1

دستگاه سیاستگذاری دولت سیزدهم(سرمقاله ۱۴)

سرمقاله

حسن اکبری بیرق

ارسطوی بزرگ در کتاب «سیاست» می­نویسد: «سه گروه از مردمان به ‌درد مدیریت جامعه نمی‌خورند: نخست، ثروتمندان؛ چراکه آنان غالباً با درد و رنج فقرا آشنا نیستند و زمانی‌که به‌ حکومت می‌رسند، به‌ دنبال افزایش دارایی خود هستند. دوم، فقیران؛ چون این­ها کمبودهای فراوانی در زندگی داشته‌اند، زمانی‌که به ‌حکومت می‌رسند ناخودآگاه به‌دنبال جبران کمبودهای گذشته هستند! پس به دیکتاتورهای وحشتناکی تبدیل می‌شوند که می‌خواهند به ‌هر قیمت حکومت را حفظ کنند. سوم، علما و مردان خدا؛ این طبقه خود را از نظر دانایی بالاتر از مردم و نماینده خدا می‌دانند و انتقاد پذیر نیستند پس با نوآوری و اصلاح امور مخالفت می‌‌کنند. اما فاجعه زمانی است که علما از طبقه فقیر هم باشند، هم می‌خواهند کمبودهای گذشته را جبران کنند وهم انتقادپذیر نیستند. سرانجام به خودکامه­هایی تبدیل می­شوند که مُلک و ملّت را به ‌فنا می­دهند. در حالت کلی بهترین گروه برای فرمانروایی، طبقه متوسط جامعه است».

این نسخۀ جاودانۀ معلّم اول برای اداره کشور، همانند اغلب آراء فلسفی او، پس از حدود ۲۵۰۰ سال، همچنان اعتبار و کارآمدی خود را حفظ کرده­است؛ یعنی با عمل بدان، می­توان امور جامعه را به­سامان کرد. اما دشواره اصلی اینجاست که چنین طرحی در زمانه و زمینه­ای قابل اجراست که طبقه متوسطی وجود داشته و به شرط وجود، بستر بهره­مندی از ظرفیت­های کارشناسی آن، آماده و مهیّا باشد. دریغا که در سرزمین ما، در روزگار کنونی، هیچ­یک از آن دو شرط، محقق نیست؛ چراکه در هیچ­کدام از ادوار مدیریتی ۴۳ سال گذشته، هدف غایی دولت­ها سیاستگذاری در راستای رشد و توسعه طبقه متوسط و ارجاع امور مُلک، به خودِ ملّت از طریق این واسطه قابل اعتماد، نبوده­است؛ اگر هم لحظات و نفرات کم­شماری در دولت سازندگی و اصلاحات وجود داشته که مانع شتاب گرفتن آن روند بوده­اند، دو دولتِ­ نهم و دهم، بی هیچ مانع و رادعی، تیر خلاص را بر پیکر نیمه­جان این طبقه شلیک کرد و بر کُشته خویش نیز سوگواری ننمود. دولت یازدهم و دوازدهم با تکیه بر تدبیر مدیران مجرّب و معتقد به توسعه پایدار و با امید به گشودن بندهای تحریم از بدنه مدیریت کشور، پای به میدان نهاد و توفیقاتی نیز به­دست آورد و کوشید با دم مسیحایی آشتی با جهان، جان تازه­­ای در آن کالبد افسرده دمد؛ اما صدافسوس که تقدیر، موافق تدبیر او نبود و نشد. ثمرۀ آن ناکامی پرهزینه، که توسط دست­های پنهان و آشکار بر مردم ایران تحمیل شد، دولتی است که در جریان غیررقابتی­ترین انتخابات تاریخ جمهوری­اسلامی با حداقل مشارکت، روی کار آمد.

رسمِ مرسوم این است که ضعف و قوّت کارگزاران، از پس گذشت دورانی نه چندان طولانی آشکار می­گردد؛ اما دولت سیزدهم از همان آغاز، ضعف مفرط خود را بر آفتاب افکند. نگاهی به فهرست وزرا و معاونان و مشاوران رئیس جمهور، این واقعیت تلخ را پیش چشم همگان نهاد که این تیم برای بردن، بسته ­نشده­است. معاون اول آن هموست که قول ساخت واکسنی موسوم به «برکت» و تحویل ۵۰ میلیون دوُز آن را تا شهریور ماه گذشته داده بود؛ بگذریم از اطلاعات غلط راهبردی دیگر که به مسؤولان بلندپایه کشور ارائه نموده­بوده­است. وزرای پیشنهادی آموزش و پروش نیز، که دو نفرشان حتی مقبول وکیل­الدوله­ها نیز نبود، حکایت از آن داشت که اساسی­ترین و پرمشکل­ترین وزارتخانه کشور در درجۀ چندم اولویت­های رئیس دولت نبوده و نیست و متأسفانه مجلس و دولت یکدست، سرانجام کسی را بر کُرسی آن وزارت نگون­بخت نشاندند که نقطه درخشان کارنامه­اش، حضور در راهپیمایی اربعین و فتح قله دماوند بوده­است! از تیم ناهمگون اقتصادی دولت نیز هرچه بگوییم کم است. گویی تمامی اِنذارها و تحذیرهای ارسطو، یک­جا و در یک زمان و در یک دولت، مصداق خود را پیدا کرده­است.

اما سخن اصلی ما به تَبَعِ طبیعت و رسالت این جریده، بر سر دستگاه سیاست­ورزی دولت سیزدهم است که متشکل از افرادی­است غیرباورمند به اصول بنیادین حضور در جامعه جهانی و بهره­مندی از مواهب آن؛ مواهبی که علی­القاعده، تأمین کننده منافع ملّی است، اما به تعریف متعارف و علمیِ آن. البته بر هر ناظر بابصیرتی پوشیده نیست که تعارضات درونی تناقضات سیستمیِ نظام دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، به این دولت و آن دولت و این وزیر و آوزیر چندان ربطی ندارد؛ مشکل اساسی در فلسفه وجودی روابط­بین­الملل در این نظام است که از منطق منحصر­به­فرد و قاعدۀ شاذّی پیروی می­کند. به تعبیر روشن­تر، در همه­جای جهان، از کشورهای جنوب گرفته تا شمال و حتی ابرقدرت­های امروز و دیروز، دیپلماسی در خدمت پیشبرد منافع اقتصادی و گسترش هژمونی بوده­است؛ یعنی حتی سیاستمداران نیز در هر سطحی باید به سود و زیان اقتصادی شهروندانی بیاندیشند که از آنان نمایندگی می­کنند و در یک کلام دستگاه دیپلماسی هر دولت-ملتی باید زمینه ساز جلب منفعت و دفع ضرر و نیل به رفاه و امنیت و آسایش مردم خود باشد و بس.

متأسفانه همچنان­که گفتیم ناهمگونی ذاتی در ساختار سیاسی موجود، که در این دولت به حدّ اعلای خود رسیده­است، موجب شده­است که قرائتی منسوخ از مفهوم «استقلال»، سایه بی­اعتمادی و  عدم اطمینان را بر سر اقتصاد ایران افکنده و آن را زمین گیر کند. انسداد داخلی و انزوای خارجی اقتصاد ایران ثمرۀ فروبستگی در نظام سیاسی است. پرواضح است که هیچ نهاد و نیرویی نیز جز همان نظام سیاسی نمی­تواند، برون­شدی از این ورطه بیابد. هر عقل سلیمی گواهی می­دهد که رشد و توسعه همه­جانبه از جمله پیشرفت اقتصادی، جز از طریق تعامل با جهان و افق­گشایی از راه پارادایم­شیفتِ هستی­شناسانه و معرفت­شناسانه تصمیم­سازانِ نظام حاکم، امکان­پذیر نیست. در شرایط فعلی، این تغییر رویکرد، بسیار ضروری و در عین حال، به­غایت دشوار است. ضروری­است چراکه ادامه این وضع نه ممکن است و نه مطلوب و دشوار است به این دلیل عمده که حتی اگر نظام سیاسی، همین امروز به اجماع برسد که لاجرم باید تکلیف‌ خود را با دنیا روشن کند دو مانع جدّی گریبانش را خواهد گرفت؛ نخست آنکه بارِ سنگین شعارهای ایدئولوژیک تهی از معنای محصّل، یک مسألۀ عُرفی را تبدیل به معضلی حیثیتی کرده­است و عبور از آن را ناممکن. دوم این­که بی­ثباتی­ها و بی­برنامه­گی­هایی که در اثر تغییر دولت­ها، دستکم در سه­دهه گذشته، بر روابط سیاسی و اقتصادی ما با جهان حاکم بوده­است، چنان اقتصاد ایران را در چشم جهانیان، غیرقابل اطمینان جلوه داده­ و در نتیجه زمین­گیرش کرده­است که هر دولتی که مصمم به افق­گشایی گردد، باید متحمل هزینه­های مادی و معنوی گزافی گردد که در نهایت از جیب ملت پرداخت خواهد­شد.  

از آنجاکه بنابر عقل و منطق و واقعیت­های تلخ و سخت، گزینه­ای دیگر پیش روی دولتمردان ما نیست، باید امیدوار بود که نظام سیاسی یکدست­شده که اینک به صورت عریان با مسائل روبه‌رو شده­است بتواند از این فرصت، نهایت بهره را برده و برای یک افق­گشاییِ اندیشیده گام­های اساسی و ماندگار بردارد. اما و هزار اما که وقتی از زبان رئیس دولت و مجریان دستگاه دیپلماسی، مدام جملاتی این چنین به گوش می­رسد که: «ما نان مردم را به مذاکرات هسته­ای گره نخواهیم زد» و می­بینیم که شخص اول مذاکرات هسته­ای، علی­رغم این­که بشدت در صدد احیای توافق تیم مذاکره­کننده پیشین است، لجوجانه حتی از به­کار بردن لفظ «برجام» نیز خودداری می­کند، امیدهایمان، به یأس می­گراید.

 




حزب جمهوری اسلامی

جستارگشایی حزب جمهوری اسلامی 

سخن گفتن درباره وجود و ماهیت «حزب جمهوری اسلامی» همان­قدر دشوار است که بحث درباره نفس تحزّب در ایران، به­ویژه در دوره پس از انقلاب ۱۳۵۷٫ به عبارت دیگر، پیچیدگی­های مترتّب بر قضاوت درباره کارنامه احزاب در ایران مدرن، بر داوری درباره حزب جمهوری اسلامی و عملکرد آن نیز صادق است؛ اما یک وجه مشترک میان این دو مقوله می­توان یافت و آن عبارت است از: ناکامی!

ناگفته پیداست که ناکامی حزب جمهوری اسلامی، آن­هم در چنان مقطع تاریخی حساس، اثرات سوء ماندگارتری داشت؛ چراکه به تحقق حکمرانی حزبی، که لازمه نظام های جمهوری و مردم­سالار است آسیب جدّی زد و عملا اصول مربوط به تحزّب و حقوق و آزادی­های ملت در قانون اساسی را به محاق برده، یک فرصت تاریخی را برای نهادینه شدن فعالیت حزبی در ایران نه تنها در آن برهه زمانی از بین برد، بلکه آن را به یک چالش و حتی تهدید برای سیاست­ورزان، در آینده جمهوری اسلامی ایران تبدیل نمود.

اگر سابقه و لاحقۀ تحزّب در ایران، به یک داستان تراژیک می­ماند و آکنده از عدم کامیابی در رسیدن به اهداف تعریف شده و در پاره­ای موارد مشوب به شائبۀ خیانت و ارتباط با بیگانگان است، که هست، عقل سلیم حکم می­کند که وضع فعلی احزاب را، خوب یا بد، به همان پیشینه ارجاع داده و به تَبَعیت از قاعدۀ «گندم از گندم بروید، جو ز جو»، عوامل این بی­توفیقی را در گذشته های دور و نزدیک بجوییم.

از آنجا که تحولات سیاسی جاری در ایران، به گونه­ای رقم خورده و می­خورد که بیش از پیش پیامدهای مخرّبِ فقدان نهاد تأثیرگذاری همچون احزاب به چشم می­آید و ضرورت وجود احزاب واقعی و مستقل برای گذار از موقعیت دشوار فعلی در کشور، احساس می­شود، بر آن شدیم ذیل موضوع خاطره­نگاری سیاسی، طی چندین شماره به بررسی مسائل و مشکلات احزابی بپردازیم که پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ در ایران پدیدار و غالباً دچار سندرم «ناکامی» گشتند. پرواضح است که برای کاویدن علل و اسباب مرادنیافتن احزاب در این بازۀ زمانی در جامعه ایران، باید از تعارف و تجلیل یا تقبیح، کم کرده و بر مبلغ پژوهش و تحقیق بیافزاییم تا به سهم خود، فضایی دانش­محور برای طرح و تبیین و حلّ این مسأله فراهم آوریم. سایه سنگین دوگانۀ ساختگی «دیو و دلبر»، تاکنون یکی از موانع اصلی برای بحث جدّی در این باب، بوده­است؛ بدین جهت باید هاله­های تقدّس را همگام با سایه­های تیرۀ پلیدپنداری و زشت­انگاری، کنار زده و غبار از چهره تاریخ تحزّب در چهاردهۀ اخیر بزداییم تا شاید راهی به رهایی از این «ناکامی» مُزمن بیابیم.

بر صاحب­نظران پوشیده نیست که از لحظه پیدایش نخستین نهادهای حزب­گون در ایران، از فراموشخانه و فراماسونری گرفته تا جامع آدمیّت و سپس­تر تشکیل احزابی همچون اعتدالیون، عامیّون، ایران نوین، مردم، توده و… همواره این ساختارها و سردمدارانشان به دیدۀ تردید نگریسته شده و همیشه مورد سوءظنّ حاکمان و حتی مردم عادی بودند؛ بگذریم از فقها که بنابر مبانی فقهی خود با تحزّب بر سر مهر نبودند. ظاهراً همین حزب جمهوری نیز که به شرحی که خواهد آمد، فرزند خلف انقلاب ۵۷ بود، بر بنیانگذار نظام تحمیل گشت و دستکم ایشان با اکراه و مشروط به شرایطی، با تشکیل آن موافقت کردند.پس تاریخ تحزّب در ایران مدرن همعنان است با بدفهمی­ها و تردیدها و تردّدهایی که در ایجاد و گسترش آنها، عملکرد و سوگیری­های خودِ احزاب نیز بی­تأثیر نبوده­است.

همین بدبینی ریشه­دار نسبت به احزاب، در بین خواص و عوام، همچون دشواره­ای حل­ناشدنی باقی­ماند و نحوه ظهور حزب رستاخیز نیز در سال­های پایانی حکومت پهلوی دوم، بر آن دامن زد و این بار سنگین شکاکیت را به دوران استقرار نظام جمهوری­اسلامی منتقل نمود. از این روست که تشکیل حزبی برخاسته از متن انقلابیون مذهبی و چهره­های نزدیک به رهبر انقلاب نیز به تفصیلی که خواهد آمد، نتوانست از بدنامی تحزّب بکاهد و همان علامت سؤال­های پیشین بر جای خود ماند و ماند تا به امروز. 

 بدین منظور در این شماره از فصلنامه خاطرات سیاسی، پرونده­ای تدارک دیده­ایم تا نگاهی از نزدیک به حزب جمهوری­اسلامی بیافکنیم. حزبی فراگیر که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب پای به عرصه وجود نهاد و به قوی­ترین تشکل سیاسی- انقلابی، مبتنی بر ارزش­های اسلامی- شیعی تبدیل شد و در برخی مقاطع نیز سرنوشت انقلاب و نظام را رقم زد.

ادامه در فصلنامه شماره  سیزده ..




رنگین کمان سیاسی در آسمان انتخابات

سید محمود کمال آرا ” زکریا ” نویسنده و پژوهشگر مسائل سیاسی

با لبخندی متمدنانه یا کاپشن عدالت محورانه و یا کلید مدبرانه؟ صندوق های انتخابات بیشتر با چه رنگی پر خواهند شد؟ کدام چهره یا جناح سیاسی بی آلایش تر است؟ کاندیدایی برنده است که ما از او وعده ی کمتری شنیده ایم یا کاندیدایی که او را در میدان عمل بیشتر دیده ایم؟ او با چه وعده هایی قرار است ما را در لیست آراء خود جای دهد؟

هر چه به روزهای های انتخابات نزدیک تر می شویم شاید صدا و تصویر سیاسی از دو رنگی به هفت رنگی برسد، گویی برخی چهره ها و جریانات سیاسی بار دیگر قلم شعار محورانه خود را برداشته و رنگین کمانی در آسمان سیاسی خواهند کشید. بنابراین کمی کلاه قضاوت و انتخاب را بالاتر گذاشته و به آسمان هفت رنگ انتخابات نگاه می کنیم.

به روزهای من گفتم و شما کرده بودی نزدیک خواهیم شد. روزهایی که قرار است چند چهره ی سیاسی شانه به شانه هم بنشیند و در زمان های معین خاطرات انقلابی و اجرایی خود را با یکدیگر مرور کنند و در نهایت اگر نتوانستند در این گفتگو از دیگری پیشی بگیرند، از  ناگفته هایی حرف بزنند که روزی قرار بود بعنوان اسرار نظام در سینه ی آنان بایگانی شود. اسراری که شاید بازگو کردنشان، آنان را در محضر ولی نعمتان انقلاب مکدر کند. همان صحبت هایی که با سلام و تحیت و درود به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا (ره) آغاز می شود و در نهایت به پشت بام بنیاد شهید و نامه های خمینی کبیر(ره) ختم می گردد. حرف هایی که پای خانواده ی یکدیگر را به میان کشیده و به آتش زیر خاکستر زبانه می زند. در یک حرکت خلاقانه و در میانه آن، تصویر معدن به صنعت توریسم تعبیر و تشبیه شده و سپس با یک حمله گاز انبری، از تمایل رقیب برای ارجح دانستن قطعنامه شورای حکام به قطعنامه شورای امنیت و یا بالعکس پرده برداری می شود. یکی سکوت کرده و به دوربین زل می زند و زمانش را در اختیار هم فکرش قرار می دهد و آن یکی به جای تشریح برنامه های چهار ساله خود، می آید تا در تایید هم حزبی خود یادآوری کند که: ((ملت ایران خاطرتان است که شب میخوابیدید و صبح بیدار میشدید نرخ ارز لحظه به لحظه تغییر میکرد؟ ما بودیم که ثبات به اقتصاد ایران آوردیم)) وکاندیدایی دیگر هم تریبون را اشغال  خواهد کرد تا در دادگاه عدل مردمی که همگان از رسانه ملی نظاره گر آن هستند، شاهد خودخوانده ی اعمال اجرایی دوستانش باشد و از طرف حزب خویش وکالت گرفته که چگونه و در چه زمانی به نفع آن یکی کناره گیری کند. ادامه در فصلنامه شماره ۱۲٫٫

 

 




سیاهکل

  • واقعه سیاهکل، شکستی که سبب پیروزی مذهبیون شد

رویداد سیاهکَل که به قیام و جنبش سیاهکَل نیز مشهور است، به یورش مسلحانه هواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در تاریخ ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ گفته می‌شود. هدف از این عملیات، آزادکردن یکی از اعضای دستگیرشده این سازمان بود. در درگیری پیش آمده سه نفر از چریک‌ها کشته و ده نفر دستگیر و سپس اعدام شدند. به نوشتة یان ریشار و نیکی کدی این رویداد، نخستین حرکت مسلحانه با اهداف سیاسی در تاریخ معاصر ایران به‌شمار می‌رود.

در سال‌های پس از سرکوب وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شمسی شماری از دانشجویان دانشگاه‌ها که روش‌های پیشین و مسالمت‌آمیز جبهه ملّی و حزب توده ایران را برای مبارزه با حکومت، موفقیت‌آمیز نمی‌دانستند، گروه‌های مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات اخیر چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو، جیاپ، چه‌گوارا و فانون تشکیل دادند. دستاورد این مباحث و بررسی‌ها، شکل‌گیری شماری گروه‌های کوچک مارکسیست و اسلامی بود که تنها راه رهایی را جنگ مسلحانه و نبرد چریکی می‌دانستند. از جمله اين گروه‌ها، سازماني بود كه در اوایل دهه پنجاه نام «چريك‌هاي فدايي خلق ايران» را براي خود برگزيد. سازمان چريك‌هاي فدايي خلق با ايدئولوژي ماركسيست – لنينيستي از پيوستن دو گروه كه به واسطه نداشتن نام مشخص به نام بنيانگذارانش شناخته مي‌شدند شكل گرفت. گروه نخست با نام جزني  ضياءظريفي شناخته مي‌شد و گروه دوم به نام پويان احمدزاده معروف بود.گروه جزني (بيژن جزني، حسن ضياءظريفي) اولين تكاپوهاي خود را براي تشكيل گروهي مسلح از سال 45 آغاز كرد. بيژن جزني سابقه عضويت در شاخه دانش‌آموزي حزب توده را در پيشينه خود داشت. او پس از انفعال و بي‌عملي اين حزب در برابر كودتاي 28 مرداد سال 1332 به كلّي از اين حزب بريد و در سال‌هاي 1340-1339 در سازمان دانشجويي جبهه ملّي به فعاليّت پرداخت. اين گروه پيش از آن­كه بتواند مبارزه مسلحانه عليه رژيم پهلوي را سامان دهد ضربه خورد و اعضاي اصلي آن دستگير شدند. اما دو تن از افراد باقيمانده گروه به نام علي‌اكبر صفايي فراهاني و محمد صفاري آشتياني،  بعد از مدت كوتاهي رهسپار اردوگاه‌هاي نظامي فلسطين شدند تا با كسب آموزش چريكي به ايران بازگردند و مبارزه مسلحانه را آغاز كنند. آن دو پس از بازگشت، به ايران در سال 1349به همراه بقيه اعضاء براي آغاز جنگ چريكي به كوهستان و جنگل‌هاي شمال ايران رفتند.

رهبری فدائیان خلق در عملیات سیاهکل برعهده دو تن به نام‌های علی‌اکبر صفایی فراهانی و حمید اشرف بود. این گروه از دو بخش تیم شهری و تیم روستایی تشکیل شده بود که در تاریخ ۱۵ شهریور ماه سال ۱۳۴۹ در دره مکار (اطراف چالوس) حرکت خود را آغاز کرد و پس از بررسی‌های فراوان جنگل‌های گیلان را انتخاب کرده و تیم روستایی را به آن‌جا فرستاد.

دلایل متعددی برای انتخاب گیلان وجود داشت. نخست آن‌که وجود کوهستان‌های صخره‌ای، استفاده از سلاح‌های سنگین در آن منطقه را ناممکن می‌ساخت و جنگل‌های این منطقه تاحدودی در برابر حملات هوایی، استتار مناسبی محسوب می‌شد؛ اما دلیل اصلی، سابقه مبارزاتی روستایی‌های این منطقه به­ویژه در جنبش جنگل در دهه ۱۳۰۰ شمسی بود. پیش­بردن برنامه تیم روستایی مستلزم تدارکات دقیق، زندگی با شبانان کوهستان، ایجاد ارتباط با روستاییان و قبول رزمنده از بین آنان بود، لیکن پس از دستگیر شدن یکی از هواداران فداییان بنام هادی بنده‌خدا لنگرودی توسط ژاندارم‌های شهرستان سیاهکل در اواسط بهمن ماه، این برنامه‌ها عقیم ماند.

ماجرای سیاهكل وقتی آغاز شد كه ایرج نیّری سپاه دانش محل، اهل لاهیجان و یكی از هواداران و رابطان اصلی چریك­ها در جنگل­های سیاهكل در چهاردهم بهمن ماه توسط ساواك و نیروهای امنیتی دستگیر و هادی بنده­خدا لنگرودی یكی از همرزمان آن­ها، عصر همان روز بی­خبر از دستگیری او برای بردنش به مقر چریك­های مستقر در كوهستان­های بالادست به روستای شبخوس لات، روستایی در نزدیكی شهر سیاهكل و محل خدمت وی می­آید ولی نیّری را نمی­یابد و این كار در هفدهم و نوزدهم بهمن هم تكرار می­شود. در عصر نوزدهم بهمن اتفاقات به گونه دیگری رقم خورد. چون ساواك به بومیان توصیه كرده بود كه هر غریبه­ای را دیدید دستگیر و یا به پاسگاه اطلاع دهید، بنده خدا لنگرودی كه به­دنبال نیّری به روستای محل خدمت او آمده بود در محاصره مردم محلی قرار گرفت. ابتدا برای ترساندن آنان اقدام به شلیك دو تیر هوایی می­كند و سپس پا به فرار می­گذارد كه با پا گذاشتن روی سنگ لیز رودخانه شنرود نقش بر زمین شده و در چنگ محلی­ها گرفتار می­شود. محاصره­كنندگان با ضربه­های شدید او را بیهوش می­كنند و دست و پای او را بسته و تحویل پاسگاه می­دهند.
ادامه در فصلنامه …




مهم‌ترین حوادث سیاسی ایران از دهه ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰‏

مهم‌ترین حوادث سیاسی ایران از دهه ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰

 

 

۳ اسفند ۱۲۹۹

کودتای نظامی توسط رضاخان و هم‌دستی سید ضیاءالدین طباطبایی

 

۹ دی ۱۳۰۰

عضویت ایران در جامعه ملل

 

۱۴ دی ۱۳۰۰

تشکیل ارتش شاهنشاهی ایران

 

۹ آبان ۱۳۰۴

انقراض سلسله قاجاریه- تأسیس سلسله پهلوی

 

۱۷ دی ۱۳۱۴

کشف حجاب رضاخانی

 

۲۵ شهریور ۱۳۲۰

حمله متفقین به ایران و برکناری رضاشاه

 

۲۶ شهریور ۱۳۲۰

سوگند پادشاهی محمدرضا شاه

 

۲۱ آذر ۱۳۲۴

غائله فرقه دموکرات آذربایجان

 

۲۹ اسفند ۱۳۲۹

تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت

 

۳۰ تیر ۱۳۳۱

قیام مردم برای بازگشت مصدق به نخست‌وزیری

 

۲۸ مرداد ۱۳۳۲

کودتای نظامی با رهبری سرلشکر زاهدی

 

۲۷ دی ۱۳۳۴

تیرباران شهید مجتبی نواب صفوی رئیس جمعیت فداییان اسلام، خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر و محمد واحدی ۳ تن از اعضای فداییان اسلام

 

 

۱۹ دی ۱۳۴۱

تصویب اصلاحات ارضی

 

۶ بهمن ۱۳۴۱

برگزاری رفراندوم لوایح شش گانه-انقلاب سفید

 

۱۵ خرداد ۱۳۴۲

تظاهرات مردم در تهران و قم علیه دولت اسدالله علم و دستگیری آیت‌الله خمینی

 

۱۲ مهر ۱۳۴۲

اعطای حق کاپیتولاسیون به شهروندان آمریکا

 

۱۸ فروردین ۱۳۴۳

آزادی آیت‌الله خمینی پس از ده ماه حصر و زندان

 

۱۳ آبان ۱۳۴۳

تبعید آیت‌الله خمینی به ترکیه

 

۲۰ مهر ۱۳۵۰

برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی

 

۱ آبان ۱۳۵۶

رحلت مصطفی خمینی

 

۱۹ دی ۱۳۵۶

قیام مردم قم علیه حکومت پهلوی

 

۲۹ بهمن ۱۳۵۶

قیام مردم تبریز

 

۲۸ مرداد ۱۳۵۷

آتش‌سوزی سینما رکس آبادان

 

۱۷ شهریور ۱۳۵۷

تظاهرات انقلابیون در میدان ژاله

 

۲۳ دی ۱۳۵۷

تشکیل شورای سلطنت با پیشنهاد علی امینی به دستور محمدرضا پهلوی

 

 

۲۶ دی ۱۳۵۷

خروج محمدرضا شاه از ایران

 

۱۲ بهمن ۱۳۵۷

بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران

 

۲۲ بهمن ۱۳۵۷

پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 

۱۲ فروردین ۱۳۵۸

اعلام نتایج همه‌پرسی تغییر نظام از سلطنتی مشروطه به جمهوری اسلامی

 

۱۲ آذر ۱۳۵۸

رفراندوم نخستین قانون اساسی جمهوری اسلامی

 

۵ بهمن ۱۳۵۸

برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری

 

۳۱ شهریور ۱۳۵۹

آغاز جنگ هشت‌ساله ایران و عراق

 

۳۱ خرداد ۱۳۶۰

رأی مجلس به عدم‌کفایت سیاسی بنی‌صدر

 

۶ تیر ۱۳۶۰

ترور آیت­الله خامنه‌ای

 

۷ تیر ۱۳۶۰

انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن آیت­الله بهشتی و بیش از ۷۲ نفر از اعضای ارشد حزب

 

۲ مرداد ۱۳۶۰

برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی محمدعلی رجایی

 

۸ شهریور ۱۳۶۰

انفجار بمب در ساختمان نخست‌وزیری و جان باختن محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر

 

۱۷ مهر ۱۳۶۰

ریاست جمهوری آیت­الله خامنه‌ای

 

 

۳ خرداد ۱۳۶۱

آزادسازی خرمشهر

 

۲۹ مرداد ۱۳۶۴ ۱۳ اسفند ۱۳۶۵

ماجرای مک‌فارلین (ماجرای ایرانکُنترا)

 

۲۷ تیر ۱۳۶۷

پذیرش قطعنامه و پایان جنگ هشت‌ساله بین ایران و عراق

 

۱۳ خرداد ۱۳۶۸

فوت آیت­الله روح‌الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی

 

۱۴ خرداد ۱۳۶۸

برگزیده شدن آیت­الله خامنه‌ای به‌عنوان رهبر انقلاب اسلامی

 

۶ مرداد ۱۳۶۸

رفراندوم بازنگری قانون اساسی

 

۲۵ مرداد ۱۳۶۸

انتخاب اول هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری

 

۲ خرداد ۱۳۷۶

انتخاب اول خاتمی به ریاست جمهوری

 

۱۰ آذر ۱۳۷۷

افشای قتل‌های زنجیره‌ای

 

 ۱۸ تیر ۱۳۷۸

واقعه کوی دانشگاه تهران

 

۱۸ خرداد ۱۳۸۰

انتخاب دوم خاتمی

 

۲۱ دی ۱۳۸۲

تحصن در مجلس ششم

 

۳ تیر ۱۳۸۴

انتخاب اول احمدی‌نژاد

 

 

۲۲ خرداد ۱۳۸۸

انتخاب دوم احمدی‌نژاد

 

۲۵ خرداد ۱۳۸۸

راهپیمایی بزرگ در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸

 

۵ دی ۱۳۸۸

جنبش سبز-تظاهرات هواداران جنبش سبز در روز تاسوعا و عاشورای حسینی

 

۲۲ دی ۱۳۸۸

ترور مسعود علی محمدی

 

۲۸ فروردین ۱۳۹۰

قهر ۱۱ روزه احمدی‌نژاد

 

۲۱ دی ۱۳۹۰

ترور مصطفی احمدی روشن

 

۲۵ خرداد ۱۳۹۲

انتخاب اول روحانی

 

۲۶ دی ۱۳۹۴

تاریخ اجرای برجام

 

۲۹ آذر ۱۳۹۵

رونمایی از منشور حقوق شهروندی

 

۱ بهمن ۱۳۹۵

انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا

 

۲۹ آذر ۱۳۹۶

انتخاب دوم روحانی

 

۷ دی ۱۳۹۶

آغاز اعتراضات خیابانی علیه شرایط اقتصادی کشور از مشهد و کشیده شدن آن به سایر شهرها

 

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷

خروج امریکا از برجام

 

 

۱۹ دی ۱۳۹۷

درگذشت آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی

 

۲۴ آبان ۱۳۹۸

اعتراضات مردمی و ضد حکومتی

 

۱۳ دی ۱۳۹۸

ترور حاج قاسم سلیمانی

 

۱۸ دی ۱۳۹۸

حمله موشکی سپاه به پایگاه عین الاسد – اشتباه پدافندی در هدف گرفتن هواپیمای اوکراینی

 

۲ اسفند ۱۳۹۸

انتخابات مجلس یازدهم اسفند ۹۸

 

۱۳ آبان ۱۳۹۹

انتخابات امریکا و پیروزی جو بایدن

 

۷ آذر ۱۳۹۹

ترور دانشمند هسته‌ای شهید محسن فخری زاده




صد سال شعر سیاسی ایران ‏

مریم بوربوری

با توجه به کتاب‌های نوشته شده در این زمینه و مقاله­های مختلف می­دانیم سیاست همیشه بر ادبیات مؤثر بوده است و باعث بروز تغییراتی در آن و ورود موضوعات جدید بدان گشته است.  در کتاب حماسه­سرایی در ایران اثر ذبیح­الله صفا می‌خوانیم­:« از عوامل اصلی ایجاد ادبیات به­خصوص ادبیات حماسی، مسائل سیاسی، جنگ­ها، موضوعات اقتصادی و… است.» همچنین در کتاب تاریخ تحلیلی پنج­هزار سال ادبیات داستانی اثر نادر ابراهیمی به این نکته اشاره شده است: اسلام اما یکی دین سیاسی است و همیشه چنین بوده است و در هر مکتب سیاسی، کاربرد خط­مشی کوتاه­مدت و خط­مشی درازمدت هر یک نقش و معنای خود را دارد. این است که مکتب اسلام می‌داند که اگر ناگهان سخن از آزادسازی قطعی و نهایی برده­ها بزند نظام­های سیاسی و اقتصادی جهان به­یکباره علیه اسلام رگ خواهند زد.(ابراهیمی، نادر. تاریخ تحلیلی پنج­هزار سال ادبیات داستانی، صفحه ۵)

در تاریخ ایران نوشته پنج استاد روس آمده است :« فاتحان عرب، شکل­های جدید اجتماعی با خود به ایران نیاوردند یعنی درواقع عرب­ها موفق به برداشتن قدمی در چهارچوب پیشنهادهای «تغییرات طبقاتی جامعه از نظر مارکس شود» (ابراهیمی، نادر. تاریخ تحلیلی پنج­هزار سال ادبیات داستانی، صفحه ۱۲) گر چه شکل­های جدید نیاوردند اما قرآن وارد این مرزوبوم شد.

در تاریخ بسیار زیاد به این موضوع بر می­خوریم که حکومت­ها به یکدیگر حمله کردند و در ادامه­یافتن این مسأله مردم در سرزمین­های مختلف درگیر شده­اند که نمونه­ها بسیار است: مغولان، پرتغالی­ها، ترکان، انگلیسی­ها در ایران و… در این میان هر کس در تلاش است حمله­ها را سرنگون کند و رقیب را از پای در آورد. اهل قلم نیز با نوشتن افکار و راه­های پیشنهادی در شعر، داستان، فکاهیات، طنز و… نقش ایفا می‌­کنند. در سبک­شناسی دکتر شمیسا می‌خوانیم که عامل اصلی تغییر سبک، تغییر تحولات سیاسی و اقتصادی است. که تغییر نگرش و سبک زندگی را در پی داشت. (مقاله ادبیات و سیاست، حمیدرضا تهماسبی) با توجه به نمونه­های بسیار در این زمینه، بدیهی است که در ادبیات هر سرزمینی تغییراتی وجود دارد. عواملی در دوره­ها و اعصار مختلف تاریخی در ادبیات فارسی اعم از نثر و نظم مؤثر است که ترجیحاً ابتدا به این عوامل می­پردازم:

  1. سطح علمی و اطلاعات تاریخی و عمومی شاعران و نویسنده­ها
  2. دین و افکار دینی حاکم بر جامعه
  3. وضعیت مالی شاعر
  4. شرایط سیاسی حاکم بر جامعه
  5. روحیه و ذوق شاعر و…

ناگفته نماند این مسائل نه­تنها بر شاعر بلکه بر جامعه نیز تأثیرگذار بوده است. برای مثال کافی است شاعری را در نظر بگیرید که معلومات پایینی دارد در صورتی که جامعه دارای معلومات بالایی است. بی­شک اگر از ذوق بالایی برخوردار باشد مکتوبات وی بر جامعه تأثیر می­گذارد. سید محمدرضا میرزاده عشقی همان­طور که در کتاب از صبا تا نیما آمده است چندان مایه علمی ندارد؛ نه در ادبیات قدیم ایران تبحر دارد و نه در ادبیات جدید جهان اطلاعات عمیق دارد.(آرین­پور، یحیی. از صبا تا نیما، جلد دوم، کتاب چهارم، صفحه ۳۶۶) و به قول ملک­الشعرای بهار او هم مثل عارف شاعری است «عوام» و این نقص حتی گاهی در بهترین اشعار او نیز به چشم می­خورد. عشقی معلومات کافی در ادبیات نداشت و خود نیز به عمد از مطالعه آثار فصحای قدیم خودداری می­کرد(ادبیات معاصر، غلامرضا رشید یاسمی) اما شکی نیست که عشقی یک پارچه قریحه و در شاعری توانا بود که این موضوع را از درک سریع وی از مطالب تاریخی و اجتماعی می‌­شود دریافت. به همین دلیل ضروری است که سبک شخصی شاعر جدا از سبک ادوار مورد بررسی قرار گیرد. به­طور کلی این شاعر است که تصمیم می‌گیرد با توجه به عوامل مؤثر، هر آنچه در چنته دارد عیان سازد؛ هر چند بوده­اند شاعرانی که برای دریافت صله و پاداش از پادشاهان تنها به دلیل مشکلات مالی به مدح امیران پرداخته­اند؛ اما در این میان نیز بوده­اند شاعرانی که باوجود مشکلات مالی و اقتصادی به مدح و ثناگویی از روی نیاز گر فتار نشدند و افکار ناب خود را ضایع نساختند. ابوالقاسم فردوسی نمونه بارز این­گونه شاعران است که به دلایل مختلفی شاهنامه بی نظیرش مورد پسند محمود غزنوی قرار نگرفت و مورد غضب وی واقع شد  اما به هیچ عنوان حاضر به ثناگویی نشد چرا که باورهایش با این کار هم­خوانی نداشت.

با توجه به این توضیحات مختصر می‌توان گفت سیاست مهم­ترین عامل تأثیرگذار بر ادبیات است که در جای خود به آن اشاره

خواهد شد.




سیاست معنویت

فاطمه رنجبر؛ میشِل فوکو فیلسوف نامدار فرانسوی و از اندیشمندان بحث‌انگیز نیمۀ دوم قرن بیستم که دیدگاه‌هایش درزمینۀ سیاست، تاریخ نظام‌های فکری، قدرت، دانش و گفتمان، او را در شمار متفکران مطرح اروپا درآورده، در جریان مبارزات انقلاب اسلامی دو بار به ایران سفر کرد. او در این سفرها با برخی از رهبران دینی و گروه‌های انقلابی ملاقات کرد. فوکو دراثنای این سفرها مقالات زیادی دربارۀ قیام مردم ایران نوشت که پیش از ۲۲ بهمن ۵۷ در نشریه‌های اروپایی منتشر شدند. دل‌مشغولی اصلی وی در پرداختن به انقلاب ایران این نکته بود که چگونه آن وقایعی که «اندیشه» نامیده می‌شوند، متحول می‌گردند و می‌میرند. فوکو که به‌شدت مجذوب انقلاب ایران شده بود، گزارش‌ها و مقالات مربوط به ایران را در نشریۀ کوریر دلا سرا[i] و مجله معتبر فرانسوی نوول ابزرواتور[ii] منتشر می‌کرد. او در ابتدا پیش‌بینی می‌کرد که این انقلاب از مدل دیگر انقلاب‌های مدرن پیروی نخواهد کرد؛ فوکو جسورانه در گزارش‌های خود نوشت که این انقلاب حول مفهومی به‌شدت متفاوت، سازمان‌دهی شده است، انقلابی که نظامی از مفاهیم معنویِ تاریخی آن را هدایت می‌کند. ازنظر فوکو انقلاب ایران، نخستین انقلاب فرا مدرن عصر حاضر و اولین شورش بزرگ علیه نظام‌های اقتدارگراست. او اذعان ‌کرد که از زمان انقلاب فرانسه تاکنون، برای نخستین بار، انقلاب و معنویت به هم پیوند خورده‌اند. فوکو، انقلاب ایران را نویدبخش ظهور گفتمان رادیکالِ سیاسی ـ عرفانی جدیدی می‌دانست که از دل مفاهیم و آموزه‌های مذهبی که در طی قرون متمادی در پس لایه‌های غبار خرافه، ارتجاع و نسیان مدفون‌شده بود، سر برآورده است. بسیاری از فوکوشناسان ـ هم در آن زمان و هم‌اکنون ـ اظهارنظرها، گفته‌ها و نوشته‌های فوکو را در این باب نامتعارف و محصول یک خطای سیاسی می‌دانند. حتی مفسران و فیلسوفان فرانسوی که پیش‌تر با دیدگاه‌های فکری و فلسفی او همراه و هم‌زبان بودند، به ماهیت به‌شدت مسئله برانگیز موضع فوکو نسبت به ایران انتقاد داشتند. بعد از انقلاب و اندکی پس‌ازآن، فوکو با حملات انتقادی و خردکنندۀ روشنفکران و فیلسوفان فرانسوی و اروپایی مواجه‌ شد. ازجملۀ این انتقادات خُردکننده مقالۀ تعریضیِ معروف کلودی و ژاک بورویل است که در نشریۀ فرانسوی لوماُتن با عنوان «فیلسوفان چه رؤیایی در سردارند؟» چاپ شد. در این مقاله نویسندگان فهم فوکو از مفهوم سیاست معنوی را به پرسش کشیدند؛ و این پرسش را مطرح کردند که آیا این مفهوم، ارتباطی بامعنای معنوی مورد نظر فوکو و آنچه هم‌اینک در ایران می‌گذرد دارد یا نه؟ فوکو اگرچه پس‌از انقلاب دو مقالۀ دیگر دربارۀ ایران منتشر کرد اما به‌طورکلی پس‌ازآن ـ با خاطری رنجیده ـ دربارۀ سیاست‌های داخلی ایران برای همیشه سکوت کرد.

فیلسوف فرانسوی در ایران

میشل فوکو برای اولین بار در سپتامبر ۱۹۷۸ (از ۲۵ شهریور تا ۲ مهر) در بحبوحۀ تظاهرات و شورش‌های مردمی به ایران سفر کرد؛ او در این سفر با اقشار مختلفی همچون علما، اپوزسیون دینی و غیردینی، طبقۀ متوسط شهری، کارگران صنعت نفت و بسیاری دیگر دیدار کرد. طی اقامت آیت‌الله خمینی در فرانسه نیز فوکو به همراه یاران آن زمان آیت‌الله خمینی مانند ابوالحسن بنی‌صدر و احمد سلامتیان به دیدار ایشان در دهکده نوفل‌لوشاتو رفت. فوکو برای دیدار دوبارۀ ایران در نوامبر همان سال (۹ تا ۱۵ نوامبر؛ ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷)، زمانی که جنبش انقلابی علیه شاه به اوج خود می‌رسید، به ایران سفر کرد. حاصل این دیدارها شیفتگی، همدلی و حمایت فوکو از انقلاب و مردم ایران بود. این همدلی و حمایت‌ها در غرب واکنش‌های منفی زیادی را نسبت به فوکو برانگیخت و حتی یک‌بار نیز در خیابان از طرف مخالفین مورد ضرب و شتم قرار گرفت[iii]. سفرهای فوکو به ایران، شامل دیدار از شهرهای تهران، قم و آبادان، برای بررسی‌های حضوری از متن انقلاب و گفت‌وگو با رهبران نهضت‌های انقلابی بود. در آن زمان مقالات ویژۀ فوکو دربارۀ ایران در صفحۀ اول روزنامۀ کوریر دلا سرا منتشر می‌شد. البته او بخش دیگری از نوشته‌هایش را در روزنامه‌ها و مجلات فرانسویِ دیگری ازجمله روزنامۀ لوموند و هفته‌نامۀ چپ‌گرای پرمخاطب نوول ابزرواتور نیز منتشر می‌کرد. مجموعۀ یادداشت‌های این دو سفر و آنچه فوکو پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دربارة نهضت اسلامی ایران نوشته و یادداشت‌های پس از انقلاب وی ـ به‌ویژه مصاحبه مفصل او با دو خبرنگار روزنامه لیبراسیون ـ نشان می‌دهد که فوکو به نوشتن گزارش‌ها و انجام مصاحبه‌های متعدد دربارۀ این شورش بزرگ مردمی علیه یک نظام اقتدارگرا بسیار علاقه‌مند بوده است، زیرا باور داشت انقلاب ایران تفاوتی عمده با انقلاب‌های دیگر قرن بیستم دارد. میشل لیزنبرگ[iv] دربارۀ پیوستگی روزنامه‌نگاری و فلسفه در اندیشۀ فوکو می‌گوید دغدغۀ اصلی فوکو همچون کانت پرداختن به «چیستی اکنون» بود و در این مقطع برای فوکو ژورنالیسم و فلسفه به یکسان دربارۀ ماهیت اکنون پرسش می‌کنند و به‌طور خاص این پرسش برای او مطرح بود که ما در لحظۀ اکنون چه هستیم؟ بنابراین می‌توان گفت پرداختن فوکو به انقلاب ایران ‌نوعی تبدیل اکنون به رخداد فلسفی بود.[v] فوکو در تلاش بود بفهمد که اکنون در ایران انقلابی چه چیزی در حال رخ دادن است؛ و اینکه چگونه ارادة جمعی توده، گرد شخصیتی بدون هیچ‌گونه سابقة سیاسی، جمع و متحد می‌شود؟ آنچه در ادامه می‌خوانید مرور مختصری است از توصیف ها و گزارش‌هایی که فوکو در دیدار از ایران ارائه می‌دهد

ادامه در فصلنامه …




«اختلالات اجتماعی و تبعات آن در جامعه ایران»

                              «اختلالات اجتماعی و تبعات آن در جامعه ایران»

                                                                                                                                          رضا استاد رحیمی[۱]

دکترای جامعه‌شناسی

 

فرانسیس فوکویاما در کتاب نظم و زوال سیاسی معتقد است هر نظم سیاسی بر سه نهاد استوار است:«دولت، حاکمیتِ قانون و سازوکارهای پاسخگو بودن»؛ و نیز چگونگی برقراری توازن میان سه مؤلفه توسعه یعنی دولت، حاکمیت قانون و دموکراسی می‌باشد. به نظر ایشان زمانی که قطار دموکراسی به راه افتاده باشد آن را تا زمان برپایی یک بوروکراسی قوی و مستقل و کارآمد نمی‌توان متوقف کرد؛ لذا همه هنر سیاستمداران آن است که بتوانند میان سه مؤلفۀ دولت، حاکمیت قانون و دموکراسی توازن برقرار کنند. در نظریۀ وی، تأکید دوباره بر اهمیت نهادها و در رأس آن‌ها، بوروکراسی کارآمد و حاکمیت قانون است؛ بنابراین در نظر فوکویاما، راز توسعه کشورها را باید در کیفیت ادارۀ عمومی در آن‌ها جستجو کرد و متغیرهای دیگر نظیر جبر جغرافیایی و فرهنگ و حتی بازار، در مراحل بعدی اهمیت قرار دارند. در این دیدگاه تا زمانی که دولت کارآمد وبری و حاکمیت قانون، جای پای خود را مستحکم نکرده باشد، ابعاد دیگر توسعه، مانند دمکراسی، می‌توانند آثار مخرب داشته باشند و حتی به افزایش فساد و حامی پروری منجر شوند. (مرکز پژوهش‌های مجلس) از طرف دیگر از منظر نظریه‌پردازان نظم اجتماعی و به‌ویژه بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی، اعتماد پایۀ اصلی و شالودۀ اساسی هر نظام اجتماعی است که موجب تفاهم نمادی، تنظیم سیاسی، تنظیم اجتماعی و تعمیم ساختاری می‌گردد و از لوازم انسجام کل و تشکیل اجتماع جامعه‌ای می‌شود. (چلبی – مسعود، نظم اجتماعی)

در این مورد فوکویاما راهبردی جدید و نسبتاً تازه به توسعه گشوده است؛ پرتویی که می‌تواند در قیاس با گذشته به پرسش‌ها و ابهامات بیشتری در باب توسعه پاسخ دهد. رابطه بوروکراسی (دیوانسالاری)، قانون، خشونت، بسیج اجتماعی، گذار به دمکراسی، هویت‌سازی، جغرافیا، استعمار، جنگ، قانون خدمات کشوری و لشگری، تصمیم‌های سرنوشت‌ساز رهبران سیاسی و احزاب. وی معتقد است که روند‌های تاریخی نشان می‌دهند اگر پاسخگویی سیاسی (دموکراسی) مقدم بر دولت سازی و شکل‌گیری بوروکراسی غیرشخصی باشد، رانت جویی و ویژه پروری حاکم می‌شود. در ادبیات جامعه‌شناسی نحوۀ تنظیم روابط اجتماعی تا حدودی بستگی به اعتماد و همبستگی اجتماعی دارد، یعنی اینکه بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی ـ که از پیامدهای توسعه سرمایه اجتماعی است ـ ممکن نیست (چلبی ۱۳۷۵، ۱۲)؛ و یکی از ابعاد مهم توسعه، توسعه اجتماعی است که عبارت است از اشکال متفاوت کنش متقابل که در یک جامعه خاص، همراه با توسعه تمدن رخ می‌دهد. توسعه اجتماعی و توسعه فرهنگی جنبه‌های مکمل و پیوسته یک پدیده هستند و هر دو نوع الزاماً به ایجاد تفکیک و تمایز فزاینده در جامعه منجر می‌گردند. از صاحب‌نظران و جامعه‌شناسان معاصر که به برخی از شاخص‌های توسعه اجتماعی علاقه‌مند بوده و تأکید زیادی بر آن داشتند می‌توان به: پارسونز که بر اجتماع محلی (۱۹۷۷) کلمن بر سرمایه اجتماعی (۱۹۹۴) بوردیو بر کنش اجتماعی (۱۹۷۷) داراندروف بر انسان اجتماعی، هابرماس بر عرصه عمومی، ارتباط اجتماعی و عقلانیت ارتباطی (۱۹۹۱)، گیدنز  بر هویت و سرمایه اجتماعی (۱۹۹۱) و …اشاره کرد. (محمد عبداللهی، میر طاهر موسوی ۱۳۸۶، ۱۹۵)

پیامدهای توسعه‌ای سرمایه اجتماعی در حوزه‌ها و سطوح مختلف موردبررسی قرارگرفته‌اند (فیروزآبادی و جاجرمی، ۱۳۸۵، ۱۹۹) و در اکثر آن‌ها بر تأثیر مثبت سرمایه اجتماعی بر نظم اجتماعی و توسعه پایدار اشاره داشته‌اند. با آغاز انقلاب صنعتی و پیشرفت‌های سریع تکنولوژی، مهاجرت به شهرها آغاز شد و به‌موازات آن به بی‌نظمی‌ها و اغتشاشات اجتماعی که ارتباط مستقیمی با شهرنشینی دارد دامن زده شد و چنین بود که عالمان علوم اجتماعی را به فکر هرچه بهتر نمودن سامان اجتماعی سوق می‌داد و در ابتدا تأکید زیادی بر سرمایه مادی و توسعه اقتصادی می‌شد، درحالی‌که این‌ها با مقایسه تطبیقی توسعۀ جوامع به نوع خاصی از سرمایه پی بردند که در پرتو آن همیاری، مشارکت و روابط هرچه بهتر جهت نیل به منافع مشترک میسر می‌شد و بدان اصطلاح «سرمایه اجتماعی» اطلاق کردند که در زیر چتر این مفهوم شیوه‌های تعامل بین افراد و ایجاد هنجارهای مناسب مشارکت و ایجاد اعتماد متقابل، ارزش‌های مشترک، زمینه‌های توسعه همه‌جانبه جوامع را میسر می‌سازد. (قاسمی و دیگران ۱۳۸۵، ۲۲۶) کشورهای درحال‌توسعه که هم‌اکنون می‌خواهند درزمینۀ توسعه جا پای کشورهای توسعه‌یافته بگذارند خود را با موانع عدیده‌ای روبرو می‌بینند که ازجمله آن می‌توان به ناکارآمدی بخش اداری، بی‌مسئولیتی ارگان‌های حکومتی، پایین بودن سطح اعتماد بین مردم و نیز میان ملت ـ دولت و نبود روحیه مشارکت‌پذیری ارگان‌های حکومتی، پایین بودن سطح اعتماد بین مردم و نیز میان ملت ـ‌ دولت و نبود روحیه مشارکت‌پذیری در آحاد جامعه جهت بهبود اوضاع اجتماعی اشاره کرد. (همان، ۲۲۷) توجه به تأثیر سرمایۀ اجتماعی بر توسعه سیاسی، به توکویل و کتاب «دموکراسی در آمریکا» برمی‌گردد. وی در این کتاب به جامعه مدنی و نظام شهروندی آمریکا، به‌عنوان بستر مناسب دموکراسی توجه می‌کند. پس از توکویل این نظریه در دیدگاه‌های مختلف موردبررسی و توجه قرار گرفت. تحقیق‌های انجام‌شده در کشورهای مختلف، نظیر ایتالیا و آلمان، نشان می‌دهد در مناطقی که اعتماد و انسجام بالایی وجود دارد، میزان مشارکت در امور مدنی بالاست و حکومت کیفیت بهتری دارد. در این زمینه توجه به چند نکته حائز اهمیت است:

[۱] ـ ایمیل نویسنده r.ostadrahimi@gmail.com




فرجام قرن، سرانجام سخن

فرجام قرن، سرانجام سخن

حسن اکبری بیرق

از گزارش بسیار اجمالیِ اُفت و خیزهای دولت- ملت ایران در یک سده گذشته، در راه رسیدن به حاکمیت ملی، مردم­سالاری و آزادی­های فردی و اجتماعی،  به یک ارزیابی شتابزده می­توان رسید که ناظر به دشواره­های حرکت در این مسیر یک­صدساله باشد. به دیگر سخن، نمی­توان ایران و مسأله ایران را صورتبندی و آمال و آلام ایرانیان را مفهومین کرد، بی آنکه در یکایک اتفاقات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرن اخیر، تأمل و تعمق نمود. این تأمل و تعمق نیز ممکن نیست مگر به واسطه خوانش تاریخ عریان ایران، بدون پیرایه­ها و آرایه­هایی از جنس حبّ و بغض و پیشداوری­هایی از سنخ ایدئولوژی اندیشی و جانبداری­های بی­منطق.

اگر هدف از بازخوانی وقایع اتفاقیه این صدسال، پرتو افکندن بر قضیه غامض و پیچیده­ای به نام «ایران» باشد، شرط اول قدم در این سیر و سلوک عبرت­آموز، رها کردن ذهن از مطلق­انگاری و سفید و سیاه دیدن پدیده­هاست. اتفاقاً اگر می­بینیم که تاریخ این مرزبوم، پُر است از تکرار ملال­آور و پرهزینه خطاهای مشابه، باید با تغییر پارادایمی بنیادین، همچون انقلاب کپرنیکی، منظر و چشم­انداز چندصد ساله خود را متحول ساخته از افقی دیگر به پرابلماتیک ایران نظر کنیم.

بی­شک تحقق این امر، تنها در یک شماره از یک نشریه در حوزه تاریخ شفاهی، نه ممکن است و نه مطلوب و نه منطقی؛ بازاندیشی در مسأله­ای بدین درجه از غموض، عزمی همگانی می­خواهد و اراده­ای فراگیر و تلاشی جمعی. نویسندگان، روشنفکران، نواندیشان، دانشگاهیان، حوزویان، نظریه­پردازان و تمامی آنان­که دغدغه ایران دارند- از هر فرقه و نحله و رویکردی- باید در یک جهاد علمی و کوششی دانش­محور، شرکت جسته و نگذارند چالش­ها و بحران­ها و مسأله­های حاد و مزمن این سرزمین، بیش از این انباشته شوند؛ که اگر این عزم، جزم نشود و اگر ما مقام و موقعیت خود را در جهان جدید در نیابیم، معلوم نیست این کشور با سابقه تمدنی چندهزارساله، بتواند استمرار تاریخی خود را حفظ نماید.

مرور وقایع سیاسی یک قرن گذشته به صورت پیوستاری خطی، در این شماره از خاطرات سیاسی، دست­کم می­تواند خطوط کلی دشواره­ای به نام «ایران» را ترسیم و راه را برای تأملات سازنده بعدی هموار نماید. فهرست­کردن بزنگاه­های تاریخی ایران در سده چهاردهم خورشیدی و بهره­گیری از نگاه تحلیلی صاحب­نظران، عجالتاً کمترین ثمره­اش تدوین و تنظیم و تبویب سیاهه­ای از معضلات کوچک و بزرگی است که  با نخی نامرئی به یکدیگر پیوسته­اند. کشف آن ریسمان پنهان، می­تواند عله­العلل درد و رنج­های قومی باشد که تاریخی پرآشوب را از سر گذرانده­است.

اگر نقاط عطف و لحظات سرنوشت­ساز سده پیشین، عبارت باشند از ظهور رضاخان، حمله متفقین و برآمدن محمدرضا، واقعه 28 مرداد 1332، انقلاب سفید، انقلاب 57، آغاز و انجام جنگ هشت­ساله، مسأله جانشینی بنیانگذار نظام، دوم خرداد 76، انتخابات 1388، توافق هسته­ای و اینک جنگ اقتصادی و دهها چالش و ابرچالش پیش رو، می­توان همه آنها را تحت ضابطه­ای واحد در آورد و به علت یا علل و دلایلی کلی، مشخص و محدود ارجاع داد.

مرور این لحظه­های تاریخی، لااقل حاکی از آن است که «قضیه ایران»، نسبت به یک سده گذشته، تحول ماهوی و چندان معنی­داری نیافته و هنوز مشکلات بنیادین این سرزمین و مردم آن پابرجاست.

شاید بتوان معطل ماندن مطالبات ملت ایران را در قرن اخیر و حل نهایی و قطعی نشدن مشکلات و معضلاتی که در دولت-ملت­های دیگر سال­هاست که رفع شده و به تاریخ پیوسته­است، به نحوه مواجهه این سرزمین با مقوله­ای به نام «مدرنیته» و «مدرنیسم» احاله کرد. ایران، حکام و مردمان آن برای عبور از این دوره گذار و ورود به جهان جدید تکلیف خود را با مفاهیمی همچون: علم جدید، سیاست نوین، جایگاه انسان در جهان؛ و دوگانه­هایی مانند: تئوکراسی و دموکراسی، شرع و عرف، حق و تکلیف، استبداد و آزادی، باید روشن کنند. نمی­شود در شکاف بین سنّت و مدرنیته در رفت و آمد بود و ادعای زیستن در جهان جدید و معاصریت با اندیشه و فلسفه مدرن را داشت.

به نظر می­رسد عله­العلل همه گرفتاری­های مزمن ایران و ایرانیان، که حتی با گذشت یک قرن نیز حل نشده باقی مانده­است در همین ابهامات و تناقضاتی است که نظراً و عملاً این فرهنگ و تمدن را در محاصره خود گرفته­است. نه روشنفکران ما توانسته­اند یک­بار برای همیشه موضع خود را در مورد مقولاتی همچون ایدئولوژی، دین، سکولاریسم، دانش نوین، تکنولوژی و… روشن کرده، مقام و منزلت هریک را در دنیای امروز بازتعریف کنند و نه روحانیان و علمای فقه­زده ما بضاعت آن را یافته­اند که برای آشتی دادن این مفاهیم با سنّت ستبر و دیرپای دیانت در این سرزمین، نظریه­پردازی کنند.

محصول این ضعف تئوریک و بی­عملی درازآهنگ در میان نخبگان و اندیشمندان، آن شده که همواره سیاست­پیشگان و قدرتمداران، سوارِ کار شده، ابتکار عمل را از اهل آن بربایند. حتی معضل دیرپای استبدادزدگی در این دیار کهن نیز معلول همین شرایط است نه علت آن. نه برآمدن دیکتاتورها در این کشور امریست غریب و نه عقب­ماندگی این مملکت از قافله تمدن پدیده­ای است عجیب؛ چون همه ما اعم از حاکمان، عالمان، روشنفکران، دانشگاهیان، کنشگران سیاسی، صاحبان حرف و مشاغل، شریعتمداران، و در یک کلام یکایک ساکنان این کوی به یک میزان در استمرار وضع موجود سهیم هستند، چرا که در حیرتی دیرپا به مرخصی تاریخی رفته­اند و نمی­خواهند و یا نمی­توانند بر حقایق سخت و به یک معنا تلخِ زیستن در دنیای نوین چشم باز کنند و اقتضائات زندگی در شرایط ویژه فعلی را بپذیرند. اگر در یک سده گذشته نتوانسته­ایم بر این نارسایی­ها و ناهمگونی­های تمدنی خود فائق آییم بسیار بعید است که در قرن آتی بتوانیم؛ هرچند آدمی به امید زنده است و نباید مأیوس شد!




فصلنامه خاطرات سیاسی شماره ۱۲

فهرست عناوین


سرمقاله

‌پرونده: تجربه چهار دهه ریاست جمهوری در ایران
جستارگشایی
مروری تحلیلی بر تاریخچه انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران(مقاله آتنا محفوظی)
هفت مرد و دوازده دولت (نگاهی به خاستگاه وعملکرد رؤسای جمهوری اسلامی ایران)
مقاله: مانیز بخشی ازاین ملت هستیم!
اولین رئیس جمهور(مصاحبه با محمدجواد مظفر)
از بنی صدر تا روحانی(گفتگو با حسین کمالی)
بازخوانی ۴۲ سال ریاست جمهوری در ایران(مصاحبه با مصطفی کواکبیان)

‌پرونده: کارنامه شیخ معتدل(نگاهی تحلیلی به فرازو فرودهای دولت تدبیر و امید)
جستارگشایی
گاهشمار دولت تدبیر و امید
اقتراح(پرسش‌ درباره کارنامه حسن روحانی و پاسخ‌های حسین عسگری، علی محمد نمازی و علی قائمی)
قصور و تقصیر دولت روحانی(گفتگو با مرتضی الویری)
نگاهی به پست و بلند دولت روحانی در گفتگو با عبدالله پوری حسینی
دین اصلاح طلبان بر گردن روحانی(مصاحبه با محسن رهامی)
مروری بر کامیابی‌ها، ناکامی‌ها و مصائب دولت یازدهم و دوازدهم
نگاهی بیرونی به سیاست خارجی روحانی(معرفی کتاب)
وضعیت کشور از پنجره عقب اتومبیل آقای رئیس‌جمهور

‌خاطره در سپهر اندیشه
نگاهی به شعر سیاسی ایران در سده گذشته


Created with Visual Composer

برای دریافت نسخه کامل این شماره (۱۲) به سایت طاقچه مراجعه کنید.

 

     خاطرات سیاسی فصلنامه ای است با روش تحلیلی آموزشی و اطلاع رسانی. مطالب مندرج در این فصلنامه بیانگر آرائ نویسندگان آنهاست.