1

سرمقاله

سرمقاله

هدف غایی از انتشار «خاطرات سیاسی» تنها یادآوری وقایع تاریخی نیست؛ هرچند نفسِ این امر نیز ارزنده و ضروری است و حتی در قرآن کریم نیز بارها به فعل «فَذَکِّر» بر می­خوریم که از اهمیت موضوع حکایت می­کند. ما نیز می­کوشیم اهل تذکر باشیم و آنچه در این فصلنامه دنبال می­کنیم، بازخوانی وقایعی است که در سرنوشت این سرزمین و در احوال اینجا و اکنونی آن مؤثر بوده است. برای نمونه اگر فرض کنیم که وقایع ۷ مهر ۱۳۶۰ (سقوط هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان جنگ) و اول آبان ۱۳۵۶(رحلت سید مصطفی خمینی)و  4 آبان ۱۳۴۳ (اعتراض و افشاگری آیت­الله خمینی علیه پذیرش کاپیتولاسیون)و ۱۳ آبان۱۳۵۸ (سالروز تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام) و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ (شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به دست رژیم پهلوی)، که شرح هرکدام پرونده­ای مستقل می­طلبد، در صفحات تاریخ این مرزبوم به ثبت نمی­رسید، بی­ترید ما چنین نبودیم که الان هستیم! آینده هر ملتی در تلازم و تلائم مستمر با گذشته اوست. آنچه امروز و فردای ما را می­سازد قطعا ریشه در دیروزمان دارد.

از این اما و اگر ها در تاریخ بسیار است و به قول مولانا «در اگر نتوان نشست». ما نیز قصد توقف در این مرحله را نداریم و حتی آن جمله کلیشه­ای را که: از تاریخ باید درس آموخت تا تکرار نشود، بر زبان نمی­رانیم. هدف ما از یادآوری خاطرات سیاسی در این نکته بسیار مهم نهفته است که بیشترینه وقایعی که بر سرنوشت این ملت اثر مثبت یا منفی- و اغلب منفی- گذارده­اند، رنگ و اَنگ سیاست داشته­اند. آن وقایع سرنوشت­ساز در زمانه خود قابل تحلیل و تعلیل نبوده­اند؛ چرا که هزارویک دلیل موجّه و غیر موجّه، اعم از معاصریّت و ایدئولوژی اندیشی و تعصب و تجزم و تحجر، مانع از خوانش واقع­بینانه آنان بوده­است و به یک معنا ما ندانستیم چه بر سرمان آمد. اما امروزه که اولا از آن وقایع فاصله گرفته­ایم و ثانیا گردوغبار آرمان­خواهی فرونشسته است، بهتر می­توانیم به بازاندیشی در آنها بپردازیم. نکته سوم هم این که در طول این سال­های پرحادثه، شیوه­های نوین علم تاریخ­نگاری نیزدر فضاهای دانشگاهی و آکادمیک پدیدار گشته و کار دشوار بررسی­های تاریخی را آسان­تر کرده است. با بهره­گیری از این امکانات، در ارائه قرائتی دیگر از تاریخ معاصر ایران، می­کوشیم به نوبه خود از رسوب باورهای غلط عادت­گون درباره هویت ملی خویش و همچنین پیشداوری­های نادرست درباره شخصیت­های تاریخی، جلوگیری کنیم. بسیار دیده شده است که پدیده­ای در زمینه و زمانه خود جلوه­ای خاص و مفهومی ویژه داشته است که در گذر زمان از فرط تکرار، بَدل به حقیقتی بین­الاذهانی شده و چشم ها را برای رصد واقعیتِ امر بسته است. اما اگر هرازگاهی این تفسیر مقبول و مشهور از یک رویداد تاریخی، به چالش کشیده شود- هرچند نادرست- دستکم آن پندارِ حقیقت نما، در لایه های متصلّب قرون و اعصار، سنگواره نشده و نشانی غلط به آیندگان نمی­دهد. باید بپذیریم که تمامی باورها و عادت­های ذهنی و زبانی و فکری یک جامعه به طور مستمر باید با سوهان نقد روشمند، صیقلی بخورند. نباید بگذاریم بر روی سوگیری­ها و قضاوت­هایمان درباره آدمیان و عملکردشان، غبار زمان بنشیند و چشم جویندگان حقیقت را به کدورت و کثافت و تیرگی عادت دهد. از پسِ پشتِ شیشه های کدر و غبارروبی نشده نمی­توان به چشم­انداز تاریخ نگریست. باید، هم چشم ها را شست و هم پنجره­ها را رُفت تا جور دیگر دید.

ما در فصلنامه خاطرات سیاسی چنین سودایی در سر داریم. اگر به یاری دوستان اهل فکر و قلم بتوانیم اندکی از جزم­اندیشی و سنگوارگی افکار و اذهان درباره پیشینه دیرینه خودمان کاسته و با تیغ اسطوره­زدای تاریخی نگری، جراحی های کوچک و بزرگی در پیکره پندارهای صامت و ساکن خود و مخاطبان خود بکنیم، راه دشوار آزاداندیشی، ژرف نگری و رهایی از انگاره­های چسبنده بر دل و جانمان را هموارتر کرده­ایم. هیچ دیواری سِتَبرتر از هاله تقدّس، مانع و عایق از درآغوش کشیدن شاهد حقیقت نیست. پس باید دیگ درهم­جوش تاریخ را پیوسته، هم بزنیم تا تلبیس رخوت و سکون باعث التباس بین حق و باطل و درست و نادرست نشود.

از این روست که در شماره های آتی نیز همچون فصول گذشته به شالوده شکنیِ انگاشت­های معمولمان درباب شخصیت­های به اصطلاح خوش­نام و بدنام تاریخی و در مورد ماجراهایی که قرائت رسمی و معروف، مانع بازاندیشی درباره آنها شده است ادامه خواهیم داد و در این امر خطیر همه صاحب­نظران را به یاری می­طلبیم.