ربودن امام موسی صدر و اهتمام مسئولین و فعالان حقوق بشر به این مسأله
1 خرداد 1380: تقدیم شکایات فرزند امام موسی صدر و همسران شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین به شورای عالی قضایی لبنان
10 شهریور 1381: اعتراف ضمنی قذافی به ربوده شدن امام صدر در خاک لیبی
12 مرداد 1383: احضار 17 تن از سران لیبی از جمله معمر قذافی به دادگاه لبنان
10 آبان 1383: تشکیل کمیتة ویژه پیگیری سرنوشت امام موسی صدر در مجلس شورای اسلامی
26 اسفند 1383: امضای سند پیگیری قضیة امام موسی صدر توسط 150 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی
اسفند 1383: انتشار نامة سرگشاده 199 تن از مراجع، روحانیون، نمایندگان مجلس، فعالان سیاسی، هنرمندان و نویسندگان کشور برای پیگیری قضیه امام صدر


رژیم لیبی در 27شهریور 1357و به دنبال اعتراض مردم لبنان، حوزه های علمیه و مردم منطقه، با انتشار بیانیه ای رسما اعلام نمود که امام موسی صدر و دو همراه ایشان با پرواز 881 مورخ 9شهریور هواپیمایی آلیتالیا، طرابلس را به مقصد رم ترک کرده اند. دستگاه ها قضایی دولت های لبنان و ایتالیا و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان ادعای لیبی را مبنی بر خروج صدر از کشور را رسما تکذیب می کند.
مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی چهار دهه پیش به دست آمده گواه آنند که موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته. به علاوه نه صدر و نه هیچ یک از همراهانش در سفر لیبی تماسی با خانواده خود نداشتند و خبری از حضور او در لیبی در نشریات منتشر نشد.
حسنی مبارک ،در مارس 2012در روزنامه «روز الیوسف» مدعی شد سرهنگ قذافی، سید موسی صدر را در لیبی پس از یک مشاجره کشته است
او در یادداشت های خود می نوسید:
قذافی سید موسی صدر را به شام دعوت کرد و در آن هنگام نوار صوتی ای برای وی پخش کرد که از مصر به دست وی رسیده بود. پس از مشاجره کلامی بین آن دو قذافی به سربازانش دستور ضرب و شتم آنها را می دهد و سپس دستور کشتن فوری او را صادر می‌کند.
سایت آینده نیز به نقل از دکتر کنی نوشت که او از سوی محمد رضا شاه مامور پیگیری موسی صدر بوده ولیکن درملاقاتی انور سادات به او می‌گوید که به دلیل دیوانه بودن قذافی، سرویس اطلاعاتی مصر بر لیبی تسلط دارد وسید موسی صدر نیز باتوجه به این اطلاعات به دستور قذافی اعدام شده و جسد او نیز در یک بلوک بتونی به قعر اقیانوس فرستاده شد.
با این حال از سرنوشت قطعی ایشان اطلاعات دقیقی دردست نیست.




مسیحای لبنان ، مصلح خاورمیانه

دشمن طاووس آمد پرّ او

چهاردهم خردادماه سال جاری، سید موسی صدر 92 ساله شد و غیبتش 42 ساله؛ در حالی‌که حدود نیمی از این سال‌های طولانی را همچون خورشیدی پشت ابر گذرانده‌است و بسیاری از یاران و هم‌رزمان و بستگانش در حسرت دیدار او روی در نقاب خاک کشیده. در طول این سال‌های فرقت، نه تنها یاد و خاطره او از دل‌های همگنانش زدوده نشده، بلکه نسلی که هیچ تجربه مستقیمی از او نداشته با گذشت زمان به صف دوستداران و پیروانش پیوسته‌است. رمز و راز این ماندگاری و جاودانگی و تأثیرگذاری را در کجا باید جُست؟ این قدر و منزلت و عزّت و عظمت ریشه در کجا دارد؟ چگونه است که غیبت و حضور این انسان، کم و بیش به یک میزان تأثیرگذار است؟ چرا از پس این سال‌های متمادی، هنوز می‌توان سخن از او گفت بی‌آن‌که دربند مضمون و موضوع بود؟ چراست که نه اسلاف او و نه اخلافش کمترین شباهتی بدو نداشته و ندارند؟ سرّ این توفیق مستمر، در کدام زاویه، مُستتر است؟
برای پاسخ به این پرسش‌های اندیشه سوز، به سؤال‌های اساسی‌تری باید جواب داد که البته چندان سهل و آسان نیست: او از کجا می‌آید و از اهالی کدام قبیله است؟ خاستگاه اندیشه و عمل او چیست؟ آیا او محصول حوزه قم یا نجف است؟ ثمره تربیت خانواده‌اش است؟ تحصیلات دانشگاهی چه مایه تأثیر در سلوک نظری و عملی او داشته است؟ آیا نبوغ جبلّی وی بود که او را از هم‌سلکانش متمایز می‌ساخت؟
هریک از این مسائل می‌تواند موضوع تحقیق مستقلی باشد که از حوصله این مجالِ اندک، خارج است. اما در پاسخ به این پرسش مقدّر که پژوهش درباره شخصیتی که به لحاظ فیزیکی از صحنه سیاست خاورمیانه و لبنان و ایران غایب است چه ضرورت یا اهمیتی دارد، باید در مورد پیشینه روحانیت شیعه و نقش‌های تاریخی آن، باب مبحثی فراخ دامن را گشود؛ چراکه امام موسی صدر و کامیابی‌های او را در تقریبا تمامی عرصه‌های کُنشگری، باید در تصویر بزرگتری که دربرگیرنده تعاملات سازندۀ نهاد روحانیت و مرجعیّت شیعه با نهاد قدرت سیاسی در دوران پساصفویه باشد، تحلیل و بررسی نمود. طُرفه این که امام صدر از قوم و قبیله‌ای می‌آید که ریشه در علمای طراز اول جبل عامل دارد که بعدها به ایران مهاجرت کرده‌بوده‌اند. به دیگر سخن، پدیده‌ای به نام «امام موسی صدر»، تک ستاره‌ای نیست که به یک‌باره در اتمسفر سیاست‌ورزی لبنان درخشیده و افول کرده‌باشد، بلکه محصول فرایند تکاملی قرن‌ها حضور مؤثر و سازنده روحانیت شیعه در آن منطقه و شکل‌گیری تدریجی اُتوریته مذهب در مناسبات قدرت در سرزمینی است که امروزه لبنانش می‌نامیم. البته تیزبینی، دوراندیشی و فِراست مرحوم علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین، رهبر وقت شیعیان آن دیار را نباید از نظر دور داشت که با تشخیص درست و معرفت شهودی خود از توانایی‌های ذاتی و اکتسابی موسای جوان، باعث و بانی طلوع خورشید صدر از پشت جبال لبنان شد. می‌دانیم که خانواده صدر با خاندان شرف‌الدین رابطه نَسَبی داشتند. موسی صدر تا پیش از هجرت به لبنان، تنها دو بار به این کشور سفر و با سیدشرف‌الدین عاملی دیدار کرده بود. این روحانی بلندپایه و در عین‌حال نواندیش، به صراحت او را شایسته رهبری شیعیان لبنان خوانده و به فرزندانش در مورد وی سفارش‌های اکید کرده بود. سرانجام توصیه‌های شخصیت‌هایی مانند آیات‌عظام بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، مزید بر علت شد و سید موسی صدر 31 ساله در اواخر سال ۱۳۳۸ وصیت آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین را پذیرفت و به‌عنوان جانشین وی، ایران را به سوی لبنان ترک کرد.
اصلاح شؤون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن روز لبنان از یک‌سو، و استفاده از ظرفیت‌های منحصر به فرد آن کشور جهت بازنمایی چهره‌ای خردگرا، عدالت‌محور، انسان‌دوست و سازگار با زمان، از تشیّع و معارف اهل بیت به جهان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می‌داد. با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان و جایگاه آن در منطقه و جهان، امام صدر در طول کمتر از دودهه فعالیت طاقت‌فرسا و شبانه‌روزی، بویژه در صور و مناطق جنوبی و محروم این کشور، کاری کرد کارستان و فراتر از حدّ تصور ناظران؛ به گونه‌ای که در دهه هفتاد میلادی، دیگر هیچ کنش سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی در لبنان، بدون لحاظ کردن منویّات موسی صدر و مشارکت دادن نهادهایی که او تأسیس کرده یا بازیگرانی که وی برکشیده‌بود، ممکن و میسور نمی‌نمود.
موسی صدری که از سوی قاطبه اقوام، طوایف، مذاهب لبنان، لقب «امام» گرفته‌بود، ضمن هدف‌گذاری مواردی چون انسجام جماعت شیعه، تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، پایان دادن به جنگ‌های خانمان‌برانداز داخلی، مقاومت در برابر تجاوزهای گاه و بیگاه اسرائیل، حتی حمایت از انقلاب ایران و پناه دادن به انقلابیون آن، سوداهای بلندپروازانه دیگری نیز در سر داشت که یکی از
آنها گفتگوی ادیان و مذاهب بود. تلاش خستگی‌ناپذیر او در این باره ستودنی است و هرگز در هیچ‌یک از بلاد اسلامی تکرار نشد. ایجاد زمینه‌های تقریب بین ادیان و مذاهب در لبنان از اصلی‌ترین دغدغه‌های او بود. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی‌الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنّت آن کشور بنا نهاد. مقارن زمانه او، سه شخصیت بزرگ تقریبی شیعه و سنّی، سید شرف‌الدین، آیت الله بروجردی و علامه عسگری، صاحب نظر و طرح و برنامه در زمینه گفتگوی بین مذاهب بودند که امام موسی‌صدر از ایشان الهام گرفته‌بود. روش تقریب شرف الدین، «تئوری خلافت اسلامی»، آیت‌الله بروجردی «زیست مسالمت‌آمیز» (تعایش سلمی) و علامه سید مرتضی عسگری، «نوسازی تاریخ و حدیث» بود. امام‌صدر با نبوغ فطری و پشتکار شگرف خود به همراه اطلاعات وسیعی که از اقتضائات سرزمینی لبنان در اثر وسعت مشرب و کثرت مسافرت و ژرفای مطالعه و تحقیق به دست آورده‌بود، نه تنها پروژه تقریب شیعه و سنّی، بلکه فرایند نزدیکی اسلام و مسیحیت را در لبنان کلید زده، به نتایج درخشانی نیز دست یافت. او اندیشه تسامح و تساهل را نه فقط در حیطه نظر بلکه در عرصه عمل نیز به کار بست؛ هنوز که هنوز است بعد از گذر نیم قرن، خاطره بستنی خوردن او در مغازه یک مسیحی دروزی و فتوای عملی طهارت اهل کتاب در یاد اهالی صور مانده‌است. از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده امام صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانی‌های تاریخی وی در دیرالمخلص واقع در جنوب، و کلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، اثرات معنوی عمیقی در میان جامعه مسیحیان آن کشور بر جای نهاد. وی در بهار ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه‌انداخت. در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ رفت و نشستی که در آغاز نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید؛که از حلاوت محضر او به علاوه چیره دستی‌اش در تأثیرگذاری بر مخاطب حکایت می‌کند.
امام صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلام شناسی استراسبورگ درآمد و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعدد در آن، انتشار آثاری چون کتاب مغز متفکر جهان شیعه را زمینه‌سازی نمود. وی در سال ۱۳۴۹ به عضویت دائم «مجمع بحوث اسلامی‌ قاهره» درآمد.

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن صدر-و-شرف-الدین-1024x664.jpg است
این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن 451465_247-1024x659.jpg است

صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی طوایف مسلمان و مسیحی جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی چاره‌اندیشی نمایند. وی در زمستان ۱۳۵۳ و در اقدامی‌ بی‌سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیت‌های بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود. امام‌موسی در اواسط سال ۱۳۵۷ موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تأسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود. اما همه اینها باوجود اهمیت بسیار، نقطه اوج آمال و آرزوهای او نبود؛ امام-صدر در پی صید نهنگی بزرگ در اقیانوس متلاطم جهان اسلام و تحقق ایده اتحاد و همبستگی اسلامی بود. او گرچه دراین راستا، همچون سیدجمال-الدین اسدآبادی به مسافرت‌ها و ملاقات‌های پرشماری با رهبران سیاسی و فکری و دولتمردان کشورهای اسلامی دست‌یازید، لیکن بنابر شرایط دوران و مقتضیات زمینه و زمان، به هدفی فراتر نظر داشت. نفوذ کلام و کاریزمای شخصی و پشتوانه علمی و تجربه‌های زیسته ارزشمندش، نیل بدان مقاصد عالی را دیر و دور نمی‌نمود. اما فقدان ناگهانی و بی‌موقع او همه آن رشته‌ها را پنبه کرد.
رُبایش، اختفا و حذف او از صحنه کنش سیاسی منطقه، درست در زمانی اتفاق افتاد که شخصیتی در جهان اسلام ظهور کرده بود که به رغم شیعه بودن و تعلق به بخش اقلیت جامعه مسلمانان، نفوذ و اعتباری فرامنطقه‌ای و فرامذهبی یافته و حرفش در میان رهبران کشورهای اسلامی خریدار داشت. از این رو، امید آن می‌رفت شکاف‌هایی که ناسیونالیسم افراطی عرب در صف مسلمانان ایجاد کرده و شقّ عصای مسلمین شده‌بود، با تدبیر سیاسی، فرّهمندی شخصی و مکارم اخلاق نبوی این روحانی-سیاستمدار خوش سیما و خوش‌سخنِ ایرانی و شیعه رفع و دفع گردیده، در خاورمیانه اسلامی که همواره متنازعٌ فیه قدرت‌های استعماری در قرون اخیر بوده‌است، فضای پاکیزه‌تری برای تنفس سیاسی فراهم آید. به دیگر سخن، در وجود امام-موسی‌صدر همه امتیازهای منفی از نظر سران کشورهای اسلامی جمع‌آمده بود؛ هم ایرانی بود، هم شیعه و هم انترناسیونالیست. بگذریم از این که صدر، آشکارا منتسب به جریان نواندیشی دینی نیز بود که در آن روزگار چندان مطلوب اهل تسنّن نبود؛ جریانی که شریعتیِ زنده را تأیید کرده و ترتیب ترجمه آثارش به زبان عربی را ‌داده، بر مرده او نماز گزارده و علی‌رغم فشارها و مخالفت‌های بسیار، برایش مجلس سوگواری و بزرگداشت برگزار می‌کرد.
به هر روی با دریغ و درد و آه و افسوسِ بسیار این شخصیت فرّهمند و استثنایی به نحوی که کلیّت آن معلوم، جزئیات آن مجهول و سؤال و پیگیری از آن بی نتیجه است، ناپدید شده و تاکنون ناپدید مانده‌است. درباره این واقعه شوم و پیچیده که قطعا با مباشرت مستقیم معمر قذافی، حاکم وقت لیبی صورت پذیرفته، کتب و مقالات و جستارهای بسیاری به زبان‌های مختلف، به‌ویژه عربی، فارسی، انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی نوشته و منتشر شده‌است. از محتوای تحلیلی این منشورات که بگذریم، می‌توان گفت که تقریبا هیچ خبر دقیق و قابل استنادی از سرنوشت امام موسی صدر در دست نیست و هرچه هست اقوال پراکنده متناقض است و بس. طیفی از مدعیات که یک سر آن این است که امام در قید حیات است و در لیبی محصور و یک سر دیگر آن نیز از شهادت وی به دست یا دستور مستقیم قذافی در همان روز ناخجسته نهم شهریور 1357 یا روزها و ماهها و سال‌هایی پس از آن خبر می‌دهد. قائلان به این اقوال هم هیچیک جزو عوام‌الناس یا افراد بی‌ربط به مسأله نیستند؛ بلکه هریک به نوعی درگیر این امر بوده، نقشی بیش از یک مطلع داشته‌اند. اگر همه این ادعاهای آشفته و پرتناقض را کنار هم بگذاریم، احتمالا به هیچ گزاره قابل استنادی درباره سرنوشت موسی‌صدر نمی‌رسیم ولی قطعا به تحلیل درستی از دلایل و علل حذف آن بزرگمرد از صحنه سیاست منطقه‌ای خواهیم رسید.
تفصیل امر این که در هر عمل مجرمانه‌ای که به قتلی و حذفی منجر شده-باشد و قرائن و اَمارات وقوع جرم چندان روشن نباشد، نخستین گام عقلانی برای یک کارآگاه تحقیق، یافتن و تعیین افراد حقیقی یا حقوقی است که از نبود آن شخص بیشترین سود را برده، احیاناً انگیزه‌ای نیز برای حذف او داشته‌اند. ما نیز در این جستارگشایی، بی‌آنکه بخواهیم دچار حُبّ و بغض و فرزند نامشروع آن، مطلق‌اندیشی، شویم تلاش می‌کنیم دایرۀ افراد یا گروه-های منتفع از فقدان موسی صدر پنجاه‌ساله را به وسیله کنار هم نهادن شواهد و کنار‌نهادن ملاحظات چهل ساله، هرچه تنگ‌تر نماییم؛ شاید از این رهگذر به حقیقتِ ماجرا نزدیک‌تر شویم. هرچند امید به پرده‌برداری کامل از این راز سربه‌مهر، واقع‌بینانه نیست.
اول؛ روحانیت سیاسی: آغاز سال 1357 شمسی، مقارن بود با اوجگیری تدریجی انقلاب و برگزاری تظاهرات خیابانی در ایران. پرواضح است که در خیزش‌های مردمی در جغرافیایی همچون ایران، نقش رهبران مذهبی بسیار پررنگ‌تر می‌شود و اصولا در یکصدوپنجاه سال گذشته، هیچ جنبش قابل اعتنایی در ایران نتوانسته‌است بدون دخالت و بلکه راهبری روحانیان شکل گیرد؛ نهضت تنباکو، انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن صنعت نفت و قیام پانزده خرداد از آن جمله‌اند. در این میان یک مجتهد شیعی که در سال 1342 علیه شاه ایران کرّوفرّی کرده بود، در نجف به حال تبعید می‌زیست. وجود ایشان ،که آیت‌الله خمینی باشند، نعمت بزرگی برای انقلابیون بود تا پشت سرش سنگر گرفته، مشروعیتی پیدا کنند که نه نیروهای مبارز چپ واجد آن می‌توانستند بود، نه نیروهای ملّی. البته در طول بیش از یک دهۀ پیش از آن، حضور فرزند ارشد آیت‌الله در بیت معظّمٌ‌له، یعنی مصطفی خمینی، تا حدودی مانع ظهور و بروز سیاسی پدر می‌شد؛ چراکه وی قائل به تقویت جنبه مرجعیت ایشان و دوری از سیاست و سیاست‌پیشگان بود؛ کینه و نقاری زیرپوستی هم که بین آن مرحوم و امام‌صدر وجود داشت، محصول همین نگاه بود که انتظار داشت ایشان به جای تبلیغ آیت‌الله العظمی خویی، رساله عملیه پدرش را در لبنان توزیع و ترویج نماید. اما از آنجا که «پَری‌رو تاب مستوری ندارد»، پس از درگذشت ناگهانی سیدمصطفی، در آبان 56 زمینه برای فعالیت سیاسی این مرجع تبعیدی و به محاق رفته، فراهم شد؛ آن هم در شرایطی که زمزمه بازگشت حضرت ایشان به ایران، مشروط به کناره‌گیری از هرگونه کنش سیاسی و انتقادی به گوش می‌رسید. طُرفه این که احمد، فرزند کِهتر امام-خمینی، درست برخلاف برادر مِهتر، شور انقلابی در سر داشت و با هدف غایی این که پدر، یکّه‌تاز بلامنازع صحنه انقلاب در ایران باشد به رتق و فتق امور بیت می‌پرداخت. البته بودند روحانیان بلند پایه دیگری همچون بهشتی، منتظری، طالقانی و مطهری که بتوانند زمام امور انقلاب را به دست گیرند، اما هیچیک اثباتاً و ثبوتاً نمی‌توانستند جایگاه او را به دست بیاورند؛ جز امام موسی صدر که یگانه کسی بود که در آن مقطعِ زمانی، از بسیاری جهات، بویژه از جهت بین‌المللی موقعیتی به مراتب قوی‌تر از آیت‌الله خمینی داشت. با این اوصاف، طبیعی بود که اطرافیان این مرجع تقلید، بویژه پسرش که از قضا نسبت خانوادگی نیز با صدر داشت، حضور سیّد و رهبر و امامی دیگر را در عرض آیت‌الله، برنتابند. به‌علاوه، در آن بُرهه، مبارزانی که خود را پیرو مکتب آیت‌الله خمینی می‌انگاشته و به اصطلاح ذوب در شخصیت سیاسی، اخلاقی و عرفانی او بودند، تحت تأثیر همین نگاه و تعصب غیرعالمانه، نه فقط نسبت به امام‌صدر ارادتی از خود نشان‌نمی‌دادند، بلکه نوعی عناد و دستکم آلرژی و حسّاسیّت منفی نیز نسبت به ایشان داشتند و از ابراز این احساس، چه در حضور و چه در غیاب موسی‌صدر، تحفظ نمی‌کردند. افرادی همچون محمد منتظری و جلال‌الدین فارسی و هم‌قطارانشان، از این دسته بودند؛ حتی فرد اخیر، ابائی از این نداشته و ندارد که از علم و اطلاع و خشنودی خود از سرنوشت تراژیک امام موسی، آشکارا سخن بگوید و تأسف خورد که چرا شخصا نقشی مستقیم در این ماجرا نداشته‌است. نقطه تأمل‌برانگیز و شاید تأسف‌بارِ ماجرا آن است که این عناصر مبارز اما خودسر منسوب به جناحی از روحانیت سیاسی و رهبری انقلاب اسلامی ایران، با گروه‌های فلسطینی و لیبیایی مرتبط بوده و چه بسا در مظانّ همدستی با قذافی قـرار داشتنـد.
دوم؛ گروه‌های فلسطینی: امام صدر از بدو ورود خویش به لبنان، همواره در صدد ایجاد بستری مناسب برای توسعه پایدار در جامعه شیعیان و در افقی وسیع‌تر، کلیت لبنان بود. از این رو با هر عاملی که مانع تحقق این آرمان می‌بود، برخورد می‌کرد. در آن مقطع زمانی، علاوه بر آتش زیر خاکستر جنگ‌های داخلی لبنان، حضور و فعالیت گروه‌های چپگرا و مارکسیست فلسطینی در جنوب لبنان و متعاقب آن درگیری‌های مرزی با اسرائیل، به معضلی برای امام‌موسی‌صدر و مانعی در راه تحقق برنامه‌هایش تبدیل شده‌بود. بر اینها بیفزایید طرح «توطین» آوارگان فلسطینی در جنوب لبنان که از دید موسی صدر خیانتی نابخشودنی به آرمان فلسطین بود. تفصیل مطلب این کـه صلح اعراب و اسرائیل بدون تعیین تکلیف موضوع آوارگان فلسطینی امکان-پذیر نبـود. برنامـه آن روز قدرت‌های تأثیرگذار این بودکه آوارگان فلسطینی به‌جای نـوارغـزه وکرانـه غربـی، در جنوب لبنان اسکان داده شوند؛ یعنی جنوب لبنان به وطنی جدید برای فلسطینی‌ها بدل شود. اجرایی‌شدن این طرح در گرو خالی شـدن جنـوب لبنـان ا ز سـاکنان عمـدتا شیعی خود بود. گروه‌های فلسطینی با موشکباران روستاهای شمال فلسـطین اشـغالی، بـه اسـرائیل بهانه می‌دادند تا مبدأ پرتاب موشک را در جنوب لبنان بمبـاران کنـد. بمبـاران پیوسـته جنـوب لبنان نیز ساکنان آنجا را وادار می‌کرد محل زندگی خود را ترک و به مرکـزلبنـان مهـاجرت کنند. نتیجه آن، پدیدآمدن سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین بود. ایـن همـان بحرانـی بود که امام صدر قصد حل آن را کرده‌بود. وی به‌رغم اعتراض نیروهای چپگرا و انقلابی فلسطینی، لبنانی و حتی ایرانی، با موشکباران اسرائیل از جنوب لبنان مخالف بود. همین مسائل موجب آن می‌شد که تحقق بسیاری از برنامه‌هایی که از دل روابط پیچیده کشورهای منطقه و مسأله‌ای به نام رژیم صهیونیستی برمی-آمد، با حضور بازیگر عمده‌ای به نام سیّدموسی‌صدر، دشوار بنماید و بلکه ناممکن. ازین رو حذف وی از عرصه سیاست منطقه به مذاق کسانی چون یاسر عرفات، حافظ اسد و معمر قذافی و برخی دیگر می‌توانست بسیار خوش بیاید.
سوم؛ رهبران جهان عرب: دردهه هفتاد میلادی، خاطره جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل و تحقیری فزاینده که برای دنیای عرب به دنبال داشت، هنوز در خاطره و اذهان افکار عمومی زنده بود و تأثیرگذار؛ بدین لحاظ هریک از رهبران نسبتاً جوان کشورهای عربی، در غیاب جمال عبدالناصر، می‌کوشیدند به نوعی اعتبار مخدوش شده شعب عربی را ترمیم کرده، در ضمن از این نمد نیز برای خود کلاهی بدوزند. در این میان، شخصیت‌هایی همچون حافظ اسد و معمّر قذافی، که در آن دوره نماد انقلابی‌گری آوانگارد بودند، هریک به نوعی داعیه رهبری جهان عرب در خط مقدم مبارزه با اسرائیل را داشتند و در صدد احراز جایگاهی برجسته در مناقشات منطقه‌ای بودند. طبیعی است بین مطامع و اهداف و غایات آنها که به چیزی جز برجسته‌سازی نقش خویش نمی‌اندیشیدند، و ایده‌های جامع‌نگر امام موسی‌صدر که در وهله اول به لبنان و ثبات و امنیت آن می‌اندیشید، تزاحمی جدی وجود داشته‌باشد. سفرهای متعدد وی به کشورهای مختلف عربی و دیدار با رهبران آنها و تحرک روزافزون دیپلماتیک وی، که از او شخصیتی محبوب، مؤثر، دوراندیش و مطرح در منظقه ساخته بود، در همین راستا قابل ارزیابی است.

اما به هر روی جنگیدن در چندین جبهه و مواجهه با دشمنان دوست‌نما و تعامل با رهبرانی بی پرنسیپ، دشواره‌ای و گریوه‌ای است خطیر که حتی از توان خردمندمردی همچون موسی صدر نیز خارج باشد. کوتاه سخن این که امام موسی صدر و برنامه‌های وی در آن برهه نمی‌توانست با جاه‌طلبی‌های صاحبان عِدّه و عُدّه قابل جمع باشد. اینها همه، ادعاهای بی‌دلیل یا تحلیل‌های بی‌اساس نیست؛ بلکه در بین انبوهی از مطالبی که در این مورد نوشته و منتشر شده، شواهد و قرائن متعدد و متقنی در تأیید این مدعا به چشم می-خورد؛ از جمله در اسناد ساواک و در خاطرات منصور قَدَر، آخرین سفیر شاه در لبنان نیـز که درحدود سه دهه بعد منتشر شده‌است با ذکر برخی جزئیات تصریح شده که شخص حـافظ اسـد، در جلسه‌ای که تیر ماه سال ١٣٥٧شمسی همراه برادرش رفعت اسد با او داشت، بـرای شاه پیغام داده بودکه امام موسی صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانـه حذف خواهد شد که همین‌گونه نیز شد.

با توجه به جمیع جهات مذکور، امام‌موسی‌صدر، وزنه‌ای بود که برپای ایران و فلسطین و اعراب، سنگینی می‌کرد و همزمان باعث کُندی حرکت هرسه جناح می‌شد. بر اینها می‌توان اهداف شوم استعمارگران و قدرت‌های بزرگ غربی را نیز افزود که هریک به نوعی منافعی در لبنان و منطقه داشتند که به زعم ایشان با حضور موسی‌صدر قابل تحقق نبود. پس می‌توان گفت امام‌صدر در یک لحظه تاریخی سرنوشت‌ساز، در محاصره مثلث شومی قرار گرفت که رهایی از آن محال به نظر می‌رسید؛ تابدانجا که اگر در لیبی با آن سرنوشت غم‌انگیز روبرو نمی‌شد، به هرحال در نقطه‌ای دیگر از این کره خاکی، باعفریت تقدیری که مناسبات قدرت برای او رقم زده بود، می‌بایست مواجهه می‌شد. بنابراین انتظار پیگیری مُجدّانۀ پرونده فقدان این شخصیت استثنائی تاریخ معاصر اسلام و تشیّع، از کسانی‌که، مستقیم یا غیر مستقیم، در گرفتاری او دخیل بوده، یا حداقل ناخشنود از این واقعه نبوده‌اند، بیهوده و بی‌سرانجام است. به همین دلیل است که هیچیک از کمیته‌ها و پرونده‌هایی که بدین منظور تشکیل شده، به نتیجه روشنی منتج نشده‌است. از کارشکنی‌های سرویس اطلاعاتی لیبی و شخص قذافی گرفته تا بی‌مبالاتی‌های دولت لبنان، همه و همه در بن‌بست‌های ایجاد شده بر سر راه این پرونده دخیل هستند. بگذریم از شِبهِ‌پیگیری‌های ناقص دولت‌های قبل و بعد از انقلاب ایران که کمکی برای بازکردن گره این موضوع نکرده‌است.
پس از انقلاب کمیته‌ای برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر تشکیل شد. خود مرحوم دکتر صادق طباطبایی که عضو و رئیس آن بود و البته خواهرزاده امام، بارها و بارها طی سالیان گذشته توضیح داده‌بود که سبب اصلی ناکامی فعالیت کمیته مزبور در اول انقلاب، مخالفت شخص آیت‌الله العظمی منتظـری بـوده‌است. مرحـوم منتظری در رأس جریانی قرار داشت که البته اغلب شخصیت‌های انقلابی مـؤثر وقـت کشـور را در بر می‌گرفت و اعتقادشان این بود که مصالح کشور در گـروی رابطـه ایـران و رژیـم معمـر قذافی است و نباید این مصالح را فدای مصالح امام صدرکرد. از طنز تلخ روزگار است که مرحومان احمد خمینی و آیت‌الله منتظری که زمانی در بی‌اعتنایی به پرونده موسی‌صدر، هم‌داستان بودند، در آینده‌ای نزدیک رو در روی هم قرار گرفتند و اینک در جهان برزخ پاسخگوی آنچه از ایشان رفته‌است؛ چه در برابر یکدیگر و چه درباره امام مظلوم لبنان!

****

فصلنامه خاطرات سیاسی که همواره در راستای عمل به رسالت مطبوعاتی خود، دغدغه چنین پرونده‌هایی را داشته، بخش عمده مطالب شماره نهم را به خاطره امام‌موسی‌صدر اختصاص داده است؛ خاطره‌ای که دربرگیرنده یکی از پیچیده‌ترین، مرموزترین و امنیتی ترین وقایع قرن بیستم می‌تواند لقب گیرد. به گمان ما، پرونده امام صدر چه در عالم واقعیت و از نظر حقوقی و امنیتی، وچه در فصلنامه خاطرات سیاسی و رسانه‌های دیگر و افکار عمومی و وجدان بشری، بسته نشده‌است. اگر سیاستمداران، چندان وقعی بدان ننهاده و برای حل آن هزینه‌ای نمی‌کنند، چیزی از بار مسؤولیت اصحاب قلم، کم نمی‌کند. تـا زمانی که رسـانه‌ها و مطبوعـات، روشن شدن سرنوشت امام صدر را با جدیت تمام از مقامات مسؤول مطالبه نکنند، آنان هرگـز احسـاس نخواهند کردکه باید پاسخگو باشند. لذاکماکان بـاری بـه هـر جهـت بـا ایـن پرونـده برخـورد می‌کنند. رسانه‌ها و مطبوعات ما متأسفانه حداکثر سالی یک بار در سالروز نهم شـهریور اسـت که چند ساعتی یاد سرنوشت امام صدر مظلوم می‌افتند؛ آن‌هم اگر بیفتند. در همین سالی چند سـاعت هـم البتـه خیلی کلیشه‌ای، سطحی و بسیار غیرحرفه‌ای و خیلی غیرمسؤولانه با موضوع برخورد می‌کنند. درحالی‌که امروز بیش از هر روز دیگر به نهادینه شدن سیره و روش امام موسی صدر در تعامل با جامعه جهانی نیازمند هستیم. تصور کنید اگر در این گیرودار که برای عبور از گذرگاه خطرناکی که با کیان ایران گره خورده‌است، شخصیت معتبری همچون امام‌صدر حضور داشت، چقدر می‌توانست در بازگشودن گرهِ تعامل و ارتباط سازنده با دنیا، مؤثر واقع شود.
به نظر می‌رسد که باید همچون خبر دیگر پدیده‌هایی که هر از چندگاه در فضای مجازی داغ و ترند شده و توجه جامعه جهانی را به خود جلب کرده و گاه نیز تأثیر عملی می‌گذارند، مسأله امام موسی صدر نیز باید چنین شود. از این روست که فصلنامه خاطرات سیاسی نخستین گام را در ایجاد این کمپین و کارزار برداشته‌است تا شاید به حل موضوع کمکی کرده باشد.
مطالبی که در این پرونده گنجانده شده‌است، اعم از مصاحبه‌ها و مقالات و… همگی در شرایط بسیار دشواری که بر کشور حاکم بود و است، تهیه و تدوین گردیده‌است. بی‌شک اگر نبود همه‌گیری بیماری کووید19 و واهمه از ابتلا به کرونا، امکان مصاحبه‌های بیشتر با افراد متعدد دارای دیدگاه‌های مختلف فراهم می‌شد. از سوی دیگر آنگاه که برای ترتیب دادن این پرونده، کارهای تحقیقاتی را آغاز می‌کردیم، امید فراوانی به همکاری مفید و مؤثر «مؤسسه فرهنگی، تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر» داشتیم؛ اما دریغ از ذرّه‌ای حمایت از این پروژه حتی درحدّ راهنمایی و مشاوره. نه تنها هیچیک از فرزندان و بستگان امام‌صدر حاضر به مصاحبه با ما نشدند، بلکه مسؤولان مؤسسه‌ای چنان عریض و طویل که قاعدتا تنها وظیفه‌اش نشر و ترویج افکار و آثار امام-صدر باید ‌باشد، کوچکترین رغبتی به این امر از خود نشان نداده که هیچ، متذکر شدند که هر مطلبی درباره امام‌موسی‌صدر پیش از درج در فصلنامه باید به تأیید ایشان برسد! البته ما چنین ننمودیم؛ چراکه هیچ مساعدتی، حتی ترغیبی و تشویقی، از جانب آن مؤسسه دریافت نکردیم. این‌چنین بود که با شگفتی و افسوس فراوان یاد این مصرع از حزین لاهیجی افتادیم که: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد.
جستارگشایی پرونده امام‌موسی‌صدر را با این امید به پایان می‌بریم که پیش از آن‌که خیلی دیر شود، خبری موثق و دلگرم کننده از یوسف گمگشته ما به گوش رسد و انتظار 42 ساله پایان یابد.
به لحظه لحظه این روزهای یلدایی
دلم گواهی آن می‌دهد که می‌آیی




مشروطه تبریز و حاکمیت ملی

متن سخنرانی دکتر عباس قدیمی قیداری

یکصد وچهاردهمین سالگرد نهضت مشروطیت ایران را گرامی می داریم و به روان کوشندگان راستین آزادی، استقلال و دموکراسی ایران درود می فرستیم. در ابتدا تشکر می کنم از اندیشگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران آقایان دکتر ظریفیان و دکتر پاشا زاده که این برنامه بزرگداشت نهضت مشروطیت ایران را ترتیب داده و تدارک دیده اند. آنگونه که در برنامه این نشست مجازی اعلام شده موضوع اصلی این نشست جنبش مشروطیت و تحقق حاکمیت ملی است بحث کوتاهی که من در خدمت دوستان خواهم داشت در ذیل این موضوع کلی اصلی قرار می گیرد و به نیروهای سیاسی آذربایجان و تبریز عصر مشروطیت و مساله حاکمیت ملی اختصاص خواهد داشت. بر اساس موضوعی که من انتخاب کرده‌ام لازم می دانم یک دسته بندی از نیروهای سیاسی تبریز عصر مشروطیت را داشته باشم و پیرو آن مساله حاکمیت ملی و مولفه های آن را در این مجال اندک پیش ببرم.
نیروهای سیاسی تبریز عصر مشروطه در یک دسته بندی کلی به چندسه دسته تقسیم می شوند: دسته اول نیروهای مشروطه خواه و طرفدار آزادی و نظام سیاسی نوین که شامل بازرگانان ،طیفی از علما و مجاهدان و طبقه جدید درس خوانده که پایگاه این نیروهای سیاسی عمدتا بازار، مدارس جدید و بعضا کارگاه های تولیدی بود و عمدتا در محلات جنوب مهران رود و یکی دو محله در شمال مهران رود جای می گرفتند. این نکته هم مهم است که از نظر خاستگاه و پایگاه این نیروهای سیاسی مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرند. دومین دسته نیروهای ضد مشروطه و همسو با دربار هستند که شامل علمای برجسته، علمای میانه و طرفداران سنتی آنها و برخی روسای ایلات و عشایر آذربایجان که به طور آشکار اندیشه های ضد جریان آزادی و مشروطه را دنبال می کردند و طرفدار حفظ وضع سیاسی و اجتماعی موجود بودند. دسته سوم نیروهای سیاسی فاقد جهت گیری های خاص سیاسی هستند که گاه با واکنش ها و گرایش هایی به سمت و سوی دسته اول و دوم دیده می شوند. با این دسته بندی و طبقه بندی من می خواهم نسبت اندیشه ها، اقدامات و عملکرد این نیروها را در پیوند با حاکمیت ملی به طور کوتاه به بحث بگذارم.
وقتی از حاکمیت ملی سخن به میان می‌آید، علی القاعده باید به چند ویژگی در یک نگاه کلی و شتابان توجه کرد این مؤلفه ها را می توان چنین مطرح کرد : به طور مشخص مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش ، نظارت مردم بر جامعه، حکومت و دولت و سوم استقلال و مقابله با هر گونه نفوذ و سلطه خارجی. از مظاهر و جلوه های آشکار حاکمیت ملی میتوان به مجلس یا پارلمان، قانون اساسی و نهادهای مردمی ملی و مدنی اشاره کرد. مطالعه و بررسی عصر مشروطیت که با نام تبریز و آذربایجان یک پیوند عمیق و غیر قابل انکار دارد در شهرهای ایران و البته آذربایجان و تبریز نشان می دهد که نیروهای سیاسی تبریز عصر مشروطه چه اندازه در اعتقاد و باور و تحقق حاکمیت ملی یا عدم تحقق آن کوشیده اند در اینجا بیشتر به این مساله به طور گذرا اشاره خواهم کرد. همه می دانیم که رویدادهای اعتراضی تهران که منجر به صدور فرمان مشروطیت در مرداد ماه 1285 شد از پاییز و زمستان 1284 در تهران آغاز شد و در بهار 1285 هجری شمسی تداوم پیدا کرد و در نهایت در مرداد منجر به صدور فرمان مشروطیت ایران شد. از تیر و مرداد 1285 بود که کم کم اخبار و رویدادهای تهران به تبریز کشید و تبریز بعد از تهران دومین شهر ایران شد که جنبش مشروطه خواهی ایران را پیش برد و البته مدتی بعد این شهر دوم نقش اساسی و اولین را در جریان مشروطه خواهی ایرانیان به عهده گرفت. از همان روزهای نخست نقش آفرینی تبریز و قبل از تدوین قانون انجمن های ایالتی و ولایتی همانطور که همه می دانیم انجمن تبریز شکل گرفت با ترکیبی از نیروهای مشروطه طلب و آزادی خواه که وظیفه پیشبرد مولفه های حاکمیت ملی را به طور شگفت انگیزی بر عهده گرفتند و نه تنها برای آذربایجان و تبریزبلکه برای سراسر ایران چنانکه می بینیم بعد از مدتی و بعد از چند ماه این انجمن ایالتی تبریز که انجمن ملی یا انجمن مقدس هم خوانده می شد این وظیفه را برای سراسر ایران برای خود قائل شد و آن را با ابزارهایی که در دست داشت به پیش برد. اقدامات و عملکرد انجمن تبریز دقیقا در جهت مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود، ترویج و تبلیغ وظیفه نظارتی و مقابله با هر گونه وابستگی اقتصادی و سیاسی به دول بیگانه بود. مطالب و نوشته های مندرج در روزنامه انجمن که ارگان انجمن ایالتی آذربایجان یا انجمن تبریز به شمار می رفت گویای این نکته است که انجمن تبریز برای خود نقشی فراتر از تبریز و آذربایجان قائل بود و عمدتا در یک موقعیت آرمانی و ملی به ایران و تمامیت ارضی ایران، وحدت ملی و در نهایت استقرار حاکمیت ملی می اندیشد. در جای جای روزنامه انجمن و در تلگراف هایی که انجمن تبریز به شهرهای مختلف ایران و یا به مجامع بین المللی فرستاده است این نکته ای که عرض کردم آشکارا دیده می شود. این نقش ماندگار و موثر انجمن تبریز صرفا متوقف در آنچه که گفتم نیست، انجمن تبریز با درک و اعتقاد به اجزا و عناصر شکل دهنده حاکمیت ملی که بعضی از ویژگی های آن را اشاره کردم هم در شهر تبریز و هم در شهرها و روستاهای آذربایجان و هم از طریق ابزارهایی برای کل ایران ، سعی می کرد اندیشه ها و مفاهیم جدید را به زبان ساده تبلیغ و ترویج کند و مبارزان راه آزادی، پیشرفت و استقلال ایران در نقاط مختلف را برای استقرار حاکمیت ملی تحریک کند و آنها را همسو با جریان بزرگ مشروطه خواهی ایران قرار دهد.
بعد از این اشاره کلی لازم می بینم که به بعضی از مصادیق نقش و عملکرد نیروهای سیاسی تبریز در عصر مشروطه اشاره گذرایی داشته باشم. نخستین بار نقش و عملکرد نیروهای سیاسی در مقاومت یازده ماهه مردم تبریز از به توپ بستن مجلس از تیرماه 1286 تا اردیبهشت 1287 جلوه و ظهور می یابد. می دانیم که با به توپ بستن مجلس و انهدام آن به دست محمدعلی شاه و روس ها مشروطیت از ایران رخت بربست و این تنها تبریز بود که وظیفه احیا و بازگرداندن آن را بر عهده گرفت و به قول یحیی دولت آبادی به تنها امیدگاه آزادی خواهان تمام ایران تبدیل شد. روایت داستان حماسی این مقاومت جانانه و شگفت انگیز در این مجال نمی گنجد اما فقط باید به این نکته اشاره کنم که این مقاومت استبداد را بار دیگر شکست داد و مشروطه را احیا کرد و نماد نظام نوین سیاسی در ایران را بار دیگر برپا نمود. به این نقش تاریخی تبریز و مجاهدان و آزادی خواهان و مشروطه طلبان تبریز احمد کسروی در دو کتاب ارزشمند و معتبر خود به طور مفصل پرداخته که مطالعه چند باره این کتاب برای هر دوستدار و علاقمند به نهضت مشروطیت لازم و ضروری است. در روزهای مقاومت مردم تبریز که یازده ماه طول کشید در مقابل محاصره همه جانبه شهر و جنگ شهری بی سابقه و بی نظیری که در تبریز اتفاق افتاد، انجمن تبریز نقش مجلس شورای ملی را بر عهده گرفت و خیلی جالب است که از سوی مشروطه خواهان سایر شهرهای ایران این نقش پذیرفته شد. اخبار مقاومت مردم تبریز و نیز رهنمودهای انجمن به مبارزان و مجاهدان شهرهای دیگر زمینه خیزش مجدد را آماده ساخت و در نهایت چنانکه می دانیم مجاهدان بختیاری و گیلانی تهران را فتح کردند، همین سران مجاهدان بختیاری و گیلانی گزارش پیروزی ها و اقدامات خود را مرتب به انجمن تبریز ارسال می کردند نکته ای که می خواهم در رابطه با حاکمیت ملی بگویم در همین جا است در روزهای پایانی مقاومت مردم تبریز و مدتی کوتاه قبل از فتح تهران به دست مجاهدان بختیاری و گیلانی، تبریز به بهانه باز کردن راه آذوقه و حفظ امنیت اتباع خارجی از سوی روس ها تهدید به اشغال شد. همین تهدید سبب شد تا مجاهدان و مشروطه خواهان تبریز به محمدعلی شاه که در واقع دشمن و طرف اصلی آنها به شمار می آمد و تمام مشکلات، مصائب و دشواری های یازده ماهه ناشی از دیکتاتوری و استبداد محمدعلی شاه بود نامه ای شگفت انگیز ارسال کنند و آن اینکه مشروطه خواهان تبریز از خواسته های خود می گذرند و به ظلم شاه راضی هستند اما راضی به اشغال کشور به دست روس ها نیستند. این نمونه ای گویا، واضح و روشن است از گرایش و باور درونی آزادی خواهان و مشروطه خواهان تبریز به استقلال و نفی حضور بیگانه که از مولفه های مهم حاکمیت ملی به شمار می رود. این دیدگاه و باور وقتی برجسته می شود که در مقابلِ نقش سیاسی جریان ضد مشروطه تبریز قرار بگیرد که به آن اشاره خواهم کرد. با وجود تمام تلاش ها و تکاپوها روس ها تبریز را اشغال کردند بماند اینکه روس ها در این اشغال با زنان و کودکان و مردمان عادی چه کردند، اما نکته ای که مهم است و به اشاره و به تلویح به آن پرداختم نقش نیروهای سیاسی مخالف جریان مشروطه و جریان آزادی خواهی ایران است، این نیروهای سیاسی که طیف مقابل جریان مشروطه و آزادی خواه تبریز را شکل می دادند از آمدن روس ها و اشغال تبریز به دست نیروی بیگانه استقبال کردند و مخبر السلطنه والی جدید آذربایجان هم در این زمان به اقتضای موقعیت و ضرورت های جدید گرایش های روسی از خود نشان داد و با سیاست روس ها همراهی نمود.با اشغال تبریز به دست روسها،آزادی خواهان و مشروطه طلبان یا دستگیر شدند و یا تبعید شدند و برخی نیز فرار کردند. پس در این رویداد تاریخی ما دو نقش را از دو طیف یا دو دسته مخالف هم در ربط با حاکمیت ملی شاهد هستیم. دو سال بعد از این بار دیگر نقش آفرینی جدیدی برای نیروهای سیاسی تبریز اتفاق افتاد و آن در دوران مجلس دوم و اولتیماتوم معروف روس ها به دولت ایران است. ببینید باز در اینجا انجمن تبریز نقش برجسته ای ایفا کرد و این نشان می دهد که انجمن تبریز برای خود نقش منطقه ای قائل نبود یک نقش ملی و فراملی در استقرار حاکمیت ملی ایران قائل بود، در این فقره نیز شاهد هستیم که انجمن تبریز فعالیت گسترده ای را آغاز کرد. به نمایندگان مجلس، دولت، انجمن های ایالتی و ولایتی تلگراف ها ارسال نمود مبنی بر عدم پذیرش اولتیماتوم روس ها و ضرورت مقابله با تعرض و سلطه روس ها بر ایران و حتی علمای نجف را بر علیه روس ها برانگیخت و از علمای نجف فتوای تحریم کالاهای روسی را گرفت و البته این موجب خشم روسیه و ارتش اشغال گر روسیه شد که بعدها در واقع به تلافی این فعالیت ها و مخالفت ها، ضربه شدیدی بر انجمن وارد کردند. بار دیگر روس ها در پی این اولتیماتوم مجلس دوم را به تعطیلی کشاندند و به دنبال آن در آذر 1290 و اوایل دی ماه تبریز بار دیگر اشغال شد. نقش متفاوت نیروهای سیاسی باز در اینجا جلوه گری نمود. قبل از اینکه روس ها وارد شهر بشوند اعضای انجمن و سران مشروطه طلب و آزادی خواه تبریز باز هم به خاطر استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران در صدد بر آمدند به گونه ای به یک تفاهم و وحدت با نیروهای مخالف مشروطه برسند و باب گفتگو را با سران و بزرگان جریان ضد مشروطه و طرفدار استبداد و محمد علی شاه باز و ضرورت اتحاد و همدلی در مقابل اشغال و نفوذ خارجی را برای این طیف بازگو کنند، اما جریان مخالف مشروطه از این درخواست و از این پیشنهاد انجمن تبریز و مجاهدان و مبارزان آزادی خواه و مشروطه استقبال نکرد و باز هم نقش سیاسی متفاوتی را ایفا کرد. تلاش انجمن چنانکه می دانیم به جایی نرسید و روس ها تبریز را اشغال کردند، ساختمان های دولتی را تخریب نمودند و به روی مردم آتش گشودند و حدود 500 نفر از مردم عادی زنان و کودکان را کشتند، نهادهای مدنی و ملی را منهدم کردند، ساختمان انجمن را نابود کردند و مدارس را تخریب و به تعطیلی کشاندند. و هرآنچه که با نظام سیاسی و اجتماعی نوین و مشروطیت نسبتی داشت را نابود کردند و حکومت هراس و وحشت را در تبریز راه انداختند و نکته مهم این است که عناصر مخالف مشروطه و آزادی در تبریز با روس ها در این کارها همراهی کردند. می دانیم که یکی از روزهای خونین تبریز در این دوران اتفاق افتاد. در 10 دی ماه 1290 که مصادف با روز عاشورا بود برخی از برجسته ترین، خوشنام ترین و پاک ترین چهره های مشروطه آذربایجان و ایران توسط روس ها به دار آویخته شدند و تبریز عملا در پی یک هراس و وحشتی که روس ها ایجاد کردند به وضعی بهت آور دچار شد. روس ها و عناصر ضد مشروطه و آزادی حکومت را در تبریز و آذربایجان در دست گرفتند. آنچه به اجمال اشاره شدگزارشی کوتاه بود از نقش نیروهای سیاسی تبریز در عصر مشروطه: دسته ای باورمند به آزادی و مشارکت مردم در سرنوشت خویش و استقرار قانون و پارلمان و مبارزه با هرگونه نفوذ و دخالت دولت خارجی و حتی در مواقعی دست کشیدن از باورها و اندیشه های معتقد به مشروطه و آزادی در هنگامه تهدید خارجی و دسته دیگر مخالف جریان آزادی و مشروطه و باورمند به بقای خویش حتی با اشغال سرزمین خود به دست بیگانه و به عبارت دیگر ذبح حاکمیت ملی و نهادهای ملی و مردمی و دموکراتیک در پای منافع گروهی. خود این در واقع اشاره موجز و کوتاهی از نقش متفاوت نیروهای سیاسی تبریز عصر مشروطه در پیوند با حاکمیت ملی بود. من آرزو می کنم تاریخ مشروطیت ایران در پیوند با حاکمیت ملی مورد توجه جدی قرار بگیرد که درس و تجربه ای است برای حال و آینده کشور عزیز ما ایران. در پایان یاد و خاطره کوشندگان راه آزادی و پیشرفت و استقلال ایران به ویژه کوشندگان آذربایجانی این راه را گرامی می دارم و آرزو می کنم نام آنها همیشه زنده و جاوید بماند.




آذربایجان مشروطه و حاکمیت ملی

دکتر باقر صدری نیا

همه ساله در چهاردهم مردادماه یاد و خاطره صدور فرمان مشروطیت، گرامی داشته شده، در گزارش و تحلیل این رویداد سرنوشت ساز قرن اخیر در ایران،برنامه های متنوعی برگزار می‌شود. امسال نیز همچون سال‌های گذشته، صاحب نظران و مشروطه‌پژوهان آخرین یافته‌های علمی و جدیدترین تحلیل‌های خود رابا مخاطبان خود در میان نهادند؛ با این تفاوت که‌این بار به دلیل شرایط خاصی که شیوع بیماری کرونا ایجاد کرده‌است غالب این نشست‌ها به طور مجازی برگزار شد. هرچند فصلنامه خاطرات سیاسی در صدد آن است که پرونده‌ای مستقل و ممتع درباره نهضت مشروطه‌خواهی ترتیب دهد، تا تحقق آن امر بر آن شد که در این شماره خود ضمن پاسداشت مجاهدت‌های مبارزان راه آزادی در آن دوران، سخنرانی دو تن از صاحب‌نظران حوزه مشروطه پژوهی را که اخیرا ایراد شده است، منعکس نماید. ضمن سپاس از آقایان دکتر باقر صدری نیا و دکتر عباس قدیمی قیداری، استادان محترم دانشگاه تبریز، که اجازه پیاده‌سازی و انتشار نسخه مکتوب سخنرانیشان را به خاطرات سیاسی دادند، امیدواریم در آینده‌ای نزدیک بتوانیم از زاویه‌ای دیگر و براساس روش‌های تحلیلی نوین‌ترنهضت مشروطه‌طلبی را به عنوان مهم‌ترین خاطره سیاسی قرن گذشته کاویده و جنبه های مغفول آن را بازنماییم. متن سخنرانی دکتر باقر صدری نیا را با هم می‌خوانیم:

حاکمیت ملی ومشروطیت ایران
صد و چهاردهمین سالگرد مشروطیت ویاد همه محاهدان، نظریه پردازان و اندیشه ورزانی را که در راه استقرار مشروطیت در ایران کوشیدند گرامی می داریم .
عنوان بحث من حاکمیت ملی و مشروطیت ایران است.در آغاز می خواهم بر این نکته تاکید کنم که مساله حاکمیت ملی با شبکه‌ای از مفاهیم پیوند دارد و طرح حاکمیت ملی بدون توجه به این شبکه از مفاهیم چندان بر پایه سنجیده و استواری بنا نخواهد شد .برای تبیین بحث با توجه به مجال محدودی که داریم تنها به طرح چند نکته می پردازم.

حاکمیت ملی و استقرار آن طبیعتا با مفهوم ملت و تکوین آن پیوند ناگسستننی دارد، بدون شکل گیری ملت مسلما حاکمیت ملی تحقق نخواهد یافت. مردمی که هنوز به صورت رعیت زندگی می کنند و به سطح ملت ارتقا پیدا نکرده اند طبیعتا نمی توانند در صدد استقرار حاکمیت ملی بر آیند، از این جهت لازمه استقرار حاکمیت ملی در هر کشوری و از جمله در ایران تکوین ملت و ارتقا مردم از سطح رعیت به سطح ملت است.

بخشی دیگر از این شبکه مفهومی پیوند حاکمیت ملی با مسئلۀ استقلال درمفهوم فراگیر آن است، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی و استقلال فرهنگی . حاکمیت ملی به نوعی در تقابل با سلطه بیگانه شکل می گیرد ، به هنگام سلطۀ خارجی، حاکمیت ملی بی معنا خواهد بود. در نتیجه برای استقرار حاکمیت ملی نخست باید استقلال سیاسی وجود داشته باشد تا در پرتو آن ملتی که در سرزمین معینی زندگی می کنند امکان استقرار حاکمیت خود را داشته باشند .

جزء دیگری از شبکۀ مفهومی که پیوندی با حاکمیت ملی پیدا می کند، آزادی است. بدون وجود آزادی،یعنی آزادی اندیشه،آزادی بیان آزادی عقاید ، آزادی احزاب و آزادی مطبوعات ورسانه های ارتباط جمعی ، امکان استقرار حاکمیت ملی نخواهد بود، یعنی در یک نظام استبدادی نمی توان از حاکمیت ملی به مفهوم دقیق کلمه سخن گفت.زیراوقتی ازحاکمیت ملی سخن به میان می آید مقصود استقرار ارادۀ ملی و در حقیقت تحقق اراده جمعی ملت بر اساس منافع مشترک ملی است، طبیعتا در یک نظام استبدادی حتی باوجود استقلال سیاسی، حاکمیت ملی عملا تحقق نخواهد یافت . بدین ترتیب حاکمیت ملی درتقابل با استعمار و استبداد تحقق می یابد.
در مورد مشروطیت ایران و ماهیت واهداف آن بحث های گوناگونی صورت گرفته است. برخی معتقدند که مشروطیت در ایران؛ ماهیتا نهضتی علیه سلطه بیگانه بود و نهضت دموکراتیک نبود، اگر درضمن آن مقولۀ دموکراسی خواهی ولزوم استقرار آزادی هم مطرح شده است، به تبع نفی سلطۀ بیگانه بوده است. از جمله کسانی که چنین دیدگاهی را مطرح کرده اند شادروان علی اکبر دهخدا است. دهخدا به طور کلی نه فقط نهضت مشروطه بلکه نهضت ملی را هم نهضت ضد استعماری ارزیابی می کند. برخلاف دیدگاه هایی که نهضت مشروطه را نهضت دموکراسی خواهی به شمار می آورند. دهخدا معتقد است که چون در آستانه مشروطه عملا بیگانگان بر ایران مسلط شده بودند ، درعین حال که ایران درظاهر مستعمره نبود ولی وضعیت شبه مستعمره ای داشت و نفوذ روس و انگلیس در حدی بود که عملا بر همه مجاری قدرت سلطه داشتند، وضعیت اقتصادی پریشان بود و در حقیقت اقتصاد ایران بازیچه دست این قدرت های سلطه گر بود ، در نتیجه مردم در صدد بر آمدند که نفوذ استعمار را از ایران بر افکنند؛ اگرعلیه حکومت قاجار هم قیام کردند از این جهت بود که حکومت در حقیقت به نوعی نقش دست نشاندگی استعمار را ایفا می کرد و مجری سیاست های سلطه گران بیگانه بود.

به هر حال بر اساس این تحلیل نهضت مشروطه خواهی در واقع نهضت ضد استعماری و به تبع آن ضد استبدادی و عدالت خواهانه بود نه اینکه ماهیتا مثل برخی از نهضت های اروپایی جنبه دموکراسی خواهی آن غالب باشد .این تحلیل که دهخدا و برخی دیگر از کوشندگان جنبش مشروطه به دست دادند درنوع خود قابل تامل است. به نظر می رسد در نهضت مشروطه خواهی ایران، ضدیت با استبداد و استعمار به گونه ای در هم تنیده بوده است یعنی مخالفت با استبداد داخلی به نوعی در جهت نفی سلطه خارجی بود. چون استبداد داخلی عملاوچه بسا به ناگزیر، در جهت منافع استعمار خارجی عمل می کرد. متون تاریخی، ادبی هم مؤید این واقعیت است.اسناد و شواهد متعددی می توان پیدا کرد که نشان دهندۀ سلطه سفارت خانه های روس و انگلیس درامور داخلی ایران است. نیازی به اشاره نیست که از زمان قرارداد ترکمان چای سلطه روسیه روز به روز رو به تزاید گذاشته بود و انگلیس نیز برای حفظ موازنۀقدرت و برای مصون داشتن مستعمرات خود در هند در صدد برآمده بود که نفوذ خود را بیش از پیش گسترش دهدف در نتیجه در دورۀ ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاه سلطه سفارت خانه های روس و انگلیس در تعیین سرنوشت و مقدرات مردم ایران تردیدناپذیر بود. این مساله به قدری روشن بود که وقتی زنان ناصر الدین شاه با او اختلاف داشتند برای شکایت به سفارت انگلیس مراجعه می کردند، برای اینکه می دانستند حرف اول را سفارت انگلیس در ایران می زند. همچنین نقل شده است که وقتی ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه وحاکم اصفهان با آقانجفی روحانی متنفذمعروف آن شهر اختلاف داشت و ظل السلطان زیربار درخواست های او نمی رفت، به آقا نجفی گفت می خواهی به شاه بابام بنویس تامرا عزل کند؛ وآقا نجفی درپاسخ گفت به جای اینکه به شاه بابات شکایت بکنم از دست تو و شاه بابات به سفارت روس شکایت می کنم تا هم تورا عزل کند وهم شاه بابایت را. برای او و ظل السلطان روشن بود که حرف سفارت روسیه در ایران بالاتر از حرف ناصرالدین شاه باهمۀ قدر قدرتی اوست.
در این دوره برای نخستین بار با طرح و تفصیل مقدمات و مبانی مشروطیت، زمینه ارتقای مردم ایران از سطح رعیت به سطح ملت فراهم شد وازهمین روبود که مردم برای نخستین بار درتاریخ به صحنۀ کارزار های سیاسی گام نهادند.
من غالبا در بحث از مردم ایران پیش از مشروطه از اصطلاح ملت استفاده نمی کنم ، اولا به این دلیل که ملت درگذشته در مفهومی که امروزه به کار می بریم به کار نمی رفت وعمدتا معنای شریعت و پیروان یک کیش را افاده می کرد. مثلا گفته می شد” ملت ابراهیم” “یا ملت عیسی” ومنظور پیروان آیین حضرت براهیم وعیسی بود ، چنانکه هرجا درادبیات گذشته نیز به کار رفته به همین معنی بوده است . به عنوان مثال دربیت زیرازفخرالدین عراقی :
به کدام ملت است این به کدام مذهب است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

ثانیا تا این دوره هنوز مردم ایران به سطح ملت ارتقا نیافته بودند، بلکه افراد پراکنده ای بودند که برای خود اراده ویژه‌ای برای اعمال حاکمیت و تعیین حکومت ازجانب قائل نبودند. از زمان طرح مقدمات ومبانی مشروطیت بود که مردم ایران به تدریج به سمت ملت شدن حرکت کرد و مشروطیت آنان را به سطحی رساند که خواهان اعمال حاکمیت و انتخاب حاکمان از جانب خود آمدند. علاوه براین پیش از این دوره، مشروعیت حکومت ها به آسمان و به خدا نسبت داده می شد، چنانکه از دیرباز پادشاه برخوردار از فره ایزدی تلقی می شد وبعدها نیزشاه سایه خدا در روی زمین بود: السلطان ظل الله . در دوره مشروطیت بود که مبانی مشروعیت حکومت دچار دگرگونی شد و انتخاب حاکم حق مسلّم مردم یا ملت به شمار آمد ومشروعیت حکومت به انتخاب ورضایت ملت وابسته گردید وبه امر زمینی بدل شد، و این یک چرخش و پیشرفت بسیار مهمی در تاریخ سیاسی ایران است . از این دوره است که مردم به خود حق می دهند تا در امورکشور ورقم زدن سرنوشت خود دخالت فعال کنند و در صدد اعمال اراده خود و تعیین حاکمیت از جانب خود برآیند.
انتقال مبانی مشروعیت حکومت ازآسمان به زمین واز خدا به ملّت در اندیشۀ سیاسی آن دوره طرح وتبیین شد و در ادبیات عصر نیز بازتاب وسیعی یافت وازاین طریق به میان توده های مردم راه گشود. من ابیاتی ازیک سرودۀ سید اشرف الدین حسینی قزوینی را به عنوان نمونه می خوانم که درآن وی به صراحت تاکید می‌کند که مالک این ملک، ملّت است ،نه پادشاه و اگر پادشاه قدرت ومشروعیتی دارد، از جانب ملت به او اعطا شده است.

مالک این آب و خاک و مملکت، ملت بُوَد
تاج گیر و تاج بخش سلطنت ملت بود
صاحب قدر رفیع و منزلت ملت بود
شد وکیل پارلمان هم تابع تعیین ما
آنکه دولت را از این ذلت رهاند ملت است
آنکه سلطان را سر مسند نشاند ملت است
یا در جای دیگر می گوید:
ملت ای ملت ز جا خیزید ایران از شماست
مجلس و مشروطه و تعیین سلطان از شماست
رشت و تبریز و صفاهان و خراسان از شماست
پس شما را غیرت سرشار کی خواهد رسید

این تنها سید اشرف الدین نیست که درسروده های خود به تکرار مردم راصاحب ومالک کشور معرفی می کند ، بلکه شاعران دیگر هم به کرات همین معنی را باتعابیر دیگر درشعر خود بازتاب داده اند، ازجمله عارف قزوینی ضمن یک غزلی می گوید:
همیشه مالک این مُلک، ملّت است که داد
سند به دست فریدون قباله دست قباد
مگوی کشور جم، جم چکاره بود و چه کرد

مگوی ملک کیان کی گرفت و کی به که داد
به زور بازوری جمهور بود کز ضحاک
گرفت داد دل خلق کاوۀ حداد

بدین ترتیب از این دوره مشروعیت فرازمینی از قدرت سلب می شود و مبانی مشروعیت قدرت از آسمان به زمین و به مردم منتقل می شود.

واپسین نکته ای که باید دراین مورد به اجمال طرح کر آن است که لازمۀ استقرار حاکمیت ملی از جمله خودآگاهی ملی است، واصولا شکل گیری ملت درگرو خودآگاهی ملی است وبدون آن نمی تواند تحقیق بپذیرد. این خودآگاهی در دورۀ مشروطیت است که به تدریج شکل می گیرد و مردم با آگاهی نسبی به هویّت خود وهمبستگی بایکدیگر و دلبستگی به ایران به مفهوم یک واحد فراگیر سیاسی مستقل به نوعی خودآگاهی ملّی دست می یابند . ازاین دوره است که چشم انداز وطن گسترش پیدا می کند ، حال آنکه در گذشته وطن عمدتا به زادگاه و سرزمینی اطلاق می شد که کسی درآن به دنیا آمده وزندگی می کند و نهایتا گسترۀ آن ازحدّ شهر و ایالت فراتر نمی رفت . هرچند چشم انداز گسترده ومشخص وطن درمفهوم ایران درنزد فرهیختگان عهد صفوی شناخته شده بود، با این حال از دوره مشروطه به بعد است که وطن انطباق مفهومی با ایران می یابد وعلاوه براین نوعی دلبستگی نسبت به این وطن و سرنوشت مردمان آن شکل می گیرد. درجای جای شعر وادبیات عصرمشروطه بازتاب این ناسیونالیسم نوپدید را می توان آشکارا دید. دراینجا به عنوان نمونه ابیاتی ازیک قصیدۀ ادیب الممالک فراهانی را می خوانم که نشان دهندۀ خود آگاهی ملی شاعر وتمایلات میهن پرستانۀ اوست . این قصیده که به نام « چامۀ وطنی » در دیوان او آمده است ، تاریخ نهم شوال 1318 را در بالای خود دارد وبه نظر می رسد نخستین شعر میهنی است که ادیب شش سال پیش از صدور فرمان مشروطه در ستایش « شرکت اسلامی » سروده است که در اصفهان پارچه تولید می‌کرد. ادیب در خلال این قصیده از استثمار اقتصادی بیگانگان و ضرورت استفاده از پارچه‌های بافت این شرکت که به تعبیر وی تار و پود آن را « غیرت وطن دوستی در کارگاه عشق رشته است » سخن می گوید . این شعر از جملۀ نخستین سروده‌هایی است که شاعر در آن به وطن و وطن دوستی در مفهوم جدید آن و ضرورت استقلال اقتصادی و بی‌نیازی از بیگانگان اشاره کرده است و ازخلال آن می توان به دلبستگی شاعر به سرنوشت میهن خود واستقلال اقتصادی آن وقوف یافت. مفاهیمی که پیش از این امکان راهیابی به حیطة اندیشه و شعر او را نداشته است.
ای جامۀ مقدس شرکت که آسمان
بر تن درد ز رشک تو پیراهن کبود
آنی که دست غیرت حب الوطن ترا
در کارگاه عشق همی رشته تار و پود
دشمن درود مزرع مارا به داس کین
هان همتی کنید که بر جانتان درود
تا کی زنار غفلت و پندار بر شودژ
از دودمان غیرت ما بر سپهر دود
تا کی به دست ملت ترسا همی زنیم
اسلام را به دامن دین وصله جهود

واپسین سخنی که می خواهم بگویم این است که باانقلاب مشروطیت، ایران وارد یک مرحله تاریخی دیگری شد ، ازاین دوره به بعد بود که مفهوم استقلال سیاسی و اقتصادی به طور دقیق تری برای بخش وسیعی از مردم تبیین وشناخته شد. اگرانقلاب مشروطه نتوانست استقلال، آزادی عدالت، قانون و حاکمیت ملی رادرعینیت جامعه تحقق ببخشد، این توفیق رایافت که آن هارا به عنوان مفاهیم آرمانی در سپهراندیشه سیاسی ایران طرح وتثبیت کند.
ما از دوران مشروطه به بعد همواره در صدد استقرار حاکمیت ملی بوده ایم و این روند همچنان ادامه دارد . این انقلاب مشروطه بود که این مفاهیم را به آرمان تبدیل کرد و چنان آن ها را در ذهنیت اقشار اندیشه ورز و روشنفکر جامعه و طیف هایی از مردم تثبیت کرد که امروزه پس ازگذشت 114 سال از آن تاریخ ، همچنان ایرانیان در جهت استقرار استقلال، آزادی عدالت و حاکمیت ملی از تلاش وتکاپو باز نیستاده اند.




گاهشمار جنبش مشروطه خواهی در ایران

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن غنیان9-780x1024.jpeg است
دینا غنیان

شکست‌های نظامی پیاپی در برابر روسیه تزاری، نفوذ تجاری و سیاسی گسترده دول بیگانه در ایران، فساد و ناکارآمدی حکومت قاجار، مشکلات عمده اقتصادی، نفوذ افکار آزادی‌خواهی از مسیر ترکیه به ایران، بازگشت تحصیل‌کردگان مدارس اروپایی به کشور، همگی در شکل‌گیری ایده مشروطه‌خواهی در ایران نقش موثری داشتند.
همزمانی نفوذ قدرت‌های خارجی با تشدید مشکلات اقتصادی و ناتوانی شاهان قاجار در حل آنها، به تدریج حلقه‌های اعتراضی را در ایران شکل داد و پاسخگو نبودن حکومت قاجار، این اعتراضات را از شکل مسالمت‌آمیز به شکل انقلابی و خشونت‌آمیز تبدیل کرد که نتیجه آن اتحاد همه اقشار جامعه در جهت پایان دادن به سلطنت مطلقه قاجار و تصویب قانون اساسی مشروطه بود.

مهم‌ترین وقایع سیاسی اجتماعی و اقتصادی را که پیش از انقلاب مشروطه تا بازگشایی مجلس دوم بین سال‌های 1251 تا 1288 شمسی به وقوع پیوست، می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1251/1872: آغاز دوران اخذ امتیاز بوسیله قدرت‌های جهانی از شاهان قاجار
انعقاد قرارداد رویتر، آغاز به کار شرکت انگلیسی برادران لینچ و شرکت روسی سای دولاروت، اعطای امتیاز انحصار چاپ اسکناس به بانک شاهنشاهی بریتانیا، خریداری امتیاز گسترش خطوط تلگراف بوسیله دولت روسیه
1270-1271/1891-1892: اعطای امتیاز تنباکو به ماژور تالبوت انگلیسی و شکل‌گیری جنبش اعتراضی با حضور روشنفکران، روحانیون، بازار و توده مردم
این اقدام به رهبری روحانیون صاحب نام وقت میرزا محمدحسن شیرازی و میرزا محمدحسن آشتیانی به شدت مورد اعتراض مردم به ویژه بازرگانان ایرانی قرار گرفت. فتوای روحانیون در تحریم تنباکو و پشتیبانی مردم از این فتوی در نهایت حکومت وقت را مجبور به لغو امتیاز نمود. این حرکت که به جنبش تنباکو شهرت یافته است، از نخستین تکان‌های اجتماعی بود که زمینه‌ساز جنبش مشروطه شد.
1275/1896: ترور ناصرالدین شاه در حرم حضرت عبدالعظیم بوسیله میرزا رضای کرمانی
1275/1896: به تخت نشستن مظفرالدین شاه و ادامه روند اعطای امتیازات به کشورهای خارجی
1276/1897: مرگ سیدجمال‌الدین اسدآبادی که اندکی پس از شکست برنامه‌های اصلاح‌طلبانه وی رخ داد عملا موجب از بین رفتن امید برای اصلاحات درون ساختاری حکومت قاجاریه شد
1276/1900: قرارداد اولین قرضه از دولت روسیه
1277/1901: واگذاری امتیاز انحصاری استخراج و بهره برداری از نفت به دارسی
1284/1905: آغاز موج اول و دوم اعتراضات مردمی در واکنش به گرانی کالاها و بحران اقتصادی
در این اعتراض آرام، مردم و بازاریان خواستار عزل مسیو نوژ و باز پرداخت وام هایی بودند که دولت از آنها گرفته بود.
موج دوم اعتراضات با به فلک بستن دو تن از تجار معروف بوسیله حاکم تهران آغاز شد.معترضان بعد از این اتفاق به رهبری آیت الله بهبهانی و طباطبایی در حرم حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند و وخواهان برکناری حاکم تهران، عزل مسیو نوژ، اجرای شریعت و تاسیس عدالتخانه شدند. پس از حدود یک ماه از تحصن و صدور فرمان شاه برای تاسیس عدالتخانه، مهاجران به تهران بازگشتند و با استقبال رسمی و همچنین شور مردم مواجه شدند.
1285/1906: بست نشینی ملیون در قم و باغ سفارت انگلیس
پس از بازگشت متحصنین از عبدالعظیم، عین‌الدوله در اجرای وعده‌های شاه مقاومت کرده و روز به روز به فشار و سرکوب مردم می افزود. از سوی دیگر تهییج مردم ادامه داشت و در نهایت به کشته شدن طلبه‌ای به نام سید عبدالحمید و به دنبال آن گردهمایی و شورش مسجد آدینه و تعطیل بازار، شورش در شهر، تحصن روحانیون در مسجد و پافشاری آنان در خواست عدالتخانه گردید. پس از این که سختگیری علیه متحصنین افزایش یافت، رهبران این شورش‌ها قصد مهاجرت به قم را نمودند. در این مهاجرت شیخ فضل‌الله نوری نیز در اتحاد با دیگر روحانیون بود. گروهی حدود 1000 نفر به قم رسیده در آنجا منزل کردند.
در این گیر و دارها برای نخستین بار عبارت مشروطه و مشروطه‌خواهی نیز بر سر زبان‌ها افتاده بود. گروهی دیگر از معترضان نیز به باغ سفارت انگلیس رفته و در آنجا بست نشستند. سفارت انگلیس که در آن زمان از مشروطه‌خواهی مردم حمایت می کرد، به آنها پناه داد.
مرداد 1285: تاریخ رسمی صدور فرمان مشروطه
دربار، نخست خواسته مخالفان که آنها را گروهی از «تروریست‌های جیره‌خوار انگلیس» خطابشان می‌کرد نپذیرفت ولی هنگامی که با اعتصاب عمومی در تهران و با تلگراف‌هایی از باکو و تفلیس مبنی بر آمادگی برای اعزام نیروهای مبارز مسلح به ایران مواجه شد، در روز سیزدهم مرداد 1285 فرمانی را صادر کرد که از آن در تاریخ ایران تحت عنوان فرمان مشروطیت نام می‌برند. این فرمان روز بعد یعنی در چهارده مرداد 1285 یعنی روز مشروطیت انتشار بیرونی داده شد.

فرمان مشروطیت
شهریور 1285: صدور اولین قانون انتخابات
پس از صدور فرمان مشروطیت روز شنبه بیست و ششم مرداد در سرای «مدرسه نظام» نشست باشکوهی با حضور همه علما، سران تلاشگران، درباریان و وزیران به منظور گشایش مجلس موقتی تشکیل شد. این مجلس تا مدتی هر هفته دو بار برپا می شد و نظام نامه انتخابات نمایندگان ملت را تدوین کرد. علی رغم مخالفت های خودکامگان به رهبری عین الدوله و ایجاد موانع بسیار، این نظام نامه در هفدهم شهریور به امضای شاه رسید و بر اساس آن نخستین انتخابات نمایندگان شصت گانه تهران آغاز شد.
مهر ماه 1285: افتتاح مجلس اول در تهران
برمبنای نظام نامه انتخابات ابتدا نمایندگان تهران برگزیده و مجلس شورای ملی کار خود را آغاز کرد. این نظام نامه مردم را به شش گروه (طبقه) تقسیم می کرد: شاهزادگان (4 تن)، علما (4 تن)، اعیان و بازرگانان (10 تن)، زمین داران و کشاورزان (10 تن)، پیشه وران (32 تن). به این ترتیب بیشترین نمایندگان تهران به طبق بازرگانان و پیشه وران تعلق داشتند.

دیماه 1285: توشیح قانون اساسی، مرگ مظفرالدین شاه و به تخت نشستن محمدعلی شاه
مظفرالدین شاه قاجار
قانون اساسی مشروطه پس از تدوین توسط مجلس برای امضای شاه به دربار فرستاده شد. اما درباریان و دولت در به امضا رساندن و عودت آن تعلل می‌کردند. در این میان محمدعلی میرزا که به سبب بیماری مظفرالدین شاه با استقبال بزرگی از روحانیون مشروطه خواه وارد تهران شده و بلافاصله نیز جانشین وی شده بود، برای حفظ حمایت دو آیت‌الله مشروطه‌خواه بهبهانی و طباطبائی از خود همراهی نشان می داد. وی پسر مشیرالدوله صدراعظم را فرستاد تا نمایندگان بیایند و در مورد بندهائی از قانون اساسی مذاکره شود. مذاکرات بیشتر بر سر مجلس سنا بود که به توافق رسیدند و قانون اساسی مشروطیت در واپسین روزهای زندگی مظفرالدین شاه به تائید وی رسید.در مراسم تاج‌گذاری محمدعلی شاه به جز نمایندگان مجلس همه اعیان، علما و سفیران و کنسول‌ها شرکت داشتند. یکی دوتنی چون صنیع الدوله و سعدالدوله نیز به عنوان اعیان و نه نماینده ملت در این مراسم حضور داشتند. همین امر بیانگر نظر و احساس واقعی محمدعلی میرزا نسبت به مجلس و نمایندگان مردم بود.
خرداد 1287 – تیر1288

  • ایجاد اختلاف میان نیروهای تجددگرا و سنت‌گرا در نحوه نوسازی کشور
  • تشدید اوضاع نابسامان اقتصادی
  • اعتراضات خیابانی به رهبری شیخ فضل‌الله نوری در مخالفت با انقلاب مشروطه‌ای که آن را حرکت به سمت پوچ‌گرایی می‌خواند
  • تضعیف مشروطه‌خواهان و آماده شدن محمدعلی شاه برای سرکوب مشروطیت
  • به توپ بسته شدن مجلس بوسیله بریگاد قزاق به رهبری کلنل لیاخوف روسی و آغاز دوران استبداد صغیر
  • اعلام حکومت نظامی، سرکوب مشروطه خواهان در تهران و نصب لیاخوف به عنوان حاکم نظامی تهران از سوی محمد علی شاه
  • قیام مشروطه‌خواهان در تبریز، اصفهان، رشت، بوشهر، بندرعباس، مشهد و حرکت به سوی تهران
  • فتح تهران بوسیله مشروطه خواهان و پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه
  • عزل محمدعلی شاه با رای مجلس عالی، و نصب فرزند دوازده ساله‌اش احمدمیرزا به سلطنت و صدور فرمان تاسیس مجلس دوم مشروطه.



یادی از خسرو مورخان حوزه

خبر کوتاه بود و جانکاه؛ سیدهادی خسروشاهی درگذشت. این بدان معنا بود که تاریخ نگاری معاصر جهان تشیع، یکی از اساتین خود را از دست داد. او که سیاست و فقاهت، پژوهش و تحقیق و اندیشه تقریب را در خود جمع کرده‌بود، سهم قابل توجهی در تحولات فکری در سطح حوزوی داشت و از این نظر شایسته هرگونه تجلیل و تحلیل. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی فرزند آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی، از علما و محققین معاصر بود. ایشان در صبح روز پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸ ش به علت ابتلا به بیماری کرونا و کهولت سن درگذشت.
آن فقید سعید به سال ۱۳۱۷ ش در تبریز، در خانواده‌ای آراسته به دین، علم و فقاهت، به دنیا آمد. تاریخ سه قرن از حیات و کوشش علمی و فقهی اجداد وی، که جملگی از علمای بزرگ و فقهای نام دار ایران و عراق در دوران خود بوده‌اند، این حقیقت را به خوبی روشن می‌سازد.پدر وی، آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی، از علما و فقهای بزرگ و صاحب رساله آذربایجان و تحصیل کرده نجف بود.
خسروشاهی تحصیلات مقدماتی را در تبریز به پایان رسانید و پس از رحلت پدر بزرگوارش در سال ۱۳۳۲ ش، در پانزده سالگی عازم قم شد و در حوزه علمیه به تحصیل دروس سطح پرداخت. دروس فلسفه، تفسیر، فقه و اصول را در حضور اساتیدی چون: آیات عظام بروجردی، خمینی، شریعتمداری، علامه طباطبایی و دیگر بزرگان تلمذ نمود و به دریافت اجازاتی در امور حسبیه (منوط به اذن فقها) و همچنین در مراحل علمی بالاتر (اجتهاد) و نقل حدیث از علما و مراجع بزرگ نجف، قم و مشهد نائل آمد: از آن جمله: امام خمینی، سید ابوالقاسم خوئی، سید شهاب الدین نجفی مرعشی، سید محمدکاظم شریعتمداری، سید محمدهادی میلانی، سید محمدصادق روحانی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، میرزا عبدالجواد جبل عاملی و میرزا ابوالفضل زاهدی قمی.

فعالیت‌های علمی و فرهنگی
وی از سال ۱۳۳۲ ش تاکنون، با اغلب مطبوعات اسلامی از جمله: مکتب اسلام، مکتب تشیع، معرف جعفری، راه حق، ندای حق، وظیفه، مجموعه حکمت، نور دانش آیین اسلام، مسلمین، آستان قدس، نسل نو، نسل جوان، استوار پیکار، اندیشه، مهد آزادی و… همکاری داشته است که مجموع مقالات مندرج در آن‌ها بالغ بر صدها مقاله می‌گردد.
وی پس از پیروزی انقلاب، بیشترین همکاری قلمی را با روزنامه اطلاعات دارد و در سطح جهانی با شرکت در کنفرانس‌ها و کنگره‌های اسلامی، در کشورهای اروپایی و اسلامی از جمله: پاکستان، مصر، الجزایر، عربستان، سوریه، قطر، ترکیه، لبنان، ایتالیا، انگلیس، آلمان، سوئیس و… به عنوان نماینده امام خمینی رحمة‌الله‌علیه و یا نماینده حوزه علمیه قم فعال بوده است.
وی در سال ۱۳۵۲ ش مرکز «بررسی‌های اسلامی قم» را به مثابه واحدی از حوزه علمیه قم، تاسیس و به ثبت رساند و سپس در سال ۱۳۶۱، مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» را در رم (ایتالیا) تاسیس نمود که هر کدام از این دو موسسه ده‌ها کتاب ارزشمند در زمینه‌های اسلامی از جمله: قرآن مجید و نهج البلاغه را به زبان‌های: عربی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و غیره ترجمه و منتشر ساخته‌اند. این اقدام در نشر فرهنگ اسلامی در سطح دنیا، از ارزش بالا و والایی برخوردار است.

فعالیت‌های سیاسی
فعالیت‌های سیاسی استاد از سال ۱۳۳۲ ش پس از آشنایی نزدیک با آیت‌الله کاشانی، آیت‌الله طالقانی و شهید نواب صفوی، آغاز گردید. به همین دلیل از همان دوران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بارها در قم، تهران و تبریز دست گیر، زندانی و یا تبعید شده است که آخرین بار در «انارک» یزد، به مدت سه سال بود که با آغاز انقلاب اسلامی، همراه دیگران آزاد شد. (در تبعید به انارک یزد همراه مرحوم آیت‌الله پسندیده ، آیت‌الله مکارم شیرازی بود).

فعالیت‌های پس از انقلاب
استاد خسروشاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخست به مدت دو سال نماینده آیت‌الله خمینی در وزارت ارشاد اسلامی بود. آن گاه به سفارت ایران در واتیکان انتخاب شد و مدت پنج سال در خارج از کشور به فعالیت پرداخت. تاسیس مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» در رم و تاسیس ماه نامه‌ای به زبان انگلیسی «انکوائری» و هفته نامه‌ای به عربی «العالم» در لندن- با همکاری وزارت ارشاد اسلامی- از آثار این دوران است. در ایتالیا، علاوه بر چاپ و نشر ترجمه قرآن مجید و نهج البلاغه به زبان ایتالیایی و نشر ماه نامه‌ای به نام جهان نو- به زبان ایتالیایی- جمعا در مدت پنج سال ۱۶۲ نوع کتاب و نشریه به زبان‌های: فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، منتشر نموده که در سراسر جهان توزیع گردیده است. پس از آن خسروشاهی مدت سه سال رئیس نمایندگی ایران در مصر (قاهره) بود که این سمت را تا ۱۳۸۲ برعهده داشت و بعد از آن به عنوان مشاور وزیر در دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی فعالیت کرد. در مدت اقامت سه ساله در قاهره نیز علاوه بر حضور بر محافل علمی- سیاسی، سخنرانی و مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی و ده‌ها بار ملاقات با شیخ الازهر و مقامات علمی- سیاسی مصر، بالغ بر پنجاه جلد کتاب و نشریه، درباره ایران، تشیع و اهل بیت علیه‌السّلام با همکاری و مساعدت ایشان در مصر منتشر گردید که این خود خدمت بزرگی در راستای وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی است. مهمترین این آثار: نهج البلاغه با مقدمه خود و شرح شیخ محمد عبده، اهل البیت علیه‌السّلام فی مصر، صحیفه سجادیه، حقیقة علاقة عبدالناصر بالثورة الاسلامیة فی ایران، عبدالله بن سبا بین الواقع و الخیال، ادعیة اهل البیت علیه‌السّلام، الامام علی بن ابی طالب علیه‌السّلام، الامام الحسین علیه‌السّلام، الامام جعفر الصادق علیه‌السّلام و الطریق الی مذهب آل البیت علیه‌السّلام و عقیدتنا و… می‌باشد.
وی در قسمت ارتقای مقام اعضای وزارت خارجه، راهنمای بعضی از برادران در تالیف رساله آنان بود و مدت شش سال نیز با نشر فصل نامه با ارزش تاریخ و فرهنگ معاصر به نشر حقایق و روشنگری زوایای تاریک تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام پرداخت.
خسروشاهی علاوه بر زبان ترکی (آذری و اسلامبولی)، فارسی و عربی، با زبان انگلیسی و ایتالیایی هم آشنایی دارد. پس از مراجعه به ایران از واتیکان، ضمن ادامه اشتغال در وزارت امور خارجه، (مشاور وزیر) در دانشگاه‌های تهران، از جمله دانشکده حقوق، دانشکده روابط بین الملل و غیره، به تدریس پرداخت.

مخالفت با حجاب اجباری
محسن کمالیان، عضوِ پژوهشگاهِ زلزله‌شناسیِ ایران، در مقاله‌ای دربارهٔ خسروشاهی بخشی از کتابِ قصهٔ رازِ نِی را که موفق به کسبِ مجوز از ادارهٔ فرهنگ و ارشادِ اسلامیِ قم نشده است نقل کرده است: «اجبار در هر چیزی، وقتی بسترسازی نشده است، نتیجه‌ معکوس می‌دهد. اصولاً آنچه که ما امروز در ایرانِ اسلامی به‌عنوان حجاب داریم مطلقاً حجاب نیست؛ بلکه مسخره کردنِ معنی و مفهومِ حجاب است. ای‌کاش مسئولین تدبیری می‌اندیشیدند تا محجبه‌هایِ ایران هم مانند بانوانِ محجبهٔ کشورهایِ اسلامی: لبنان، سوریه، مصر، ترکیه و … بودند؛ نه آنکه یک روسری به‌سر ببندند و زلف‌ها از جلو و عقب جلوه‌گر شوند! این نوع حجاب، نتیجه‌ی اجبار و فشار است و ربطی به‌اسلام و حجاب واقعی ندارد».

واکنش به به اظهارات موسوی خوئینی‌ها علیه امام موسی صدر و چمران
آخرین حضور رسانه‌ای خسروشاهی مربوط به واکنش او به اظهارات موسوی خوئینی‌ها درباره امام موسی صدر و شهید چمران بود. وی در گفتگو با تسنیم، اظهارات خوئینی‌ها را غیرمستند برشمرده و گفته‌بود: «اینها کشفیات موسوی خوئینی‌ها است»!
جریان از این قرار بود که موسوی خوئینی‌ها طی مصاحبه‌ای اظهار داشته بود که «آقای موسی صدر، تا آنجا که رفتار ظاهری‌اش نشان می‌داد، هیچ نوعی همراهی با انقلاب نداشت و در آن زمان ایشان نظرش این نبوده که نهضتی که در ایران شروع شده به یک نتیجه خاصی می‌تواند برسد». این موضع‌گیری واکنش خسروشاهی را برانگیخته و خاطرنشان کرده‌بود که: «امام موسی صدر همه فراری‌های انقلاب را در لبنان پناه داده بود. از آقای علی جنتی، غرضی و همه اینها گرفته تا جلال‌الدین فارسی که با امام صدر مشکل داشت، در لبنان پناه داده بودند. اگر موافق انقلاب نبود که این کار را نمی‌کرد. امام موسی صدر یک انقلابی که کمر بر ضد شاه ببندد نبود اما شخصیت مبارز و سازنده‌ای بود و ارتباطات خوبی با همه کشورها داشت. باید شرایط زمان و مکان امام موسی صدر را سنجید بعد صحبت کرد و آقای موسوی خوئینی‌ها در این زمینه کم‌لطفی کرده است». آیت‌الله خسروشاهی همچنین درباره ادعای موسوی خوئینی‌ها درباره شهید چمران که : «آقاموسی صدر در نظر مرحوم چمران بسیار باعظمت و شخصیت بزرگی بود و امام خمینی را در کنار آقای صدر یک فرد درجه دوم محسوب می‌کرد!» تاکید کرده بود که: «شهید چمران هم علاقه وافری به امام موسی صدر داشت اما اینکه وی را از امام خمینی بالاتر می‌دانست، احتمالا آقای موسوی خوئینی‌ها علم غیب داشتند و این از کشفیات موسوی خوئینی‌ها است. شهید چمران خودش بچه‌های لبنان را برای انقلاب در ایران آموزش می‌داد. قبل از ما، مرحوم چمران به‌همراه دکتر یزدی و چند نفر دیگر از آمریکا به مصر رفتند و دوسال دوره چریکی دیدند تا به ایران بیایند و به انقلاب کمک کنند و تفصیل آن را بنده در کتاب «امام خمینی و عبدالناصر» آورده‌ام. وقتی شخصی دوره مبارزاتی می‌بینید تا به ایران بیاید چطور ممکن است به قول آقای خوئینی‌‌ها گفته باشد «نهضت ایران اشتباه است! با همه احترامی که برای آقای موسوی خوئینی‌ها قائلم اما حرف‌های ایشان مستند نیست. متاسفانه شرایط نقل تاریخ در کشور ما شرایط خوبی نیست و هرکس خودش را صاحب انقلاب می‌داند و شخصیت‌هایی که یک سیلی نخوردند خود را متولی انقلاب می‌دانند. این بزرگ‌بینی و خودمحور بینی باعث فساد در همه‌چیز شده و تاریخ ما هم اینگونه آلوده شده است».

آثار
خسروشاهی یکی از نویسندگان پرکار در عرصه علوم اسلامی بود. از او چندین کتاب درباره نواب صفوی و همچنین خاطرات او از محمدعلی جمالزاده و روژه گارودی به جا مانده‌است.تالیفات و آثار وی به زبان فارسی و عربی (علاوه بر صدها مقاله در نشریات اسلامی ایران و جهان اسلام) منتشر شده است. آثار وی که بالغ بر هشتاد جلد می‌شود، بیش از چهل جلد آن‌ها تاکنون بارها در داخل و خارج کشور چاپ شده است. علاوه بر تالیفات و ترجمه‌ها، ۱۲۰ جلد کتاب دیگر نیز با تحقیق، توضیح و یا مقدمه و اشراف ایشان در ایران، ایتالیا و مصر چاپ و منتشر شده است.
از جمله این آثار، عبارتند از: ترجمه و تحقیق کتاب امام علی علیه‌السّلام صدای عدالت انسانی تالیف استاد جرج جرداق؛ جمع آوری، تحقیق و نشر مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی (افغانی)، مجموعه حرکت‌های اسلامی معاصر، اسناد نهضت اسلامی ایران، مجموعه آثار استاد علامه طباطبایی. خاطرات و کارهای پژوهشی و تحلیلی او درباره امام موسی صدر، از مهم‌ترین منابع درباب صدرپژوهی به شمار می‌آید.
استاد علاوه بر تالیفات و ترجمه‌های خود، تبویب، تنقیح و نشر آثار اساتیدی چون: آیت‌الله کاشف الغطاء، علامه طباطبایی، حاج سراج انصاری، سید محمدمحیط طباطبایی، سید غلامرضا سعیدی، محمد نخشبو و… کوشا بوده و خدمات ارزنده‌ای در حفظ فرهنگ و نشر اندیشه اصیل اسلامی نموده است. به همین دلیل استاد محمدرضا حکیمی ایشان را «فرهنگ‌بان کوشا» نامیده است.




شماره ۹




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره 7

برای دریافت نسخه کامل این شماره (7) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 
     خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.



شاهد عینی (عمویی)

واقعه 28 مرداد و نقش حزب توده

گفتگوی شمس افرازی زاده با محمدعلی عمویی

جناب عمویی شما در خاطرات‌تان فرمودید که حزب توده ایران قبل از انجام کودتا خبردار می شود و هم به مصدق و هم به اطرافیان ایشان اطلاع لازم را می‌دهید، در این مورد توضیح بیشتری اگر هست بفرمایید؟
بله حزب توده ایران از چند کانال در این خصوص اطلاع رسانی می‌کند و مریم فرمان‌فرما (دختردایی مصدق وهمسرآقای‌کیانوری) به منزل آقای مصدق تماس می‌گیرند و می‌گویند که کار خیلی مهمی داریم و با جناب مصدق صحبت می‌کنند، وقتی دکتر مصدق پای تلفن می‌آیند، گوشی را می‌دهند به آقای نورالدین کیانوری، و ایشان می‌گویند دکتر این اخباری که به شما داده‌ایم، کاملاً واقعیت دارد ما حتی اطلاع داریم، که تیپ زرهی کرمان و لشکر اصفهان آماده شدند برای سرکوب شما، لطفاً این موضوع را جدی بگیرید، ما با تمام توانمان از دولت ملی و کشورمان دفاع خواهیم کرد ،این حرف هم صرفاً برای این نبود که عاشق دکتر مصدق بودند، و این به خاطر نگرش‌شان بود، زیرا که زاهدی رفته است و فاطمی آمده است به شما مختصراً بگویم نزدیک‌ترین دوستان آقای دکتر مصدق از قبیل آقایان بقائی و مکی و حائری زاده و آقای آیت الله کاشانی بودند، اینها بیشترین لطمه را به آقای مصدق زدند و زمینه را برای مأیوس کردن افرادی که در کنار دکتر مصدق بودند بوجود آوردند.
چه چیزی باعث می شود که حزب توده دنبال دستور دکتر مصدق می‌ماند؟ چرا خود شما که احساس خطر کردید و به عنوان یک حزب فراگیر و دارای تشکیلات منسجم و حامی دولت بودید، خودتان وارد عمل نشدید؟
ما از آقای دکترمصدق فقط می‌خواستیم که به ملت ایران پیامی بدهد، کاری که اردوغان در ترکیه کرد، اردوغان از هوادارانش در ترکیه خواست که از خانه‌هایشان بیرون بیایند، ما هم از مصدق همین انتظار را داشتیم. مجله چشم‌انداز ایران، برنامه‌ای به عنوان محاکمه ترتیب داد، اسم محاکمه هم در واقع به این خاطر انتخاب شده بود، که درواقع دادگاه دکترمصدق بود، روند زندگی دکترمصدق تا نخست‌وزیری و به دادگاه رفتنش و محکوم شدن ایشان در دادگاه نظامی.
من در آنجا، خیلی از دکترمصدق تجلیل کردم، انصافاً ایشان هم شایسته تجلیل بودند و هستند، اما در پایان گفتارم، درآنجا بیان کردم ای ‌کاش، آن قاطعیت و صراحت بیان که دکترمصدق در دادگاه در مقابل دادستان‌اش داشت، را…..    ادامه در شماره 5 فصلنامه خاطرات سیاسی