image_pdfنسخه pdfimage_printنسخه چاپی

سرمقاله

انتخابات درجهان‌های موازی!

حسن اکبری بیرق 

احراز صلاحیّت مسعود پزشکیان از سوی شورای نگهبان برای شرکت در انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوی، خبر غیرمنتظره‌ای بود که پس از سقوط بالگرد سیدابراهیم رئیسی، رئیس دولت سیزدهم و جان‌باختن او و همراهانش، آرایش نیروهای سیاسی را در سطح ملّی، دیگرگون نمود؛ به‌ویژه اینکه پنج‌نفری که به عنوان نامزد برای رقابت‌های انتخاباتی با پزشکیان اعلام شدند، همگی کم‌وبیش منتسب به جناح سیاسی به‌اصطلاح اصولگرایی بودند: مصطفی پورمحمدی، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، امیرحسین  قاضی‌زاده‌هاشمی و محمدباقر قالیباف.
ترکیب این اسامی نشان می‌داد که همهٔ طیف‌های اصولگرایان، از معتدل تا رادیکال، از عملگرا تا آرمان‌خواه و از کاندیدای اصلی تا پوششی، نماینده‌ای در انتخابات پیشِ‌رو خواهندداشت. این، درحالی است که از جناح اصلاح‌طلب و تحوّل‌خواه، تنها یک نماینده در جمع شش نامزدی که توانسته‌اند از سدّ حَصین نظارت استصوابی عبورکنند، به چشم می‌خورد؛ البته اگر بتوان این وزیر دولت دوم اصلاحات و نماینده و نایب‌رئیس ادوار مجلس را یک «اصلاح‌طلب» به معنی کلاسیک و واقعیِ کلمه، قلمداد نمود.
خبر تأیید صلاحیّت دکتر پزشکیان، بی‌گمان موجی از شادی، تؤام با حیرت و تردید در میان اصلاح‌طلبان و بخش قابل توجهی از مردم ایجادنمود؛ اما نه‌چندان که بتواند بپاید و تنور انتخابات را کمتر از بیست‌روز مانده به آن، گرم‌کند. تنها چیزی که در این فاصله، گرم و بلکه داغ شد، بازار تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌هایی بود که درباره انگیزه‌های نظام، از تأیید صلاحیّت یک کاندیدای نسبتاً رأی‌آور از بین خیل پرشمار شخصیّت‌های اصلاح‌طلب، در فضاهای رسانه‌ای و اجتماعی مطرح‌می‌شد. در درجه دوم نیز نیّت‌خوانی‌هایی بود که درباره بازی سیاسی جناح اصلاح‌طلب در شرایط غیرمترقّبهٔ پیش‌آمده و پایان زودهنگام دولت ابراهیم رئیسی انجام می‌شد. تکلیف بخش اعظم اپوزیسیون رادیکال خارج و داخل کشور، معلوم‌بود؛ محکومیّت شرکت در انتخابات به هر نحوی، چه به عنوان انتخاب شونده و چه انتخاب‌کننده. اپوزیسیون معتدل داخل هم که طبعاً به بهره‌برداری از این فرصت تاریخی به‌دست‌آمده برای احیای بیمار نیمه‌جان اصلاحات! دعوت می‌نمود. البته در سوی دیگر ماجرا نیز لشکر سایبری اصولگرایان و چهره‌های شاخص آنان، موضعی متفاوت بروز دادند؛ عدّه‌ای شکری با شکایت داشتند از اعضای شورای نگهبان که چرا پزشکیان را با وجود مواضعش در قبال جنبش سبز و خیزش زن، زندگی، آزادی و نزدیکی‌اش به سیدمحمد خاتمی و... تأیید کرده‌اند؛ عدّه‌ای نیز لطفی به عتاب‌آلوده با این اصلاح‌طلب اصولگرا و نهج‌البلاغه‌خوان و محبّ رهبری داشتند و حضور او را در زورآزمایی انتخاباتی، فرصتی برای یکسره‌کردن جریان سیاسی مقابلشان و زدن آخرین میخ بر تابوت اصلاح‌طلبان می‌پنداشتند. البته بودند جمعی عاقل از میان اصولگرایان که با اندکی تردید و نگرانی به پدیدهٔ پزشکیان می‌نگریستند و رفته‌رفته زمزمه اجماع در کمپین به‌اصطلاح «جبهه انقلاب» سردادند که تا لحظه نگارش این مطلب، هنوز صورت‌نپذیرفته‌است.
فارغ از این کشمکش‌ها و تقابلات سیاسی-جناحی باید به فضای حاکم بر این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری نیز توجه نمود تا صورت مسأله روشن‌تر گردد. دیگر بر کسی پوشیده‌نیست که اتفاقات تلخ پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ که با مشارکت بی‌نظیر ۸۵درصدی برگزار شد، حاکمیّت را نسبت به مشارکت بسیار بالا، بی‌میل و بلکه بیمناک نمود؛ نتیجه آن شد که در سال‌های ۱۳۹۲ و ۹۶ با درصد مشارکتی کنترل‌شده، انتخابات ریاست‌جمهوری به سرانجام رسید. اما سودای یکدست‌سازی که از سال ۹۸ بر مخیله هسته‌سخت نظام خطورکرد، سه انتخابات گذشته را به‌غایت، مهندسی‌شده و به تَبَعِ آن بی‌رونق‌نمود؛ تا جایی که دوردوم انتخابات مجلس‌شورای‌اسلامی که روز جمعه، بیست‌ویکم اردیبهشت ۱۴۰۳ برگزارگردید، رکورد پایین‌ترین نرخ مشارکت در تاریخ جمهوری‌اسلامی‌ایران را به خود اختصاص‌داد؛ تنها «هشت درصد» در حوزه انتخاباتی مهم تهران! این پدیده به خودیِ خود می‌تواند مشروعیّت و مقبولیّت یک نظام سیاسی را به چالشی جدّی بکشد. بر همه اینها بیافزایید ناکارآمدی مفرط دولت سیزدهم در تمامی زمینه‌ها و عدم تحقّق وعده‌های انتخاباتی رئیس فقید آن که بر یأس و ناامیدی فضای سیاسی کشور دامن‌می‌زد.
اما سانحه بالگرد، که شاید در آینده از آن به الطاف خفیّهٔ الهی یادشود، انتخابات زودهنگامی را به کشور تحمیل‌نمود که معادلات جاری را برهم زد. فرصت پنجاه‌روزه میان فقدان رئیس دولت پیشین و گزینش رئیس‌جمهور بعدی، عرصه‌ای برای اندیشیدن به و سخن‌گفتن از تغییر و تحوّلی نسبی در سپهر سیاسی کشور فراهم‌ساخت و نور امیدی در دل منتقدان و مخالفان سیاست یکدست‌سازی تاباند. نحوهٔ احراز صلاحیت‌ها از طرف شورای نگبهان نیز تا حدودی بر این کورسوی امید، دمید. پیش از این و در چنددوره گذشته، شورای نگبهان با ریسکی پایین و دست‌به‌عصا عمل می‌نمود و حتی در سال ۱۳۹۲ صلاحیّت مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، یکی از دو ستون خیمه نظام، را به احتمال پیروزی قاطع، رد کرد؛ اما در این دوره، با ریسکی به‌نسبت بالا، چهره‌ای شناخته‌شده و منتسب به جناح اصلاح‌طلبی را تأیید صلاحیّت نمود. بگذریم از اینکه در دو دوره متوالی، علی‌رغم نظر تلویحی رهبری، از ورود علی لاریجانی به عرصه انتخابات ریاست‌جمهوری، جلوگیری‌کرد.
در چنین حال‌وهوایی، شاهد سه روایت متفاوت از فرایند این انتخابات زودهنگام هستیم؛ این سه‌روایت چنان در تعارض با هم به حیات خود تا این لحظه ادامه‌داده‌اند که به‌راحتی می‌توان مدّعی شد که در فضای سیاسی کشور با سه «جهان موازی» روبرو هستیم که هرکدام مستقل از یکدیگر درحال نشو و نما و برسازی داستان خویشتنند. این سه‌جهان موازی را به تفصیل ذیل می‌توان صورتبندی کرد:
اول؛ اول؛ عدّه‌ای برآنند که نظام جمهوری‌اسلامی‌ایران، پس از ناکامی در پیشبرد روند خالص‌سازی و با توجه به چالش‌های جهانی و منطقه‌ای نوپدید که درمجموع کیان کشور را با تهدیدی جدّی مواجه‌نموده، تصمیم به چرخشی اساسی و تغییر «پارادایم» در سیاست‌های کلّی خود گرفته‌است؛ یا دستکم می‌خواهد رویکرد از پیش شکست‌خورده یکدست‌سازی را به کناری نهاده، برای همه جریان‌ها و اندیشه‌های سیاسی درون‌سیستمی، فرصت مساوی مشارکت در مدیریت کشور را فراهم‌نماید. از این روست که با این چینش هوشمندانه در ترکیب نامزدهای نهایی انتخابات زودرس، بی‌میل نیست سکّان هدایت قوّهٔ مجریّه را به دست چهره‌ای کم‌خطرتر و قابل اعتمادتر از امثال علی لاریجانی یا اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی بدهد. این نظریّه گرچه از سوی برخی محافل سیاسی، اجتماعی بسیار خوش‌بینانه و حتی ساده‌اندیشانه تلقّی شده‌است، لیکن علاوه بر وجود شواهد مُثبته هرچند کمرنگ، از چنان قوّتی برخوردار است که حتی توجه برخی نخبگان سیاسی را که در ادوار پیشین، انتخابات را فاقد اثر و بی‌معنا دانسته و از شرکت در آن خودداری کرده‌بودند، به خود جذب نموده‌است و در پاره‌ای موارد نیز شاهد دفاع آنان از روند این انتخابات زودرس و ترغیب مخاطبانِ خود به شرکت در آن هستیم.
دوم؛ شمار زیادی از قبیلهٔ اصلاح‌طلبان، از همان لحظه اعلام فهرست نهایی داوطلبان احراز صلاحیّت شده توسط شورای نگهبان، بی آن‌که به ردّصلاحیّت دو نامزد اعلامی خود(جهانگیری و آخوندی) اشاره‌ای‌کنند، به استقبال انتخابات رفتند. این گروه که پدرخوانده ایشان، سیّدمحمد خاتمی، در نزدیک‌ترین انتخابات گذشته، برای نخستین بار کوس «عدم‌شرکت» زده و به‌صراحت گفته‌بود دیگر به چند صندلی شکسته مجلس راضی نخواهیم شد و چهره‌های اصلی و تأثیرگذار خودشان نیز اغلب در چنددورهٔ پیشین، مشارکتی فراگیر در انتخابات نداشته و بلکه برای آن دیگر حیثیّتی معنی‌دار قائل نشده و برای عدم مشارکت، تئوری‌پردازی‌ها کرده‌بودند، به یک‌باره روی بدان آورده و با همان حدّت و شدّت سابق که بر طبل تحریم یا شبه‌تحریم می‌کوبیدند، این‌بار به دفاع از مشارکت فعّال در انتخابات ریاست‌جمهوری زودهنگام برخاستند. تحلیل عموم آنان این بود که از همین فرصت حدّاقلّی نیز که نظام در اختیار ما قرارداده‌است باید نهایت استفاده را کرد و بخت خود را آزمود؛ با علم به این‌که رئیس‌جمهور در طراحی سیاست‌های کلی و رویکردهای اصلی نظام، هیچ مدخلیتی نداشته، تنها کارگزار اجرای برنامه‌هایی خواهدبود که از سوی رهبری نظام ابلاغ می‌شود. نشان به آن نشان که دکتر پزشکیان، هم در هنگام ثبت‌نام و هم پس از احرازصلاحیّتش، بر این نکته کلیدی بارها و بارها پای‌فشرد و تأکید کرد که برنامه‌ای از خود ندارد و تنها برنامه‌های مصوّب نظام را اجرا خواهدنمود. منطقی که نظریّه‌پردازان اصلاح‌طلب در دفاع از این کنش نامعهود سیاسی خود دنبال می‌کردند، چیزی جز این نبود که امر سیاسی، تابع آرزواندیشی‌ها و آرمان‌خواهی‌ها نیست و باید به دنبال محتملات و ممکنات رفت و توقعی بیش از این نداشت.
سوم؛ جریان سیاسی دیگری که در یک جهان موازی دیگری سیر می‌کند، همان تحریم‌کنندگان و یا لااقل مشارکت‌گریزان و مشارکت‌ستیزان در انتخابات نظام جمهوری‌اسلامی‌ایران هستند. این گروه از طیف وسیعی تشکیل شده‌است که نمایندگانی در میان قاطبهٔ مردم، قشر خاموش و خاکستری، برخی تشکّل‌های اصلاح‌طلب، براندازان و اپوزیسیون خارج از کشور دارند. از نظر آنان این انتخابات طوری مهندسی شده‌است که نه خواست و اراده عموم ملّت، بلکه اهداف راهبردی حاکمیّت را تأمین کند. از نظر ایشان، نظام پس از سه دوره مشارکت بسیار پایین، اینکه به یک مشارکت نسبتاً بالا(در حدود ۵۵ تا ۶۰ درصد) نیاز دارد تا مشروعیت و مقبولیت خود را به رخ داخل و خارج بکشد و همان سیاست‌های پیشین را ادامه‌دهد. از نظر ساکنان این جهان موازی سوم، حاکمیّت صحنه را به گونه‌ای چیده‌است که نتیجه انتخابات هرچه باشد، بُرد نهایی و اصلی با اوست؛ اگر نامزد اصلاح‌طلبان ببازد که فبهاالمراد و تومار این گروه موذی و مزاحم دیگر برای همیشه برچیده‌خواهدشد؛ اگر نامزد اصلاح‌طلبان ببرد نیز مثل ادوار گذشته که رأی آورده و دولت تشکیل داده‌بودند، چنان پای در گل می‌گذاریمشان که باردیگر هوس استیلا بر قوّهٔ مجریه به سرشان نزند؛ چراکه هم میزان آوار و خرابی‌های به‌ارث‌مانده از پیش بسیار سهمناک است و هم ناهماهنگی با دو قوّهٔ یکدست‌شده از پیش، بر زمینشان خواهدزد. شقّ سوّم نیز پیروزی یکی از نامزدهای اصلی اصولگرایان(قالیباف و جلیلی) است که هوالمطلوب! دست آخر نیز میراث برجای مانده از دولت سیزدهم و گستره و ژرفای ناکارآمدی آن و همچنین شکست جریان خالص‌سازی به محاق خاموشی و فراموشی سپرده‌می‌شود؛ بازی سه سر برد برای حاکمیّت!
همچنان‌که گفتیم این سه جهان موازی به یک میزان در سپهر بیکران سیاست‌ورزی در ایران امروز حضور دارد و از زندگی و سرزندگی برخوردار است؛ این که کدامیک از این تفاسیر از یک حقیقت جاری، می‌تواند صورت واقعیّت به خود گرفته و از پرده امکان به در آید و تحقق عینی پیداکرده، جهان‌های موازی دیگر را کنارزند، شاید در فردای اعلام نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۳ معلوم‌شود و شاید نیز همین سه جهان و بلکه جهان‌های دیگر به موازات هم به حیات خود تا اطلاع ثانوی ادامه‌دهند.

Created with Visual Composer