مردی در آینه
«صادق قطب زاده» را شاید بتوان قابلترحّم ترین چهره و سرنوشت او را تراژیک ترین، در میان مبارزان پیش از انقلاب قلمداد کرد. او کمتر از چهار دهه زیست و بیشتر از سه دهه با رژیم پهلوی ستیزه کرد تا جاییکه در قلب امریکا و در اوج اقتدار نظام سابق، بر گونه اردشیر زاهدی، سفیر وقت ایران در ایالات متحده یک سیلی به یاد ماندنی نواخت. از همین یک قلم کار او میتوان میزان تهوّر وی را در فعالیت مبارزاتیاش تخمین زد.
تحرک فوقالعاده، بیش فعالی و روابط عمومی قوی و مثالزدنی قطبزاده از او چهرهای نامآشنا در میان رهبران جهان و شخصیتهای بینالمللی و مبارزان با شاه ایران و طرفداران آرمان فلسطین ساخته بود. وی همانقدر با مصطفی چمران و احمد خمینی و ابراهیم یزدی نزدیک بود که با موسیصدر و حافظ اسد و قذافی! شاید وقتی مرحومدکتر ابراهیم یزدی پیشنهاد سفر آیتالله خمینی را به فرانسه مطرح کرد، روی مدیریت و کاربلدی قطب زاده حساب کرده بود که او را یک شبه از سوئیس به پاریس کشاند تا در فرودگاه به استقبالشان آمده، جایی برای اقامت رهبر انقلاب دست و پا کند.
او به همراه یزدی و بنیصدر (در آن ایّام، معروف به سه تفنگدار)، طراح و نقاش تابلویی بودند که محتوای انقلابی را به نمایش میگذاشت که در نوفللوشاتو رهبری میشد. تسلّط قطبزاده به دو زبان انگلیسی و فرانسه، ظرفیتی برای مکالمه حرفهای و زیرکانه با ژورنالیستهایی فراهم آورده بود، که تشنه شنیدن پیام انقلاب از زبان رهبر انقلاب بودند. رهبری که پیش از آن با این تعداد روزنامه نگار اجنبی از اقصی نقاط جهان روبرو نشده بود. با زبان رسانه چندان بر سر مهر نبود و ادبیاتی صرفاً انقلابی داشت و اغلب علمایی. البته در این مورد نیز، گاه شیطنتهای ذاتی قطبزاده به کار میآمد و دهان فرصتطلب ارباب جراید را که به دنبال کشف تناقضی و لغزشی در کلام سوژه بودند، میبست. خاطره ترجمه هوشمندانه او از پاسخ «هیچ» بنیانگذار انقلاب در پرواز انقلاب به خبرنگاری که از احساس او هنگام ورود به وطن پرسیده بود، همواره