image_pdfنسخه pdfimage_printنسخه چاپی

جستارگشایی

آن‌که گذشته را کنترل می‌کند، آینده را کنترل می‌کند؛
آن‌که حال را کنترل می‌کند، گذشته را کنترل می‌کند. (جرج اُروِل، ۱۹۸۴)

از نیمه سال ۱۴۰۲، پروژه خالص/یکدست‌سازی در نظام جمهوری‌اسلامی ایران، که از اواسط دوره دوم ریاست ‌جمهوری حسن روحانی کلید خورده‌بود، به مرحله تحقق عملی و عینی رسید؛ پروژه‌ای که با برگزاری انتخابات مجلس شورا در اسفند ۱۳۹۸ و بلااثرکردن حق گزینش شهروندان ایران، آغاز و در شِبهِ انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ آشکارا به اوج خود رسید.
این یکدست‌سازی به معنای آن نبود که همه نیروهای ایرانی برانداز، معاند یا منتقد نظام از حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن و تعیین سرنوشت خویش محروم شوند؛ بلکه عملاً مترادف بود با بیرون راندن تمامی طیف‌های گوناگون فکری و سیاسی ملتزم به ساز وکارها، روندها و روال‌های فعلیِ مسلّط بر فضای حکمرانی در جمهوری‌اسلامی؛ اعم از اصلاح‌طلبان و اعتدالیون و ملیّونِ پیشاپیش حذف‌شدهٔ شناسنامه‌دار، که بسیاری از چهره‌های آنان نقشی تعیین‌کننده در پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و تثبیت نظام حاکم داشته‌اند. طُرفه اینجاست که در رفتار و گفتار این سیاست‌ورزان، کمترین اثری از سویه‌های معاندانه یا براندازانه دیده و شنیده نشده و نمی‌شود، تا بدانجا که مورد طعن و لعن اپوزیسیون خارج و داخل واقع‌گشته، مسؤول تداوم حیات نظام پنداشته‌شده و به‌کنایت، «استمرارطلب» نامیده‌می‌شوند.
اما این روند ویرانگر، پدیده‌ای بی‌پیشینه در سپهر سیاست پساانقلاب۵۷ نیست. تفکر حذف رقیب سیاسی- ایدئولوژیک، از فردای پیروزی انقلاب آغازشد. با صرف‌نظر از اعدام‌های فلّه‌ای شیخ‌صادق خلخالی و رفتارهای تند و بی‌پروای اسدالله لاجوردی و همیارانش با احزاب و گروه‌های منتقد و مخالف نظام، که خارج از بحث ماست، به منازعات پرهزینه میان دستجات سیاسی خودی می‌رسیم؛ منازعاتی که هزینه‌اش را چند نسل از شهروندان این مرزوبوم پرداخته و می‌پردازند. اینجا سخن بر سر این نیست که به گمان عده‌ای، حتی بنیانگذار نظام، نیروهای به‌اصطلاح لیبرال و ملّی نباید شریک در اداره رژیمی سیاسی شوند که خود به‌خاطر آن زندان‌ها کشیده‌اند و هزینه‌ها داده‌اند؛ و به طریق اولی سخن بر سر قلع و قمع نیروهای مجاهد و فدایی و طیف‌های مارکسیستی مبارزان دوران پهلوی هم نیست؛ بلکه شوربختانه سخن بر سر نزاع میان همانانی است که مولا و مقتدایشان در پیش و پس از انقلاب، آیت‌الله خمینی بود؛ نه هیچ چهره سیاسی یا مرجع تقلیدی دیگر. مبارزان دیروز که مقلدان مکتب مرجع تبعیدیشان بودند و در فردای انقلاب به مناصب و مزایایی رسیدند، پس از حذف تقریباً همه نیروهای مؤثر و سهیم در انقلاب، به آن خالص‌سازی خونبار رضایت نداده، به تصفیه‌ها و دستکم جناح‌بندی‌های درونی نیز دست‌زدند که ثمره آن تولّد دو نحله سیاسی به اصطلاح چپ و راست بود که در طول چهار دهه گذشته تطوّر و فرگشتی بسیار یافته و قبض و بسط و رجعت و طلاق فراوان به خود دیده‌است.
اگر این قول حکیمانه هراکلیتوس را بپذیریم که «تنها اصل ثابت در جهان، تغییر است» و این سخن نغز ابوالفضل بیهقی را نیک دریابیم که«...و عادت زمانه چنین است که هیچ چیز بر یک قاعده بنماند و تغییر به همه چیزها راه یابد» لاجرم باید اذعان کنیم که پدیده‌های این جهان و از جمله پدیده‌های اجتماع انسانی به یک‌باره رخ نمی‌نمایند و طی فرایندی تدریجی و تحت تأثیر عوامل پیدا و پنهان بسیار آشکار می‌شوند و تا دهه‌ها و بلکه سده‌ها بر سرنوشت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی اعتقادی یک ملّت و کشور تأثیر می‌گذارند؛ همچنان‌که رقابت‌های پر فرازونشیب این دو نحله به‌اصطلاح سیاسی موسوم به چپ و راستِ سابق و اصلاح‌طلب و اصولگرایِ لاحق، در آغاز امر بدین شدّت و حدّت و با این چیستی و ماهیّت نبود و در طول چهاردهه به‌تدریج چنان ابعاد ژرف و گسترده‌ای یافت که دیگر این اواخر، وجود یکی، مُرادف عدم آن دیگری شده‌بود و ایجاب این، مُساوقِ نفی آن!
برای روایت این پدیده در اقلیم سیاست‌ورزی نزدیک به نیم‌قرن اخیر ایران، پیش از هرسخنی تبارشناسی این دو واژهٔ پرکاربرد در ادبیات سیاسی جهان و به تَبَعِ آن ایران، خالی از فایده‌ای نمی‌تواند باشد.
اصطلاح «چپ» و «راست» از مفاهیم نه‌چندان روشن در تاریخ و ادبیّات سیاسی‌است. خاستگاه این دو اصطلاح، انقلاب‌کبیرفرانسه است. خلاصه مطلب این که در مجلس ملّی فرانسه، نمایندگان محافظه‌کار طرفدار پادشاهی در سمت راست رئیس می‌نشستند و نمایندگان جمهوری‌خواه و انقلابی در دست چپ و نمایندگان میانه‌رو در وسط،که خود بازتابی از محافظه‌گرایی، لیبرالیسم و رادیکالیسم بود. این اصطلاح به تدریج، بعد از انقلاب فرانسه در ادبیات سیاسی غرب رایج شد؛ به‌گونه‌ای که به مرور، در عِداد یکی از محورهای اساسی در تقسیم‌بندی افراد، جناح‌های سیاسی و رژیم‌ها به شمار رفت. در طول بیش از دو قرن کاربرد، هر یک از این دو اصطلاح معانی متفاوتی یافتند و از نظر معنایی، تطوّر بسیاری پابه‌پای پیدایش گرایش‌های نو و گوناگون سیاسی پیدا نمودند؛ به‌گونه‌ای که تعیین مرز روشن میان آن دو را ناممکن کرده‌است. نمود کامل راست‌گرایی را در محافظه‌گرایی و لیبرالیسم می‌توان دید. همچنین فاشیست‌ها نیز با وجود تفاوت در اصول، از جهاتی جزو راستی‌های افراطی محسوب می‌شوند. نمونه گروه‌های چپ نیز سوسیالیست‌ها و رادیکالیست‌ها هستند. کمونیست‌ها و آنارشیست‌ها نیز که بر برابری مطلق تأکید می‌کنند جزو چپی‌های تندرو به حساب می‌آیند.
در ایران نیز علاوه بر لغزندگی مفهومی این دو اصطلاح، کاربرد آن برای بیان مرزبندی‌های سیاسی داخل کشور، مبهم و نارسا به نظر می‌رسد؛ اما با این حال و با مسامحه در کاربرد آن از زمان مشروطه می‌توان ردّ پای ایدئولوژی‌ها و جناح‌های چپ و راست را جستجو کرد. این صف‌بندی دوگانه، از صدر جنبش مشروطیّت در منازعات پیرامون مشروطه و مشروعه و جدال قدیم و جدید، رخ نمود؛ اما در دوران پهلوی اول به دلیل شرایط سیاست و حکومت در آن دوران، فروکش‌کرد. پس از آن در دوره پهلوی دوم، اطلاق چپ به کمونیست‌ها و حزب توده شایع گردید. اساساً در وقایع بعد از شهریور ۲۰ به‌ویژه در پیرامون نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و سرخوردگی رویکرد اسلام سیاسی بعد از سرنوشت آیت‌الله کاشانی و فداییان اسلام، پس از کودتای ۲۸ مرداد که بخش بزرگی از روحانیان و اعاظم حوزه از سیاست کناره‌گرفته و عملاً پشتیبان نهاد سلطنت بودند، به‌گونه‌ای غلبه با راست سنّتی بود که ذیل جریان اسلامی تعریف می‌شد.
سر برآوردن گروه‌ها و تشکّل‌های چپ و راست سیاسی- دینی در خارج از دایره هژمونی حوزه علمیّه و روحانیان، مانند نهضت‌خداپرستان‌سوسیالیست و نهضت آزادی ایران و سپس‌تر آغاز جنبش اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی از ابتدای دهه چهل و شکل‌گیری آرایش جدید سیاسی در میان متدیّنین و مذهبیان جامعه، مثل پدیده‌هایی همچون سازمان‌مجاهدین‌خلق، حزب ملل اسلامی، نحلهٔ حسینیه ارشاد و حواریّون دکتر علی شریعتی، جنبش جاما به رهبری زنده‌یاد دکتر کاظم سامی و... این مرزبندی را پررنگ‌تر و مبنایی‌تر نمود؛ به‌صورتی‌که در دهه پنجاه خورشیدی و به‌دنبال کشمکش‌های درون زندان بین نیروهای مبارز مذهبی بعد از جریان تغییر ایدئولوژی سازمان‌مجاهدین‌خلق و کشیده‌شدن این اختلاف و شکاف به بیرون زندان و تسرّی آن به صف‌بندی‌های سال‌های اوّلیه بعد از پیروزی انقلاب دیگر می‌توان تکثّر مشهود در طیف مبارزان دوران پهلوی را، قربانی‌شده به پای شعارهایی یافت همچون: «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله».
پس از انقلاب ۱۳۵۷، اصطلاح چپ و راست به‌تدریج نه تنها در ادبیات سیاسی ایران، بلکه در افواه عام نیز رایج شد. ریشه این رواج و شیوع را باید در فروپاشی اتحاد نیروهای مبارز مذهبی حول محور رهبری آیت‌الله خمینی جُست که کم و بیش، از سال ۴۲ تا سال ۶۲ پاییده‌بود. به دنبال اختلافات پیش آمده در دوران جنگ در حزب جمهوری اسلامی و تعطیلی آن، انشعاب در سازمان‌مجاهدین‌انقلاب‌اسلامی و بالاخره انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز در اواخر عمر بنیانگذار جمهوری اسلامی، جناح‌های مخالف با یکدیگر، به چپ و راست تقسیم شدند، و این اصطلاح به تدریج محور تقسیم‌بندی‌های سیاسی قرارگرفت.
این‌گونه بود که هنگام سخن‌گفتن از گروه‌های چپ، تشکّل‌هایی همچون مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحکیم وحدت، خانه کارگر، انجمن اسلامی معلمان، مجمع نیروهای خط امام و… متبادر به ذهن می‌شدند. اصطلاح گروه‌های راست نیز یادآور تشکّل‌هایی همچون جامعه‌روحانیّت‌مبارز، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم و تشکّل‌های اسلامی همسو شامل جمعیت مؤتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه زینب، جامعه اسلامی پزشکان ایران، جامعه اسلامی کارگران، جامعه انجمن‌های اسلامی بازار و اصناف، جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران، جامعه اسلامی دانشجویان، جامعه اسلامی فرهنگیان و… بود و تا حدودی هست. دردوره ریاست جمهوری مرحوم هاشمی‌رفسنجانی دو اصطلاح «چپ مدرن» و «راست مدرن» وارد ادبیات سیاسی ایران شد. چپ مدرن، حکایت از جریانی داشت که به بازنگری در اندیشه‌ها و نظرات خود پرداختند. محصول این تأمّل، چرخش در بعضی از مواضع رادیکال، و اصلاح و تعدیل بخشی از شعارها و آرمان‌های این جناح بود. فضای باز سیاسی و فرهنگی، توسعه اقتصادی، تنش‌زدایی در سیاست خارجی، تسامح و تساهل در عرصه فرهنگ و سیاست جزو شعارهای چپ مدرن بود. این گروه طرفدار آزادی بیان و گسترش آزادی‌های سیاسی محسوب می‌شدند.
در مقابل، در جناح راست نیز تغییراتی پدید آمد؛ و یکی از نتایج آن منشعب شدن جریانی بود که با عنوان راست مدرن مطرح شدند. این جریان، متشکّل از افراد میانه‌رو جناح‌های چپ و راست بود؛ که دیدگاه‌های مشترکی با چپ مدرن داشتند و در مجموع معتقد به اصلاحات سیاسی و به خصوص اصلاحات اقتصادی، توسعه فرهنگی، خصوصی‌سازی و مدیریت علمی و کارشناس‌سالاری‌اند. عمده‌ترین تشکّل این گروه، حزب کارگزاران سازندگی است که در ادامه با چپ مدرن همسو شدند. تقسیم بندی بعدی در قالب اصلاح طلبان و اصول‌گرایان شکل گرفت که در پرونده پیش‌رو به آن‌ها به‌تفصیل، خواهیم پرداخت. درمجموع چپ و راست اسلامی، پس از آغاز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۶۸ تا سال ۸۴ فراز و فرود و کش و قوس‌های فراوانی به خود دید؛ اما با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد عملاً افول جریان‌های رسمی سیاسی منبعث از جمهوری‌اسلامی کلید زده‌شد و صورت‌بندی سیاسی جدیدی به‌تدریج شکل گرفت که چون بی ریشه و فاقد اصالت است عملا در شرایط فعلی تنها کاریکاتوری از رقابت سیاسی را بازنمون می‌کند و به جای گروه‌ها و تشکّل‌های رسمی سیاسی گروه‌های ذی‌نفوذ غیرشفّاف و غیرپاسخگو سرنوشت سیاست و حکومت در ایران کنونی را رقم می‌زنند که گاه از آن به جریانی شِبهِ مافیایی تعبیر می‌شود. همچنان‌که گفتیم به به‌طور کلّی جناح‌بندی‌های سیاسی در ایران مرزهای مشخصی ندارد. گروه‌های موسوم به چپ و راست هیچ کدام راهبردها و دیدگاه‌های خود را از پیش و به طور شفّاف و تفصیلی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ارائه نکرده‌اند. همچنین ضعف نهادهای مدنی و احزاب سیاسی در هر دو جناح به دلیل فقدان سابقه تشکّل‌های سیاسی رسمی و سازمان یافته در ایران مشهود است تشکّل‌ها غالباً با توجه به زمان خاص(انتخابات) ایجاد می‌گردند و مواضع نیز برحسب موقعیّت و بسته به فضا و شرایط جدید تغییر می‌کند. ازاین رو اغلب می‌توان تردید و تردّد و نوسان گروه‌ها و افراد سیاسی را بین چپ و راست کاملاً مشاهده‌کرد. از آنجا که بسیاری از اندیشه‌ها و مواضعِ گروه‌ها به طور موقّت و انفعالی طرح‌ریزی می‌شوند، نمی‌توان به تداوم مواضع سیاسی اطمینان داشت.
در کل به نظر می‌رسد اصطلاح چپ و راست برای بیان تفاوت‌ها و سلایق سیاسی در ایران مبهم و نارساست و در صورت کاربرد باید به تفاوت عمیق اندیشه‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی میان ایران و غرب توجّه داشت. ابهام و نارسایی این دو اصطلاح تا حدّی است که افراطی‌ترین گروه چپ در ایران را به لحاظ بعضی از اصول فکری می‌توان حتّی مشابه با محافظه‌کاران و راست‌گراهای غربی دانست. همین مسأله در مورد راست‌گرایان نیز صدق می‌کند. بنابراین در کاربرد این اصطلاحات باید به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران توجه داشت.
به‌راستی ریشه این لغزندگی در مفهوم، بی‌مبنایی در نظر و آشفتگی در عملِ دو جناح عمده سیاسی در ایران امروز در چیست؟ آیا این همه پریشانی را مبدایی و مقصدی و غایتی متصور است؟ برای پاسخ بدین سؤال موجز، ناگزیریم از تفصیل در گزارش شکل‌گیری این دو جناح با تأکید بر خاستگاه‌های سیاسی، عملگرایانه آن؛ از این‌رواست که باید کمی به عقب برگردیم و از آغاز، این رشته‌ای را که سر دراز دارد دنبال کنیم.
همچنان‌که ذکرش رفت، صرف‌نظر از تأثیرات ماندگار چپ مارکسیستی- سوسیالیتی بر ذهنیت مردمان ایران قرن اخیر، پیشینه نزدیک جناح چپ و راست فعلی، به مبارزات علیه نظام پهلوی برمی‌گردد. به زعم همه مخالفان رژیم محمدرضا پهلوی، اعم از حزب توده گرفته تا جبهه ملی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم اروپا و نهضت آزادی و اطرافیان آیت‌الله خمینی و علمای غیرسیاسی قم و نجف، دستگاه حاکمه ایران در آن دوران، متحد نزدیک آمریکا بوده‌است؛ بدین‌لحاظ موافقان رژیم، راست به‌شمار آمده و تمامی گروه‌های ضدپهلوی به‌ویژه گروه‌های مسلح، چپ محسوب می‌شدند. به بیان دقیق‌تر، پس از کودتای ۲۸ مرداد هیچ گروه چپی قابل شناسایی نیست که با نظام پهلوی روابط حسنه‌ای داشته‌باشد. روشنفکران و روحانیان دخیل در انقلاب۵۷ نیز به درجاتی متأثر از اندیشه‌های چپ از نوع خوش‌خیم و ملایم آن بودند. آنان بیشتر به گونه‌ای از عدالت اقتصادی توجه داشتند. شاید از این‌رو بود که وجه ضدامپریالیستی انقلاب، رفته‌رفته پررنگ‌تر می‌نمود و بعدها با سیاست کلی نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی تبدیل و سفارت ایالات متحده امریکا در تهران توسط همین نیروهای چپ‌گرای اسلامی و به‌اصطلاح آن روز خطّ امام، اشغال شد.
از سوی دیگر، قاطبه روحانیت و شریعتمداران وطرفداران فقه سنّتی که بنابر مبانی فقهی شیعی اوایل کار متمایل به راست بودند، به‌تدریج گرایش به چپ پیدا کردند. قول بسیار مشهور و متواتر آیت‌الله خمینی که:« یک موی کوخ نشینان بر همه کاخ نشینان ترجیح دارد»، با این‌که با مبانی فقه جواهری و سلوک علمای شیعه در طول تاریخ تناسبی نداشت، نمایانگر نهایت چپ‌گرایی در میان مخالفان رژیم سابق و بنیانگذاران نظام جمهوری‌اسلامی ایران بود. جالب این که آیت‌الله خمینی در پیام به روحانیت در تاریخ سوم اسفند سال ۱۳۶۷ از جنگ فقر و غنا به عنوان «جنگ حق و باطل» و جنگ «ایمان و رذالت» نام بردند؛ درحالی‌که شاگرد وی محمد امامی کاشانی به‌صراحت در خطبه‌های نماز جمعه تهران مدّعی شد که ما در اسلام جنگ فقر و غنا نداریم!
از اینها که بگذریم، با توجه به اینکه راستگرا در اقتصاد، طرفدار مالکیت خصوصی، اقتصاد آزاد و لیبرال و مخالف دخالت دولت است، نیروهای انقلابی بازار که علی‌القاعده باید به نوعی لیبرالیسم اقتصادی قائل می‌بودند، دچار تناقض‌های درونی گشتند. خلاصه کلام این‌که به مرور، نیروهای چپگرا لیبرال و راستگرایان هم به چپ متمایل شدند. پیامد سیاسی این چرخش‌ها نیز این بود که این دو گروه، یکی طرفدار عادی‌سازی رابطه با امریکا بود و یکی مخالف. مخالفان با آمریکا قهراً مخالف سیستم سیاسی و اقتصادی آمریکا شدند و به سمت چپ گرایش پیداکردند و بدین‌ترتیب بحث عدالت اقتصادی محوریت بیشتری یافت.
هرچند عدالت‌خواهی در میان کنشگران سیاسی در ایران به ضدّیت با آمریکا برمی‌گردد در حقیقت اصل، همیشه منافع سیاسی بوده‌است و منافع هم در مخالف‌بودن با آمریکاست. پیامد این منفعت‌جویی آن بود که این گروه در مقابل دسته‌ای که طرفدار عادی‌سازی رابطه با آمریکا بودند، دیدگاه سوسیالیستی پیداکردند و حرمت مالکیّت خصوصی از بین رفته و دخالت دولت در اقتصاد تشویق شد. در میانه این دعوا، این دوقطبی‌سازی، حربه‌ای بود برای از میدان به درکردن رقبای سیاسی؛ اما شوربختانه این نگرش به رقابت‌های متعارف سیاسی که در همه‌جای دنیا کم و بیش معمول است منحصر و محدود نماند و به عناوین و برچسب‌های حتی گاه مجرمانه بدل شد برای حذف جناح مقابل. عناوینی همچون غرب‌گرا، ضدانقلاب، سازشکار، لیبرال، سکولار و... از سویی و متحجر، ایدئولوژی‌اندیش، واپس‌گرا، روسوفیل و از سویی دیگر. این طرز تفکر که اگر با دیدگاه من مخالف هستی پس به عدالت اقتصادی اعتقاد نداری تالی فاسدهای فراوان و پیامدهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بسیار داشت. وقتی القائات یک جناح سیاسی بر این پایه باشد که برنامه توسعه‌ای که به قدرتمندی اقتصاد خصوصی منجر شود، ظالمانه است و با آرمان‌های انقلابی منافات دارد، دیگر مسیر توسعه مسدود شده و از دل آن اقتصادی رانتی و مافیایی بیرون می‌آید و کارآفرینی و اشتغال مولد برای دهه‌ها به محاق می‌رود همچنان‌که رفته‌است.
این مجادلات به‌ظاهر سیاسی صرف، صورت‌حساب بسیار گزافی، هم روی دست ملت می‌گذارد و هم نهایتاً حاکمیت را ناکارآمد می‌کند. این فضای گفتمانی بی‌اساس زمینه را مهیا می‌کند که گروهی با شعار عدالت‌طلبی توده‌های مستأصل و درمانده را جذب خود کنند و چندصباحی بر اریکه قدرت تکیه‌زنند و سهم خود را از رانت‌ها و ویژه‌خوری‌های عدیده ببرند. مصداق بارز محمود احمدی‌نژاد بود که برای تخریب اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، و بالا رفتن از دالان‌های قدرت، فساد و تبعیض اقتصادی را محصول دوره ایشان اعلام کرد؛ در صورتی‌که شاخص‌ها و آمارهای تخصصی دقیقاً چیزی خلاف آن را نشان می‌دادند. اما در فقدان توسعه سیاسی و نبود احزاب جدّی و واقعی، معلوم است که قاطبه شهروندان گوششان با کدام شعارهای عامه‌پسند نواخته می‌شوند! جالب‌تر آن‌که درحال حاضر در فضای سیاست‌ورزی ایران، دو گرئه هستند که خود را انقلابی می‌نامند: دسته‌ای طرفداران نظام و گروهی آرزومندان تحقق انقلابی جدید.
از آنجا که انقلاب به معنای تحولات بنیادین و برهم زدن نظم مستقر و موجود است، اطلاق واژه «انقلابی» برای دسته اول درست نیست و امری است پاردوکسیکال و به‌شدت تناقض‌آمیز و کثرت استعمال این کلمه در مقام کوبیدن حریف، که زمانی به طنز می‌مانست، رفته‌رفته تبدیل به تراژدی و سوگنامه شده‌است. این حربه غیراخلاقی و بی‌معنا، جاده را برای مفسده‌های شگرفی کوبیده‌است که کمترین آنها به قدرت رسیدن افراد فاقد صلاحیت، شایستگی و تخصص است که امروزه بلای جان بدنه مدیریتی کشور شده‌است. به‌هرحال اینها همه و بسیارها بیش ازاین هزینه‌هایی است که جامعه ایران پساانقلاب۵۷ برای آن پرداخته‌است و می‌پردازد و امیدی نیست که در کوتاه‌مدت، برون‌رفتی از آن پیدا شود.
در خاتمه کلام شاید خالی از لطف نباشد که به این سؤال مقدّر جواب دهیم که چه لزومی دارد که ما در فصلنامه خاطرات سیاسی تا بدین مایه جدّ و جهد نموده، به تبارشناسی پدیده‌ای سیاسی که شاید چندان هم دل خوشی از آن نداریم بپردازیم. این پرسش را در برابر تمامی تاریخ‌پژوهان می‌توان نهاد و آنان نیز به‌احتمال در مقام پاسخ، به این جمله بسیار پرمغز بندتو کروچه که «تمام تاریخ، تاریخ معاصر است» متشبّث می‌توانند شد. حق هم همین است که ما برای فهم امروز و ساختن فردایمان که در گرو عدم تکرار اشتباهات تاریخیمان است باید دیروزمان را بشناسیم و دریابیم که کجا به کژراهه رفته‌ایم. این دیار آریایی و مردمان آن دیگر تاب تحمل مصائبی بیش ازاین را ندارند و باید هرچه زودتر، ققنوس‌وار از زیر خاکستر خطاهای خود و نخبگان و پیشوایانشان برآیند و ایرانی درخور نام و آوازه تاریخی خویش بسازند و نسل‌های آینده را از گزند زوال تمدنی و خطر فروپاشی سرزمینی برهانند.
یاد گذشتگان هم، آینده است اینجا
در کارگاه تجدید چیزی کهن نماند(بیدل)

Created with Visual Composer